کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سخن مـن

 

    درحدود سه دهه از اشتعال آتش جنگ خانمان سوز درافغانستان میگذرد. دراین مدت سرزمین بلادیده ما به بهانه های مختلف مورد تاخت و تاز کشورهای خارجی قرارگرفته است. آنعده ازکشورهای، که ازسالهای زیاد به اینسو چشم طمع بر سرزمین ما دوخته بودند، کوشیده اند تا درامور داخلی وطن ما دخالت کنند، مستقیم و یا غیرمستقیم دست نشانده های خودشان را براریکه قدرت برسانند، تا باشد که پلان های استراتیژیک کشورخویش را به بهای خون هزان انسان بی گناه و بی دفاع افغانستان عملی نمایند. حوادث و وقایعی که از نیمه دوم، دهه هشت قرن بیستم درکشورما شروع شد وتا هنوز ادامه دارد، دارای گوشه های تاریک و پوشیده با ابهام میـباشد که تنها پلان گذاران و اجراکننده گان آن میتوانند به هزاران پرسش ناحل که ذهن هرهم وطن ما را بخود مشغول داشته است پاسخ درست بگویند، تا آن گوشه های تاریک روشن شده و ما ازآن همه سردرگمی بدرآییم.

 

     لیف گریلـُف سرمشاور نظامی قوای مسلح افغانستان در دهه هشتم سده پیشین یکی از آن کسانی است که میتواند بعضی ازچنین نقاط مبهم را آشکار سازد. نامبرده درماه اگست سال روان گفت و شنود مفصلی داشت با تعدادی از ژورنالستان کشور خودش.

 

     من این گفت وشنود را دریکی از سایت های روسی زبان که نشانی اشرا در اینجا نوشته ام، به خوانش گرفتم و برایم جالب افتاد. باهدف اینکه هموطنان عزیز را نیز درجریان این افشاگری های جنرال مذکور قراردهم، متن کامل مصاحبه را از زبان روسی به زبان دری برگردان و طی چند بخش ازطریق سایت وزین کابل ناتهـ بدست نشر میسپارم. امید است مورد توجه قرار گیرد.

 

ع.ع

   

 

 


Lef Gorelov

1975 الی اخیر سال 1979 

سرمشاور نظامی قوای مسلح افغانستان     

 

چــطور چنین واقـــع شــد.

 

بـــخش نـخست

 

Azizullah41@yahoo.com

 

http://artofwar.ru/a/afgan/text_0020.shtml

 

گفت و شنود توسط: ارتیــُم شیئـنین                                                گزارنده به دری: عزیز علیزاده

                                                                                                              زمان: دسمبر 2006

 

تنظیم کننده گان و تایـپست: اندری گریشنـُف، دمیتری بابکـِین، سیرگی سکریـپنیک.

(ادیسه، مسکو، مینسک، 08.2006)

 

 

پرسش: شما ازسال 1975 الی اواخر 1979 سرمشاور نظامی قوای مسلح افغانستان بودید. انتصاب شما چطور صورت گرفت؟

گـریلـف: درماه جون 1975 لوی درستیز اردوی اتحاد شوروی جنرال کولیکـُف مرا نزد خودش احضار نمود. او بسیار کوتاه وضعیت درافغانستان را این گونه برایم  تشریح نمود:

 - ما فعلا ً در حال بررسی یک سلسله موضوعات میباشیم و درجستجوی راه درست تری هستیم تا همکاری مان را با افغانستان گسترش بخشیم، وسایل تخنیکی را به آن کشور بفرستیم و برتعداد مشاورین خویش نیز بیفزاییم. من دوسیه خصوصی شما را مطالعه نمودم، وما فیصله نمودیم تابه شما پیشنهاد رفتن به افغانستان را به حیث سرمشاور قوای مسلح نماییم. نظر شما دراین مورد چیست؟ و دیگر اینکه صحت شما چطوراست؟

من در پاسخ فقط گفتم که صحت من خوب است.

 ـ صحت همسر شما چطوراست؟

 ـ گاهی اوقات مریض است، اما، درمجموع خوب است.

