کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

           نصیر مهرین
                                       
لاله رُخان ِ سـَرو قــــد
                           
استادعبدالغفور رحیل دولتشاهی

 
                              افسرده میرسی به نظر از چه ای (وطن)
                                                                                                خون میچکد به حال تو از دیده گان ما
 
 

چند سخن درد آمــیز

 

 

   هرباری که به شرح زنده گی نخبه گان غمخوار ودلسوز پرداخته ام،نه تنها گونه یی ازتأثر دلم را فشرده است؛ بلکه آرزوی گسترش ضرورت انتباه وعبرت از روز و روزگار آنها بیش از پیش شکل گرفته است.

تأثرم را قدرناشناسی غالب و حاکم در فرهنگ ستیزه جوبا ارزش های سالم و بالنده بار میاورد.  افزون برآن ،سرنوشت غمباری که به استقبال بسیاری از آنان رفته است،اندوه بار است.

چگونه می توان به حال ارزش های والایی  که از دست رفته اند، تأثرنداشت. شاید دریک حالت:

آن گاه که کسانی با فرهنگ ضد ارزشها، با فرهنگ ضد بشری و ضدحقوق وآزادی های انسانها تربیه شده، خوی گرفته و ندانسته اند، که آن ارزشها چگونه بوده اند. یا کسانی که ازجهل تعصب ونادانی ونافهمی عمدی،نخواسته اند بگسلند. آری این چنین انسانها یا کلوخ های چشمدار،زمینۀ ابراز تأثر ندارند.

 اما آرزو ها از چشمۀ این امید آب می گیرند، که بالاخره علل تاریخی وفرهنگی وهرعلت وعامل دیگر که در پس مانی ها ی جامعۀ ما نقش داشته اند، نمایان توانند شد وفرهنگ عبرت گیری ، جلو دوره گردی تیغ کورجهل را خواهد گرفت. هرچند افق آن دیر به نظر اید.

 

هنگام بازنگریستن به زنده گی شادروان محی الدین انیس، شادروان کریم نزیهی، شادروان اسماعیل مبلغ، شادروان بهأ الدین مجروح ،شادروان علی رضوی وتعداد دیگر،جهانی اززحمت،سعی وتلاش روشنگرانه ودلسوزانه برای مردم سر برآورده اند. وقتی موانع سر راه آنها ویا مرگ جگرسوز ایشان را می یابیم، آرزوی ما، در دو سطح حضور میابند:

 نخست امید  دسترسی لازم، شایسته وبایسته به فراورده های قلمی، تجارب عملی واندیشده گیهای آنان؛ و دیگری، محکومیت سانسور، تعصب،فرهنگ فاقد تحمل وقتل واعدام .

 

درمیان نخبه گان کشورما،تعداد کم  و آن هم بسیاراندک شناخته شده اند. چه بسا کسانی که اندیشه های گرانبها درسر وامید های نازنین وبه دردبخوردر سینه داشتند؛ اما ازآشنایی با افکار واندیشه های شان محرو م هستیم. زیرا به سوی قتلگاه ها برده شده اند ویا دل های اندوهگین با مرگ طبیعی رفته اند. وقتی ازبردن آنها به قتلگاه ها یاد می کنیم، مقطعی ازتاریخ، تاریخی که با آن جفا ها معرفی می شود،سخن می گوید. بسا ازین چهره های گرانبها ونخبگان جامعۀ ما به مرگ طبیعی ازدنیا نرفته اند. این واقعیت راشرح حال هر کدام می گوید. نگاه کنندۀ چنین تصویر وتصویرهای مشابه وهمه روزه چه احساسی را میتواند داشته باشد ؟ واگربه زندگی ادامه داده است وتیغ استبدادبه گلویش نرسیده،زجر زندان وکار شکنجه ازاو معصومی متفکر و درسینه فرورفته بارآورده است. برای فهم  این ادعا، کافی تواند بود اگر نمونۀ آرزوها وعملکرد های سردارمحمد هاشم خان را ببینیم که هر دو تیغ را در دست داشت وبه کاربرد.

