کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

            نصیر مهرین
                                         
لاله رُخان ِ سـَرو قــــد
                                            
استادعبدالغفور رحیل دولتشاهی
                                                        
۳

 
 

 

 

 آن گونه که در طی سطرهای پیشین دیدیم،شرح حال استاد رحیل،تا زمانی که به شهادت رسید،بیشترازگونۀ شرح حال نویسی های متداول و محدود بود. با اندک ژرف بینی به شرح حال او، می توانیم به آن نحوۀ کار مرز بکشیم. به جوانب دشواری ها و ویژه گیهای درس آموزی و آموزش دهی وعوامل سیاسی تعیین برنامه های درسی ره ببریم.به این ترتیب نهفته های بسیاری را در زنده گی معلمین و مامورین می نگریم. درواقع شرح دقیق حال او ،نماد مشکلات عمومی تعداد بیشمارو حدیث اندوهبار هزاران شاگرد ومعلم همه مناطق  افغانستان می شود.   

از روی آن وضع معلمین و مامورینی را می توا ن نشانی نمود که به اقشار اشرافی جامعه تعلق نداشتند. آن جوانب را دوری  فاصله خانه تا مکتب، مشکلات دسترسی به کتاب های درسی، پیدا نمودن خانه کرایی؛ وآنانی که متأهل و دارای فرزند ویا فرزندان بودند، سرگردانی اطفال ازیک مکتب به مکتب دیگر، به دلیل تبدیلی معلمین ومامورین ازیک شهربه شهردیگر، نا آشنایی با مردم محل ( به ویژه زنان خانواده بیشترازین ناحیه دچار مشکلات بوده اند)، مسافرت های چندین باره به خانه وکاشانۀ پدری که بیشتراز آن به نام " وطن " یاد می شود،نشان میدهند.

 

اکنون ببینیم که چرا استاد رحیل آن همه دشواری ها را متقبل شد؛ وفراورده های رنج آمیزاو طی این سالها کدام ها اند:

آن چه ازمسافه های دورتر برای مکتب رفتن( چه درزمان آموزس وچه درزمان آموزگاری ) ازاو نگربسته ایم، از بی توجهی مقامات دولتی به آموزش وپرورش حاکی است. آن بی توجهی با برنامه در محافظه کاری هایی ریشه داشت که افزایش مکتب و معلم وبهبود وضع فرهنگی را خطری برای جامعه تلقی می نمود.آن بی توجهی ناشی از بیعلاقگی با برنامه  به فرهنگ ودانش،مردمان بیشترین مناطق افغانستان را با دشواری های بعدی نیز روبرو نمود.  باری که چنین موضوع را با یکی از اولیای امورمعارف چند دهه پیش کشور صحبت نمودم، گفت دولت نمی توانست درهر قریه ومحله یی که چند طفل در سن وسال آموزش رسیده بودند، یک مکتب تأسیس نماید.

اگر چنین توقعی مطرح می بود، سخن آن هموطن درست بود؛ اما نه در افغانستان ونه هم در هیچ کجای جهان می توان چنین منظور وتوقعی را مطرح کرد که درهرقریه و محله یک مکتب تأسیس شود. بحث ونقد برسرمناطقی است که با شنده گان آن نیاز به داشتن مکتب  داشتند و تعداد شاگرد نیز بسیار بوده است. درتابستان سال 1352خورشیدی با یک تن از دوستان سفری داشتم به جاغوری ولایت غزنی. پس از آن که در ایستگاه آخر( مرکز ولسوالی  جاغوری )از موتر پیاده شدیم؛ چیزی کمترازدوساعت را تامنزل دوست و همصنفی دانشگاه پیاده رفتیم. هنگامی که یکی دو بار توقف کردیم ،دوست ما یوسف جان گفت که من 12 سال این فاصله صبح وچاشت برای رفتن به مکتب وبازگشت به سوی منزل را طی کرده ام.