 ـ خوب، موفقیت شمارا درکارهای تان آرزو میبرم. فکر میکنم ما و شما از طریق ارتباطات تلیفونی صحبتهای زیاد تری خواهیم داشت و شما باید مارا درجریان تمام رخ داد ها درافغانستان قراردهید. اما، متوجه این موضوع باشید که حفظ جان مشاورین ما خیلی مهم است. به مسایل سیاسی کاری نداشته باشید ودخالت نکنید وفقط وظایف داده شده را که مهم ترین آن آماده ساختن اردو برای عملیات رزمی میباشد اجرا نمایید.

پس از این همه راهنمایی، اودستم را صمیمانه فشرد و من اورا ترک نمودم.

 

پرسش: شما گفتید که کولیکـُف شمارانزد خودش خواست و را جع به وضعیت موجود درآن لحظه توضیحات داد، لطفا ً بگویید که او وضعیت را چگونه ارزیابی نموده بود؟ چه چیز مشخصی راجع به وضعیت موجود را به شما گفته بود؟

گـریلـف: او گفت که وضعیت در افغانستان بسیار بد تر از زمان ظاهر شاه شده، به ویژه در قوای مسلح. چون بعد از روی کار آمدن داود تعداد زیادی از جنرال ها و صاحب منصبان فرقه ها و کندک های نظامی برطرف شده اند. آماده گی دفاعی پایین آماده، به جای قوماندان های کندک، قوماندانان تولی گماشته شده اند و قوماندانان کندک فرقه هارا اداره مینمایند. باید تمام توجه را بخاطر تربیه صاحب منصبان معطوف داشت.

 دوم: برعلاوه تعلیمات نظامی، به طرز زندگی و بودو باش صاحب منصبان و سربازان نیز باید توجه کرد. تمام افراد اردو روی زمین می خوابند وهم نان می خورند، دربسیاری از جاها قشله وجود ندارد، چپرکت نیست.

در اخیر: اردو را باید از قشله ها بیرون کشید. زیرا آنها آموزش نظامی، انداخت ها، نشان زنی وتاکتیک های نظامی را نیز در صحن قشله ها فرامیگیرند. ایشان را باید به میدانها و کوه هاکشید و درآنجا به ایشان مسایل نظامی را آموختاند. ضرور است که شروع کار و آموزش شما با صاحب منصبان باشد.

ـ به صاحب منصبان شوروی نیزباید توجه زیاد مبذول گردد. ما آموزش نظامی را درکدام مناطق شوروی سپری نموده ایم؟ تنها درقفقاز، ما درکجا غیر از آنجا کوه داریم؟ ما صاحب منصبان خود را از زون های داخل شوروی به آنجا میفریستیم. لذا با صاحب منصبان خود ما هم باید کارکرد.

 ـ این چیزی بود که به اردو تعلق میگیرد. اما، به غیر از این، آنجا دوگروپ سیاسی  باهم درگیرهستند ـ « خلق » و « پرچم »، و همچنان صاحب منصبان بایکدیگرشان خصومت میورزند. در بین ایشان نیز اتحاد واقعی وجود ندارد، اخیرا ً ما خبرهای را دریافت می نماییم که ایشان می خواهند رژیم داود را سرنگون سازند. اما هیچ نوع یگانگی وجود ندارد زیرا هریک از این دوگروپ  بخاطر احراز قدرت بین خود شان هم مبارزه میکنند. بازهم به شما تکرارا ً میگویم، درکارشان مداخله نکنید...

 ـ درسرحدات اوضاع فعلا ً درحالت عادی است. اما برخی از طرفداران ظاهرشاه که از کشور گریخته اند، به فکر ایجاد  وسازماندهی گروه های مبارزضد دولتی میباشند، مرز راعبور میکنند و مبادرت به عملیات خرابکارانه مینمایند.

 در اخیر گفتگو چنین گفت:

 ـ باقی مانده حرف هارا سفیر کشورما الیکساندر میخایلویچ پوزانـُف به شما خواهد گفت. او بسیار وقت شده که آنجاست. او همه چیزرا به شما خواهد گفت، همچنان اوضاع سیاسی کشور را برای شما ترسیم خواهد کرد.

 

پرسش: و شما رفتید؟

گـریلـف: و من رفتم.

 

پرسش: با خانواده؟

گـریلـف: بلی، با خانواده.

