این پژوهش گرانقدر را کلا در دسترس دارم
و آنرا در سه بخش خدمت خوانندگان عزیز پیشکش میدارم.
ایشور داس
مقدمهء بر موضوع
1)
سیاست توسعه طلبانه امپراتوری روسیه به سوی هندوکش
2)
حفظ سیاست توسعه طلبی تزاری در نظام بلشویکی
3)
اوضاع اقتصادی، اجتماعی افغانستان قبل از تسلط بلشویک ها بر روسیه
بخش دوم
4)
دولت جدید تاسیس شوراها و بر خورد سیاسی با کشورهای همجوار
5)
برخورد سیاسی دولت شوراها با دولت نوجوان امانی و برقرای روابط دوستانه
6)
طرح انقلاب جهانی و افغانستان گذرگاهی به قاره هند
7)
شرایط سیاسی ایران در آوان انقلاب گیلان
8)
اولین مرحلهء انقلاب گیلان
9-
دومین مرحله ای انقلاب گیلان
بخش سوم
10)
کشمکش رهبران انقلابی و فاجعه کرونشتات
11)
برگزاری شورای عمومی ملل شرق
12)
مرحله سوم شکست انقلاب گیلان
13)
تحکیم نظام سوسیالستی شوروی و روابط انترناسیونالیسم با کشورهای همجوار
14) روابط افغانستان و اتحاد شوروی بعد از جنگ جهانی دوم
15 - منابع
پژوهشی
مقدمه یی بر موضوع
برای خوانندگانی که ماهیت زمان و تاریخ را با دقت مورد تحقیق قرار می
دهند،هیچگونه واقعیت عینی وجود ندارد، تا در موقعیت شکست خوردهءارتش شوروی
در افغانستان، شک و تردید به خود راه دهند. هنگامی که ندامت تقریباً تمامی
اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی نسبت به اشغال نظامی افغانستان و شکست
محتوم این قدرت جهان آشکار می گردد و، راه حلی از این بن بست سیاسی در
سیاست جهانمداری انترناسیونالیسم شوروی وجود ندارد، طرح پرسترویئکا به
عنوان سیاست اندیشه نو مطرح می شود. نقطه عطف این شکست، چهاردهم فبروری
1989 میلادی است که اقوام وادیهای هندوکش با قربانی یک و نیم ملیون انسان
بیگناه، ارتش اشغالگر سرخ را از سرزمین خویش بیرون راندند. این شکست باعث
رسوایی دولت شوروی گردید. از همین خاطر چهاردهم فبروری روز افتخار آمیزی در
تاریخ اقوام هندوکش می باشد.
متاسفانه که اقوام هندوکش با این همه قربانی که دادند، بعداً به نیروی ضد
خود تبدیل شدند و، به شکستن خویشتن ادامه دادند و، اکنون واپس اسیر قدرت
های نظامی بیگانه شده اند. دلایل چندی در باره عقبماندگی جامعه ما وجود
دارد که، یکی از آنها روش استبدادی نظام های حاکم قبیلوی در این سرزمین
است. این علل سیاسی باعث شده که تا هنوز در بین اقوام وادیهای هندوکش،
جریانات عقلانی پیشگام روشنفکرانه به وجود نیاید. اگرچه مردم این وادی ها
در قرون متمادی استعمارشکن بوده اند و در مقابل استعمارگران شمال و جنوب،
سرزمین خود را حفظ کرده اند، ولی به آگاهی، دانش و فرهنگ سیاسی که بائیست
می رسیدند، نرسیدند.
برای اینکه به یک قضاوت عادلانه سراشغال نظامی افغانستان توسط شوروی
بررسیم، باید اشارهء به پروسه سیاست توسعه طلبانه روسیه با کشور های همجوار
درعصربلشویک ها به نمایم، زیرا طرح انقلاب جهانی و صدوره ایدئولوژی
انترناسیونالیسم روسی برنامه بلشویک ها بود و، به اساس این دکترین
سیاستمداران شوروی در زمان های بعد، روابط سیاسی با کشور های همجوار در سطح
جهان بر قرار نمودند.
