کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

[۱]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای مطالعه بخش نخست ـ اینجا را کلیک کنید

 

 

چــطور چنین واقـــع شــد.

بخش دوم

 

Azizullah41@yahoo.com

http://artofwar.ru/a/afgan/text_0020.shtml

 

 

گفت و شنود توسط: ارتیــُم شیئـنین        گزارنده به دری: عزیز علیزاده

 

تنظیم کننده گان و تایـپست: اندری گریشنـُف، دمیتری بابکـِین، سیرگی سکریـپنیک.

(ادیسه، مسکو، مینسک، 08.2006)

 

 

Lef Gorelov

1975 الی اخیر سال 1979 

سرمشاور نظامی قوای مسلح افغانستان     

 

 

پرسش: شما گفتید که سرکوب مخالفین شروع شد، قوماندان های قول اردوها و فرقه ها را ازوظایف شان برطرف مینمودند.

آیا شما کوشش نکردید که برای دفاع از چنین افرادی برخیزید وروی تصمیم گیری های مقامات تأثیر بگذارید؟ آیا در چنین مواردی چیزی از دست تان پوره بود؟

گریـلـُف: بلی، بلی. زمانیکه قوماندان قول اردوی گردیز را برطرف مینمودند، من نزد تره کی رفتم، با سفیر قبلا ً درمورد مشوره نموده بودم. با تره کی حرف زدم و دلایل زیادی را مطرح نمودم که بهتر خواهد بود اگر قوماندان قول اردو دوباره به وظیفه قبلی اش برگردد.

        مگرتره کی مخالفت نمود و پیشنهاد مقرری فرد دیگری را به مقام قوماندانی قول اردو داد و گفت:

     ـ چه کسی را شما در آن مقام پیشنهاد می کنید؟

من درجواب گفتم:

     ـ من این حق را ندارم تا کسی را به کدام مقام پیشنهاد نمایم، اگر شما می خواهید نظر مرا درمورد کیفیت کاری  کسی بدانید، قوماندان فرقه دوازده از نظر من، کارآگاه ترین فرد در آن مقام میتواند باشد. اوقابلیت قوماندانی قول اردو را دارا میباشد.

    همچنان درمورد قول اردوی قندهار نیز چنین شد. آنجا هم یک قوماندان ورزیده، قوماندانی قول اردو را به عهده داشت. زیاد کوشش نمودیم تا او در مقام خودش باقی بماند. مگر اورا هم سبکدوش نمودند. 

    با قول اردوی مرکزی هم نتوانستیم کاری بکنیم. قوماندانی قول اردوی مرکزی را، شخصا ً وزیر دفاع به عهده داشت، پسانترها، قوماندان یکی از فرقه ها را یافتند و قوماندان قول اردوی مرکزی مقرر ساختند.

     ما میتوانستیم تأثیرگذار باشیم، اما بسیار به مشکل. از نظر کیفیت و لیاقت ما افسران زیادی را میشناختیم، اما از نقطه نظر دیدگاه سیاسی شان به ما، هیچ کسی نمیتوانست چیزی بداند. قبل از آن، ما هرگز نتوانسته بودیم چیزی بدانیم.

     را جع به وزیر دفاع باید بگویم که خودم شخصا ً نزد تره کی رفتم، خواهش نمودم که قادر را به صفت وزیر دفاع نگهدارد، زیرا او یک دوست واقعی اتحاد شوروی است. او مدت زمان زیادی را در شوروی بوده و تحصیل کرده است، او یک پیلوت خوب نیز است. دیگر اینکه او رهبری نظامیان را در شورش، کودتا و انقلاب به دست داشت. اورا به طورموقت سرجایش نگهداشتند، اما پس از چند ماه از وظیفه برطرفش نمودند. او و امین نمیتوانستند باهم زبان مشترک بیابند.