 

پرسش: راجع به نخستین احساس تان بگویید، پیش ازآن شما به افغانستان سفرنداشته بودید؟

گـریلـف: هیچگاه به افغانستان نه رفته بودم، تنها از طریق کتاب با آن کشورآشنابودم، آن مقرری برایم کاملا ً غیرمنتظره بود، و در ضمن پیش خودم فکرمیکردم که اجرای وظیفه در افغانستان چقدر برایم مشکل خواهد بود. چرا مشکل؟ به خاطر اینکه در جنگ کبیرمیهنی، بعد از فتح وین، مدتی در کوهای آلپ بودم. دیگر کدام تجربه جنگ درکوه هارا نداشتم، و ناگهان افغانستان با جغرافیای" بخصوص ". من در مرحله نخستین درک نمودم که باید تجربه کار در کوهستان را نیز فراگیرم و صاحب منصبان را هم بدانجا بکشانم.  آنجا در کوهستانها، ایشان را تعلیم دهم. عمیقا ً به فکر رفته بودم:

ـ کار خیلی مشکلی خواهد بود، به آسانی نخواهیم توانست کاری از پیش ببریم.

     وقتی با مردم آشناشدم، آنهامرا باصمیمیت پذیرفتند. درنخستین دیدارم با داود « در روز دوم  مرابه حضورش پذیرفت» و پس ازآن  با وزیردفاع، ایشان از همان ابتداء  باما بسیار گرم جوشیدند.

   کارما شروع شد. داود برایم گفت: " غیراز اینکه شما به وزیردفاع گزارش خواهید داشت، من به شما اجازه میدهم، در هرزمانی که شما خواستید، بخاطر گزارش دهی از وضعیت قوای مسلح من شمارا می پذیرم".

 

پرسش: وقتی کولیکـُف به شما وظیفه سپرد و به تشریح وضعیت اردوی افغانستان پرداخت و اینکه اردو باید بخاطر عملیات محاربوی آماده گردد، شما که به افغانستان رفتید، آنجاچه کسی را به صفت دشمن باالقوه افغانستان به شما معرفی نمودند؟

گـریلـف: در نخستین گفتگو داود برایم گفت: " دشمن اصلی واساسی کشور ما پاکستان است. وضعیت مارا کسانی به بحران کشانیده اند که از ظاهرشاه حمایت میکردند و حالا درپاکستان پناه گرفته اند و آنجا تعلیمات می بینند. سخن کوتاه که دشمن ما پاکستان است و امریکا اورا کمک مینماید تا تمام پلان های ضد افغانی اش را اجرا نماید. در غرب کشور روابط ما با ایران عادی است. به فکرمن که این روابط درآینده بهترخواهد بود".

 

پرسش: داود به شما گفت، دشمن واقعی و مهم برای کشورش پاکستان است، آیا او نگفت که این دشمنی چه تهدیدی را از جانب پاکستان متوجه او و کشورش میسازد ؟

گـریلـف: بلی، اشغال سرزمینهای افغانستان و بدست آوردن منابع طبیعی. با تحلیلی که از اوضاع داشتند، آنها فکرمیکردند که شاید پاکستان خیال حمله به افغانستان را داشته باشد. اما خود شان هم شاید فکرمیکردند که چگونه با هدفی که نمی خواستن بگویند به پاکستان حمله کنند ( با تبسم )...اما، داود مستقیما ً چنین حرفی را به من نگفت.

 

پرسش: شما به کابل رفتید، با صاحب منصبان دیدید، از گارنیزیون ها بازدید نمودید. درنگاه نخست چه برداشتی از وضعیت اردوی افغانستان داشتید؟

گـریلـف: نخست اینکه، من مستقیما ً به گردیز رفتم و پس ازآن به قندهار، بعدا ً به مزارشریف درشمال. اما درنخستین مرحله از فرقه جلال آباد دیدن نمودم. من متیقن شدم که اردوی افغانستان مشغول هیچ نوع تعلیمات نظامی نیست. تنها نظامنامه عسکری را می آموختند. حتا انداخت های تعلیمی راهم درداخل قشله ها انجام میدادند. هیچ نوع آموزش و مانور جنگی جود نداشت. لذا هدف مشخص بود، بیرون کشیدن اردو از قشله ها به میدانهای تعلیمات نظامی.

دوم اینکه، کولیکـُف برایم گفته بود که از افراد وکارمندان اردوهم باید مواظبت صورت بگیرد، و ایشان باید احساس میکردند که ما به اندیشه بهتر ساختن معیشت شان هستیم.