1) سیاست توسعه طلبانه امپراتوری روسیه به سوی هندوکش
سیاست توسعه طلبانه یی که از زمان ایوان سوم در سال 1505 تا پتر اول کبیر
1725 میلادی درسرزمین روسیه آغاز شد، نه تنها به خودگردانی کامل روسیه
رسید، بلکه توسط سیاست استعمار جویانه، روسیه به بزرگترین کشور جهان تبدیل
گردید که با وسعتی حدود سه برابر قاره اروپا، این کشور از سرزمینهای انبوه
بالتیک تا اقیانوس آرام امتداد مییافت.
بیشترین میزان توسعه روسیه در قرن هفدهم واقع شد و در سال 1721 میلادی
رسماً به امپراتوری روسیه مسما گردید.
چهل سال بعد از تشکل امپراتوری روسیه در شمال وادیهای هندوکش، در جنوب این
سرزمین، امپراتوری استعمارگر انگلیس در قاره هند مسلط شد. برخی از مورخین
افغان زمانی که سر تسلط انگلیس بر هند می نویسند، نقش حاکمفرمایان قبیلوی
ما را نادیده می گیرند. مورخین افغان حملات بی مورد احمدشاه ابدالی و قتل
عام مراته های هند را تا امروز نقد نکرده اند و، به نوعی این حملات را برحق
می دانند. چنین قضاوتی چیزی جزء احساسات عمیق قومگرایی و ناآگاهی از تاریخ
ملت های دیگر نمی تواند باشد. اگر به ژرفای این روند دقت کنیم، می بینیم که
در حقیقت خود ما زمینه های به اسارت کشیدن خود را که در صد سال بعد به وقوع
پیوست، به وجود آوردیم.
دانشمندان شرق و غرب معتقد اند که بخش وسیعی از توده های هند در همان زمان
صاحب نیروی سازندگی بزرگی بودند. ابوریحان بیرونی در کتاب جغرافیای هند از
ذکاوت و فن حسابداری مردم هند یاد نموده است. مردم هند استعداد تجمع سرمایه
را داشتند و ذهن آنها برای علم حساب از توانمندی ویژه یی برخوردار بود. این
زمان مصادف است با سالهای 1760 و تهاجم های پی در پی احمد شاه ابدالی به
هند، به خصوص هفتمین حمله وی که به قتل عام مراته های هند انجامید. این
شکست و ضعف هند زمینه ی تسلط انگلیس را در ایالت بنگال و باقی نواحی آن
آسانتر ساخته و زمینه های استحکام بی چون و چرای مواضع انگلیس را در هند
فراهم ساخت. امپراتوری استعماری انگلیس بعدها برای تسلط بر کشورهای دیگر و
پیشرفت به مرزهای روسیه با اقوام وادی های هندوکش داخل جنگ گردید.
اواخر دهه 1870 روسیه و امپراتوری عثمانی مجدداً در بالکان با همدیگر درگیر
شدند. از سال 1875 تا 1877 بحران در بالکان با شورشهای علیه حکومت عثمانی
تشدید شد، حرکاتی که از سوی اتباع مختلف اسلاوی آغاز گردید و زیادتر رنگ و
بوی مجادله ی مذهبی اسلام و مسیحت را می داد، که توسط ترکان عثمانی سرکوب
شد و کشور روسیه آن را بیرحمی بزرگی میدانست.
ایده استعمارجویانه ی ملیگرایانه ی روسی، عامل جدی داخلی در حمایت از
مسیحیان آزادیخواه بالکانی علیه حکومت عثمانی بود و موجب استقلال بلغارستان
و صربستان گردید. در اوایل سال 1877، روسیه از طرف صربستان در این درگیری
مداخله نمود، و سربازان داوطلب روسی را برای جنگ با امپراتوری عثمانی به آن
نقطه اعزام نمود. طی یکسال روسها به حوالی قسطنطنیه رسیدند و عثمانیها
را محاصره نمودند. دیپلمات ها و ژنرالهای ملیگرای روسی، الکساندر دوم را
وادار نمودند تا عثمانی ها را به امضای (پیمان سن استفانو) در مارچ 1878
مجبور سازد. این پیمان بلغارستانی وسیع و مستقل ایجاد مینمود
که تا نواحی جنوب غربی بالکان امتداد می یافت. تشکل بلغارستان بزرگ در حوزه
ی بالکان، ضد منافع استعماری انگلیس بود. انگلیس بیدرنگ روسیه را به دلیل
مفاد پیمان(سن استفانو) تهدید به اعلام جنگ نمود. روسیه که به مشکلات سیاسی
داخلی درگیر بود و خسته از جنگ شده بود، از موضع خود عقب نشینی نمود. در
جولای 1878 در کنگره (برلین) روسیه به ایجاد بلغارستانی کوچکتر توافق نمود.
