کابل ناتهـ، Kabulnath






























بخش اول





بخش دوم









Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
در آیینه ی  تاریخ
نگاهی به اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی

بخش پایانی

داکتر لطیف طبیبی

 

١۰) کشمکش رهبران انقلابی و فاجعه کرونشتات

 

در آوانی که گزارش مخفی مبنی بر ناهنجاری های شرایط اجتماعی و اقتصادی کشورهای خاورزمین به مسکو رسید، در پایتخت حکومت شوراها، کشمکش های سیاسی و قدرت طلبی بین رهبران انقلاب اکتوبر آغاز شده بود. کشمکش های رهبران بلشویکی، لنین و تروتسکی و غیره، روی یک سلسله موضوعات سیاسی از جمله:    
اول- مشاجره بر سر تشکیلات اتحادیه کارگران روسیه.     
دوم- موضوع قبول قرارداد«برسیت لیتوفسکی» که بین آلمان و دولت شوراها منعقد شده بود. این قرارداد که در اول از طرف تروتسکی طرح شده بود
و لنین آن را قرارداد شوم نامیده است. بعدها دولت آلمان با برخی محتویات آن مخالفت کرد.       
در مقابل کمیته مرکزی انقلابیون چپ از روش تند و خصمانه یی که اعضای سفارت آلمان در مسکو در مقابل دولت شورا ها به کار می بردند، نا راحت بودند. این کمیته تصمیم به حکم اعدام میر باخ Mirbuch سفیر آلمان در مسکو را گرفت. بلومکین حکم را اجرا کرد. میرباخ در عمارت سفارت آلمان در مسکو به قتل رسید.(26).

سوم- عدم پیشرفت و شکست اندیشه انقلاب بلشویکی در قاره اروپا. تنها خارج از روسیه در هنگری تحت رهبری (بلا خانوس Bela Khuns) از 21 مارچ الی اول آگست 1919 کمون اتحادیه هنگری بوجود آمد و بعداً از بین رفت. در آلمان برای سه هفته در شهر مونشن  از 13 اپریل الی 2 می 1919 بنام اتحادیه اشتراکیه جمهوری مونشن یاد شد، و پس از آن نام و نشانی از آن حرکت انقلابی باقی نماند.

چهارم- فاجعه (کرونشتاتKronstadt  ) شهر کرون که فاصله چندانی با پترو گراد ندارد. این شهر در بحیره بالتیک قرار گرفته است، می توانست یک سنگر مطمئنی برای بروز احساسات انقلابی ملوانان بلشویکی نسبت به رهبر دیگری باشد.

فاجعه کرونشتات ریشه در جنبشها و مبارزات طبقاتی شمال روسیه سالهای پیش از انقلاب اکتوبر دارد. چنانچه ما در مضمون قبلی از آن یاد کردیم، این جنبشها چندین سال قبل از انقلاب روسیه جریان داشت. ریشه شناخت سیاسی جامعه روسیه آن وقت انقلابیون بلشویک، مدیون همین جنبشهای شمال روسیه است. این جریانات جهت آگاهی درست با کارل مارکس هم رابط مکتوبی داشتند. جنبش شمال روسیه، دگرگونی اقتصادی و اجتماعی روسیه را به شکل متمدن تری بر پایه  احترام به حقوق انسانی و دموکراسی می خواست، لاکن روزگار طوری شد که انقلاب کارگری به رهبری طبقه کارگر در روسیه به جریان سیاسی ضد طبقه کارگر تبدیل گردید. دولت شوراها به خواست سیاسی ملوانان کرونشتات ارزشی قائل نشد. ناگهان ملوانان  طغیان کردند. خواستهای را مطرح نمودند که زیادتر خواست جناح لبیرالها " بوخارین" بود. طرح درخواستی ملوانان کرونشتات از دولت شوراها از این قرار بود:

- برگزاری انتخابات جدید شوراها از طریق رای گیری آزاد و با رای مخفی؛

- لغو امتیازات حزبی و آزادی زندانیان سیاسی؛

- اجازه فعالیت تجارت خصوصی و مالکیت خصوصی زمین برای دهقانان.

 

درخواستهای فوق نشانگر واکنشی ازاحساسات قوی و یک بینش همگانی و تاریخی مردم حوزه های شمال روسیه بود در باره شکل واقعی سوسیالیسم و آینده دولت شوراهای روسیه، که در عین حال به معنای شکست اندیشه و پایان کار لنین، تروتسکی وغیره رهبران حزب کمونیست روسیه بود.

همچنان در رابطه به آزادی زندانیان سیاسی نامه یی از نویسنده شهیر روسیه ماکسیم گورگی به لنین تحریر شده بود. گورگی که در رونوشت یکی از داستانهای خود از جمله «نانوائی های من» وضع ناهنجار اقتصادی و سیاسی مردم روسیه را به شایستگی با قلم توانای خود روشن ساخته بود، در نامه اعتراض آمیز خود مسئله سیاسی و اجتماعی مردم روسیه را واپس به بحث کشیده بود. او از دستگاه سیاسی شکایت نموده و این پرسش را مطرح کرده بود که مردم از انقلاب امید آزادی  و نان  و خانه داشتند، لاکن اکنون برخی از روشنفکران در زندانها بسر می برند. آیا سرنوشت مردم این سرزمین در سایه این نظام  قابل  تغییراست؟

 

در این مرحله تروتسکی تصمیم گرفت که طغیان ملوانان کرونشتات را به هر قیمتی که باشد درهم بشکند.  لذا به ارتش سرخ دستور داد که به کرونشتات حمله کنند. در نتیجه آن یک قتل عام دهشتناکی صورت گرفت. (27).

فاجعه کرونشتات باعث شد که عناصر کمونیستی کشورهای صنعتی اروپای غرب که برخی از آنان همراه لنین به مسکو آمده بودند و تا آن وقت آزروی انقلاب جهانی را به همکاری رفقای بلشویکی خود داشتند و در حلقه نهاد سیاسی «کومینترن» جمع شده بودند، دست از اندیشه انقلابی نوع انترناسیونال روسی کشیدند و به سرزمین های آبائی خود برگشتند. چند دهه بعد آثاری به زبانهای آلمانی و فرانسوی از روشنفکران احزاب کمونیستی اتریش و فرانسه و سویس(فرانسوا  مارک- جان الان اشتاین- کارل هرمن پلت) به چاپ رسید و تشریح فاجعه کرونشتات و غیره سبب دوری روشنفکران کمونیست غرب از روش سیاست استبدادی اندیشه انقلابی لنینسم در جهان گشت.

یک مسئله را باید اینجا ذکر کرد و آن این است که خود لنین بعداً در یک سخنرانی «به انجمن دانشجویان دانشگاه مسکو» که در آثار متنخب او هم درج شده است، تا اندازه یی از روند انقلاب اکتوبر ناراحت بوده است و از کاستی های رژیم انقلابی و بیروکراسی حزبی شکایت کرده است.

