کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

[۱]

 

 

[۲]

 

 

[۳]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چــطور چنین واقـــع شــد.

بخش چهارم

 

azizullah41@yahoo.com

 

http://artofwar.ru/a/afgan/text_0020.shtml

 

 

گفت و شنود توسط: ارتیــُم شیئـنین                                گزارنده به دری: عزیز علیزاده

 

تنظیم کننده گان و تایـپست: اندری گریشنـُف، دمیتری بابکـِین، سیرگی سکریـپنیک.

(ادیسه، مسکو، مینسک، 08.2006)

  

 

 

Lef Gorelov

1975 الی اخیر سال 1979 

سرمشاور نظامی قوای مسلح افغانستان     

 

 

    پرسش: شما سرمشاور نظامی بودید. همچنان سرمشاور درامورسیاسی، قوماندان قوای زمینی و لوی درستیز. یک شخصیت نظامی با چنین سابقهء کاری، و با داشتن چندین ستاره و تجربه ای کافی در امور نظامی. شما خوب می فهمیدید، که ورود قوای نظامی کار درستی نیست، شما میدانستید که وضعیت بسیار بدترخواهد شد، شما در موارد ذکر شده، به مقامات گزارش دادید و همه چیز را گفتید. پس چرا و زیر " فشار" چه کسانی تصمیم به ورود نیروی نظامی گرفته شد؟

   گریلـُف: من کاملا ًمعتقدم که جوابگوی آن همه حرکات و اشتباهات، ادارهء اندروپـُف میباشد، یعنی کاجی بی. آنها بودند که پسانترها، اوستـینـُف و گرومیکو را قانع نمودند که فرستادن نیروی نظامی ضروری میباشد. بعدا ً همین سه نفرـ اندروپـُف، گرومیکو و اوستینـُف، توانستند قناعت بریژنیف را نیزدرمورد حاصل نمایند. واینکه منشی عمومی درآن زمان چه حالتی داشت، شما خوب بدان واقفید.

   واما، یک موضوع دیگر نیز خیلی جالب است:

   نیکلای واسیلویج همانجا بود، او انسان با دانش و یک سپهسالار با استعداد بود. اونتوانست ایشان را قانع بسازد، لذا اورا

ازوظیفه اش سبکدوش ساختند. بعدا ً او کارمند سازمان سابقه داران باتجربه ( ویتیران ) توظیف گردید تا اینکه پدرود حیات گفت. باکسی که تمام مغز واستخوانش با وظیفه نظامی جوش خورده بود، چنین رفتار ناشایستی کردند. کسی که باید وزیر دفاع مقرر میشد. اما اوستینـُف چه کرد؟

آن چیزی را که اندروپـُف می خواست، همان را کرد. زیرا ایشان دوستان قدیمی یکدیگرشان بودند.

 

      پرسش: کاجی بی کوشش خود را به خاطر ورود نیرو به افغانستان نمود. آیا کاجی بی درمحاسباتش دچاراشتباه شد، ویا  کاجی بی پلانها واهداف خودش را داشت؟ 

      گریلـُف: من نمیدانم که آنها چه اهدافی داشتند. شاید هم می خواستند محبوبیت خود شان را بلند ببرند. من به بیچاره گی شان زمانی پی بردم که قصر امین را متصرف می شدند و هم امین را لت و کوب می نمودند. آنها عملیات هجوم به قصر راسازماندهی و رهبری می کردند. درحالی که دگرجنرال ماگامیدوف مشاور نظامی ومعاون قوماندانی ناحیه وی، زنده و پابرجای بود. برایش اعتماد نه نمودند و تمام عملیات را خود شان بدوش گرفتند و درنحوه یی اجرای عملیات دچار اشتباه گردیدند. آنها برج های قصر را مورد حمله خود قرار دادند، درآنجا کندک ما جابجا شده بود، هنوز من آنجا بودم که یک کندک ازسربازان مارا جهت محافظت از قصر در آنجا گماشته بودیم. سربازان ما یونیفرم نظامی افغانهارا به تن داشتند. محافظین امین درداخل قصر ، افغانها بودند. بالای همه شان حمله نمودند. سربازان ما فکرمیکردند که مورد حمله کدام نیروی شورشی قرارگرفته اند. حمله کننده گان فکرمیکردند که سربازان افغان را مورد حمله قرارداده اند. همه شان حیران بودند و نمیدانستند  که چه رخ داده است.

همان بود که کندک دیسانت را وارد معرکه ساختند. دیسانت شروع کرد به حمله  بالای همه یی شان. به چه تعدادی از انسانها کشته شدند! آن عملیات را آنها رهبری نمودند. آنها به منصوبین اردو اعتماد نه نمودند.

