کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برگشت به صفحهء
ویژه ی دیوالی و
عید سعید فط
ر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ديوالي در ميان شب قدر و روز عيد

 

 

صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

دوستي دارم باورمند به برگزاري خوشيها از هر آييني که باشد. هميشه در دلم ميگردد که او چه جهان پاکيزه يي دارد، زيرا تا به ياد دارم شگوفهء همه خوشبختيها به رويش و برايش خنديده اند.

انگار قاموس زندگيش واژهء "اندوه" را نميشناسد.

 

اين روزها شادمانيش فزونتر از پار و پيرار است، زيرا در چشم او، ديوالي امسال ديوار نميشناسد. دوست ميگويد: در هزار سال پسين، نخستين بار است که "جش چراغاني" هندوباوري در ميان شب قدر و روز عيد مسلمانها ميدرخشد. اگر اين نشانهء مهرباني خداوند نيست، چيست؟

 

به سخنان او گوش ميدادم، دوباره يادم آمد که در جهان فرساينده يي زندگي ميکنيم. اگر آن جوان دنمارکي براي بازاريابي، کارتونهاي نازيبندهء پيامبر اسلام را در روزنامهءJyllands-Posten  مي آورد، ميتوان او را به خاطر ندانستن تفاوت "آزادي بيان" و "آزادي هيجان" بخشيد، ولي هنگامي که پاپ بنديکت شانزدهم در زير سقف خانهء خدا، براي شگوفاندن گل لبخند بر دهان آدمچهره هاي "ناتو"، بر پيشواي يک آيين آسماني ديگر ميتازد، چه بايد گفت؟ موي سپيدتر از جامه، بيگناه_نمايي تماشاييتر از آن هنرمند شانزده سالهء فلم "رمز داوينچي" و اين سخنراني دو آتشه تر از بيانيه هاي ولاديمير ايليچ لنين از زبان نمايندهء روحاني رومن کاتوليک، فراموشکارترين آدم روي زمين را به ياد اين دو سطر درخشان مي اندازد: "هرچه بگندد، نمکش ميزنند/ واي به روزي که بگندد نمک"

 

و در اين گوشهء ديگر زير آسمان، هندو و مسلمان دست نيايش به درگاه آنکه همهء آدميان را "ز يک جوهر" آفريده بلند، ميکنند و با دلگرمي ميخوانند:

 

از هر دو لب که خورد به هم مدعا يکيست

 از کفر و دين خموش که هر جا خدا يکيست

 

کتابچهء خاطرات

 

چه روزگار شگفتي بود. به گفتهء فروغ فرخزاد "آن روزها رفتند"، گويي ديگر در خواب هم نخواهند آمد. بخش بزرگي از زندگي مان را در لاي "کتابچهء خاطرات" پنهان ميکرديم. آن دفترچهء کوچک، همه چيز ما بود: شناسنامه، زندگينامه، گذرنامه، کارنامه، روزنامه، شبنامه  و در کوتاه سخن خودنامه. در برگ برگ آن خود را مينوشتيم، ميگذاشتيم و ميگذشتيم.

 

جاي کتابچهء خاطرات در ميان هندسه و کيميا و فزيک، يا الجبر و بيولوژي و مثلثات نبود. گاه آن را زير يک راديوي کهنه و از کارافتاده، پشت بکس جامه ها، لاي پوش بالشت و گاه در گوشه گک زير گليم مينهاديم و نميخواستيم کسي از بزرگان خانواده ببيند و رازي از رازهاي ما از پرده بيرون افتد.

 

دادن آن يادگار گرانبار به کسي، بلندترين نماد باور و دوستي بود.

 

چقدر دلم ميخواست يک بار ديگر کتابچهء خطرات دوست را ببينم و بدانم که امسال در آن چه مينويسد و شگون آمدن ديوالي در ميان شب قدر و روز عيد را چگونه ميگيرد.

 

گويي او ناپرسيده هايم را شنيده بود که رفت و برگشت و گفت: بگير و بخوان!

 

شب قدر

 

"بسم الله الرحمن الرحيم. انا انزلناه فى ليله القدر و ما ادريك ماليله القدر. ليله القدر خير من الف شهر. تنزل الملائكه والروح، فيها باذن ربهم من كل امر. سلام هى حتى مطلع الفجر"

 

(قرآن پاک را در شب قدر نازل كرديم و چه تو را به سترگي اين شب قدر آگاه تواند كرد. شب قدر نيکوتر از هزار ماه است. در اين شب فرشتگان و روح به اجازهء پروردگار از هر فرمان نازل ميگردانند. اين شب، تهنيت است تا سپيده دم.")