 

10) برگزاری شورای عمومی ملل شرق

با همه نابسامانی های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که رژیم انقلابی شوراها به آن گرفتار بود، زمان برگزاری کنگره ملل شرق برای طرح و اجرای انقلاب سوسیالستی در خاور زمین پیشرو بود. از آنجائیکه حزب بلشویکی بعد از محرومیت سیاسی به نسبت عدم پیوند احزاب کمونیستی اروپای غرب با آن مواجه گردیده بود، دایر کردن شورای عمومی ملل شرق  را  زمینه خوبی برای همبستگی اندیشه انترناسیونال روسی در خاور زمین می پنداشت. در عین حال شورای عمومی ملل شرق نزد بلشویکها، به مثابه ارج گذاشتن به جریانات سیاسی نیروی های چپ این سرزمینها به حساب می آمد. همین بود که به روز چهارشنبه اول سپتامبر 1920 در با کو تحت ریاست ( نریمان نریمانوف Nariman Narimanov ) رئیس کمیته انقلابی و شورای کمیسارهای ملی آذربایجان و قفقاز، شورای عمومی ملل شرق افتتاح گردید.(28)

از مسکو، طوریکه در پیش ذکر نمودیم نظر به اختلافات و کشمکش رهبران انقلاب اکتوبر، تنها (ذیئنوئف Zinoviv) رئیس کمیته اجرائیه بین الملل حزب کمونیست بلشویکی روسیه آمده بود. در شورای عمومی ملل شرق 1891 نفر به شمول 55 زن شرکت کرده بودند، که 1253 نفر از آن ها از جریانات کمونیستی بودند. تقریباً از اکثریت ملیتهای مشرق زمین در شورا سهم  گرفته بودند. در اول از افغانستان نامی ذکر نشده بود، لاکن بعداً در کمیته اجرائیه معاون دوم  بنام « آقا زاده» از افغانستان تعیین گردید.(29)

در ششمین جلسه شورای عمومی ملل شرق لایحه  با محتوای ذیل به تصویب رسید:

-انقلاب توده های زحمتکش شرق پس از اخراج و محو نفوذ جهانگیران نیز ادامه خواهد داشت، این انقلاب پایان نخواهد یافت، تا روزیکه تسلطه سلاطین، شاهان و امیران از بین نرود.

-باید تقسیم اراضی بین  زراعین  برای پیشرفت زراعت و بالا بردن سطح زندگی زراعین صورت بگیرد.

-اعلان آزادی سیاسی در کشورهای خاور مانند ترکیه، ایران، افغانستان و کشورهای دیگر و همچنین آزادی مستملکات مانند هند، مصر، عراق و عربستان سعودی و غیره.

بالاخره در این قطعنامه نیز اظهار عقیده می شود، که ملل شرق باید نوع  رژیم سوسیالستی روسی را در کشورهای خود بر قرار نمایند. در آخر برای اداره تبلیغات و عملیات انقلابی در کشورهای شرق هیئتی انتخاب می شود، و روزنامه یی را هم به سه زبان منتشر می کند. ذینوئف گفت که این هیئت  روزی دولت بزرگی خواهد شد و کلیه امور ملل شرق را  اداره خواهد کرد.

هیئت مذکور به نام (شورای تبلیغات و عملیات ملل شرق) نامیده شد. قرار نوشته  گزارشگر زنده نام حیدر عمواوغلی در کتاب «گذر از طوفان ها» صحفه 248، این شورا ارگان دایمی شورای عمومی بود. چهل و هشت عضو داشت،  سی و پنج عضو از احزاب و جریانات سیاسی و دیگران غیر حزبی بودند و نشریه خود را تحت عنوان «خلق های مشرق» به زبانهای روسی، ترکی، فارسی و عربی انتشار می داد. همین شورا در سال 1921  تاسیس یک دنشگاه برای آموزش کادر های احزاب خلقهای شرق را نمود و این دانشگاه در مسکو تاسیس گردید.(30)

 

11) مرحله سوم شکست انقلاب گیلان

بعد از ختم شورای عمومی ملل شرق، نسبت عدم پیشرفت انقلاب گیلان، دولت احسان الله خان رفته رفته تحت تسلط مطلق حزب کمونیست ایران«عدالت» در آمد. از جانب دیگر رفقای بلشویکی نظر به شرایط ناهنجار اقتصادی و مجادله پیشوایان انقلاب اکتوبر، از تئوری انقلاب کره ارضی دست کشیدند. برای استحکام پایه های قدرت خود، با بسیاری از کشورهای که تا دیروز حکومات ارتجاعی بودند، طرح قرار داد های دوستانه را نمودند. سیاست عدم مداخله به مسایل داخلی کشورها، آغاز گردید. همزمان با پادشاه ایران چنین مذاکراتی صورت گرفت. زیرا نظر به تلگرامی که در فوق از آن ذکر نمودیم، از جانب وزیر دفاع حکومت بلشویکی راجع به وضع ناهمگون آسیای میانه تحریر شده بود، ترس آن می رفت که این کشورها از روسیه جدا شوند. در این میان از جانب حیدر عمو اوغلی خبر نگار و روشنفکر حزب کمونیست ایران “عدالت” مقاله ای راجع به طرح انقلابی یکی از اعضای حزب کمونیست ایران تحریر شده بود، که در تاریخ مبارزات روشنفکری حزب کمونیست ایران بنام  «طرحهای حیدر عمواوغلی» مشهور است. حیدر عمواوغلی در جلسه کمینترن در مسکو از طرحهای انقلابی خود راجع به شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه فیودالی، قبیلوی و مرحله گذار به جامعه سرمایه و نوع انقلاب دفاع کرد. او گفت در ایران در شرایط  کنونی انقلاب سوسیالستی امکان پذیر نیست. انقلاب ایران با اتحاد تمام نیروهای دیگر و مذهبیون امکان دارد (31)

بعد از بازگشت حیدر عمواوغلی از مسکو، در جلسه حزبی بین اعضای حرب  تیراندازی می شود، چند نفر از اعضای باقیمانده طرفداران جبهه میرزا کوچک خان و حزب کمونیست ایران کشته می شوند. روز بعد جلسه شورای عمومی حزب کمونیست ایران که سازمان یافته از ”عدالت و همت” باکو بود، دایر گردید. گزارشی از جانب کمیته مرکزی ارائه گردید که رفیق حیدر عمواوغلی به قتل رسیده و یک عده از رفقا به مسکو و یک عده هم به باکو رفته اند.