 

در چنان اوضاع واحوال، با دریافت استعداد ها، تحسینی بار میاید وبا مشاهدۀ محدودیت های رنگارنگ مانع شونده ، نیاز دسترسی به فرهنگ نکوهیدن وسرزنش نمودن.زیرا درجامعه یی که داشتن نخبگان وارسته وشایسته برایش بیش ازهرامتیازی گرانبهاتر بوده است، با نخبه کشی معرفی می شود. بدون اینکه از فقیر وغریب کشی و بی سواد کشی هم در امان بوده باشد.

 

دسترسی شایسته به افکارنخبه گان در چنان اوضاع واحوال، نگاهی به سرزنش شرح حال نویسی های نابسنده نیز دارد. وقتی شرح حال ایشان را زندگینامه نویسی معمول وبسا مروج در حصار تنگ خود گرفته وبه یادآوری ازجای تولد ونام پدرومحل وفات پایان یافته است،چیزی که به درد بخورد حاصل نشده است. این زنده گی نویسی را نیازهای افراد واقشارو نهاد هایی تعیین نموده است که به انسان فاقد اندیشه وتفکر، به انسان بیگانه با طرح پرسش وچرا گوی نیاز داشته اند.

 

اما درزندگینامه های جامع ، آن ویژه گیهای به چشم میایند وبه دسترس قرارمی گیرند که در معرفی هویت صاحب اندیشه وقلم می انجامند. توسل به آن ویژه گیها برای رسیدن به مهر ونشان زمانه وسنجش اندیشه ها وافکار نخبگان،سبب می شود که بسا از حقایق اززیرآوار سهل انگاریها، تعصب های مختلف وسانسور استبداد تاریخی بیرون آیند.

 

پس از آن است که این سخن جای گرفته در دل انسان برای ابرازخویش ره می جوید. ما واقعاً اهل تفکرو اندیشه، روشنگری و روشنفکری داشتیم ، اما ازنظر پنهان مانده اند. واین پنهان ماندن می تواند وباید پاسخ بیابد. پاسخی که من از پنهان مانده های چند دهۀ پسین چندین باره بازیافته ام، درچند عامل وچهره نمایان شده اند:

 

-   حاکمیت استبدادی وبا تمام ابعاد رجعتگرایی و تعصب آمیز.

-   محافظه کاری و احتیاطی را که نویسنده ومتفکردرزمینۀ حفظ سر وجان پذیرفته است و در واقع خود سانسوری را در حق خویش اعمال نموده است .

-  در دهۀ چهل خورشیدی برخلاف دهۀ پیشین، پیکرقد بلند وبزرگ اندام جریانات سیاسی  که با جذابیت های زود گذرتبارز یافتند، نیز سبب ساز ناشنیده ماندن صدا ها وپیام های آنان شده است.

 

حاکمیت استبدادی، فرهنگ و اندیشه های مسلط خویش را در درازنای تاریخ بشریت تبلیغ کرده است. آن نیاز حاکمیت و فرهنگ او تحمل رویش و گسترش فرهنگ واندیشۀ مغایر خود را ندارد.

خود سانسوری ، واکنشی است منفعل که پس ازدیدار با دشواری ها برقلم و قدم صاحب اندیشه راه میابد . اما جریانات سیاسی وبریده های از اندیشه وافکاری که دردهۀ چهل خورشیدی درجامعۀ ما راه یافت،علاقمند رشد فکر واندیشه و فعالیت سیاسی وبسا فرهنگی را که بیشتر جوانان بودند،به سوی خویش حلب کرد.  وقتی گروه های سیاسی،به شعار های سیاسی متوسل شدندو سیاهی لشکر به راه   فرستادند، صدای از آنها بر خاست که زمینه یی برای شنیدن فریاد تک فردهای دارای شعور نمی ماند. تک فردهایی که شعور و بیشتر اندیشیدن را بر شعارو نسخه های آماده دردست، ترجیح دادند و دوست داشتند که با سر خود بیاندیشند وبا پای خویش را به ره روند؛ کمتر شنونده ویا خواننده داشتند.