 

پرسش: چرا و روی چه دلایلی آن اشخاص را از وظایف شان برطرف مینودند؟

گریـلـُف: آنها در زمان داود وظیفه اجرا مینمودند، ویا درست تر بگویم، درزمانیکه سیستم بورژوازی سیاست حکومت بود، سرقدرت بودند. یک سیستیم تازه روی کار آمده بود، کسانیکه هدف شان اعمار جامعه سوسیالیستی بود. کمونستها به قدرت رسیده بودند، درآنجا کمونستها زیاد بودند. کسانیکه کمونست نبودند از وظیفه سبکدوش میشدند.

 

پرسش: چون شما در زمان داود هم کار مینمودید، زمانیکه  قدرت تغیر خورد و چهره های جدیدی سرکارآمدند، روابط ایشان با شما چطور بود؟ آیا به شما  این احساس دست نمیداد که روابط ایشان با شما تغیر نموده است؟

 گریـلـُف: نی، روابط ما بسیار عادی بود.  من می خواهم یکبار دیگر تأکید نمایم، زمانیکه من کار می کردم، هرگز روی مسائل سیاسی مداخله نداشتم. من همراه با مشاورین دیگر، نشست ها و گفتگوهای میداشتیم و تنها روی آموزش تاکتیک های جدید نظامی کار مینمودیم. باز هم تکرارمینمایم تنها روی آموزش تاکتیک و آماده گی های رزمی کارمی کردیم.

   اگر یاد شما باشد، در مورد رابطه میان " خلق " و " پرچم " پرسیده بودید، گاهی چنین اتفاق می افتاد که بعضی از صاحب منصبان مربوط به این و یا آن شاخه حزب، انگشت انتقاد بسوی هم میگرفتند و یکدیگر را نظامی نا دان خطاب می نمودند. آنجا تنها نزاع میان آنها بود و دخالت ما غیر ضروری مینمود.

 

پرسش: شما مصروف آموزش تاکتیک های نظامی بودید، چه موفقیت های درمدت دوسال تا وقوع انقلاب داشتید؟

گریـلـُف: اوه! من باکمال میل به شما قصه میکنم. داود کاملا ً در این مورد از ما حمایت میکرد. نخست اینکه:

     ما فرقه ها را آموزش انداخت های نظامی میدادیم، ازسفرای تمام کشورها که در کابل حضور داشتند، دعوت نمودیم تا نتیجه  آموزشهای مارا ببینند.  پیش از همه چیز، ما توانستیم  اردو را به میدانهای تعلیم بکشانیم، تولی ها و کندک هارا آموزش دادیم، آموزش تعلیم و جمع نظام غند ها را نیز انجام دادیم. ما توانستیم آموزش و کارکرد های یکی ازفرقه هارا طور نمونه به نمایش بگذاریم. داود، وزیر دفاع و تمام سفرای کشورهای متحابه در کابل، در آن نمایش آموزشی حضور داشتند. نتایج پیش چشم همه بود و ما معتقد بودیم که در طی گذشت زمان به موفقیت های بیشتری برسیم، و نتایج بدست آماده را دوچند سازیم.

    می خواهم تأکید کنم، فضای کار برای یک مشاورنظامی در زمان داود خیلی بهتر بود. او در تمام امور مارا پشتیبانی مینمود. اما، زمانیکه تره کی وببرک قدرت را به دست گرفتند، کشمکش میان شان شروع شد. این کشمکش ها تأثیرمنفی و عمیقی  روی ساختار قول اردوها گذاشت. کارهای " بی مفهوم " شروع شد. ما، می گفتیم که باید این کار هارا کرد. اما، آنها خلاف آنرا میکردند. به مشکلات زیادی مواجه بودیم، به آنهم کارهای زیادی را توانستیم انجام دهیم.