حراراتی که  انقلاب سویئتی گیلان داشت، خاموش می شد. بسیاری از رفقا به نوعی مسکن گزین روسیه شدند. بعد از امضای  قرارداد  دوستی جدید دولتین، "بین دولت شوراها و پادشاه ایران" طوری وانمود شد که گویا حزب کمونیست روسیه بلشویکی به موضوع گیلان هیچ گونه دخالتی نداشته است، هیچ گونه رابطه یی موجود نبوده است. حزب کمونیست ایران بعدها بنام “حزب توده” عرض اندام نمود و رفقا زمانی در مسکو و مدتی در ایران و بالاخره در آلمان شرق مسکن گزین شدند (32).

در سال 1952 مورخ روسی (ایوانفM.S.Iwanov) در باره انقلاب گیلان چنین نوشت: بعد از اینکه حکومت کوچک خان روی کار آمد، نیروهای چپ به دولت رخنه کردند. شرایط اقتصادی و اجتماعی را ناشناخته گرفتند. از شرایط اجتماعی کدام درکی نداشتند. چادری را دور انداختند، و بالاخره علیه قرآن انقلاب کردند و انقلاب را به شکست مواجه نمودند (33).

در اوائل قرن بیست جنبشهای آزادیخواهی در قاره آسیا و افریقا علیه سیاست های استعماری انگلیس به راه افتاده بود. در برخی از حوزه های که جنبشهای آزادیخواهی جریان داشت، باعث شکست پی در پی سیاست استعماری انگلیس گردیده بود. این زمانی است که حزب کمونیست بلشویکی از حرارت پاک آزادیخواهی مردم خاور زمین به نوعی استفاده جوئی می کند. طرح انقلاب کره ارضی از مجرای ایران و افغانستان به قاره هند را مورد بررسی قرار می دهد. وقتی که حرکت انقلابی گیلان از حوزه انزلی پیشتر نمی رود، نسبت نیروی کمی که داشت حتی رشت به تصرف حزب کمونیست عدالت در آورده نشد، تهران که اصلاً خبر نشد. بعد از اینکه حکومت انقلابی سوسیالستی 50 روزه گیلان به شکست مواجه می شود، به امر حزب کمونیست بلشویکی روسیه برخی از اعضای رهبری و هنرمندان انقلاب گیلان یکی بعد از دیگری کشته می شوند (34).

13) تحکیم نظام سوسیالستی شوروی و روابط انترناسیونالیسم با کشورهای همجوار

همانطوری که در پیش ذکر شد، لنین رهبر انقلاب اکتوبر از شرایط ناهمگون انقلابی ناراضی بود. لنین در پهلوی پیشبرد امور اداری  می کوشید تا از شرایط اقتصادی  و زندگی روزانه مردم با خبر باشد، همین امر باعث شد که او توسط یک خانمی که یکی از مالکین جایداد مسکو بود به ضرب گلوله مجروح گردد. در ماه مارچ 1923 دومین حمله مرضی عاید حال او شد. لنین در حومه مسکو تحت تداوی بود. به تاریخ 21 جنوری 1924  به عمر 53 لنین درگذشت. مرگ لنین مصادف با طرح برنامه نوین اقتصادی بود. بعد از مرگ لنین تا آغاز جنگ جهانی دوم، هرچه افراد و نیروهای انقلابی که بودند یکی بعد از دیگر به قتل رسیدند. استالین با روش استبدادی و دیکتاتوری، نظام شوروی را در کنترول خود در آورد. فرزند هنر اصیل خلق روسیه (دیمتری شوستا کویچ) راجع به این دوره در خاطرات خود چنین می نگارد.: “ ... اگر به پشت سر خود نگاه کنم، چیزی جز کوهی از اجساد نمی بینم ... سنگ قبرها گواهان سمفونیهای من هستند.”(35).

دولت مستبده بعد از آدمکشی، شکنجه و توقیف دسته جمعی، برای آخرین بقایای مخالف خود، به تشکیل ارتش و دستگاه دیوانسالاران بزرگی برای انحصار قدرت استبدادی، اقدام ورزید. حزب کمونیست شوروی این نظام بیورکراسی و نظامی را به اصطلاح « سوسیالستی» در بیرون مرز های شوروی تبارز داد.

در سمت مخالف رژیم شوروی، احزاب فاشیستی در بعضی از کشورهای اروپای غربی پایه های مادی و قوی پیدا کرده بودند. به اثر توسعه طلبی فاشیزم و نسبت بحران اقتصادی روزافزون و همکاری بخش سرمایه صنعتی، بالاخره جامعه سرمایه داری، جنگ جهانی دوم را در شرق اروپا آغاز نمود. از آنجائی که لبه جنگ فاشیستی و سرمایه داری علیه نظام شوروی بود، دولت شوروی در سال 1939 از همه اولتر پیمان عدم تجاوز با نازیهای آلمان را امضاء کرد. لاکن بعداً معلوم شد همانطوری که تصور می رفت، شوروی طبق پلان برخی از کشورهای سرمایه داری به جنگ فاشیستی کشانده شد. دولت شوروی در این ایام سخت در کوشش عملی نمودن برنامه اقتصادی نوین بود. هنوز در بسیاری از سکتورهای اقتصادی روسیه تولید مجدد در جهت رفاه عامه صورت نگرفته بود که جنگ خانمانسور فاشیستی بخش شمالغرب شوروی را به آتش کشاند. در اوائل جنگ، ارتش نازیهای آلمان قسمتی از سرزمینهای شوروی  را به تصرف خود در آوردند. در کرانه رودخانه ولگاگراد برخی از شهرها را محاصره کردند. شهر ولگاگراد که بعداً به نام استالینگراد مشهور شد در حدود 900 روز در محاصره نازیها بود. ارتش آلمان و سپاه نازی  در داخل روسیه از قتل عام خلقهای روسیه خودداری نکردند.

در اینجا قابل یادآوری است، زمانیکه خلقهای روسیه در محاصره ارتش آلمان بودند، نه متحدین بود و نه هم ارتش متحدین به کمک خلقهای کشورهای اروپای شرق شتافتند. بعد از آنکه شکست ارتش آلمان در خاک روسیه به خاطر مقاومت سرسختانه مردم شوروی آغاز گردید و طولی نکشید که ارتش روسیه کشتارگاه های آلمان را در سرزمین مجارستان ویران کرد و مجارستان را از وجود نازیها پاک کرد و، به شاهراه برلین روان شد، آن وقت جبههء (نارماندی) از شمال فرانسه توسط ارتش متحدین باز گردید.

از مجموع 50 ملیون کشته جنگ جهانی دوم، 25 ملیون تن از روسیه بود. برخلاف توقع کشورهای سرمایه داری غرب، شوروی نیز از جمله فاتحین جنگ جهانی دوم به حساب آمد.