 

پرسش: یعنی اینکه واقعا ً وضعیت شان درآنجا خیلی بد بود؟

گـریلـف: جای خواب شان خیلی خراب بود، تشک هارا روی زمین می انداختند و می خوابیدند، بارک های نظامی و جود نداشت و اگرهم وجود داشت برای همه کفایت نمی کرد. تنها گارد خاص در وضعیت خیلی خوبی بسرمیبرد.

 

پرسش: آیا آنها سربازان اردوی شانرا به دوره مکلفیت فرا می خواندند؟

 گـریلـف: بلی، تمام قوای مسلح از سربازان با گذشتاندن دوره مکلفیت تشکیل شده بود.

 

پرسش: زمانیکه من دوره خدمت عسکری ام را درافغانستان سپری مینمودم، میدیدم که چطور سربازان را برای اجرای دوره سربازی جلب می نمودند. من فکر میکنم که ایشانرا خلاف میل خود شان از راه میگرفتند و به خدمت عسکری سوق میدادند، درزمان خدمت شما هم همینطوربود؟

گـریلـف: نه.

 

پرسش: توضیح دهید.

گـریلـف: در اردوی افغانستان، مانند اردوی ما، یک اصول وجود داشت، برای کسانیکه تحت شرایط خدمت نظام بودند اطلاع میدادند آنهارا به خدمت زیربیرق جلب مینمودند. مردم خود حاضر به وظیفه میشدند. تنها بعضی اوقات اتفاق میفتاد که تعدادی را به جبر به خدمت میفرستادند. و چنین اتفاقی زمانی رخ میداد که بعضی از مردم که دربلندای کوه ها زندگی میکردند، تا زمانیکه اوراق جلب برای شان میرسید خیلی دیر میشد و این برای اداره چی های ولایات یک مشکل بزرگ بود که اوامر مقامات مرکزی را بخاطر خدمت نظام به قشلاقهای که دربلندای کوه ها قرار داشت برسانند. لذا گاهی چنین اتفاقاتی میفتاد. اما، درمجموع فقط جلب نامه به خدمت عسکری فرستاده میشد.

 

پرسش: آیا خدمت دراردو درسالهای 1975ـ1976 افتخار شمرده میشد؟

گـریلـف: در 1975 و با به قدرت رسیدن داود، توجه به سربازان و صاحب منصبان جدیت بیشتری به خود گرفته بود. و آنها به علاقمندی به خدمت حاضرمیشدند. خوب نه همگی، اما بیشترین شان به فراگیری دروس عسکری علاقه نشان میدادند.

 

پرسش: شما اکثرا ًبا داود میدیدید، آیا این درست است که او واضح و شفاف به شما گفته بود که یگانه شریک نظامی اش اتحاد شوروی می باشد؟ درآن لحظه داود چه مناسباتی با امریکا و اروپا داشت؟ چقدر شما به او به صفت یک متحد وفادار به اتحاد شوروی باورداشتید؟

گـریلـف: درک من چنین است، برای نخستین بار که اورا دیدم و چند مرتبه دیگر هم با او ملاقاتهای داشتم و همچنان همراه با سفیر به ملاقات او رفتم، او هربار بسیار به گرمی مارا می پذیرفت وبه نیکی از اتحاد شوروی نام میبرد.

   شما می فهمید که در افغانستان از میخ تا طیاره همه از اتحاد شوروی بود. کسانیکه وسایل تخنیکی را اداره میکردند، تانکیست ها، پیلوت ها و... همه تحصیل کرده های کشورما بودند. داود صادقانه و یا ریاکارانه، برای همکاری با اتحاد شوروی گره خورده بود، اینکه چه در ضمیر اومی گذشت مشکل بود که تصور میشد، اما، ارتباط او با ما و با مشاورین نظامی، بامردم شوروی، و با کشور شوراها یک رابطه خیلی نیک بود. اما، پسانترها از طریق جاسوسان به ما اطلاع رسید که او درحال برقراری رابطه با امریکایی ها است. اما، این اطلاعات کاملا ً محرمانه بود. درغیرآن ما هیچ نوع احساسی مبنی بر توجه او به کشورهای دیگر نه نمودیم.