    با روی کار آمادن قدرت جدید، ارگانهای سیاسی در اردو به وجود آمد. سر مشاور سیاسی، واسیلی پیتروویچ زاپلاتین، امور و پیشبرد کارآن را به عهده گرفت. او کارهای زیادی را به خاطر ایجاد نهاد های سیاسی اردو انجام داد، و این خدمتی بود بس بزرگ و ارزنده برای انسجام هرچه بهتر افراد دراردو. خیلی به جاست که یادآورشوم، او کوشش های زیادی را برای آشتی دوجناح حزب بخرج داد. اوکارهای زیادی کرد که بعضی ازآنهارا برمیشمارم:

     ـ در تمام فرقه ها وغند ها ارگانهای سیاسی را ایجاد نمود. این کار به نحوی درانسجام اردو کمک رساند. درمجموع تمام رابطه ها دراردو از دید گاه سیاسی برقرار میشد. مگر، آشکارا کسی چیزی درمورد ایجاد معاونیت های سیاسی دراردو نمی گفت و مخالفت نمیکرد. اما، به وضاحت احساس میشد که قوماندانان نمی خواستند قدرت شان را با کارمندان سیاسی تقسیم نمایند. هیچ قوماندانی نمی خواست تا دستیار و یا معاون داشته باشد. آنها می خواستند تا همه کارهای شان را به تنهایی اجرا نمایند.

 

پرسش: آیا پس از انقلاب، مشاورین شوروی بخاطر اجرای برنامه های کاجی بی نیز به آنجا میامدند؟

 گریـلـُف: پس از انقلاب مشاورین قوای سرحدی هم آمدند، آنها شروع به ایجاد قوای سرحدی نمودند. و این فرصتی بود تا ما  خوبتر بتوانیم اردو را بسازیم. بسیاری از قطعات و جزوتامهای اردو در سرحدات با پاکستان مستقر شدند، و ما کوشش نمودیم تا آنها را دریک منطقه جمع نماییم، درمحلات تجمع شان، خواستیم ایشان را آموزش دهیم. اما، قوای سرحدی که تازه ایجاد شده بود، از سرحدات محافظت مینمود. ما با سرحدی ها نزدیکترین تماس هارا داشتیم. اما، مدت کوتاهی از ایجاد آن گذشته بود. من صادقانه باید بگویم که قوای سرحدی با کاجی بی اتحاد شوروی هیچگونه ارتباطی نداشت. چنین بود وظیفه ما...

 

پرسش: بعضی از ارگانهای نشراتی مینویسند که اختلافات میان " خلق "  و " پرچم " باعث کشمکش میان مشاورین ما نیز گردیده بود. چه کسانی بیشتر باخلقی ها در ارتباط بودند و چه کسانی با پرچمی ها؟

گریـلـُف: اگر حقیقت را بگویم، ما وجود چنین موضوعی را احساس نکرده و نه دیده بودیم. همه روزه نزدیک شام، پس از ختم کار مشاورین نزد من میامدند، من همیشه برای شان میگفتم:

    ـ فعلا ًما در شرایط وخیمی قرارداریم، آنها باهم دعوا دارند، شما دراین کشمکش خود تان را دخیل نسازید، از هیچ کدام شان حمایت نکنید، تنها بخاطر آماده سازی رزمی اردو تلاش نمائید.

    پسانترها، آن اختلافات پا به مرحله جدیدی گذاشته بود. روزی نیکلای واسیلیویچ اگارکـُف، برایم چنین گفت:

    ـ " لیف نیکلایویچ! در افغانستان از طریق بم و راکت نظم را ما برقرار ساخته نمیتوانیم."

 

پرسش: انقلاب صورت گرفت، قدرت را " کمونستهای نامنهاد" به دست گرفتند. شما قبلا ً گفته بودید که پیش از آن اوضاع درافغانستان کاملا ً آرام بود، وقوع انقلاب روی آن آرامش چه اثرگذاشت؟

گریـلـُف: من همه چیز را می دیدم، خبرهای مؤثـقی هم داشتم که وضعیت در افغانستان رو به خرابی است. آن مشکلات به کدام اساس پیدا شده بود: به طورمثال، من مرد فقیری بودم و تنها یک خانه داشتم، با 20، 30، 40 بسوه زمین. شما مرد پولداری بودید. بخشی از زمینهای شمارا به من دادند، مگر من نمیتوانم زمین شمارا بگیرم و نمی گیرم. تعداد کمی از مردم بی بضاعت زمین را قبول کردند، چنین عملی را عنعنات شان ممنوع ساخته بود. اختلافات در دهکده های شان شروع شد، آنجا دارای دهکده های زیادی میباشد. چنین اوضاعی میان افسران وصاحب منصبان هم تأثیرات ژرف خود را گذاشت. چون بسیاری از افسران از دهکده ها سربلند کرده بودند.