در کنفرانسی که سر تقسیم مناطق تحت نفوذ فاتحین در (یالتا) برگزار شد، شوروی ها طرحی را پیش کشیدند که در تاریخ روابط سیاسی و بین المللی بنام «طرح کمربندهای امنیتی مرزهای شوروی» مشهور است. مرز جنوبشرق روسیه با افغانستان نیز مطرح بحث قرار گرفت. انگلیسها در این کنفرانس از قرارداد 1907 «ترکمانچای» که، بین دولت انگلیس و امپراتوری تزاری سر تصرف ایران که در آن از افغانستان نیز یاد شده بود، اشاره نمودند که، امپراتوری تزاری لااقل یک بار در سال 1907 از ادعای خود صرف نظر کرده بود و گفته بود که افغانستان جز منطقهء تحت نفوذ من نیست. ولی بعدها دولت شوروی گفته بود که از تنگه خیبر صرف نظر نمی کند. بالاخره در کنفرانس یالتا فیصله شد که، افغانستان جز تقسیمات مناطق تحت نفوذ نیست و به حیث یک کشور بیطرف بماند و دولت افغانستان در سالهای بعد همیشه بیطرفی خود را حفظ نمود.

آنچه که در اثنای جنگ جهانی دوم واقع شد این بود که دولت امریکا مبارزات آزادیخواهی کشورهای زیر استمار انگلیس را خوب تعقیب می کرد. دولت امریکا از مشکلات اقتصادی آینده جهان محروم آگاه بود. در اثنای جنگ دوم به فکر تشکیل نهاد مالی (IMF- The International Monetary Fund) و بانک جهانی افتاد. این نهاد مالی توسط دو گروه، از بریتانیا تحت رهبری دانشمند اقتصاد (Maynard Keynes) و گروه امریکاییها در شهر (Bretton Woods, New Hampshire, USA) تشکیل شد. و در تاریخ علم اقتصاد امروزی بنام «معائده برئتن ود» مشهور شده است. این نهاد مالی، ظالم ترین نهاد استعماری نوین است که تا امروز بشریت در پروسه چهار صد سال سیاستهای استعمار، مانند آن کمتر دیده شده است. آقای (مایکل منلی) اولین نخست وزیر جامائیکا بعد از حصول استقلال آن کشور در خاطرات خود سر این نهاد استعماری می گوید: "... سیاستهای استعمار از ناتوانی و ناآگاهی ما بهره بردند و شب در سرزمینهای ما خیمه پهن کردند، حال که به استقلال رسیدیم و دولت نوظهوری در کشوری نوین روی کار آمد، این دولت به خاطر ناتوانی اقتصادی که میراث استعمار بوده، به پای خود به واشنگتن می رود و در مقابل مامورین بانک جهانی، سند قرضه پول به مثابه استعمار دایمی و سرنگونی اقتصاد بومی خود را بدست خود امضا می کند." این مثال را در اینجا از جهتی آوردم که امروز بانک جهانی سرنوشت ساز افغانستان کنونی شده است.

خلقهای جهان بعد از جنگ جهانی دوم، واپس در چنبره کشمکش دو قدرت بزرگ امریکا و «نظامیان و بیروکراتهای حزبی» شوروی درآمدند. طرح دکترین انقلاب کره ارضی بلشویکی، به طرح تقسیم جهان بین دو قدرت بزرگ تبدیل گردید. شوروی ها نظر به تجربه قبلی که از کشورهای محروم داشتند، برای استحکام و پیشرفت در مقابل امریکا، نخست به فکر تشکیلات سیاسی طرفداران خود توسط جریانات روشنفکری در کشورهای محروم شدند. برای این کار پیش از همه به پژوهشهای علمی روی ساختارهای اجتماعی این جوامع کار کردند.

14) روابط افغانستان و اتحاد شوروی بعد از جنگ جهانی دوم

شورویها بعد از جنگ جهانی دوم، اولتر از همه به تشکل نهادهای سیاسی وابسته بخود، در کشورهای محروم پرداختند. در سال 1954 یک محقق روسی بنام (رایزنرReysner,I.M.) کتابی در باره نظام فیودالیسم در افغانستان به زبان روسی به نشر رساند (36) . اتکا به تئوریهای پژوهشگران روسی (دیاکوف و کاسمینسکی) (37). بر خلاف پژوهشگران غربی که معتقد بودند که: سیر تکامل برخی از جوامع خاورزمین، فقدان تسلسل تاریخی مرحلهء برده داری به شکل کلاسیک رومی آن را نشان می دهد؛ یعنی به هیچ وجه در برخی از جوامع شرقی برخلاف جوامع غربی، روابط ساختار اقتصادی طبقات با یکدیگر به خودی خود منعکس کنندهء وسایل تولید نیستند .

رایزنر همراه با یک پژوهشگر دیگر روسی بنام (استرووStrove ) که: مدعی بود که شیوه تولید آسیائی چیزی نیست، جز یک پدیدهء محلی که در شرایط خاص پدیدارشده است (38). افغانستان را به کلی، یک جامعه فیودالی می دانستند.

پژوهشگر گرامی افغان دکتر سید موسی صمیمی در مضمونی که: به مناسبت سالروز کودتای هفت ثور حزب دموکراتيک خلق افغانستان در تاریخ 26 اپریل 2008 در “ویب سایت  گفتمان”  به نشر رسانده است، برداشت عجولانهء حزب دموکراتیک خلق از تئوریهای پژوهشگران روسی مبنی بر مطلقیت نظام فیودالی در افغانستان را یاد نموده است. نظر به تئوری رایزنز، ساختار اقتصادی افغانستان فیودالی بود و نظام سیاسی تکیه بر فیودالان داشت. گویا با سرنگونی نظام سیاسی افغانستان و محو ساختار اقتصادی جامعه فیودالی در افغانستان، مرحلهء گذار اقتصادی آماده خواهد شد! 

اگرچه پژوهشگر دیگر روسی ( الکساندر د. داویدوف A.D.Davydov) در سالهای 1965 و 1966 یک سلسله مضامین پژوهشی در باره پروسه شهرنشینی مردمان هزاره و ساختار اقتصادی و تولیدی مردمان تاجیک افغانستان به رشتهء تحریر درآورده است  (39).

از نبشتار داویودف چنین بر می آید که او صریحاً حکم جامعه فیودالی را برای افغانستان ننموده است. ولی  به هرحال در اوایل دهه شصت میلادی، شورویها چه در زمینه سیاسی و چه در زمینه فرهنگی در افغانستان به کلی جا افتاده بودند. چنانچه (لویز دوپرهL.Dupree ) به این باور است که ریشه های جنبش کمونیستی افغانستان در دهه 1340 خورشیدی با سهم شوروی در برنامه های اقتصادی و فرهنگی آغاز شده است.

