کابل ناتهـ،Kabulnath
ایشر داس
|
هموطن هندو و سیکهـ افغان، ديـوالیت مبارک!
چرا به عشق نگویم که قلب وقلعهء ما آستان رقص تو باد! چرا بلند نـگویم به هـر زبــان ـ که همه راویان شهر بدانند: هوای خانهء ما در تمام شهر نبود، صفای خانهء ما از بهـشت می آمد. به عنکبوت نگفتم، و هیچـگاه نـگویم: " رواق خانهء ما، بار گاه فتح تو باد!" *
سرودهً نازنین بالا را سالها پیش در شب و روز آشفته حال غربت، در کدام پیامنامه فرهنگی خوانده بودم و از همان مقطع زمان بار بار میخوانمش و از خواندن آن نه تنها لذت میبرم، بل او را همدم خاطرات روز های با صفا و بهشتی زادگاهم میدانم. از همان پندار دوست دارم هر رخ حقیقی زنده گی دیروز وطن و وطندارانم نمایانتر و درخشنده تر به نسل بالنده امروزهً افغان معرفی گردد و صمیمانه لبخند زند و از همین اقلیم محبت و رسم افغانی، برای افغان های هندو درونمرزی و بیرونمرزی کشور جشن دیوالی را خجسته میخواهم.
واژه (ديوالی) اصلأ از زبان سانسيکريت بوده که گاهی آنرا (ديپ والی) هم نبشته اند. اين کلمه مرکب از اسم (ديپ، ديوه يا ديه) و پسوند (والی) که اسم را نسبی ميسازد، ميباشد. در زبان فارسی دری معادل نيکويی آن (چراغان) است. جشن ديوالی همواره به روز های يازدهم يا دوازدهم ماه نومبر ـ آواخر عقرب آغاز قوس تصادف ميکند. ريشهء باور جشن ديوالی در پيروان آئين هندو بسيار ژرف بوده و از گذشته های دوری دور هميش سال يکبار تجليل ميگردد. کهن ترين باور، حاکی این پندار است، که خداوند در شب دیوالی ثروت (لکشمی) را برای بنده گانش ارزانی فرموده است. درين شام هندوان به شادمانی پرداخته و شکران خدا را از بری هرآنچه نعم مادی که دارند، به جا می آورند. اين باور در رده های چيزفهم، معتقدين زياد دارد. برخی از متشبثین و تاجر ها روز دیوالی را مقطع آغاز و انجام (سال مالی) هم حساب میکنند.
در افغانستان مقدس، هنگام جشن دیوالی، هندوان افزون بر چراغان نمودن منازل، محل کار و دکانهای شان به تبادل شيرينی ها، اهدای تحايف به اعضای خانواده، خويشاوندان و دوستان می پرداختند. در معابد شهر های هندو نشین کشور، مراسم ختم کتاب مذهبی (راماين) به جا می آمد. در شهر کابل به گونهء ویژه، گاهی در معبد( درگاهً پیر رتن ناتهـ) واقع باغبان کوچه و زمانی در معبد (آسمایی) با برگذاری محفلی با شکوه رسمأ از آن تجلیل به عمل می آمد.
دوشيزه گان و بانوان مراسم ارجگذاری پدر شان را هم درشام ديوالی بجا مي آورند که به آن (تهم کردن) ميگويند. شامگاهان پدر به دروازهء خانهء نشيمن، نشسته؛ دختران چه مجرد چه متاهل، دو عدد دیوه (چراغ گلی) را روشن ساخته در کنار ضلع عمودی دروازه گذارده، دو عدد مخروطی که ازدانه های گندم و آب گُر تهيه ميگردد با مقداری ميوه تازهء موسمی و شيرينی تزين می بخشند. ابتدا با آب يا تيل شرشم پنجه پای پدر شان را لمس کرده، با شصت دست راست، خالی از زعفران آب شده به جبين پدر ميکشند. پدر شان آنها را نوازش کرده در حق شان دعا ميکند. در حد توان به دختران شان پول نقد و تحفه ميدهد. به گمان اغلب رسم «تهم کردن» بیخی درونمايه افغانی دارد و استوار به باور خيلی قديم بنياد روز ديوالی ميباشد. زيرا در سرزمين آريانا کهن (پدر) مسوول تامين نفقهء اولاد، در خانواده ها بوده است، سطح زنده گی خانواده ها به ميزان عايد آن ارتباط داشته ازین جهت وسيله افزايش ثروت شمرده ميشد.
