کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

سید محمد داؤد حسینی

حشمت حسینی

 

 

 

 

سید محمد داؤد الحسینی

حیدر وجودی

 

 

 

 

 
 
 
به یاد خطاط بزرگ و نام آور،
 استاد سید محمد داؤد الحسینی


عزیز آسوده طهماس
 
 

 مردی از سلالۀ قلم و از قلمرو  بیمرگ و همیشه بهار هنر خط که با انگشتان الماسگونش، اوراق زمانه ها را خط انداخت و زیور بست، و با دُرَر شاهواری که در کنار هم رقم زد، بر لوح روزگار نامش را جاودانه چنین نوشت:

 

 

سید محمد داؤد الحسینی !

 

وقتی گنجینه های فرهنگ معاصر را واشگافی،  در پای هر صحیفۀ آن می بینی و میخوانی:

 

 

 

سید محمد داؤد الحسینی !

 

          زمانی که کتاب زمانه را ورق میزنی، مروارید های لرزان و لغزانی را باز می یابی که چشم ترا خیره می کند و گل حیرت را در بستر قدمگاه آن می رویاند و دلها را از وجد آن در غبطه می اندازد و شوق را رخصت آن می دهد که در آن به گلگشت بپردازد، و تو می بینی که چگونه کلک هنر آفرینش انبوهی از مروارید های غلتان را تار می بندد و بیدرنگ مرحبا گویان به پایان نامه می رسی و می خوانی که: راقمه، سید محمد داؤد الحسینی !

 

            بیدرنگ از خود میپرسی، کیست صاحب این انگشتانی که پریخانه یی از حروف را آیینه بندان کرده و در سیاه مشق هایش واژه ها را حیاتی دلپذیر بخشیده و ازین حروف خشک و خمود باغستانی از رنگ و آهنگ، بلکه ارژنگی دیگر باز آفریده که مانی را بدنبالش می کشاند، تا بگوید این تویی که انگشتان جادوگرت افرنگ فرهنگ را شمایل بستی !

 

          آری سید محمد داؤد الحسینی در قرن پیشین با قلمش صور هنر خط را بلند آوازه ساخت و حیرت آبادی برپای کرد که مادر زمانه تا کنون چون او کمتر زاده است، او که در یک دانه برنج سورۀ مبارکۀ  فاتحه و اخلاص را نوشت، حیرت جهان را در آنروز ها بر انگیخت!

 

          داؤد الحسینی شاعر و مرد فرهنگ و ادب نیز بود، او عاشقانه و بیتابانه چار پنج دهه پیش بدنبال این برگه میدوید تا در یابد و محقق سازد که آرامگاه بیدل (رح)  در خواجه رواش است و دریغ که این مأمول پس از وی پیگیری نشد.

 

          ما از هر بعد شخصیت او که بگوییم، بار دیگر چکیدۀ انگشتان هنرورش مقناطیس وار ما را به سوی خویش فرا میخواند که از هنر بزگش هنر خط  و خوشنویسی یاد کنیم که امروزه با قحطسال آن روبرو  میشویم، چرا که این هنر والا و صدرنشین را از طاقها و رواقهای برین فرهنگ ما بدور رانده اند، چرا که ماشینیزم قلمرو این هنر را نیز تاراج کرده و به حراج گذاشته است و گلکشتیان را به این گلزین راهی نیست، گویا رقم رفته که درب این گلستان را ببندند و باغبان و گل پروران آن را برای همیشه جواب گویند! و مگر میشود افسون و جادوی این انگشتان را که چونان نقش زبرجد بر رواق زمانه ها رونق آفرین است و چشمها را خیره می کند، از خاطره ها زدود و نام داؤد الحسینی و همانندان او را از یاد برد؟ نی هرگز ! و من به یاد و در پیشگاه هنر این هنر آفرین والا و بزرگ که خدایش بیامرزد، چه میتوانم بگویم جز اینکه زبان تر سازم و گویم:

 

تـو  مــرواریـد را  با  تار  بستی

بهــار خـط  گمــانـم  کار بستی !

چـه گـویم من ز نقش  دلپذیرت

که خوشتر از خـط  دلدار بستی

میزان 1388

 

نمونه هایی از خطاطی استاد داؤود حسینی








 

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۷        سال شـــشم              سنبله ۱۳۸٩  خورشیدی         سپتمبر ٢٠۱٠