دهه شصت قرن گذشته، نقطهء عطفی در جنبشهای دانشجوی کشورهای اروپا بود. در برخی از کشورهای اروپائی جنبشهای دانشجویی با شعار تحول بنیادین جامعه، سرنگونی نظام سرمایه داری، براندازی ساختارهای سلطه گرانه، مبارزه با نابرابری های اجتماعی و تحمیلات فرهنگی، شکل گرفت. این جنبشها از آغاز با نقد بنیادین نظام سیاسی و حقوقی حاکم آمیخته شد و به آرمانهای چپ میانه تا چپ سنتی و افراطی تکیه کرد. در سراسر جنبش دانشجوی اروپا، مبارزه با بورژوازی حاکم (سرمایه داری داخلی) دوشادوش پیکار با استعمارنو (امپریالیسم جهانی) پیش رفت. نخستین نطفههای جنبش در ایالات متحده در حوزه کالیفرنیا در مخالفت با جنگ ویتنام بسته شد. چیزی نگذشت که این میراث به اروپا رسید و با خواستههای اجتماعی و سیاسی رادیکال آمیخته گشت. جنگ ویتنام در همه جا به عنوان نمونه یی آشکار از لشکرکشی جهان توسعه یافته به قصد غارت ثروتهای جهان سوم، مطرح شد.

یکی از مسائل مهمی که در اوج جنبشهای دانشجوئی اروپا رخداد، فاجعه چکسلواکی بود. در 28 اگست 1968 ارتش شوروی به سرکوبی مسلحانه جنبش آزادیخواهی خلقهای چکسلواکی اقدام نمود و دنیای کمونیسم نوع لنین «انترناسیونال سوسیالیسم روسی» در چکسلواکی به شکست و رسوائی مواجه شد. برای اولین بار پس از استقرارعملی مارکسیسم نوع روسی در پنجاه سال قبل و تجربه های تازه در زمینه، وجود اختلاف در دنیای کمونیزم آشکار گردید. جنبش چکسلواکی آغاز جریانات روشنفکری جهانی بود که علیه اندیشه انحصارطلبانه لینیستی روسی بسوی دموکراسی کردن سوسیالیزم قدم برداشت. در واقع فاجعه چکسلواکی در 1968 آغاز زمینه های گذار مرحله تفکر استبدادی و انحصارطلبانهء سوسیالیسم مودل لینینسم بود. از آن تاریخ به بعد رشد اندیشه های انحصارطلبانه و استبدادی در مارکسیسم روسی و نقش لنین که در پایه ریزی این تئوریهای استبدادی و تکوین آن مبتکر بشمار می رفت، به کلی به انتقاد کشانیده شد. جنبش چکسلواکی سرآغاز تاریخ نوینی بود که فاصله میان چپ سنتی، افراطی و چپ میانه و عقل گرایان را روشن ساخت. جنبشهای دانشجویی اروپا با وجود وجوه سیاسی مشترکی که داشتند، در برخی از کشوریهای محروم با  ویژگیهای خاصی اثر گذاشتند.

 در این ایام جنبشهای کمونیستی افغانستان در صحنه سیاسی رونما گردیده بودند. لاکن مشکلات اجتماعی در بررسی ریشه های تاریخی و سوابق جنبش کمونیستی افغانستان در اینجا است که جنبش کونیستی در جامعه ما مانند بسیاری از کشورهای جهان سوم، چه از نگاه مفهوم و چه از نگاه تاریخ، برای جامعه و مردم  بیگانه و ابهام برانگیز بود. برخی از این جوامع  از نگاه رشد جریانات سیاسی وعقلانی، به مرحله پذیرش جنبش کمونیستی نرسیده بود.

در افغانستان به دلیل استبداد قدرتهای حاکمه، این تحول فکری و تاریخی هنوز رواج نگرفته بود. در موسسات تعلیماتی و محیط دانشگاهی افغانستان، از بحث و سنجش و تحقیق در باره  تاریخ روابط اجتماعی ما خبری نبود. این ناشکیبایی در ذهن و درعقاید  ناموافق ما، که نخست ناشی از فقر فکر و دانش و معارف عقب مانده جامعه بود، باعث شد که روان جامعه و بخشی  از تحصیل کردگان افغانستان به آسانی پیرو اندیشهء بیرون مرزی گردند.

هجوم فرهنگی استعماری شوروی سابق در نیم قرن اخیر سده گذشته در افغانستان و بهره گیری از آن در زمینه اقتصادی و سیاسی به ویژه در بخش ارتش افغانستان بسیار موفق بوده است. حزب دموکراتیک خلق که خود را پیشتاز و قهرمان توده خطاب می کرد، در پی تائید و بزرگداشت اندیشه بیرون مرزی با پیشداوری مقدس شمردن خودفروختگی و خادم استعمار، تحت عنوان یک انترناسیونالیست وطن ندارد! در هدف براندازی حکومت وقت از هیچ نوع غلامی و حرکات ضدملی و ضدانسانی به نفع استعمار شوروی سابق شانه خالی نکرده است. زمانیکه نظامیان  ما روانه شوروی سابق شدند تا با این راز قدرت بزرگ همسایه افغانستان آشنا شوند، این اندیشه را آموختند که  افسانه غرور و پیشرفت در سرنگونی رژیم  حاکم افغانستان نهفته است.

در بین سالهای 1960 و 1970 از بخش اکادمی علوم اجتماعی شوروی سابق به رهبری )اولیانوسکی ( Uljanowski و شرکا یک سلسله کتبی به نام (معلومات عمومی در باره جهان سوم Handbooks 1970)  بیرون داده اند و بصورت الفبایی موضوع انقلاب در کشورهای محروم را مطرح بحث قرار داده اند. به نظر آنها افغانستان نیز از جملهء کشورهای است که شرایط انقلاب را بخوبی دارا است. بعد از بررسی در باره افغانستان بدین نتیجه  رسیده اند که افغانستان نظر به  شرایط  زیر می تواند گذرگاه خوبی برای پیشرفت شوروی در مناطق بحرانی که کشورهای غربی سر ربودن منابع طبیعی شان در زد و خورد اند، باشد:

1- این کشور عقب مانده است، لیکن گرسنه نیست که در تکافوی زندگی روزمره به مشکلات دچار شویم. هنوز پروسه شهرنشینی و بی خانگی به مقایسه کشورهای هندوستان، مصر و غیره در آن صورت نگرفته است.

2- طبق گزارش نظامیان روسی که به حیث مشاور و یا معلم و غیره در کابل وظیفه داشتند، عساکر افغانستان از فرزندان زارعین، بازاری ها بصورت عموم از مردم غریب می باشند. صاحبمنصبان پایان رتبه آن نیز از اطراف افغانستان می باشند. از شرایط اجتماعی قبایل و دهات خود آگاهند. برخی از صاحبمنصبان بلند پایه آن در حلقه اورگان شاهی به رشوه خواری مصروف می باشند. در افغانستان ارتش یگانه نهاد دولت است که از یک مرکزیت خوبی بر خوردار است و نسبتاً کار می دهد.