 

پرسش: آیا نارضایتی در اردو ازهمین مسئله اصلاحات اراضی شروع شد؟

گریـلـُف: بلی، درست گفتید، نارضایتی در اردو ازهمان اصلاحات و تقسیم زمین شروع شد.

 

پرسش: اوضاع واقعی در کشور ازچه قرار بود؟ و چطور شد که مقاومت ها دربرابر رژیم شروع شد؟

گریـلـُف: مقاومتهای داخلی وجود نداشت. تجاوز فعال وآشکار خارج از کشور شروع شد. ازجانب پاکستان، کمکهای فراوانی برای باند های سازماندهی شده شروع شد، ما آنهارا به همین صفت یاد میکردیم. تبلیغات بسیار وسیع و دامنه داری برضد تره کی و امین شروع شده بود و وسعت مییافت.

 

پرسش: آن همه مداخلات و تهدید ها درعمل چطور دیده میشد؟

 گریـلـُف: باندهای مسلح فرستاده می شدند، گروپهای مقاومت، سازماندهی میگردیدند. مقاومتها به اشکال مختلف بروزمیکردند:

     ـ به صورت سازماندهی مظاهره ها وگردهمایی های که شعارهای برضد دولت جدید میدادند، حمله به قوتهای قوای مسلح سازمان دهی میشد. تقریبا ً درهرمنطقه از کشور قوتهای قوای مسلح حضور داشت. زیرا تعدادی از مردم از سیاستهای تره کی ناراضی بودند. اما، تمام خرابکاریها بر ضد تره کی و برضد رژیم کمونستی ( چنین لقبی را مخالفین به رژیم داده بودند ) ازداخل پاکستان سازماندهی  میشد.

 

پرسش:  شما چه زمانی با تره کی و امین معرفی شدید؟ خواهشمندم برای ما تعریف کنید.

گریـلـُف: به تاریخ پنجم می، سفیر مرا به نان چاشت دعوت کرد. به طورغیرمنتظره، تره کی و امین هم آنجا آمدند. سفیر مرا به تره کی معرفی نمود. برای تره کی جالب شد که من کی هستم، وظیفه ام چیست، آیا من کمونست هستم یانه، در مورد خانواده از من پرسید، روزگارما چطور میگزرد، چطور کار میکنیم، روابط ما با افسران و صاحب منصبان بر چه منوال است، به چه تعداد ازمشاورین شوروی درآنجا حضور دارند.

    سفیر برایش گفت: " خوب، بهتر خواهد بود که شما با او صحبت کنید". من و تره کی جدا از دیگران نشستیم و به صحبت مان ادامه دادیم.

   من راجع به وضعیت اردو برایش گفتم. او بعدا ً از امین دعوت کرد، امین به ما پیوست و درپهلویم نشست.

      بعدها من چندین بار با ایشان دیدم. ما عملیات محاربوی را پیش میبردیم. مثلا ً عملیات درارگون را، دو فرقه درآن عملیات شرکت داشتند، چون پاکستانی ها مرز را عبور نموده بودند. همچنان ما مجبور شدیم تا خاک اشغال شده بریکوت را واپس بگیریم. من به تره کی تمام جزئیات عملیات جنگ را جدا جدا گزارش میدادم. پسانها من دانستم، هر گزارش من به تره کی حسادت امین را برمی انگیخت. روزی امین برایم گفت:

ـ " درآینده میتوانید فقط به من گزارش دهید، حتمی نیست که تره کی گزارش شمارا بشنود." بلی، چنین حرفهای وجود داشت...

    من از تره کی خاطرات بسیار خوبی دارم. او انسان مهربان ِ بود. یادگار نیکی از او بجامانده است. امین انسان کار فهمی بود، هژده ساعت در شبانه روز میتوانست کارنماید. شبها خواب نمی کرد و مشغول کار میبود. بالای اردوبسیارنفوذ داشت. او یک شخصیت بزرگ بود. امین زمانیکه درخفا بسر میبرد، اردو را ازجانب خلقی ها زیرپوشش خود داشت. تره کی برایش اعتماد زیادی داشت. او امین را فرزندش خطاب میکرد، و امین هم به او پدرمی گفت. امین یک مرد دانا بود. 