 

به دنبال برگردان بالا، دو فرد از حافظ شيراز و ناصر خسرو و يکي از صايب تبريزي که شب قدر را با ستايش رخسار و زلف و کابل پيوند ميزند، به چشم ميخورند:

 

شب قدر است و طي شد نامه هجر

سلام فيه حتي مطلع الفجر

 

قنديل فروزي به شب قدر به مسجد

مسجد شده چون روز و دلت چون شب يلدا

 

به صبح عيد ميخندد گل رخساره صبحش

به شام قدر پهلو ميزند زلف شب تارش

 

ديوالي

 

"ديوالي" يا "ديپ والي" آميزه يي است از دو واژهء "ديو/ديپ" (چراغ) و "اوالي" (انبوه/قطار) در زبان سنسيکريت. ميتوان آن را "انبوههء چراغها" يا به سادگي "چراغان" ناميد. البته "ديپ" در گويش باشندگان پنج بخش آفتاب برامد، آفتاب نشست، شمال، جنوب و دل هند، به شيوه هاي گوناگونِ ديپا، ديپک ديو، ديا، و ديوه نيز شنيده ميشود و همه جا به روشني برخاسته از چراغ تيلي يا روغن افروخته اشاره دارند. شايد واژهء پشتوي "ديوه" نيز پيوند روشني با همين چراغ کهن داشته باشد.

 

"جشن چراغان" از سپيده دم پيش از درخشيدن آفتاب تاريخ، براي پيروان آيين جين دهرما، هندو و سکهـ در نقش ارجناکترين رسم نياکان به يادگار مانده است. اين رويداد سترگ چندين هزار ساله که ريشه در زندگي کاشتکاري هند باستان دارد، به گمان زياد، دنبالهء "جشنوارهء شبينهء خرمن برداري" خواهد بود.

 

شماري از پژوهشگران "جين دهرما" به اين باور اند که در کتابهاي مقدس راماين، مهابهارت، براهمن پرانا و چاريتمناي تلسيداس نشاني از ديوالي به چشم نميخورد. آنها آغاز "جشن چراغان" را فراتر از پيدايش کيش هندو، سکه و بودا دانسته و ميگويند که اين جشن با سرچشمهء جين دهرمايي و پس از گذشت سالها در هند فراگير شده است. البته تاريخنگاران دگرانديش اين پژوهش را نميپذيرند.

 

خاستگاه ديوالي در "کلپاسوترا" اثر بهادراباهود (433 تا 357 سال پيش از ميلاد) چنين آمده است: "فرمانرواي سرزمين ويشالي، شاه چيتاکا و همتاهايش با افروختن چراغها گفتند که روشني جاودانه دانايي از اين جهان کوچيده است. بايسته آن است تا براي زنده نگهداشتن يادبودش چراغهاي زميني را برافروزيم."

 

ابوريحان محمد بن احمد البيروني نيز هزار سال پيش در "تحقيق ما للهند من مقولة معقولة في العقل أم مرذولة" از ديوالي ياد کرده است.

 

واژهء ديوالي و پاکيزگي بايستهء آن در نقش خجسته ترين روز رسيدن مهاويرا به نيروانا، نخستين بار در در برگهاي "هريوامشاه پرانا" نوشتهء  اچاريا جيناسينا در سال شاکا_سموات 705 (ميانهء سده نهم) ديده شده است:

 

تتستوه لوکه پرتيوارشم آدرت

پراسيدها ديپاليکايا آترا بهارتي

سمودياته پوجايتم جين ايشورام

جينيندرا نيروانا ويبهوتي بهکتي بهک

 

مرمان همه ساله برگزار ميکنند

ديپ والي شکوهنده را در سرزمين بهارت

با خلوص و حرمت به جا مي آورند نيايش شان را

براي گراميداشت رسيدن جينيندرا به نيروانا

 

دوست در آويزهء نوشته اش اين سرود کوتاه ويژهء ديوالي از رابيندر ناتهـ تاگور را آورده است:

 

شب تيره است

چراغ عشق را بيفروز

با زندگي و نيايش خويش

 

عيد

 

سه روز خجستهء پس از ماه روزه، بزرگترين مناسبت اسلامي است و به حق آن را روزهاي پاداش گرفتن و روشن کردن ديده به ديدار مهرباني خداوند ميدانند. عيد اندوه ميزدايد، مهر ميفزايد، پاکيزگي ميبخشد و پاکان را به خداوند  نزديکتر ميسازد. در پناه همين خجستگي است که نيکوکاران به ثواب ميرسند و تبهکاران به زيان مينشينند.