محله هایی که در مسیر راه ما قرارداشتند،دارای تعداد باشنده گانی بودند که حد اقل دو مکتب ابتدایی باید در آنجا تأسیس می شد. تعمیم آن آرزومندی به این دلیل هم میسر بود که مردم بسیاری ازنقاط افغانستان، به گونۀ روزافزون برای تأسیس مکتب پیشنهاد ها داشتند. حتا از سهمگیری درساختمان مکتب و کمک های مادی آماده گی نشان می دادند.

 

این که چرا غفلت شد، برمی گردد به سیاستی که متعاقب رسیدن محمد نادرخان در ساحۀ معارف در پیش گرفته شد ؛ و دقیقترین برداشت را مرحوم غباردر جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ ارایه کرده است. بنگریم : "  . . .  در پایتخت محصلین صنوف عالیۀ لیسه های امانی، امانیه، وحبیبیه را با تلقین وتحریک از ادامه تحصیل بازداشت. وبعضی را به نام کلان سالها از مدارس اخراج کرد. زیرا سلطنت از تربیه افراد سابق بیم داشت، ومصمم بود نسل جدیدی پرورش دهد، که بدون اطاعت کورکورانه از دولت چیزی دیگری ندانند. همچنان دولت درِ تمام کشور مدارس متوسط وثانوی را به بست. و فقط در کابل لیسه های سابق را د ربرابر خارجی ها برای نمایش نگهداشت. وآنهم درتحت ادارۀ نظامی . . .

مدیران مدارس  . . . شاگردان را دشنام میدادند.

  سلطنت نمی گذاشت معارف ملی از حدود نمایش ونام تجاوز کند. چنانیکه درطول چهار سال سلطنت نادرشاه تعداد شاگردان این معارف مفلوج وشرم آور فقط بالغ میشد بر4591 شاگرد. . 165 معلم  . . .

در حالی که فیض محمد خان زکریا وزیر معارف نادرشاه خود اعتراف نمود که در سال اخیر سلطنت امانیه تعداد شاگردان ذکورواناث مدارس رسمی افغانستان هشتاد وسه هزار نفر بود.

نادرشاه در سال 1932 تنها در هفت ولایت افغانستان امر افتتاح هفت باب مکتب ابتدایی داد . . . در حالیکه اطفال درین مکاتب روی خاک می نشستند وتوسط معلمین محلی به آموختن سواد مشغول بودند.

در چهار سال سلطنت نادرشاه مجموع مکاتب ابتدایی در تمام افغانستان بشمول پایتخت از27 بابد تجاوز نمی کرد. . . بیست وهفت مکتب ابتدایی در بین پانزده ملیون نفوس افغانستان  . . "

*

 

اینک  با درنظرداشت آن سیاست حاکم در جامعه وتداوم سیاست های محافظه کارانه در زمینۀ معارف،و در واقع با توجه به چنان چارچوب محدود وتنگی که مجال پرورش شاگرد ومعلم را نمی داد، ببینیم که استاد رحیل چه کرد وچه نوشت :

 

 

-                   هنگام ایفای وظیفۀ معلمی، تنها به آموزش خط های روی کتاب به شاگردان بسنده نمی کرد.به دانش تدریس و رموزآن روی میاورد. افزون برآن،روان شناختی کودک وشاگرد را درمرکزتوجه قرارمی داد.

 

درین راستا سزاوار یاد آوری است که جامعه دوگونه معلمین را دیده است:

نخست گروهی که پس ازمعلم شدن دریک مکتب، با پذیرش مضمونی برای تدریس، همان حدودی را فرا گرفته اند که درکتاب است.ازروی خط ها وصفحات تهیه شده درکتاب به تدریس پرداخته اند. هرگاه شاگردان درپی آن بوده اند، که معلومات بیشترازآنچه درصفحات کتاب است به دست آورند، این دسته معلمین  نتوانسته اند پاسخ مقنع برای آنها بدهند. ویا اینکه فضا را درنخستین برخورد ها با شاگردان چنان آماده نموده اند که شاگردان هرگز جرأت طرح سوالی را نکنند. وآن محدودیت معلوماتی را بعضی اوقات این گونه توجیه نموده اند، که فقط به تدریس نکاتی مؤظف اند که درکتاب است. نبود کتاب های معلوماتی خارج ازدایرۀ مضامین درسی یا نبود کتابخانه درمکتب آن مشکل را همواره حفظ نموده است.