عقيده دومی به حماسهء «رامايانا» ارتباط ميگيرد. تقريبأ ده هزارو پنجصد سال دور از امروز، در سرزمين پهناور هندوستان که از سوی افغانهای ديرينه «بهارت یا بهارت ورشه» که همان صفت پهنايی و حاصلخيزی خاک را احتوا ميکند، لقب يافته بود**؛ در قسمت شمال آن، پادشاه ای با سه زن و چهار فرزندش زنده گانی داشت پر از سرور و آراميش. اين پادشاه که به عدالت و وفا به عهد و پيمان شهرت فراوان داشت، معروف به «راجه دهشرت» بود. ماداميکه همسر دومی او فرزندی به دنيا آورد، از شادمانی زياد با همسراش پيمان کرد، هرچيزيکه بخواهد سعی ميورزد تا برايش تداروک ببيند.
فرزند ارشد آن پادشاه از همسر اوليش بود.«رام» نامداشت، که هندوان از روی ارج و عيقده ويرا«سری رام» يعنی جناب، حضرت يا آقای رام گويند.
پادشاه «دهشرت» برای پرورش فرزندان خويش علمای برجسته زبان های هندی و سانسکريت، علوم دينی و استادان ورزيده نظامی و ديگر علوم آن عصر را استخدام کرده بود تا آنها در آينده به ادارهً امور به نحوه شايسته صرف مساعی بتوانند. به سجای اخلاقی، تربيت و شخصيت والای «رام» پدر و ديگر اعضای خانواده او مجذوب گرديده به او احترام و محبت افزون روا ميداشتند.
روزی «رام» یکجا با برادر کهتراش «لکشمن» در ضيافت پادشاه ای بخش جنوب هند «راجه جهنک» که به منظور انتخاب شوهر مناسب برای دخترش «سيته» که از روی احترام «سيته ديوی» يعنی « بی بی سيته» مسما است، مسابقه ای ترتيب داده بود، اشتراک ورزيد.
پهلوانان و شهزاده گان زياد از گوشه و کنار مختلف هندوستان در مسابقهء انتخاب نامزد «سيته ديوی» اشتراک ورزیده بودند. پدر دوشیزه«سيته» درين مسابقه، يک حلقه (تير و کمان) کهن افسانوی را که هممانند آن در نورستان کشورمان نيز ديده شده است، در ميدان گذراده بود. هرگاه يکی از کانديد ها آن اسلحه را بلند تواند کرد، او برنده مسابقه بوده و با«سيته» نامزد خواهد شد و مراسم عروسی آنها به جا خواهد آمد.
سوای «رام» هريک از کانديد ها، به معرفی مبالغه آميز خود پرداخته و ميکوشيدند آن تيرکمان را از جايش اچت بردارند. مگر به هيچيک شان پيروزی ميسر نشد و با صرف همه قوت بازو کانديدها، آن اسلحه اصلأ از جايش شور نميخورد. فضای حيرت برانگيز در قصر شاه سايه افگند، حتی تنی چند به گونه اشتراکی خواستند، به برداشتن آن اسلحه همت گمارند و برنده مسابقه گردند. اين عمل باعث تأثر، نا اميدی و غضب شاه گرديد. دست به درگاهء خداوند بلند کرد و با دريغ فراوان گريست که در سرزمين پهناور هند، يک پهلوان و شهزاده ای مرد ميدان پيدا نشد که لياقت همسری دخترش را داشته باشد!
درآن لحظهء شگفت آور و دلیره برانگیز «لکشمن» برادر کهتر «رام» از جا برخاست، از پادشاه اجازه صحبت خواست و گفت: نا اميد نشويد، برادرم «سری رام» تا هنوز استعداد خود را برای جناب شما و اهل مجلس ظاهر نکرده، لطفأ به او هم فرصت تعارف و تبارز داده شود. شاه حرف او را پذيرفت و «رام» را فرا خواند.