3- برازنده ترین شرایطی که این کشور نسبت به کشورهای همجوار خود دارد، عدم داشتن یک سیستم سیاسی کارآ و عدم انسجام قدرت حاکمه مرکزی در امور اجرائیه در تمام نقاط افغانستان است. قدرت مرکزی در کابل مصرف خود بوده، نسبت به نبودن وسیله ارتباطی بین مرکز و اطراف، وسیلهء خوبی برای تبلیغات سیاسی و برای اتحاد نیروهای انقلابی می باشد.

4- هرگاه افغانستان با کمی زحمت در حلقه سیاسی- سیاست شوروی- داخل شود و ما بتوانیم حکومتی نوع کشورهای برادر در آن جانشین سازیم، نظر به اینکه این کشور با یک کشمکش روی مساله پشتونستان با پاکستان و تقسیم آب هلمند با ایران درگیر است، بعد از موفقیت انقلاب نظر به وضع ناهنجار پاکستان و نارضائیتی مردم از محمد رضاشاه پهلوی، به اثر فشار روی این  ممالک، توازن  قوا می تواند به نفع ما صورت بگیرد. بالاخره همان طوریکه کیوبای انقلابی در امریکای جنوبی پایگاه انقلابی خلقهای منطقه شد، همان طور افغانستان نیز گذرگاه خوبی برای انقلابیون منطقه خواهد بود. برای پیشبرد این هدف از همکاری رفقای حزب توده ایران نظر به تجربه تاریخی و روابط فرهنگی که بین این دو کشور موجود است، باید استفاده نماییم.

در این ایام حزب توده تحت رهبری کیانوری هیچگونه اقتداری از خود نداشت و وسیله عمل و مهر اصلی روسها بود. او در تقویه و انسجام و سازمان دهی حزب دموکراتیک خلق کمک شایانی نمود. به همکاری وی و کامبخش و خانمی بنام ژاله زرودی و مشاورین روسی  حزب دیموکراتیک خلق سازمان یافت.

واقعیت این است که حزب دیموکراتیک خلق و پرچم از اول تا آخر هیچ گونه ستون فقرات حزبی واقعی پیدا نکردند. بافت و آرمان فکری نداشتند و در حلقه سیاست استعماری شوروی قرار گرفته بودند. بر همین زمینه بود که ارتداد، خیانت، وطن فروشی و قتل مردم بی گناه افغانستان، در دوران اقتدار این حزب شکل گرفت؛ زیرا این حزب به روحیه آزادیخواهی در چوکات قانون پارلمانتاریستی نضج نیافته بود، همچنان آگاهی و آمادگی اجتماعی برای کسب قدرت سیاسی از راه قهر آمیز را نداشت.

با همه نارسایی های که حزب دموکراتیک خلق داشت، با آنهم  روسها لحظه یی را جهت اجرای برنامه سیاسی استعماری خود در افغانستان از دست ندادند. طبق سیاست استعماری، این حزب را وسیلهء خود قرار دادند و توسطش به اقدامات عملی برای سرنگونی رژیم افغانستان داخل عمل شدند. روسها نظر به شناختی که از دستگاه حاکمه افغانستان داشتند، روش خاصی را برای سرنگونی رژیم افغانستان در پیش گرفتند. چون تبادله قدرت در هر صورت بین قشر بالایی جامعه انجام می شد و بخشی از اعضای حزب خلق و جناح پرچم  از قشر شهری و بلند جامعه بودند که در ارگان دولت افغانستان به نفع روسها اجرای وظیفه می کردند و همزمان ارتش افغانستان، نسبت به قدرتی که مشاورین روسی در داخل داشتند، غیرمستقیم در اختیار روسها قرار داشت، این عوامل باعث شد که چگونگی و زمان سرنگونی قدرت حاکمه افغانستان را طبق برنامه تعیین شدهء خود، عملی نمایند. به پیروی از اندیشهء انقلابی لینن که اولین اقدام برای آغاز انقلاب، سرنگونی رژیم فرسودهء شاهی و به جای آن استقرار رژیم جمهوری است، به کمک صاحبمنصبان خلقی و پرچمی به تاریخ 26 سرطان 1352 خورشیدی توسط یک کودتای سفید، سلطنت ظاهرشاه توسط یکی از اعضای فامیلش، سرنگون گردید و رژیم جمهوری داود خان روی کار آمد. روسها در دوران ریاست جمهوری داود خان، طرح انتقال قدرت به حزب دموکراتیک خلق را در نظر داشتند.

سردار محمد داود که خود از حلقه قدرت حاکمه شاهی بود، بعد از احراز قدرت ریاست جمهوری، نخست منادی الفاظ و مقولات حزب دموکراتیک خلق شد و برنامه زمامداری او را در چهارچوب خواستهای سیاسی حزب دموکراتیک خلق عیار نمودند. زمانیکه داود خان از خواب غفلت بیدار شد، آن وقت کاروان زندگی او از خود او فاصلهء زیادی گرفته بود. او می بایست به سرنوشت محتوم خویش تن می داد. - برای معلومات زیادتر رجوع شود به کتاب دوکتور حسن شرق (کرباس پوشهای برهنه پا) به ویژه ص 40  تا 42، نقش و ارتباط خود حسن شرق در زمینه مورد سوال است و همچنان  کتابهای فقیر محمد ودان (دشنه های سرخ) جنوری 1999 و  محمد ابراهیم عطایی (نگاهی به تاریخ معاصر افغانستان) 1383 خورشیدی، کابل. در این کتابها وضعیت بحران سیاسی روزهای پایانی جمهوری داود خان تشریح شده است-.

به تاریخ 7 ثور 1357 خورشیدی توسط کودتای دومی و به مداخله مستقیم مشاورین و نظامیان شوروی راه تصاحب قدرت برای حزب دموکراتیک خلق باز شد. با آنکه بخشی از ارتش افغانستان پیوند حزبی داشتند و پلان کودتا با همکاری و راهنمایی مشاورین روسی طرح شده بود، با آنهم  کودتاچیان در اول به اوضاع مسلط نبودند. هر عکس العملی که حفیظ الله امین و نظامیان طرفدار حزب خلق در مقابل  جناح مخالف نظامیان که علیه کودتا بودند، نشان دادند، وضعیت تغییری نکرد. داود خان و بخشی از ارتش افغانستان در حدود زیادتر از 15 ساعت مقاومت نمودند. بالاخره طیارات جنگنده به بمباران کاخ جمهوری ادامه دادند. بعد از تلفات و تخریب در قصر ریاست جمهوری معلوم شد  که داؤد خان توان مقاومت را ندارد. در آخرین لحظ شورویها غلامان خود را از ورطه رسوایی نجات دادند.