 

عيد مردم ديدن ماه، عيد ما ديدار دوست

همچو عيد ما مبارک نيست عيد هيچکس

 

ماه شعبان مده از دست قدح ، کاين خورشيد

از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد

 

عيد آمد و هر کس پي کار خويش است

مينازد اگر غني وگر درويش است

من بيتو به حال خود نظرها کردم

ديدم که هنوزم رمضان در پيش است

 

روزه و عيد در زندان گوانتانامو

 

در کتابچهء خاطرات همان دوستي که گمان ميبردم قاموس زندگيش واژهء "اندوه" را نميشناسد، چشمم به دو گزارش دلچسپ با عنوانهاي "رمضان دشوار گوانتانامو" (نويسندگان:Rich Connell  وRobert Lopez ، روزنامهء Los Angeles Times, 26.09.06) و "اعتدال گوانتانامو براي رمضان" (نويسنده: Micheal Melia، گزارش (Associated Press, 26.09.06، شعر مهدي اخوان ثالث و عکسي از قرآن مجيد در پشت ميله هاي سلول کمپ دلتا (گوانتانامو) که از سوي Brennan Linsley هنرمند امريکايي برداشته شده، افتاد:

 

عيد آمد و ما خانهء خود را نتکانديم

گردي نسترديم و غباري نفشانديم

ديديم که در کسوت بخت آمده نوروز

از بيدلي او را ز در خانه برانديم

هر جا گذري غلغلهء شادي و شور است

ما آتش اندوه به آبي ننشانديم

آفاق پر از پيک و پيام است ولي ما

پيکي ندوانديم و پيامي نرسانديم

احباب کهن را نه يکي نامه بداديم

و اصحاب جوان را نه يکي بوسه ستانديم

من دانم و غمگين دلت، اي خسته کبوتر

سالي سپري شد و ترا ما نپرانديم

مانندهء افسونزدگان، ره به حقيقت

بستيم، و جز افسانهء بيهوده نخوانديم

از نه خم گردون بگذشتند حريفان

مسکين من و دل در خم اين زاويه مانديم

طوفان بتکاند مگر اميد که صد بار

عيد آمد و ما خانهء خود را نتکانديم

 

در برگ پايان کتابچهء خاطرات دوست خواندم: "خدواندا! تو که هم آفريدگاري و هم پروردگار، به روي پيامبرانت، به پاکي نور شب قدر و چراغهاي ديوالي و به پاس تقدس عيد، مگذار که اهريمن بيش از اين بر شانه هاي فرزندان آدم بنشيند و براي همه دست بستگان جهان "سرنوشت" بنويسد.

 

خداوندا! ميدانم راه حلي در چشم انداز نيست. بسيار اميد بستم، ديگر دلم براي يک معجزه تنگ شده است. خدايا! تو که تواناي بيهمتا، بينندهء نديدنيها و دانندهء همه نگفته هاستي، ميداني چه ميخواهم. دگر چيزي نميخواهم."

 

[][]

 

آويزه ها

 

1) روزنامهء Jyllands-Posten چاپ دنمارک، روز 30 سپتمبر 2005، دوازده کارتون اهانت آميز به نام "سيماي محمد" را به نمايش گذاشت. کارتونهاي يادشده تنها در هفتهء نخست اکتوبر 2005، از سوي بيشتر از پنجاه کشور بازچاپ گرديد.

 

2) پيشواي جهاني کليساي رومن کاتوليک، Joseph Alois Ratzinger (پاپ بنديکت شانزدهم)،  روز دوازدهم سپتمبر 2006، در دانشگاه Regensburg جرمني، سخنان ناشايستي در پيرامون شخصيت، انديشه و آيين حضرت محمد (ص) گفت و مايهء آشوب بزرگي در ميان برخي از مسلمانان و پيروان باورهاي ديگر گرديد.

 

3) براي آگاهي بيشتر در بارهء ديوالي ميتوانيد رو آوريد به:

 
 

"همباور ديروزم! ديوالي مبارک باد!" (نوشتهء صبورالله سياه سنگ)

 

"هموطن هندوي افغان! ديواليت مبارک" (نوشتهء ايشور داس)

 

 

(کابل ناتهـ به خواهش خود جاهاي اين لينک را پايان و بالا ساخته است، ورنه جناب داکتر صبورالله سياه سنگ، اول از نوشته و نام من ياد کرده است و در پايين آن از نوشته و نام خود. ايشر داس)

   

[][]

ريجاينا (کانادا)

21 اکتوبر 2006

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٧               ویزه ی دیوالی و عید سعید فطر                    سال دوم                              اکتوبر ٢٠٠٦