   به فکرمن، شاید هم  پیش از موقع می خواهم دراین مورد حرف بزنم، زمانیکه حرفها روی حمله به قصر امین زده میشد، و موضوع ورود قوای مسلح ما مطرح بود. اگر برایم امر میشد که امین را ساقط بسازم، اگرورود سربازان تنها بخاطر ازبین بردن امین ضروری پنداشته میشد، من میتوانستم آن وظیفه را بسیار به ساده گی انجام دهم، و هر لحظه که می خواستم میتوانستم اورا مسموم بسازم. امکان تطبیق چنین فیصله را من کاملا ً داشتم. من و پاولفسکی زود زود با امین میدیدیم و برای عملیات ارگون و بریکوت برایش معلومات میدادیم. درمجموع مامیتوانستیم به دوستی با امین خاتمه دهیم، اگرواقعا ً لشکرکشی شوروی، تنها بخاطر پس زدن امین از اریکه قدرت بود.

   امین مرد سرسختی بود. او به بریژنیف نامه نوشت. چندین بار ما با اوتا پاسی از شب کار می نمودیم. یکی از شبها، پس از کار من به خانه ام رفتم، دوراز انتظار او برایم دریوری را با یک عراده موتر فرستاد.

    ـ " امین خواهش نمود که شما بازهم نزد او بروید". یک ساعت پیش از آن من با امین صحبت نموده بودم، زیرا قرار بود که به مسکو سفرنمایم. من برایش تمام گزارش های تهیه شده ای مشاورین را گفتم و اضافه نمودم که من به مسکو میروم و تا بازگشت دوباره ام، فلان آدم به جای من خواهد بود. اوبرایم گفت که سلامش را به بریژنیف برسانم.

   نیمه شب نزد امین آمدم، او برایم گفت:

   ـ " نامه ام را به بریژنیف برسانید". من پاسخ دادم:

   ـ " رفیق امین! من به بریژنیف دسترسی ندارم، میتوانم نامه شمارا به لوی درستیز و یا شخص وزیر برسانم. با ایشان من ملاقات میکنم. من به خانه ام برگشتم و فکر نمودم که نامه را برایم میدهند، اما او «امین» برایم گفت که فردا پیش از پرواز نامه را در میدان هوایی برایم میدهند." آیا شما متوجه عمل او شدید؟

   کجا باید میرفتم و چه باید میکردم، هیچ به فکرم نمیرسید، زیرا آن نامه یک نامه دیپلماتیک بود و سفیرباید در جریان قرار میگرفت. من به وسیله موتر نزد سفیر رفتم و برایش گزارش دادم. او برایم گفت:

   ـ " چطور میتوانیم نامه را به خوانش بگیریم؟ بگو چطور؟." من پاسخ دادم:

   ـ " فعلا ً نامه دردست من نیست".

   وقتی به میدان هوایی رسیدم، زمان کمی به پروازطیاره باقی مانده نمود، برای خداحافظی بامن، بسیاری از شخصیت های نظامی آمده بودند. وزیردفاع اینسو و آنسو قدم میزد، اما از نامه خبری نبود. من فکر نمودم همه چیز تمام است و به سوی طیاره رفتم، وقتی از پله ها بالا میرفتم متوجه شدم که رئیس امورسیاسی اردو از عقب من باشتاب روان است، او نامه را برایم داد. طیاره پرواز کرد، منسوبین کا جی بی نتوانستند نامه را بخوانند و همچنان سفیر نتوانست این کار را بکند. من به مسکورسیدم و نامه را به لوی درستیز دادم. نیکلای واسیلویچ برایم گفت:

   ـ " نامه را بخوانیم یا چطور؟."  گفتم:

   ـ " رفیق مارشال، فیصله باشماست. "

   ـ " خیرباشد، بهترخواهد بود تا نامه را به کاجی بی پسپاریم... "

   درداخل پاکت چه بود، من آگاه نبودم. اما نامه را تسلیم نمودم، چه چیزی را امین از بریژنیف خواسته بود، من پسانتر ها اطلاع یافتم. اوخواهش ملاقات با بریژنیف را درهر نقطه اتحاد شوروی و یا افغانستان که برژنیف تعین نماید کرده بود، اما امین هیچگاه جواب نامه اش را دریافت نکرد.

