کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱

 

 

٢

 

 

۳

 

 

 
 
   

     نصیرمهرین
                             لاله رخان سرو قد
                             استاد عبدالغفور رحیل دولتشاهی
                                                          ( 4)

 
 

 

بخش دیگری ازآثاراستاد رحیل،به موضوعات اجتماعی، وآموزشهای روشنگرانه؛ نقد کجرویهای قلمزنان و پذیرفته های بی چون چرا دراجتماع معطوف اند. سنجش این بخش ازفراورده های قلمی او با درنظرداشت نیازهای ملموس زمان ومکان بیشتر به اهمیت آنها رهنمون می شود. مواردی را نشانی می نماییم (1)

 

 در زمینۀ مبارزه با بیسوادی :

 

درک و فهم درست ودقیق استاد از مبارزه با بیسوادی، رهایی از چنگ اهریمنی نادانی وجهالت است. وی نادانی را دشمن قوی انسان واجتماع می دانست . از اینرو دعوت وی به سوی مبارزه با بیسوادی ،دعوت آگاه زیستن انسان است. نبشتۀ مبسوطی با عنوان "مبارزه با بیسوادی وظیفۀ کیست ؟" دارد که قسمت هایی ار آن را ازروزنامۀ بیدار مزارشریف میاوریم :

" نادانی وجهالت، بیسوادی وضلالت، بنیان زندگی انسان را متزلزل وسیر ترقی وتعالی اجتماع بشری را بطی وکند میسازد. . .

 

"  بس است یک عمرطولانی و درازی را در همین بدبختی سپری کرده ایم. جن وپری و دیو وپری خیالی را درذهن مردم جا داده ، گاهی از دیوترسانیده ایم و زمانی به پری های تصوری آنان را قریب داده، ولقمۀ شان را ربوده ایم.

 

 

 

وظیفۀ هر فرد است که که تاعلیه نادانی وجهالت مبارزه نماید. بدین معنی که هرکس بکوشد خود را در هر موقعی که بتواند دانسته وبا سواد گرداند. وهم در هر فرصتی که میسر گردد در تعلیم وتربیه وبا سوادساختن دیگر همنوعان خویش کمر همت بربندد. . . . جان وایمان خود را از دستبرد این دشمن قوی ( نادانی ) در امان داشته، خود را واهل فامیل و وطندادران خود را از فیضان دانش حقیقی وسواد مستفیض سازیم ." در چارچوب همان طلب آگانی برای همه بود که از رفتن نسوان به مکتب جانبداری می نمود (2)

 

 با گذشت چند دهه از زمان آن نوشته،  جامعۀ ما هنوز درآتش بیداد بیسوادی ونا آگاهی می سوزد. همان بیسوادی و نا آگاهی وجهالتی که تیغ های بران آن ، سالهاست درگلوی صدها هزار انسان دوره میکند.

 از درک درست استاد یاد نمودیم، درین زمینه بایسته است تذکر داد که هرآموزشی به معنی رهایی از جهالت نیست. هرتلاشی که زیر نام یاد دادن خواند ونوشت به کاررفته وبه کار رود نیز به معنی آموزش سواد حقیقی نیست. تجارب کشورما نتایج گویایی را درین زمینه بر جای نهاده است . سوادی که انسان را به نوشتن مجهز کند تا به سوی شکنجه وازار انسان دیگر بپردازد، "سوادی" که با کاربرد طوطیانۀ چند اصطلاح تبارز بیابد، منظور استاد نبوده است.  منظور او فرا گیری سواد در راستای خدمت به انسانیت واجتماع انسان ها ست . این برداشت دقیق وطرح او با بقیه نوشته هایش چهرۀ گویا ترمی گیرد. به ویژه آن گاه که از مطالعه وخواندن کتاب گوشزد میکند، به منظور ژرف نگرانۀ او بیشتر میتوان پی برد.

 

نظر استاد در بارۀ کتاب ها

 

استاد در نبشتۀ دیگری زیر عنوان " کتاب ها هم دوست وهم دشمن " رهنمود های مشخص ومورد نیاز را به نسل کتابخوان میدهد. او پس از آوردن پاره یی از نظریات اندیشمندان در زمینۀ مطالعه، تاکید در خور ستایشی با این عبارات دارد: " بر جوانان است ، همانطوری که از صحبت اشخاص مفسد ونادان می گریزند، از مطالعۀ کتبی که مفید نیست وهوش شانرا پرت میکند، خود داری ورزند . . ." (3)

این رهنمود دقیقا ًدراوضاع واحوالی از دهۀ  چهل خورشیدی ابراز شده است که موجی ازعلاقه به کتاب بخش های ازجامعه به ویژه جوانان وسیاسی اندیشان را فرا گرفته بود. آیا نمی شود با گذشت چند دهه یکی از اسباب موجبۀ تبهکاریهایی را که جامعۀ ما طی چند دهه دید ؛ در مطالعۀ غلط و باورآوری های کورکورانه به بخشی از کتاب های رایج آن زمانه سراغ گرفت؟

اگر تاکید استاد رحیل در اتخاذ موقف درست در برابر کتاب درآن وقت، بسیار  درست بوده است، امروز با مشاهدۀ نتایج وتجارب در دست داشته، باید بیش از پیش طرف توجه باشد.

