کابل ناتهـ، Kabulnath
از همین شاعر:
|
خالده فروغ
کفر تاریکی
آسمان طبل آزادی را به صدا می آرد و کسی میگوید آسمان دیوانه ست و کسی میگوید آسمان آواره ست من صمیمیت آبادی را میدانم آبم آب کوچه های بیمار اند و در ختان نشان پیر
****
بوی اندوه آمد آنکه آیینه شدن را آموخت بر سرمیز پر از حادثهء قرن شکست آنکه پندار چراغ و نگه آتش داشت اتفاق بد شب هست که خاموشش کرد خانه دیگر خالیست هرگهی در اینجا نای و آهنگ غروب است وداع خانه با ساعت دیواری چشمانش از شام است
**** بودی اندوه مرا آلوده ست برای اندوه زمان را آلود دستهایم اینک از سپیدی نه که بر میگردند! کفر تاریکیست ای سروش غزلستانها! روی فرهنگ کدامین شعر به نماز آغازم ای سروش رگ زیبایی درد سیمرغی بود آنچه در لانه نگنجید و فرا رفت ماه این پنجرهً بیداری، طوفان کرد
****
ماه در تنهایی طوفان کرد ماه در جادهء مرموز حیات از سپاهی که گذشت تن بتهای پرآوازه مگر گنج، مگر سرد خرابستان را ناگهان عریان کرد ماه در تنهایی طوفان کرد.
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٣٣ سال دوم اگست ٢٠٠٦