   موضوع دیگری را که لازم به یاد آوری میدانم این است، ازآنجایکه امین یک شخص کارفهم بود، میشد با او ارتباط  خوبی برقرار نمود و برای مدتی از او استفاده برد.

 

پرسش: این همان پرسشی است که من آماده گی آنرا گرفته بودم. زیاد حرف ها در مورد اینکه امین اجینت امریکا بود، وجود داشت. شما دراین مورد چه فکر میکنید؟

گریـلـُف: من به شما پاسخ میگویم ـ راجع به این موضوع من با ده ها افسر اردوی افغانستان صحبت نمودم. از آن همه صحبت ها و ملاقات ها، من چنین نتیجه گیری نمودم که رسما ً هیچ نوع اسنادی که دلالت برجذب امین ازسوی دستگاه های جاسوسی امریکا باشد وجود ندارد. اما، او درامریکا تحصیل نموده بود. به همین دلیل نظریات مختلفی در مورد او سرزبانها افتاد، گویا او با دستگاه های جاسوسی امریکا وابستگی دارد. اما، من چنین نمی اندیشم، باید اورا نگهمیداشتند و مشاورسیاسی خوبی را برایش تعین مینمودند. برای مدتی هم که شده بود، باید از اونگهداری میشد. پس از استقرار رژیم اگر اورا با شخص دیگری تعویض هم مینمودند، آنقدرها قابل تشویش نبود.

 

ادامه دا.....

 

    

در ارتباط گفتوشنود بالا، یادداشتی از آقای قدوس زریر دریافتم که صرفأ جهت آگاهی بیشتر آنرا اینجا گذاشته ام، تا آنچه نیکو باشد نظرآید:

 

 

       نگا هی برچطور چنین واقع شد           „ قدوس زریر

 

 

لشکرکشی اتحادشوروی دراواخردههّ هفتادعیسوی به افغانستان ازآن معماهای حل ناشدهّ قرن بیست است که هیچکس تا کنون سرنخ واقعی گشایش این معمارا پیدا نکرده است که چرا چنین شد ؟ بازیگران افغانی این معرکه،آنهای که پدرود حیات گفته اند اگرچیزی میدانستند یادربیان افکارخویش دیپلوماسی رابرصراحت کلام ترجیح داده  و یا دانسته راباخودبرده اند وآنهای که در قید حیات اند یا همان شیوهّ دیپلوماتیک گفتار را ادامه میدهند ویا تقصیر واقعه رابه دوش حریفان سیاسی حواله میکنند٠

هزارویک گفته ایکه تاکنون درآثارتاریخ نوسان،تحلیلگران وکارشناسان افغانی تجلی یافته اند یا منبع دراسناد سرکاری دارند یا به حکایات وشنیده گی ها اتکا میورزند به گونه ایکه آخرالامر فهمیده نمی شود که آیا ارتش سرخ آمد ویا اورا آوردند٠

وضعیت در جناح شوروی وابسته به این قضیه هم تصویر بهتر ارائه نمی کند٠قبل ازاینکه زبان در شوروی باز میشد تصمیم گیرنده گان اصلی به دیار نیستی رفتند وآرشیف ها هم بعد ازآن وتا کنون آنطور گشایش نیافتند که بتوان به تمام حقیقت دسترسی یافت،سیاست مداران گناه را درمیان نظا میان جستجو میکنند و نظامیان هم به نوبهّ خود ادارهّ اندروپف﴿کا جی بی﴾ رامقصرمیشمارند٠