 

او که سواد آموزی، تعلیم وتربیه را با توجه به مقتضیات عصر ونیازتحول انسان واجتماع با واقع بینی اجتماعی در اکثر فراورده های قلمی در نظر داشت، ضمن اشاره به ضرورت تربیت عواطف بشری به مسألۀ جالبی چنین اشاره می نماید.

"  بس است یک عمرطولانی و درازی را در همین بدبختی سپری کرده ایم. جن وپری و دیو وپری خیالی را درذهن مردم جا داده ، گاهی از دیوترسانیده ایم و زمان به پری های تصوری آنان را قریب داده، ولقمۀ شان را ربوده ایم. باید ازین به بعد بگذاریم یک تعلیم وتربیۀ صحیح وعصری جای خرافات و مزخرفات را اشغال کرده وفرزندان عصر را برای عصر. زمان خود شان بپروریم وآماده سازیم ."

 

به این ترتیب با صراحت لهجه یی که ویژه اش است، به داشتن آگاهی، فهم ودانستن،  افق گسترده تری  می بخشد.

 

 نویسنده از نظر استاد رحیل

 

نویسنده ای  که برای نفس و نام خود قلم برداشته و می نویسد،و می خواهد بیان خاطر فلان کس، فلان آدم را تشهیر وتحقیرکند، برشخصیت مردم برای منفعت خویش ویا کدام دوستش بتازد، آن شخص را نمی توان یک نویسندۀ واقعی، و با درد گفت .نویسندۀ واقعی ودرستکار، همیشه خیروبهبود اجتماع را درنظر داشته وخود را یکفرد آن اجتماع قبول کرده وشب ها بیدارمی نشیند ومضمون می نویسد ومی خواهد بدینوسیله مرهمی دردرد زخم اجتماع خود بگذارد. . . "

 

 

 

اگراین برداشت راازنویسنده درآغاز بیاوریم که:همه نویسنده گان دچار مشکلات نبوده ونیستند،منظورواضحتر بیان تواند شد. در گسترۀ جهان وکشور ما نویسنده گان رنگارنگی وجود داشته اند. نویسنده گانی که چنان موقف گرفته اند تا قلم شان دل کسی را نرنجاند .حتا خونخوار وجاهل وستمگررا.

ثمرۀ قلم مداحانی رادیده ایم که از آن راه به نام ونانی رسیده اند. محافظه کارانی بوده اند، که اندک اندک وبا ترس و هراس با لکنت زبان چیزی گفته اند. بازنویسان نوشته ها ویا افکار بیگانگان را دیده ایم که در نهایت، ناقل فاقد تفکرواندیشه بوده اند.

کسانی هم بوده اند که منصورحلاج واربرداشت وحرف دل خوش را گفته اند، زحمت زندان دیده ویا وسر سبز برباد داده اند. و تنوع بسیاری که درین زمینه است.

 

در دهۀ چهل خورشیدی، هنگامی که مانند کتاب خوانی، نویسنده گی هم گسترده گی یافته بود؛ و نویسنده گان مختلف قلم زنی داشتند، از نویسندۀ خوب وآمیخته با درد تصویری جالبی به دست میدهد. زیر عنوان بیچاره نویسنده چنین می نویسد:

 

" نویسنده را هیچ کس دوست ندارد. به این دلیل که نویسنده در اعمال وکرداردیگران ژرف می نگرد. جهات حوب وخراب، پهلوهای مثبت ومنفی، حرکات مردم را به نظر موشگافانه و دقیق مطالعه کرده و از آن انتباه و اثری گرفته، عکس العمل خود را روی اخبار نشر میکند .

نویسنده دوست ودشمن ندارد که مراعات دوست را کرده واز دشمن بدگویی کند. بلکه همه کس از نظر نویسنده نه بحیث یکفرد ویک شخص محترم بوده ومسائل شخصیت  فرد وی کدام اعتبار ومعنایی ندارد.

نویسنده ای  که برای نفس و نام خود قلم برداشته و می نویسد،و می خواهد بیان خاطر فلان کس، فلان آدم را تشهیر وتحقیرکند، برشخصیت مردم برای منفعت خویش ویا کدام دوستش بتازد، آن شخص را نمی توان یک نویسندۀ واقعی، و با درد گفت .نویسندۀ واقعی ودرستکار، همیشه خیروبهبود اجتماع را درنظر داشته وخود را یکفرد آن اجتماع قبول کرده وشب ها بیدارمی نشیند ومضمون می نویسد ومی خواهد بدینوسیله مرهمی در زخم اجتماع خود بگذارد. . . "

 