«رام» با فروتنی و اختصار خود را معرفی کرد که فرزند «راجه جهنک» بوده و در فنون حربی، اداری و آيين هندو، شاگرد فلان استادان نامور زمان ميباشد. بعد دست به سوی آسمان بلند کرد و از خداوند استدعای ياری جست، سپس آن تيرکمان را لمس کرده، دستش را به ديده گانش برده و بوسيد. بعد با يک دست آن تيرکمان را شتابناک به هوا بلند کرد و با دست ديگر تار کمان را با قوت کش کرد که آن کمان افسانوی ازهم شکست. شور و غوغای حیرت برانگيز در قصر برپا شد، به استعداد بی نظير و چشمگير او مرحبا گفتن ها سر گرفت. «رام» برنده اعلام شد و سرانجام با اجرای رسم و رواج که در آن عصر مأمول بود، مراسم عروسی او با شاهدخت «سيته ديوی» برگذار گرديد.
پدر «رام» از مؤفقيت سترگ فرزندش زياد دلشاد گرديد و تصميم گرفت در ختم مراسم عروسی، مراسم تاج پوشی و وليعد شدن او را هم اعلام بدارد. زماينکه بانو«منترا» خالهء همسر دومی «راجه دهشرت» مادر شهزاده «بهرت» از تصميم شاه آگاه ميگردد، به شتاب خود را به خواهر زادهش رسانده و او را تحريک ميدارد، به منظور اينکه بجای «رام» پسر او«بهرت» وليعد اعلام گردد، شوهراش را وادار کند، پيمان که با او بسته بود، از آن استفاده شود و درين فرصت با تاج پوشی شهزاده «بهرت» به قول خویش وفا کند و«رام» را به تبعيد چهارده سال مجبور سازد. نيرنگ شوم خاله «منترا» در اثر کم انديشی مادر«بهرت» با وجود مخالفت های همه اعضای خانواده به شمول شهزاده «بهرت» و ساير اهل دربار، سر انجام جامهء عمل پوشيد.
«رام» همراه با«سيته» و«لکشمن» برای مدت چهارده سال تبعيد گرديد ـ «راجه دهشرت» نگون بخت از فراق و دوری فرزند ارشدش جان را به جان آفرین سپرد ـ «بهرت» هرگز به کرسی سلطنت نه نشست و مهجوروار پی «رام» صحرا به صحرا و بیابان به بیابان میگشت. مادراندر «رام» صد ها بار ندامت و توبه بجا آورد. اما ديگر دير شده بود. «رام» در روند تبعيد به معرفت خداوند يکتا رسيد و مشرف به مقام «اوتار» گردید. در آئين هندو مظهر اتم را «اوتار» گویند. اوتار آن مرتبهء بلند ظاهر شدن قدرت الهی در انسان است، که در هیچ یک از افراد نوع او، در آن وقت ظاهر نتواند شد. ***
«رام» و همرکبانش در جامهء درويشانه در اقليم عارفان به مناطق گوناگون سرزمين پهناور هند مسافرت کرده آنها را به تساهل، شکيبايي، نوعدوستی، صفا و صميميت دعوت میکرد. به دشواری ها، آزمونها و مصايب گوناگون برخورد. حتی پادشاه مقتدر مملکت سيلون (سری لنکا امروزی) «رَاوَن» که از قدرت خارق العادهً جادویی برخوردار بود، «سيته» را اختطاف کرد
فرجام چهارده سال تبعيد، آوانيکه رام با همسر و برادرش به شهر آبايی شان «آجوديه» برميگردد، مردم از شادمانی و استقبال، شهر و خانه های شان را چراغان کرده که اين بازگشت هم به روز (ديوالی) واقع گردیده به شادمانی بیشتر جشن دیوالی می افزاید.
پيوستن رسم آتش افروزی و آتش بازی با اين جشن دو علت دارد. علت اولی گسترش شادمانی با رونق بيشتر و علت دومی آن تجليل پيروزی حق بر باطل است. به بيان ديگر زمانيکه رام مؤفق به رهايی همسرش «سيته» و دستگيری شاهء کشور سيلون می گردد، آن شاه، نيرنگی بکار ميبرد و چنان وانمود ميدارد که گويا رضای «سيته» در اختطافش نقش داشت.