من تصمیم ندارم بخش افغانی این قضیه را به تحلیل بگیرم و نه میخواهم کاوشی در آرشیف های شوروی سابق انجام دهم چون نه حوصلهّ این کاررا دارم و نه امکانش را،بلکه می خواهم تأملی بریک نگارش نمایم که با موضوع بالا بی رابطه نیست٠

جنرالان شوروی بعدازاینکه آخرین سربازشان بدون سرفرازی پل حیرتان را به قصد بازگشت عبورکرد،همیشه سعی کرده اند تا دولتمردان آن برههّ افغانستان رابه گونهّ  شریک شکست خویش قلمداد کرده و بی کفایتی نوع روسی ناشی از استعمال الکول را به آنها نسبت دهند٠

درشماراین جنرالان یکی هم لیف گوریلوف سرمشاورنظامی وزارت دفاع افغانستان دردوران حکومت های محمد داود-حفیظ الله امین﴿١٩٧٥-١٩٧٩﴾است٠

من نظریه های این سرمشاور رادر نوشتهّ زیر عنوان"چطور چنین واقع شد"درسایت وزین کابل ناته خواندم که دوست محترم عزیزعلیزاده برگردان آنرا به فارسی آغاز کرده است٠چون برگردان را ختم ناشده یافتم به متن روسی آن مراجعه کرده مطلب را تا آخر به خوانش گرفتم٠

ازمترجم محترم آغای علیزاده پوزش می طلبم که قبل از ختم زحمات ایشان خواننده را قسمأ در جریان قرار میدهم٠به هیچ وجه هدف پیشد ستی درترجمه را ندارم،تنها می خواهم به خواننده اشاره برسانم که در گفته های این جنرال روسی زوایای وجود دارند که هوشیاری خواننده رامی طلبند٠

مطلب"چطورچنین واقع شد"درقالب یک مصاحبه تهیه گردیده که امیدوارم برگردان مکمل فارسی آن به زودی توسط محترم عزیز علیزاده در دسترس خواننده گان قرار گیرد٠

برمیگردم به اصل موضوع :

به اینکه جنرال گوریلوف اعزام قوای شوروی به افغانستان رامشکل اندروپوف و کا جی بی میپندارد کاری ندارم چون آنها بدون آنهم درین بحث سرگردان اند، بلکه می خواهم معلومات جنرال موصوف رابحیث سرمشاورنظامی دربارهّ اوضاع آنوقت افغانستان وارتش این کشورزیر سوال قرار دهم٠

وی درصحبتهایش مدعی می شود که کاربزرگی در جهت ارتقای قابلیت محاربوی ارتش افغانستان درسالهای ١٩٧٥-١٩٧٩انجام داده درحالیکه نمی داند کدام فرقه در هرات مستقر است، اگراین یاد فراموشی رانتیجهّ کبرسن بپذیریم که شمارهّ﴿١٧﴾ فرقهّ هرات یادش رفته ولی باید میدانست که در ارتش زیرمشوره اش فرقهّ با شمارهّ ٤وجودنداشت، ازجانب دیگربغاوت در فرقهّ ١٧هرات درآن زمان نه کارطرفداران ریس جمهورمحمد داود،طوریکه جنرال گوریلوف می گوید،بلکه نتیجه تحریکات افسران اخوانی بود چون محمد داود سازمان وتشکیلاتی درارتش نداشت که به سودش قیام کند٠

نشانهّ دیگری ازبی خبری این جنرال مشاوراظهاراتش در مورد خلقی ها وپرچمی هاست٠وی خلقی هارا"مانندخودش" فقیر وپرچمی هاراوابسته به ثروتمندان معرفی مینماید٠درست است که خلقی ها بیشتر منشأ اطرافی وپرچمی هامنشأ شهری داشتند، اما هردو قبل ازآنکه راه وهدف اصلی خود را بخاطر خدمت به مردم درماجرای حاکمیت دچار سردرگمی سازند متعلق به زحمتکشان کشوربودند ﴿لطفأ به بیانیه های ببرک کارمل در پارلمان شاهی مراجعه شود﴾٠ خنده آور است اگربگوئیم که تره کی چون ازناوهّ غزنی بود،فقیربود و ببرک کارمل که اهل کابل بود،فابریکه ای دراختیارداشت٠اظهرمن الشمس است که نه خلقی ها و نه پرچمی ها هیچکدام مالک سرمایه وثروت نبودند،همانطوریکه تره کی بدون هیچ ترک دنیا گفت، کارمل هم دیناری ازخود بجا نگذاشت٠بنائا چنین اظهاریه هارا تنها می شود ابتذال سرائی نامید٠