در نتیجه، ملیگرایان روسی با میراثی از تلخکامی باقی ماندند که، در برابر
ناتوانی روسیه از بازگرداندن اتریش- مجارستان و آلمان به روسیه قرار گرفته
بودند. در نهایت، این ناکامی موجب تحریک تنشهای انقلابی در شمال روسیه
گردید.(1)
به قضاوت (لئوتروتسکی) در اثر مشهوراو (تاریخ روسیه در سه جلد) بزبان
آلمانی، امپراتوری روسیه در قرن هژدهم نقش برجسته سیاسی را ایفا نمود، که
با شکست نیروهای فرانسه استحکام یافته بود، اما از نگاه پیشرفت اقتصادی به
میزان قابل توجهی عقب مانده بود. همچنان از نگاه رشد اقتصادی، امپراتوری
روسیه با اقتصاد اروپای غربی که انقلاب صنعتی در آنجا در نیمه دوم قرن
هژدهم آغاز شده بود، نهایت فاصله داشت. با پدید آمدن مشکلات جدید اقتصادی
برای امپراتوری روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ، راهی جزء انقلاب باقی نمانده
بود.
2) حفظ سیاست توسعه طلبی تزاری در نظام بلشویکی
قبل از تسلط بلشویکها بر روسیه، افغانستان نیز در صدر توجه امپراتوری روسیه
بود و کشمکش های هم در نواحی مرزی با هم داشتند که همه به ضرر افغانستان
تمام شد، نمونه آن جدا کردن پنجده بخش شمالغرب افغانستان است. در سال 1887
قراردادی بین هند بریتانوی و روسیه تزاری مبنی بر تعیین خط مرزی سمت شمال
افغانستان صورت گرفت که چندین نواحی دیگر نیز از این سرزمین مجزا گردید.(2
و3)
در سال 1907 میلادی قراردادی بین انگلیس و روسیه روی منافع تجارتی دو کشور
درافغانستان صورت گرفت و جالب اینکه درعین زمان پیوسته با این قرارداد، در
محتوای آن مسئله ی تجزیه ایران بین دو امپراتوری استعمارگر نیز ثبت گردیده
است، بدون آنکه امیر افغانستان و سلطان ایران از آن آگاه باشند. این
قرارداد از طرف دولت افغانستان به رسمیت شناخته نشد. تحت نام معاهده تجارتی
«ترکمانچای در قسمت ایران و افغانستان» مشهور است. این قرارداد ننگین با
روی کار آمدن حکومت بلشویکی بیدرنگ از جانب بلشویک ها لغو شد. در این
زمینه ابلاغیه یی رسمی از جانب وزیر دفاع بلشویک ها لئو تروتسکی بخش شد
که لغو قرارداد را احتوا می کرد. لاکن در قسمت افغانستان منع ورود پوست و
روده از شمال افغانستان «ترکستان زمین» و همچنان وضع مالیات گمرکی از
صادرات اموال افغانی مطابق قرارداد 1907 باقی ماند. در حالیکه همانطوری که
در پیش ذکر شد این قرارداد از طرف دولت افغانستان به رسمیت شناخته نشده بود
و به زبان های روسی و انگلیسی ثبت گردیده بود، ولی مورد اجرا قرار گرفت.(4)
قرار بررسی غلام حیدر داور، این قرارداد در سالهای بعدی بزرگترین ضربه
اقتصادی را به افغانستان و ارد نمود، برای اینکه عواید ناخالص گمرکی 46.6
در صد بودجه دولت را می ساخت (5) .
سعدالدین و شرکا... که چندین بررسی علمی راجع به وضع سرمایه مالی
افغانستان نموده اند، بدین نظریه اند که ضربه محدودیت واردات و صادرات
گمرکی 1907 زیربنای سرمایه صنعتی را در افغانستان ضعیف ساخت. (6 و7) این
قرارداد درعصر نظام بلشویکی در عین محتوای دوران استعماری تزاری در قسمت
افغانستان باقی ماند و حتی کدام تجدید عادلانه ی هم در آن صورت نگرفت.