افزون برآنکه در واقع مشخصات نویسندۀ متعهد را می شناساند،نویسنده هایی را که از قلم استفادۀ سؤوناجایزمی نمایند، نیزنشان میدهد. اگرموارد منفی یی را که در وجود نویسنده گان گمراه وکجرو نشان داده، درقلمرو زمان کنونی به جست وجو بنشینیم، یادش دگر باره گرامی میاید. زیرا دردهۀ چهل وضع نشریات ، چاپ اخبار وکتاب،سپردن مضامین واشعار درمجلات وروزنامه ها، گرچه محدو دیت های دل آزار وسانسور کننده داشته، جلوگیرندۀ هتاکی ها،بی حرمتی ها، فحاشی ها، تحقیرها وتشهیرها، ترورشخصیت نیر بوده است. در پیشینه ها مواردی که همچو رفتار اعمال شده، بیشتردرنشریات دولتی به کار رفته اند که معرف لزوم دیده واخلاق دولتمردان بودده است. مثلا ًآنچه متعاقب قتل غلام نبی خان چرخی ،یا عبدالرحمن لودین ویرعلیه عبدالخالق وپسان ها پس از اعدام مخالفین در اطلاعیه های دولتی به نشررسید،همچنان در برخی از نشریات زیرزمینی ومخفی،مظهرآن گونه ادبیات است. اما دربقیه موارد ناشران هر نوشته وشعر را به ویژه که آثار تشهیر وتحقیر را در جبین داشت، انتشار نمی دادند. جز آنکه ریگی در کفش کدام ناشر بود.

 اما در واپسین سالها، با دسترسی تعداد زیاد مردمان به وسایل نشریاتی وتسهیلاتی که درین زمینه مساعد شده است، نبود حرمت به قلم وعدم رعایت مسؤولیت در نوشتن،شاهد گونه یی ازمصیبت درحوزۀ نویسنده گی هستیم. یکی ازعللی که برخی ازهموطنان را ازخواندن صفحات انترنیتی مایوس نموده است، در حضورهمین رفتارنادرست است.

هنگامی که نویسنده یا نویسنده گانی برای برخی ازبرخوردهای خویش به بقیه نویسنده گان ویا مخالفین، نام ومستعار انتخاب می نمایند، به بعد این سوکمندی وتأثرمیافزاید.روشن  است که گزینش نام مستعار،همواره محکوم ومردود نبوده ونیست. اگرمحدودیت های ناشی از استبداد ومخاطره امیز بودن نوشته تا سرحد تهدید حیات نویسنده درمیان بوده است،سخن دیگریست. موضوعی که آن را ازبدیهات پنداشته ودرین جا وارد بحث آن نمی شویم. گاهی هم نویسنده یی به درخواست یک اخبارچندین مقاله نوشته است، با توافق ناشرونویسنده مصلحت دیده اند، که یک ویا چند مضمون با نام مستعار نشر شوند.ویا اگردانشجویی مضمون استاد خویش را به نقد گرفته ونام مستعاربرای خویش انتخاب کرده است،به این دلیل بوده است که ازواکنش استاد می هراسیده است. ولی هر گز نوشته اش حامل بار  اهانت آمیز نیست.

 درهر حال اشکال وانگیزه های مختلف اتخاذ نام مستعارمی تواند سزاوار بحث باشد . درینجا منظورنکوهش ما، نویسنده گانی است، که فحش وناسزای خویش را با نام مستعارنثاردیگران می کنند.

 

استاد رحیل درین مورد نیزنظریاتی را در دهۀ چهل خورشیدی ابرازداشته که برای نشان دادن مصیبت امروزینه و مداوای آن نیزاهمیت بسیار دارد. یک تن ازهموطنان قلم به دست،( که استاد از فحوای کلام اش متوجه سطح فهم اوبوده است)، درجواب مضمون مخالفت آمیزباخرافات که ازطرف استاد درروزنامۀ بیدارنشر شده بود،مضمونی نوشته است با نام مستعار.

پاسخ استاد رحیل این است :

" خوب مبصرگرامی! ازاظهارعلاقۀ تان به روزنامۀ بیداروحساسیت تن به مقابل نظریات وافکار دیگران معلوم میشود که شما دارای  افق نظر وسیعی بوده ونسبت به عرفا، سالکان،صوفیان، ومشایخ ارادت داشته وپیروی هم کرده اید.!؟ ایکاش که به نام اصل وتخلص حقیقی خود می نوشتید، تا دیگران قیافه وچهره واقعی شما را دیده. می دانستند که این نوشته وتبصرۀ شما دارای کدام نوع ریشه بوده و ازکدام منبع فکری سرچشمه گرفته است ."

 

ادامه دارد

 

 (1) – با مطالعۀ سنگ مزار ویاره یی از نبشته های استاد در روزنامۀ بیدار مزار شریف، می پندارم که لازم است کلکسیون های روزنامه های  بیدار وپروان دیده شده و مقالات ایشان به گونۀ جداگانه منتشر شوند.

 (2)-   اهالی قریهء  دولت شا  مکتب نسوان میخواهند. روزنامۀ پروان

(3)-   روزنامۀ بیدار . در ترتیب نهایی، شماره ها وتاریخ آنها را دقیقتر می نویسم .

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱٤۶   سال        هفتم               جـــــوزا/ سرطان       ۱۳۸٩  خورشیدی                 16 جون ٢٠۱۱