 

      پرسش: چرا اعتماد نه کردند؟

     گریلـُف: مشکل است که بتوانم چیزی بگویم. نمیدانم.

 

   پرسش: درمورد ایوانوف بگوئید، او که نمایندهء کاجی بی بود، درمورد چه فکرمیکرد؟

   گریلـُف: او طرفدار ورود نیرو بود، و پس از من گزارش خودش را داد. کاجی بی، کاجی بی است.

   اوآن وظیفهء را که کاجی بی برایش سپرده بود، اجرا میکرد. درمجموع درفضای تبلیغات سوء، عمل میکرد. اورا از مسکو باورمند ساخته بودند. او به خبرهای که دریافت نموده بود " اطمینان " داشت و درمحل اجرای وظیفه اش، آن اطلاعات بدست آماده را کنترول میکرد و بعد به مسکو گزارش میداد. آن کس، نی ایوانوف بود که جریانات را زیرکنترول داشت، بلکه آن کار را مسکو انجام میداد. در اینجا امین قدرت را بدست گرفت. آنها به امین اعتماد نداشتند. یعنی این که بر پایه باور و نظر خودشان، باید نیروهارا وارد می ساختند.

 

    پرسش: پس ازآنکه تره کی را از قدرت برکنار نمودند واردو به همه چیز واقف شد، واکنش اردو درمورد چطور بود؟

    گریلـُف: اینکه خلقی ها چه واکنشی نشان دادند، کاملا ً واضح است. اما، پرچمی ها مخالفت نمودند. آنها تمام وقت به این فکر بودند که ببرک بازمیگردد، تمام وقت تنها به اوفکرمیکردند، آنها برایش پیش خدا دعا میکردند.

 

    پرسش: آیا شما با ببرک ملاقات داشته اید؟

    گریلـُف: بلی، داشتم.

 

     پرسش: اورا چطور یافتید؟

     گریلـُف: او انسان باسواد، اما معتاد به شراب بود. به همین خاطر رهبری کشور را پیشبرده نمیتوانست. و کاجی بی رویش حساب کرده بود. رهبری او چنین بود:

دریک اتاق خواب میکرد، دراتاق پهلویش، کسی ازموظفین ما استراحت بود، او فقط به منظور مانع شدن وی از نوشیدن ودکا درآنجا توظیف شده بود.

 

    پرسش: و شما با اودیدارهای داشته اید پیش از آن ...؟

    گریلـُف: وقتی اورا به صفت سفیربه چکسولواکیا میفرستادند، باوی دیداری داشتم. همچنان درسفارتخانه یکجا با سفیر نیز اورا دیدم...

 

     پرسش: آیا ببرک درافغانستان از نفوذ و اعتبار خوبی برخوردار بود؟

     گریلـُف: بلی، بود. درمیان طرفداران خودش. ثروتمندان درآنجا زیاد بودند.

 

     پرسش: فقط ثروتمندان طرفدار وی بودند؟

     گریلـُف: یقینا ً. " پرچم " ازمیان قشر ثروتمند بود. " خلق " مانند من و شما.

 

     پرسش: دلیل عمدهء که منجر به برکناری تره کی توسط امین شد، موضوعی بود که گویا آنها دست به سوء قصد های متقابل علیه یکدیگر شان زده بودند. تا جائیکه من خبردارم شما از جمله کسانی بودید که در آن جریانات مشارکت داشته اید.

    گریلـُف: تره کی بخاطر دیدار با فیدل به کوبا رفت. زمان بازگشت از نزد فیدل، توقفی در مسکوداشت. درآن وقت، گلاب زوی وزیرمخابرات، وطنجار وزیر دفاع، هنگام استقبال از نامبرده درمیدان هوائی برایش خبردادند که اطلاعاتی دراختیار دارند مبنی براین که برضد او دسیسهء درحال اجرا است. آنها اورا درمیدان هوائی ملاقات نمودند و بعد به قصر انتقال دادند. امین برای تره کی گزارش داد که درزمان غیابتش " دسته پنج نفری " ( من نام سه نفرشان را برای شما گفتم)، برعلیه او " امین " دسیسهء را سازمان دهی نموده اند، و می خواستند اورا برکنار سازند. او به تره کی گزارش داد که برضدش عملیات خرابکارانه درجریان است. امین از تره کی خواست که او، آن پنج وزیر را برطرف نماید. چنان وضعیت به وجود آمد که هرسه وزیر نامبرده را از کار و از رهبری برکنار نمودند. آنها به سفارت پیش ما آمدند و بخاطرحفظ جان خود خواستار کمک ازما گردیدند. یکروز پس از آن، بتاریخ چهاردهم سبتمبر، من، سفیر و تره کی همه باهم به سواری موتر، روانه دفتر تره کی شدیم. کوشش ما این بود تا تره کی را قانع سازیم:

    ـ " به بینید که در کشورچه وضعیت است...،باید که مملکت را اداره کرد، زیربناهارا بازگشایی نمود، اردو را باید بازسازی کرد وشما بازهم به مقابله برضد یکدیگرتان مصروف میباشید..."   