دیگرازحرفهای سبک سرانهّ این جنرال حکایت اش درمورد ببرک کارمل است٠

وقتی خبرنگارازوی سوال میکند که ببرک کارمل چگونه آدمی بود؟بدون آنکه شناخت شخصی ویاوظیفوی با او داشته باشد میگوید" آدم باسواد ولی پیانیتسه﴿به فارسی - دائم الخمر﴾،به همین  دلیل نمی توانست کشور را رهبری کند،دراطاقی میخوابید که کنارش آدم ما جابجا شده بود تا از رسا نیدن ودکا برایش ممانعت کند"

بعد خبرنگارمی پرسد،آیا شما با او ملاقات کرده اید؟ در پاسخ میگوید که قبل ازتبعیدش به چکوسلواکیا در ضیافت سفیرشوروی با او ملاقات کرده است ٠

خواننده محترم! لطفأ به تناقض گوئی درگفتار این جنرال توجه فرمائید ٠او ببرک کارمل راتنها درسفارت شوروی درزمان حکومت نورمحمد تره کی دیده وبعد از بازگشت ببرک کارمل از تبعید که اصلأ در افغانستان نبود ازجزئیات در اطاق خوابش خبر داشت٠ جنرال گوریلوف به قول خودش بتاریخ ٤ دسامبر ﴿١٩٧٩﴾ افغانستان رابه قصد شوروی ترک گفت و در آنجا حتی رهبری سیاسی-نظامی شوروی به وی اعتماد نکرد تااورادرجریان تصمیم ارسال نیرو به افغانستان قراردهد وخبر این حادثه را از دوستش که در شهر ویتبسک زنده گی میکرد بدست آورد٠پس چطور ممکن است علا الرغم پنهان کاری ها ورازداری ها در نظام شوروی،آدمی که دیگر ربطی با این قضایا ندارد واز کا جی بی هم که" دوست"دولت جدید افغانستان است بدش می آید، ازجزئیات دراطاق خواب رئیس دولت افغانستان با خبرشود که او را بی مسئو لانه ﴿ پیا نیتسه﴾ می نامد٠

معلوم است که جنرال موصوف زیر تاثیر دوران مشاورت و خاطره های دوستی با حفیظ الله امین صاف و ساده دروغ می گوید ٠

جنرال گوریلوف پنهان نمی کند که با حفیظ الله امین و جنرال های اودوستی و صمیمیت داشته است، چنانچه زمانیکه بعدأ از وی تقاضای بازگشت به افغانستان صورت می گیرد،تمام اصول"انترناسیونالستی"رازیرپاکرده پاسخ می دهد که چه گونه بازگشت کند در حالیکه دوستانش تیرباران شده اند،به گونهّ مثال از جنرال یعقوب رئیس ستاد ارتش﴿ لوی درستیز﴾ در حکومت امین که به جرم قتل نورمحمد تره کی اعدام شد به عنوان دوست صمیمی اش نام می برد اما این" انترناسیونالست"ازسرنوشت هزاران مظلوم وبی گناه که در زیرساطور امین جان سپردند اظهاربی خبری می کند٠

در اخیر عرض میکنم که در میان جنرالان باز نشستهّ شوروی سابق هستند فراوان افرادی که به علت یاس ناشی ازباخت قدرت، تراوشهای ذهنی خودرا  هذیان گونه به خورد مردم می دهند ویا شکست شان در افغانستان را ارزیابی عقده مندانه نموده تلاش می ورزند برف رسوائی خود را به بام دیگران اندازند تادرمیان هم پیکان و هم نشینان حفظ آبرو کنند٠   والسلام

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٢                      سال دوم                          جنوری ۲۰۰۷