حکم تیرباران داؤد خان و فامیل او در میان رهبران حزب مطرح شد. به گفته دستگیر پنجشیری  کارمل و تره کی دو بر خورد جداگانه داشتند. کارمل طرفدار برخورد با انعطاف با داؤد و خاندانش بود. او اصرار میکرد باید داؤد کشته نشود. سلیمان لایق در باره شیوه برخورد با داؤد گفت: “دا فرعون ووژل شی”. نظر دستگیر پنجشیری از این قرار بوده: “... من در پاسخ تره کی گفتم:...نباید “اصول مبارزه ء اجتماعی را خوار شمرد، نباید با قیام بازی کرد. از هومانیزم «خالق محجوب»، رهبر قیام ناکام سودان باید درس تاریخی گرفت.” بالاخره حکم قتل داؤد خان و اعضای فامیل او از طرف چند نفر خائنین ملی و خود فروخته صادر گردید.

 اینک بعد از سالها، عین جنایتی را که بلشویکها بعد از تصاحب قدرت در مقابل زنان و اطفال خاندان سلطنتی روسیه انجام دادند، در افغانستان به عین شیوه، حزب دموکرات خلق و پرچم بدون محاکمه، داؤد خان را با بیست نفر اعضای فامیل او، به اضافه عبدالاله معاون رئیس جمهور و عبدالقدیر نورستانی وزیر داخله، تیرباران نمودند. اسمای تمام افراد اعدام شده در کتاب آقای عطایی درج گردیده است.

فردای آن شب  کادر رهبری حزب مزدور خلق، خود را به مردم مظلوم افغانستان به عنوان ناجی آینده این سرزمین معرفی نمودند. حزبی که نه پیوند به جریانات روشنگری افغانستان داشت و نه هم یک زمان طولانی نیروی فراوانی برای شناخت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی این جامعه صرف کرده بود. ولی صاحب قدرت سیاسی در افغانستان شد. ابداعگر چنان حرکت سیاسی در این سرزمین گردید که تاثیرات آن کمر چندین نسل را تا اکنون خم کرده است.

هنوز چند روزی از مملکت داری حزب خلق سپری نشده بود که شورویها از مشاهدات ارگان دولت به منظور کشف واقعیتها، بدین نتیجه می رسند که رابطه سیاسی مبتنی بر اقتدار در میان وزیران و گروه های حزبی به شکل رضائیت بخشی برقرار نیست و عنقریب این دولت یک دشواری بزرگی را بر می انگیزد. زیرا تابلوی نقاشی که از اعضای خلق و پرچم در پیش خود داشتند، بعد از احراز قدرت، هویت فردی بعضی از آن افراد ناپدید و مستحیل شده بود. چون فقدان شخصیت در کادر حزبی و رهبری موجود بود، کشمکش های شخصی و بگومگوها، خصیصه عینی این حزب را می ساخت. در این رابطه روسها روی  یک طرح  بنیادی  جدیدی تکیه می کنند و آن  اینکه یک جناح عامل را از کادر رهبری مشتق می سازند. اناهیتا، ببرک کارمل و نوراحمد نور را به حیث سفرای افغانستان در خارج وظیفه دارمی سازند.

در اوسط سال 1979 روسها قرارداد دوستی  ملتین افغانستان و شوروی را با امضاء نورمحمد تره کی تجدید نمودند و در این قرارداد مداخله نظامی دولت شوروی را در افغانستان مجاز دانستند. بعد از مراجعت از مسکو، نورمحمد تره کی توسط امین به قتل می رسد. از این پس، حفیظ الله امین رهبر یگانه حزب دیموکراتیک خلق می باشد و متباقی ارگانهای قدرت حاکمه را تجزیه می نمایند و زمینه اشغال نظامی افغانستان توسط دولت شوروی فراهم ساخته می شود. روسها نخست از همه، طرح و زمان حمله نظامی به افغانستان را با احزاب کشورهای برادر «اروپای شرقی» مطرح می نمایند. (واذیل بیلاک Vasil Bilak) رئیس حزب کمونیست چکوسلواکی به دلایل زیر، سخت طرفدار هرچه زودتر حمله نظامی شوروی  به افغانستان بوده است:

1- به عقیده وی حمله  نظامی شوروی به افغانستان، باعث تغییر روحیه سیاسی جهانیان از وضع ناهنجار لهستان روی مساله افغانستان می شود.

2- از جهت فنی هم  کدام مشکلاتی  نیست، زیرا (ایوانف = ببرک کارمل) در اختیار ما  است.

در این ایام جریده (نیو ذورخه ستا یتنگNew Zurch Zeitung ) تاریخ 20 نوامبر 1979 گزارشی راجع به لست کسانی که در زندان پلچرخی افغانستان توسط باندهای خلق و پرچم تیرباران شده بودند، انتشار داد. همزمان با این خبر از جانب خبرگزاری یوگوسلاوی (تانیو) به نقل از سفیر دولت یوگوسلاوی در کابل خبری به محتوای زیر پخش می شود.: ... نظر به معلوماتی که ما داریم، در افغانستان هر شب قتلهای دسته جمعی صورت می گیرد. اگر جهان غرب مقابل این جنایات سکوت اختیار می کند و کدام عکس العمل حقوقی و سیاسی صورت نمی گیرد، عنقریب ما شاهد بزرگترین جنایات تاریخی در افغانستان خواهیم بود.

 چون این نقل قول از جانب آن سفیری صورت گرفته بود که وی در سال 1958 همکار عمده سفارت یوگوسلاوی در مجارستان بوده است. او شاهد پناهگزینی رهبران سیاسی مجارستان، (امری ناش Nagy   Imre  (و همراهان وی که علیه سیستم استبدادی شوروی طغیان کرده بودند ، می باشد. قرار وعده و تضمین روسها، سفارت یوگوسلاوی پناهندگان سیاسی را تسلیم روسها می نمایند و روسها بعداً  آنها را تیر باران می کنند.

به تعقیب اخبار فوق در هفته اول دسامبر 1979 اتحادیه عمومی محصلان و افغانهای آلمان بنام (هفته دفاع از زندایان سیاسی افغانستان) مظاهرات گسترده یی در مرکز برلین غربی علیه جنایات روسها و رژیم خلق و پرچم در افغانستان برگزار می کنند. افشاگریهای مطبوعاتی علیه جنایات شوروی در افغانستان باعث گردید که روسها پیشنهاد کرومیکو وزیر خارجه شوروی، زمان حمله نظامی به افغانستان را در اثنای عید کرسمس تا حلول سال جدید عیسوی انتخاب نمایند. به روز 27 دسمبر 1979 به ساعت 12 شب به وقت افغانستان از میدانهای هوایی درواز، فرغانه و تاشکند طیارات بزرگ نظامی، عساکر شوروی را به میدانهای هوایی کابل، بگرامی، مزار و هرات پیاده کردند. در عین زمان از راه زمین از سرحد شمال و شاهراه تورغندی نیز عساکر و لوازمات نظامی را داخل افغانستان نمودند . تا اوائل جنوری 1980 در حدود 113 هزار عساکر روسی وارد افغانستان شدند. برخی از روزنامه های ایتالیائی، انتصاب و انتقال رئیس جمهور جدید افغانستان ببرک کارمل را بصورت کنایه ریئس جمهور هوابرد ) َAviotrasportato) نامیدند. در عین زمان ارتش افغانستان با 50 هزار عسکر خود در خدمت روسها قرار گرفت و علاوه بر آن در حدود 10 تا 20 هزار از اعضای خلق و پرچم که بخشی از آنها در عملیات نظامی و جنایات و قتل و کشتار مردم شرکت  می کردند، پیشقراول روسها گردیدند.