 

گروه دیگری درپهلوی مشغولیت درسی هنگام متعلمی و محصلی به مطالعه نیز روی آورده، معلوماتی را اندوخته اند. هنگام معلمی آن اندوخته ها برای بهتر وبیشتر تفهیم موضوع برای شاگردان مدد نیکوی بوده و ممد تدریس بهتر شده است. در پهلوی بقیه مطالعات، فراگیری زبان انگلیسی را با توجه به دشواری های زمانه نیزدر نظر بگیریم که اندکی به آن دسترس داشتند. دانستن یک ویا چند لسان دیگربه دامنۀ معلومات و چه بسا به  وسعت نظرمعلم کمک شایانی بوده است. آنانی که در کابل بودو باش داشتند. اما بازهم امکانات فراگیری زبان خارجی میان شاگردانی که در کابل بو دند و شاگردان بقیه ولایات بسیار متفاوت بود.

 جایگاه شهید رحیل را از گروه دوم وممتاز می یابیم . زیرا اوازمعدود کسانی است، که به برای فراگیری بهتر راز و رمز تدریس به مطالعات آفاقی مراجعه نموده وسخت کوشی را با دل وجان پذیرفته بود. بدون این که از بورس های تحصیل که معمولاً برای این منظور به کسانی داده می شد؛ بهره مند شده باشد. البته درین محدوده نیزبسنده نه نموده، در گسترۀ دامنه دارتری از فعالیت های فرهنگی، سیاسی  وادبی دست به فراگیری، آموزش وفعالیت عملی شده است .

 

از خلال نوشته های او، اندکی را  که در پایان میاوریم، می تواند مؤید ادعای ما باشد.

 

الف:

 پیرامون ضرورت مکتب، مکتب نسوان واطلاع از روان شاگردان، نوشته متعددی از وی برجا مانده است :

 

1-        مقالات نظری

 

الف : در گسترۀ آموزش وپرورش

 

در بارۀ مکتب

در بارۀ روانشناسی اطفال

- محیط خانواده آموزشگاه ابتدایی و پدر و مادر معلم ابتدایی اطفال میباشند

 

- از ناکامی اطفال خود جلوگیری کنید!

مکتب متوسطه بگرام

اهالی قریهء  دولت شاهی مکتب نسوان میخواهند[1]

 

همکاری در تهیهء مطالب و اشعار برای کتاب دری صنف سوم.

کتاب "الفبا" زبان دری صنف اول ابتدایی-  1358 چاپ کابل

کتاب خوانش زبان دری  صنف اول و دوم- 1358  چاپ کابل [2]

 

ازین میان  نبشتۀ " اساس و نظام دموکراسی از مدرسه شروع میشود" را ازایشان میاوریم.

 

از مباحث تربیوی و اجتماعی

تتبع و نگارش: رحیل دولتشاهی

=منتشرهء شماره 178  روزنامه پروان

 

اساس و نظام دموکراسی ازمدرسه شروع میشود

 

جان دیوی عالم و فیلسوف تعلیم و تربیت دریکی ازمقالات خویش بدین معنی اشاره کرده  میگوید: «بعقیدهء من مدرسه موسسه ایست که دران آموزش و پرورش طوری صورت  میگیرد که  طفل زندگی دسته جمعی را بیاموزد و کودک را برای بهره بردن وا ستفاده از منابع و ثروت ملی و به کار بردن نیروی خویش در راه مقاصد اجتماعی آماده و نیرومند میسازد.»