3) اوضاع اقتصادی، اجتماعی افغانستان قبل از تسلط بلشویک ها بر روسیه
افغانستان نظر به موقعیت جغرافیایی که دارد، از مدت ها قبل گذرگاه تجارت
بین قاره هند، چین و روسیه تزاری بود. تا کشف راه بحری، تجارت این مناطق از
طریق این سرزمین صورت می گرفت. لاکن بهره تجارتی همه به تسلط سوداگران
خارجی بود، از همین بابت توسعه روزافزون اقتصاد شهری صورت نگرفت. روابط
کالایی بین اقتصاد شهری و دهات به طور منظم به وجود نیامد. صنایع دستی رشد
نیافت. جنگ های متعدد داخلی و از هم پاشیدگی و نزول اقتصاد شهری، جامعه
دهقانی و اقتصاد کوچیگری، ساختار اقتصادی بی بند و بار چپاولگری را
درافغانستان نشان می داد.
در فقدان قدرت مرکزی؛ عدم ارتباطات؛ پراکندگی منطقوی؛ درگیری های قبیلوی؛
قومی ؛ مذهبی؛ خودکامگی حکام محلی و بالاخره تفاوت ها و تضاد های فرقه ای،
جامعه را به گروه های مجزای محلی بسته در خود، تبدیل کرده بود.
کمبود زمین های حاصلخیز و آب از جمله مشکلات اساسی سر زمین وادی های هندوکش
است. از مجموع کل ارضی افغانستان در حدود 14 در صد قابل استفاده است. این
عامل در ایجاد اختلافات گروهی و منطقه ای موثر واقع شده هر منطقه سعی در
انحصار امکانات و به وجود آمدن اقتصاد خودکفایی محلی داشته و این باعث شده
که از شکل گیری منافع اقتصادی ثابت اجتماعی منسجم سراسری جلوگیری نماید. از
مجموع کل نفوس در حدود 70 تا 80 در صد مردم، زارعین بدون زمین اند.
دولت های مورثی قومی و قبیلوی که از اواسط قرن هفدهم درسر زمین وادی های
هندوکش تسلط یافتند، جزء استبداد؛ بی کفایتی؛ خونخواری ؛ چپاولگری و
سرکوبگری چیز دیگری از خود به یادگار نگذاشتند. استبداد قبیلوی در دوصد سال
اخیر باعث عدم رشد فرهنگ و سیاست در تمام شوون اجتماعی جامعه گردیده است.
به طور مثال در 14 سال دوره اختناق امیر حبیب الله خان فقط 20 فارغ
التحصیل داشتیم.
با روی کار آمدن شاه امان الله، جریانات سیاسی روشنگری که از دسته های به
نام آزادی خواهان و جمعیت سری مکتب حبییه کابل و دسته روشنگران منفرد با
تمام ضعف تشکیلاتی و سازماندهی که داشتند، اولین جریان سیاسی روشنگری این
سرزمین بود و این ها مقولات آزادی خواهی و دموکراسی خواهی را در فرهنگ
سیاسی سرزمین وادی های هندوکش رواج دادند.
در دهه اول قرن بیستم، نه تنها در افغانستان ، بلکه در بسیاری از کشورهای
همجوار جنبش های آزادیخواهی وجود داشت که، جریان روشنگران افغان آنان را به
دیده قدر می نگریستند. جریان آزادیخواهی داخل ایران تحت رهبری شیخ حسن خان
و حاجی بابا خان اردبیلی و در شمال روسیه جنبش آزادیخواهی برای تحکیم نظام
دموکراسی تحت رهبری خانم ( ورنا سالوچی) موجود بود. متاسفانه که بعد از
استحکام قدرت در روسیه توسط بلشویک ها، جنبش شمال روسیه در عصر زمامداری
لنین و تروتسکی سرکوب شد و از آن تاریخ به بعد بلشویک ها، در جریانات سیاسی
و آزادیخواهی کشورهای همجوار به مداخله آغاز نمودند و به اثر دسیسه سیاسی
بلشویک ها، این جریانات روشنگری کشورهای همجوار از مسیر تاریخی و ملی شان
خارج گردیدند.
ادامه دارد.... |