مجله استراتژیک چاپ لندن، در گزارش سالانه 1980 خود نوشت که شورویها برای غلبه بر مبارزین افغان به 250 تا 400 هزار تن سرباز نیاز دارند. برای اینکه مبارزین افغان از مرگ نمی هراسند و در تاریخ این سرزمین بارها این شجاعت تکرار شده است...

 

 

-------------------------------------------------------------------------------------

یاداشت ها

 

* در پیش از کارل براوین یاد گردید، یکی از زشتی های سیاست بلشویک ها که از زمان لنین مورد اجرا قرار گرفت و در عصر استالین به عنوان سیاست حزب کمونیست پایه گذاری گردید، قتل های مرموز یاران انقلابی است. این سیاست حرفه ای به مثابه عمل جنایکارانه، پیشه احزاب سیاسی کشورهای محروم وابسته به حزب کمونیست شوروی گردید که با کارل بروین وهزاران افراد دیگر آغاز شده است.

کارل براوین معاون قنسول امپراتوری روسیه مقیم قزوین بود. بعد از تصاحب قدرت توسط بلشویک ها، به حیث سفیر شوروی در تهران و فرستاده لنین پیش پادشاه ایران برای عقد قرارداد دوستی ایران و شوروی، موظف گردید. بعداً مدتی در تهران به تبلیغات انقلابی به نفع بلشویک ها مشغول بود و ابلاغیهء تروتسکی وزیر دفاع بلشویک ها راجع به لغو قرار داد ترکمانچای را بخش نمود. چون نتیجهء خوبی در ایران نصیب وی نگردید، به افغانستان به حیث سفیر فرستاده شد. مدتی که به فعالیت های سیاسی برای به وجود آوردن نیروی بالقوه به نفع بلشویک ها در کابل مصرف بود، چندان موفقیت و بهره سیاسی از وظیفه اش نبرد. بالاخره روزی در غزنی در مقابل یک چایخانهء وطنی ما به شکل مرموزی به قتل رسید.     

15 - منابع پژوهشی

 

 www.wikipedia.org  1)                      ( به زبان آلمانی  )

2)Frederick, R.(1880): Kabul, 29th March 1880. in :Notes by members of Political Committee on Mr.Lepel Griffin’s Report of 7 th April 1880 on the state of Affairs in Northern Afghanistan.P.18

3) Kakar, H. (1971): Afghanistan, A study in International Political development 1880-1896,Kabul P.88                      

4) Hamiliton, A.(1909): Problems of the Middle East,London.P.33

5) Dawer,G.H.(1975): Die Bedeutung der Zollplitik zur Industrielle Entwicklung Wirtschaftalic zuruckgebliebener Raum.Z.B. Afghanistan Berlin. P.77

6&7) Glaubitt,K-. Saadeddin,F. - Schaefer,B.(1957): Das system der staatseinnahmen and seine Bedeutung fuer die  wirtschaftsentwicklung Afghanistans. Meisenheim P.148                                          

9) Ravasani, Schapour(1977): Sowjetrepublik GILAN, Die sozialistische Bewegung im Iran, Seit ende des 19.Jhdt Bis 1922..

10) Ravasani,S. P.298

12) Ravasani,S. P246

13) Ravasani,S. P282

14) Ravasani,S. P287

17) Ravasani,S. P269

18) Ravasani,S. P298

24) Ravasani,S. P596

25) Ravasani,S. P598

27) Fatemy ,N.S.(1954): Diplomatic History of Persia 1917-1923.New York P.138.

29) Ravasani,S. P354

35) Shostakovich, D.(1979) Testimony, The momories of D.Shostakovich, New York 1979.

36) Reysner,I.M.(1954): Razvitie feodalizma  i obrazovanie gosudarstva u afgantsev, Moskau.

 39) Davydov, A. D.(1965): The rural commune in the tadzhik areas of Afghanistan. In: Central Asian Review 13/ 1965 P. 121-130.

39) Davydov, A. D.(1966): The rural community of the Hazaras of Central Afghanistan. In: Central Asian Review 14/ 1 P. 32-44.

 

8) سپهر، مورخ الدوله (1336): خورشیدی ایران در جنگ بزرگ، تهران. ص. 456

11) گریگوری یقیگیان (1363): خورشیدی ، شوروی و جنبش جنگل. یاداشت های یک شاهد عینی. تهران . ص 22 و23

15) شوروی و جنبش جنگل ص 62

16) شوروی و جنبش جنگل ص 90

19) شوروی و جنبش جنگل ص 101

20) شوروی و جنبش جنگل ص 159

21) ابراهیم فخرائی (1346): خورشیدی، سردار جنگل تهران، ص 279

22) ابراهیم فخرائی ص 290

23) اسناد تاریخی ... جلد چهارم، چاپ دوم، ص 28

26) شوروی وجنبش جنگل ص 163

28) شوروی وجنبش جنگل ص 165

29) بیان خاطرات کیانوری درجریده (امروز) چاپ تورنتو، ماه جولای و سپتمبر 93 در باره ذکاوت آقا زاده چنین ذکر نموده است. در آوان بر گزاری شورای عمومی ملل شرق در باکو در جریانات سیاسی، "همت وعدالت" دو آقا زاده بودند که، یکی آن " کامران آقازاده" سکتر کمیتهء مرکزی حزب عدالت از ترکستان زمین سمت شمال افغانستان بوده است. این همان آقا زاده ای بوده که به حیث معاون شورای تبلیغات ملل شرق و نمایندگی مردم افغانستان معرفی شده است.

30) حبدرخان اعمو اوغلی (1964): خورشیدی.  گذار از طوفان ها. تهران ص 248

31) حیدر خان اعمو اوغلی

32) حیدر خان اعمو اوغلی.

33) اسناد تاریخی ... جلد چهارم، چاپ دوم ص.28

34) اسناد تاریخی ... جلد چهارم، چاپ دوم ص.28

37) پروفیسور کاسمینسکی(1927) : تاریخ قرون وسطی، جلد چهارم ترجمه صادق انصاری و محمد باقر مومنی، مسکو فصل هشتم، ص. 71.

38) ( استرووStrove) در کاسمینسکس : 69

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۸٤           سال چهـــــــــارم                  عقـــــرب/قوس    ١٣٨۷  خورشیدی              نومبر 2008