 

پرسش: آیا مشاورین خارجی دیگری هم بودند؟

گـریلـف: نه، مشاورین خارجی دیگری وجود نداشت.

 

پرسش: یعنی اینکه افغانستان درزمان داود مطلقا ً به سوی اتحاد شوروی تمایل داشت؟

گـریلـف: کاملا ً درست گفتید. باید در راه تقویه این همکاری توجه بیشتری می شد. اما، بعدا ً به ما تشویش دست داد که او با کشورهای دیگری هم ارتباط برقرارنموده است. بارنخست سفیر امریکا را پذیرفت، بار دوم... شاید این یک دیپلماسی بوده باشد، اما، بعد از آن ملاقاتها افواهاتی مبنی بر اینکه او با امریکایی ها سازش نموده سرزبانها افتاد. کدام خبرمؤسق درین مورد که میتوانست چنین افواهاتی را تائید کند، وجود نداشت. دلیلی برای قطع رابطه با اتحاد شوروی و یا کدام مسئله دیگری دراین مورد موجود نبود. برخلاف دررابطه به همکاری های نظامی او درخواست خیلی چیزها را ازما نموده بود.

 

پرسش: او درخواست چه چیزهای را نموده بود؟

گـریلـف: اودرخواست هلیکوپترهای زیادی را داد، اومی خواست قوای هوایی مدرن و کارامد داشته باشد با طیارات میگ 21 و طیارات پیشرفته ترازآن. اوآرزوداشت تا ارتباطات مخابراتی را نوسازی کند و ما دستگاه های مخابره به آنجا فرستادیم. به غیر از تانکهای تی 54 که آنها داشتند، اودرخواست خریداری تانکهای تی 62 رانمود. به ارتباط هلیکوپترها گروپی را جهت تحصیل به اتحاد شوروی فرستادند. درآن زمان آنها تعداد کمی هلیکوپتر دراختیار داشتند.

 

پرسش: درآن زمان، سال 1975 آیاجریان های مقاومت دربرابرحکومت وجود داشت؟ درمجموع وضعیت امنیتی چطور بود؟

گـریلـف: درمجموع اوضاع آرام بود، اما بازهم باندهای مسلح « قسمیکه ما ایشانرا نام گذاشته بودیم » شروع به ورود درخاک افغانستان را نمودند. اما، به سرعت ازجانب حکومت یا نابود می شدند و یا مجبور به عقب نشینی درخاک پاکستان میگردیدند. درمجموع اوضاع درمناطق مرزی آرام بود. اگرچه درآنجا سرحدات کشور مشخص و نشانه گذاری نشده است.

 

پرسش: آیا کولیکـُف شمارا درجریان اختلافاتی که میان « خلق » و « پرچم » در جامعه و هم در میان نظامیان وجود داشت قرارداده بود؟ شما آنجا رفتید و کار خود را آغاز نمودید، برخورد شما با ایشان چطور بود؟ و چگونه چنین اختلافاتی بروز میکرد؟

گـریلـف: برای ما اکیدا ً هدایت داده شده بود که درامور سیاسی دخالت نداشته باشیم، ازهیچ کدام شان پشتیبانی نکنیم. اما بسیاری از آنها درکشورما تحصیل نموده بودند. آنها کوشش داشتند تا باما تماس داشته باشند و روابط گرم برقرارنمایند. آنها از وضعیت در درون حزب و شاخه های مختلف آن به ما قصه میکردند. آن شاخه ای را که تره کی رهبری می نمود، و آن شاخه ای را که رهبری آن به دست ببرک بود. ما ازروی اعتماد با ایشان حرف میزدیم.

 

پرسش: کی ها نفوذ بیشتری میان صاحب منصبان داشتند؟ خلقی ها و یا پرچمی ها؟

گـریلـف: خلقی ها بیشتربودند، آنها مردم فقیری بودند، درحالیکه پرچمی ها به طبقه ثروتمند جامعه تعلق داشتند.

 

پرسش: در رابطه های شخصی وآموزش نظامی باهم مقابله مینمودند؟ و چنین اوضاعی چه اثری داشت؟

گـریلـف: نی،  هیچ گونه مقابله ای وجود نداشت، هرچه را که ما می گفتیم آنها انجام میدادند.