برای «رام» جهت روشن شدن حقيقت مسأله، صرف يک محک وجود داشت که آن را در زبان هندی (اگنی پريکشا) نامند که به زبان فارسی دری ميتوان آن را (آزمون آتش) معنا کرد. لذا «سيته» و«راون» را به گونهء ايستاده، با چوب سوخت مستور کردند وآتش افروختند. در فرجام «بی بی سيته» ازآتش، سالم و زنده بيرون آمد در حاليکه «راون» بسوخت و خاکستر گرديد. به دستور«سری رام» از همان روز نام کشور «سيلون» به «سری لنکا» تبديل شد. «رام» چون هميش به رسم، عنعنات جامعه و عهد وپيمان ارج مزيد ميگذاشت و هرگز سنن ملی را سطحی نميگرفت، پیروان آئین هندو، مسجل به کردار او در حماسهء«راماين» لقب «مريادا پُرشوتم» (وفادار به عهدوپيمان و ارجگذار به عنعنهء مردم) را به او داده اند.
(رامايانا يا راماين) حماسه سترگ هنــد وآريايی از قدیم های قدیم سینه به سینه، به پیروان آئین هندو رسیده بود ولی در گذشته دور از سوی نويسنده والا انديش هندوستان، آقای «بال ميک»، حوادث و چالش هايکه رام همقدم و همنفس با سيتا و لکشمن به آنها رو به رو گردیده بود، با کارکرد های اجتماعی آن، به رشتهء قلم آراسته ساخت. البته تخليص آن حماسهء سترگ و تذکار يکا يک حوادث آن درين مختصر مستحيل است و از توان اين هيچمدان قلم شکسته به دور. رامايانا به زبان فارسی دری و صدها زبان ديگر در هر کشور جهت مطالعه در کتابخانه های معتبر موجود میباشد.
در شکوهمندی تجلیل کهن این جنش در خانهء مشترک افغانها که صفایش از بهشت برین می آمد، از بزرگان و موسپیدان افغانهای هندو همواره چیزهای حیرت برانگیز شنیده آمده ام، چنانکه پیش از اسلامی ساختن افغانستان، در شام دیوالی، مراسم آتش بازی بالای قلعه های کوه؛ اهالی شریف و مستعضف کابل مهربان، آن مراسم را بالای قلعهء کوه های شیردروازه و آسمایی برپا میداشتند.
از روز های برگشت ناپذیر کودکی بیادم است که در شام دیوالی، از هر خانه مقدار چوب سوخت تهیه گردیده و جوانان آنها را یکجا ساخته، در کوچه ها می افروختند و مواد آتش بازی ایکه به کار میبردند، در خود کابل از باروت تهیه میشد به نام های کاسه ماتاو (کاسهء مهتاب)، انار، گلیز (گل ریز) و پتاقی های خورد و کلان معروف بود. کودکان با نصیب شدن دیوالی از کهنسلان که رویهمرفته از جنس پول نقد میبود و بازیچه هایکه از شکر آب شده ازسوی شیرینی پزان هندو گذر، قالب ریزی و تولید میگردیند، شادمان و سرشار میبودند. مسلمان افغان به همسایه هایی هندوی خویش "دیوالی تان مبارک" گفته درین مراسم شادی اشتراک میکردند.
در دهه های هفتاد و هشتاد هجری خورشیدی، به این روز برای کارمندان هندو در ادارت دولتی نان فوق العاده طبخ ميگرديد و به اين مناسبت افسران نظامی و سربازان هندو، دو روز رخصت می بودند.
ازین بزرگان قلم و اندیشه با محبت، دیوالی نصیب گردیده ام:
* ـ جناب دوکتور صبور الله سیاه سنگ، مجلهء راه، شماره اول، سال اول صفحهء ۳۴، جولای ۱۹۹۴ ** ـ شادروان دوکتور استاد احمد علی کهزاد، تاریخ افغانستان، صفحهء۴۲ چاپ سویدن. *** ـ داراشکوه، شهزادهً بابری هندوستان، آئین هندو و عرفان اسلامی (بر اساس مجمع البحرین) تالیف داریوش شایگان، صفهء ۴۵۰ چاپ ایران. از جناب فاضل دانشمند، اندیشمند گرامی آقای مسعود راحل، جهانی سپاس که این مؤخذ ناب و نادر را به اختیارم گذاشتند.
|