 با فروپاشی نهادهای پیشینه و گذشت زمان است، ونیاز بازنگری است که گوش ما  صدا های نهفته در " یک برگ از سیاست . . ." شادروان ترکمنی ویا نوشته های ازشادروان عبدالغفور رحیل دولتشاهی ، مثلا ً در زمینۀ فرا گیری فرهنگ انتخابات ویا جانبی از نیازهای دسترسی به دموکمراسی را می شنود.

سوکمندانه چنین سرنوشتی تعداد بیشماری را رقم زده است.

 

سرنوشت استاد ِ استادان، شهید عبدالغفوررحیل دولتشاهی( دربرگهای بعدی به آوردن کوتاه نام استاد رحیل بسنده می نماییم ) را بدون کم وکاست باید بازنگریست، تا این سخنان را دگر باره ودرچهرۀ سرنوشت یک تن از نخبگانی دید که تلاش بسیاری ورزید، درزندگی هیچ نیاسود؛وبا تمام اندوه آمیزی وتأثرانگیزی از دست جامعه ربوده شد.

 

برای شناخت ابعاد اندیشه، برداشت ها وآرزوهای استاد رحیل،نخست ویژه گیهایی از زنده گی او را میاوریم،  که شاخص چهرۀ او ومعرف نخبۀ روشنفکرو تحول طلب وانسان چند بــُعدی است:

 

-         دردشوارترین روزگار چشم به جهان گشود.

-         با وجود دشواری ها، درس خواند.

-         هنگام ایفای وظیفۀ معلمی، تنها به آموزش خط های روی کتاب به شاگردان بسنده نکرد.بلکه به دانش تدریس و رموزآن روی آورد. ژرفتر نگریست، روان شناختی کودک وشاگرد رادر مرکز توجه قرارداد.

-         به شناخت درد های اجتماعی ره برد. آن شناخت وبرداشت، در مقالات واشعاراو بازتاب یافت.

-         گام های عملی برداشت. به طرح های اصلاحی وبهبود خواهانه تمایل یافت.مجاب گروه های جذاب روز نشد. به عقبگرد ها که در هیچ صورتی روی نیاورد، با قدم های خیزوارانه از روی تاریخ،نیز مرزکشید. پنداشته می شود که  درحوزه از فعالیت سیاسی، پیوندی آرمانی؛اما نه تشکیلاتی را به ادامۀ فعالیت های فعالان اصلاح طلب دورۀ 7 و 8 شورا دارا بود.

     واین همه را با حفظ باورهای دینی واسلامی برمبنای برداشتی که خود از آن داشت، طرح نمود.

-         برای رفتن به شورای ملی ،به تعیین وظیفۀ وکیل بسنده نکرد. سعی نمود تا رأی دهنده، آگاهانه رأی بدهد. کاری که می شود گفت، در جامعۀ ما تعداد اندک وانگشت شماری چنین کرده اند.

-         نخستین شخصیتی درکشورما است که به مفهوم واقعی اهمیت کلمه حفاظت محیطی رادریافته وبه آن توجه نموده است.          

-         ازفرهنگ صراحت لهجه بهره مند بود. 

-         درسن وسالی که میتوانست به تبیین وترتیب بیشترفراورده های فکری وتجربیاتی زندگی بپردازد، درسال 1358 ناپدید شد.

 

به این ترتیب درگسترۀ قدم وقلم آثاری از خویش برجای نهاد که متکای ابراز نظر ما اند.

 

نکات بالا را بازتر می نماییم .

 

                                 ادامه دارد

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱٤٢       سال        هفتم      حمـــل/ثــــور             ۱۳۸٩  خورشیدی                     اپریل ٢٠۱۱