 

پرسش: آیا نشانه های از اینکه صاحب منصبان واقعا ًدر فکر سرنگونی داود ازطریق کودتا وغصب قدرت بوده باشند           وجودداشت؟

گـریلـف: بود. اما آنها بسیار انسانهای محتاط بودند. آنها فقط بعضی از نارضایتی خود را آشکارا بیان میکردند، به طورنمونه میگفتند: داود وعده تغیرات بسوی دموکراسی و ریفورم نوین را به ما داده بود، اما او چنین کاری نکرد. داود وعده های زیادی به ما کرده بود. نظامی ها گاهی یاد دهانی مینمودند که به مرورزمان حکومت باید تغیرکند، اما زمان چنین تغیراتی را مشخص نمی نمودند، با آنهم ما احساس مینمودیم که آنها بخاطر اجرای کدام عملی آماده میشوند.

 

پرسش: آنها حتا از شما هم پنهان نمی کردند؟

گـریلـف: نه، مستقیم هرگز چنین چیزی نمی گفتند. تنها میگفتند، فردا یا پس فردا، سرانجام داود را سرنگون میسازیم.

 

پرسش: درآن مقطع زمان آیا شرایط لازم برای انقلاب در افغانستان آماده بود؟

گـریلـف: دراین باره می خواهم بگویم که، شرط  لازم وضروری به خاطر انقلاب درجامعه وجود طبقه کارگراست، درست است؟ اردو قیام کرد و داود راسرنگون ساخت، همین. طبقه کارگر وجود نداشت، تنها تعدادی ازروشنفکران از انقلاب حمایت کردند. شرط لازم فقط صاحب منصبان اردو بودند. اما باید دانست که این یک کودتا بود، نه انقلاب، کودتای که ازجانب یکتعداد صاحب منصب صورت گرفت. اگر ما این حرکت را انقلاب بنامیم اشتباه است. چه کسانی درین انقلاب شرکت داشتند؟ چنین انقلاب تنها درقلب گروهی ازصاحب منصبان جان گرفت، حمایت روشنفکران و نارضایتی شان از حکومت هم ازبابت خطا کاریهای داود بود.

 

پرسش: او چه کاری کرد که نارضایتی ببارآورد؟

گـریلـف: ریفورم ها را کنارگذاشت.

 

پرسش: اردو را به ریفورمهای دموکراتیک چه کار؟ شاید نظامی ها انتظار چیزهای دیگری را از وی داشتند که برای شان داده نشد؟

 گـریلـف: سطح پائین زندگی مردم کشورشان برای شان قانع کننده نبود. مردم فقیربودند، و اکثریت صاحب منصبان هم از جامعه فقیرنشین سربلند کرده بودند. یعنی، ایشان همه توجه وامید شانرا بسوی شمال معطوف نموده بودند. بسیاری از آنها در کشورما تحصیل نموده بودند و میدانستند که وضعیت در اتحاد شوروی از چه قرار است. در ازبکستان، قزاغستان، تاجکستان مردم زندگی خوبتری داشتند.

 

پرسش: انقلاب اپریل 1978، چه تأثیراتی روی اردو گذاشت. وظیفه شما چطورشد، چطور چنین چیزی اتفاق افتاد؟

گـریلـف: خود انقلاب چنین واقع شد…کودتا، نه انقلاب…سفیر به سوی میدان هوایی حرکت کرد. من فعلا ً به خاطرندارم، شاید بخاطر استقبال از کسی رفته بود. من داخل محوطه سفارت بودم. ناگهان خبردادند که تانکها وارد شهرکابل شده اند و چند فیربالای  وزارت دفاع و قصرریاست جمهوری نموده اند. برای ما غیرمترقبه بود. من شروع کردم تا با مشاورین تماس بگیرم. آنها میگفتند ـ بلی،  برای شان دستور داده شده تا یک لوا وارد شهرکابل شوند. و دیگری گفت (کندک پنجم لوای پانزده) وارد کابل شده است.