   او پرسید: " کدام مقابله؟"

   ما جواب گفتیم: " ببینید، امین آن پنج نفر را برکنار نموده و خواستار تحویل ایشان شده است".

   او گفت: " مگر، چنین چیزی غیر ممکن است. امین فرزند من است. بیایید که اورا نزد خود به خوائیم و در مورد از خودش بپرسیم".

 ملاقات سازماندهی شد.

   وقتی امین برای ملاقات روان بود، بالایش فیرنمودند. به سوی خودش و یا به سوی نماینده اش، درست به خاطر ندارم. تنها چیزی که به خاطرم مانده این است که امین خودش را به ما رساند و فریاد میزد: " سوء قصد علیه جان من ".

 

   پرسش: آیا شما دیدید و یا شنیدید که چگونه فیر میکردند؟

   گریلـُف: ما همه چیز را شنیدیم. بعدا ً او روی زمین دراز کشید، ما از پنجره به بیرون مینگریستیم. او درحال فراربود و ازدستش خون میچکید، اوخودش را به موتر رساند. تره کی نمیدانست چه واقع شده است. چه خبر است؟ چه واقع شده است؟ و بازهم تکرارا ً میپرسید: او پسرمن است، شما میدانید ؟ یا نی! بازهم تکرار کرد: " فرزند من"!

   یک روز پس از آن، امین پلینوم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا را دایر و جلسه کابینه وزرا را برگذارنمود، و چنین فیصله کرد:

   ـ تره کی را از وظایف محوله سبکدوش نمود. قسمی که یک روز بعد امین برایم گفت، تره کی از اثر حمله قلبی درگذشت. اما، واقعیت این است که اورا خفه نموده بودند و این موضوع به اثبات رسیده است.

 

    پرسش: شما و ( ایوانوف و سفیر) شاهد وقایع تیراندازی، حمله، و درمجموع شاهد تمام حادثه ها بودید. آیا شما بخاطر دستیابی به یک راه حل مباحثه نمودید، واکنش شما چطور بود؟

   گریلـُف: ما هیچگونه بحثی نداشتیم، و به سفارت رفتیم. من و سفیرنشستیم و فکرمیکردیم ـ این چه واقع شد؟ ایوانوف گفت:

    ـ این یک دسیسه است. این غیرممکن است که بسوی امین فیرصورت گرفته باشد. این یک دسیسه است.

    من گفتم: "این چگونه دسیسهء است، وقتی او زخمی شده بود؟"

حقیقت را بگویم، همچنان ما نتوانستیم تا اخیر قضیه را درک نمائیم. سرانجام ما به این نتیجه رسیدیم که این یک دسیسه بخاطر دست یابی امین به قدرت و برطرف نمودن تره کی است.

تره کی برطرف شد. ما آن پنج وزیر " دسیسه سازان " را باخود بردیم. بعدا ًایشان را درداخل تابوت ها مخفی ساخته وتوسط طیاره از کشور خارج نمودیم. در بین آن پنج نفر وطنجار هم بود که پس از گذشت چندین سال، در همینجا، درشهر ادیسه با خانواده اش زنده گی میکرد، من با اودیدم. وقتی او مرد، من اورا دفن نمودم.

 

      پرسش: تره کی را از وظیفه اش سبکدوش نمودند، امین قدرت را بدست گرفت. شما قبلا ً توضیح دادید که درمسکو روابط به سردی گرائیده بود. لطفا ً بگوئید که چنین تغیراتی چگونه متصور بود؟

      گریلـُف: نخست اینکه ارسال اسلحه متوقف گردید. قبلا ً قرار تقسیم اوقات بصورت دوامدار اسلحه ارسال میشد.

 دوم اینکه، درنوشتن نامه ها و گفتگوها هم سردی به مشاهده میرسید. اگر چه امین زیاد کوشش داشت تا چنین تغیراتی را نادیده بگیرد. آیا اوقلبا ً این کارا میکرد یا نه، مشکل است که حدث زد. اما، من این را گفته میتوانم که او ازما حمایت میکرد. او به بریژنیف نامه فرستاد و خواهش ملاقات را نمود. من کاملا ً متیقین میباشم که حفیظ الله امین آرزوداشت تا دوستی اش را با اتحاد شوروی تقویت بخشد. من سخت به این گفته ام باوردارم. من یقین دارم که امریکایی ها هرگزنمی خواستند وارد افغانستان شوند.