 

 اینکه تعلیم و تربیت کنونی بهدف غایه یی  ایکه منظور و مطلوب است  نمیرسد بدین معنی است که مدرسین مکتب  به این اصل اساسی که مدرسه  و مکتب شکل وصورتی از  زندگی  اجتماعی است، توجه کامل نمیکنند و چنان  فکر دارند که مکتب جایی است که دران اطلاعات معین تدریس شود و عادات  مجرد در شاگردان تشکل یابد. حالانکه تعلیم و تربیه جدید برآن  است که طفل از طریق کار و فعالیت اجتماعی متهیج و تشویق شده و آن عواملی که در او اثر میگذارد و انگیزه های روحی و جسمی در او خلق میکند، از طرف آموزگار برگزیده و تقویه شود و بکودک یاری و معاونت نماید تا به صورت صحیح ازین عوامل  متاثر گردیده  و او را  به سوی زندگی  حقیقی و واقعی رهنمونی کند.

 از تحلیل و تجزیه نکات فوق و نظریات تربیتی دیوی (عالم بزرگ تربیه) این چنین برمی آید که میتوان با ایجاد تغییرات در پروگرام های درسی دموکراسی  و آموزش اساسات آنرا  از مدرسه  شروع کرد وراه اینست که طفل را طوری تربیت کنیم که هوشیارانه طریق اشتراک و عضویت در اجتماع آینده  را یاد بگیرد. زیرا مرام  وآرزوی ما اینست که چون اطفال مردان آینده جمعیت ها میباشند وباید اعضای دموکراسی ما درآینده بتوانند وجهت رسیدن به این هدف بزرگ کار و کوشش  لازم آنها ضرور است که نظام دموکراسی را از مدرسه و مکتب آغاز نمائیم و آنرا وسیله رسیدن بهدف خویش قرار دهیم. یعنی اطفال را چه در خانه و چه در مکتب تحت یک دموکراسی کوچک بفرض عضویت و اشتراک دریک نظام دیموکراسی بزرگ آماده کنیم. بنابرین مدرسه باید آموزشگاه و آزمایشگاهی باشد که فنون زندگی اجتماعی و سیاسی را از طریق عمل و تجارب روزانه در نهاد و ذهن اطفال پرورش  داده بتواند. تشکیلات و مشخصاتی که بوسیله آن مدرسه میتواند طفل ها را اشخاص دموکرات و  حاکم بر نفس بار آورد عبارت از اشکال ذیل است:

 

1-               حکومت  برخویش: اگر به معنی حقیقی دموکراسی عمیقانه فکر کنیم، میدانیم که دیموکراسی معنی (حکومت برخویش) را داشته و هر قدرافرادحاکم برنفس و اختیارمند خواهشات خود بوده قادر به ضبط النفس باشند به همان اندازه حکومت برخویش در آنها رشد و نمو میکند که اطفال متدرجاً حاصل میکنند. اگر آموزگاران و بزرگان نتایج فوری  و آنی از آن بخواهند اشتباه و سهو خواهند کرد. وظیفه مربیون و آموزگاران  است  که بشاگردان و خوردسالان موقع بدهند تا ایشان در کارهای محوله و وظایف مربوط خود تصمیم بگیرند و نیروی قضاوت و سنجش خود را بکار اندازند و از نتایج تصمیمات و قرار های خویش لذت ببرند. و برای  اینکه  خوبتربهدف خویش نایل  آیند هریک درکار خود ابتکار و زرنگی نشان دهند ازان قناعت  حاصل  نمایند.      

 

 

ادامه دارد

 


 

[1] - همین حالا در قریهء قلعهء ملک دولتشاهی یک مکتب دخترانه تاسیس شده است.

 

[2] - استاد مواد این کتاب را تهیه کرده بودند و هنوز آمادهء چاپ نشده بود که به زندان افتیدند.

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱٤٤     سال        هفتم                ثــــور/جـــــوزا       ۱۳۸٩  خورشیدی                     می ٢٠۱۱