سفیر بازگشت و گفت: " فیر است، همه جا صدای فیر به گوش میرسد". نه او آگاهی داشت که چه واقع شده و نه هم مقامات ما آگاه بودند. آنها " خلق " و " پرچم " چنان عمل نمودند که هرگز نتوانستیم بفهمیم. بطور مثال من و سفیر نمیدانستیم که چه واقع شده. این حرف من دقیق است. بعدا ً از سوی آنها نماینده تره کی آمد:

" ما به قصر حمله میکنیم، اما موفقیت چندانی نداریم. چه باید کرد؟

" چه باید کرد ؟"

سفیر برایم گفت: " چیزی بگو"

من گفتم: "آیا اجازه دارم تا چیزی بگویم؟"

بلی، اوبرایم اجازه گفتگو با قادر را داد. نماینده تره کی ـ فقط قادربود. او عملیات جنگی را رهبری میکرد.

من برای شان گفتم: " فورا ً قوا را از اطراف قصر دور کنید و حملات تان را توسط طیارات انجام دهید".

پس از چند حمله توسط طیاره، گروپی از صاحب منصبان وارد قصر شد. داود تمام افراد وفادار و نزدیکان خود را در قصر جمع نموده بود. وقتی صاحب منصب اردوی افغان صداکرد: " تسلیم شوید"، پسرکاکای داود که آنجا بود بالای صاحب منصب فیرنمود. بعد ازآن کسانی که وارد قصر شده بودند و به گروپ های 5ـ6 نفری تقسیم گردیده بودند، تمام آنها را کشتند. داود را با تمام خانواده اش کشتند. چنین بود جریان نابودی داود.

 

پرسش: شما گفته بودید که درجریان وقوع انقلاب، هنگامی که قصر ریاست جمهوری را طیارات بمباران مینمود، اتفاقا ًخانم شما درآن نزدیکی ها بوده، میتوانید در این باره توضیح دهید؟

گـریلـف: زمانیکه فیرها شروع شده بود من درسفارت بودم. اما، خانمم شاهد واقعه بود، یعنی او می شنیده ویا بهتر بگویم برآمده بوده روی بالکن. او خودش نظامی نیست. او دیده بود که بم ها از طیارات بالایش فرومیریزند،  بسیار زیاد ترسیده و پریشان شده بود و فکرکرده بود که حالا کدام بمی مستقیما ً روی سرش خواهد خورد و اورا خواهد کشت. درمورد من هم فکر میکرده، من کجا هستم و بالایم چه میگزرد؟ بلی، چنین لحظه ای وجود داشت.

 

    پس ازآن  وضعیت خیلی خطرناک در اردو به وجود آمد: قوماندان قول اردوی قندهاردستگیر و زندانی شد. قوماندان قول اردو و قوماندان فرقه گردیز دستگیر و به کابل منتقل شدند. خلاصه سخن اردو کاملا ًبی سرپرست شد. قوماندان  تولی قوماندانی قول اردو را بدست گرفت. درمقام قوماندانی قول اردوی دومی قوماندان کندک مقرر شد. در هر قول اردو سه فرقه وجود داشت. چه باید کرد؟ من همه دیدنی هایم را به اطلاع مسکورساندم، آنها برایم گفتند: سراز نو همه توجه تانرا به صاحب منصبان معطوف بدارید و مشکلات موجود را همانجا حل و فصل نمایید. درحال برایم اکیدا ًهدایت صادر نمودند ـ خاموش اما هوشیارباشید. توجه کنید که چه کسانی " پرچم " ویا " خلق " رهبری اردو را بدست میگیرد. باز هم همان هدایت گذشته را برایم تکرار نمودند: شما در امورسیاسی شان هرگزمداخله نکنید، فقط مشوره دهید. شما آنجا وظیفه اجرا نموده اید و باقوماندانان فرقه ها، کندک ها و تولی ها آشنا میباشید. درتعین کدرهای نظامی با ایشان کمک کنید.

   لحظات بسیار حساس و مشکلی بود. پس ازآن تره کی چند جلسه مشترک با صاحب منصبان داشت که به مقرری های تازه انجامید. قادر را برطرف نمود و سرپرستی اردو بدست امین افتاد. وزیر دفاع وطنجار تعین شد.

    آخرین سخن این که، تمام کسانی را که من میشناختم، دیگر دراردوخدمت نمی کردند. همه گی چهره های جدید و ناآشنا برایم بودند که مقرر شده بودند. در چنین اوضاع و احوالی ما کارمیکردیم، واقعا ً برای ما مشکل بود.

 

ادامه دارد

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤۱                       سال دوم                           دسمبر/جنوری ٢٠٠٦/۲۰۰۷