 

      پرسش: راجع به ارسال اسلحه. آیا شما مجبور بودید تا درمورد دلیل توقف ارسال اسلحه ازشوروی، به امین توضیح دهید؟      گریلـُف: امین خودش درمورد توقف ارسال اسلحه هیچ سخنی برزبان نیاورد. اما، روی دریافت هلیکوپتر و تجهیزات مخابره پافشاری زیاد داشت، وهر لحظه خواهش ارسال آن را مینمود، چرا که واقعا ً کمبود آن احساس میشد. اما ارسال آن در آن موقع متوقف شده بود و اینکه پس از بازگشت من چه واقع شد، اطلاعی ندارم.

 

      پرسش: حالا رسیدیم به آن لحظه یی  که اوج واقعه درتاریخ آن قضایا است. چگونه این همه وقایع روی تصمیم گیری ورود نیروهای نظامی اثرگذاشت؟ سرانجام چطور تصمیم گرفته شد؟

     گریلـُف: من بتاریخ چهارم دسمبر به اتحاد شوروی بازگشتم. دریک هوتل جای گرفتم، خودم شخصا ً به لوی درستیز وآمر ادارهء شماره دهم  درمورد بازگشت خویش، اطلاع دادم.

   آمر قرارگاه عمومی از من پرسید: " چطور است وضعیت درافغانستان؟"

   من گزارش دادم: " ظاهرا ً همه چیزآرام است. اما با آنهم بعضی نیرنگ ها و حرکت های ازجانب پرچمی ها دیده میشود. درمجموع وضعیت آرام است. سرمشاور جدید وظیفه اش را اشغال نمود".

    مارشال هرگز برایم راجع به آماده گی بخاطر ورود نیروهای مسلح چیزی نگفت، اما پرسید:

   ـ " شما چه فکر می کنید، اگرما نیروهای خود را وارد افغانستان گردانیم، وضعیت چطور خواهدشد؟"

   من به مارشال همان حرفهای را گفتم که در بیروی سیاسی گفته بودم:

   ـ  " در حال حاضر افغانها خاموش هستند. من نامه امین را به شما سپردم. برعلاوه، او از من خواهش نمود تا با شما و وزیر دفاع صحبت کنم، تا شما دیدار وی را با بریژنیف آماده سازید".

  او پاسخ داد: " خوب است. تو استراحت کن. اگرضرورت پیداشد، تورا احضار مینمائیم".

  من گفتم: " میتوانم بروم؟"

  او پاسخ داد: " نه " !

   من به تاریخ 4 دسمبر افغانستان را ترک نمودم، اما بتاریخ 10 دسمبر فیصله صورت گرفت. آنها مرا نزد خود دعوت نه نمودند. من آگاه نبودم که درمورد ورود سربازان فیصله به عمل آمده است. من به ویتیـبسک، جای که زمانی معاون قوماندان فرقه بودم، برای یکی ازدوستانم تلیفون نمودم و باوی صحبت کردم.

   او ازمن پرسید: " لیف نیکلایویچ، شما کجاهستید؟"

   من جواب دادم: " در مسکو".

   " اما، ما آماده گی میگیریم تا به آنجای که شما بودید، برویم".

   برای من شنیدن این حرف کاملا ً غیرمنتظره بود. آنها برایم هیچگونه اطلاعی راجع به فیصله شان نداده بودند.

18 دسمبر خواهش نمودم که به کشینیوف بروم. و به تاریخ 25 دسمبر، زمانیکه دریکی از استراحتگاههای کریمیه بودم (شبه جزیرهء کریمیه در جمهوری اوکرائین.ع.ع ) از طریق رادیو اطلاع گرفتم که نیروهای ما وارد افغانستان گردیدند.

   من درآن لحظه افکارم را به آواز بلند میگفتم. همسرم درآن هنگام بامن بود. من گفتم: " خون زیادی خواهد ریخت. نیروهای ما برای نبرد در اراضی کوهستانی آماده گی ندارند".

    نظام نامه ما، نبرد در اراضی کوهستانی را درج نه نموده بود. چگونه ما در زمانهای اخیر جنگیده بودیم؟

 بمباران، حمله و به پیش! و ما پیروزشدیم. اما چنین تجاربی درآنجا کارآمد ندارد! جنگیدن درافغانستان باید همراه باشد با آموزش تاکتیک های جدید. اما چنین چیزی فعلا ً وجود ندارد. خون های زیادی خواهد ریخت.

 

ادامه دارد.... 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٤                     سال دوم                          فبروری/ مارچ۲۰۰۷