از آنجاییکه شهرت و محبوبیت این عیار سیستان خراسان تا دور دست ها رفت و از
سوی دیگر به قوت و قدرت اش همه پی بردند ، خلیفه مسلمانان المعتمد عباسی از
این نامور بودن و پیشروی ها به وحشت افتاد و برای اینکه دل وی را به دست
آورده باشد هدایت داد در پایتخت خلافت اسلام ، نام او را در خطبه با نام
خلیفه بغداد یکجا ذکر کنند. از سوی دیگر به یعقوب لیث صفار از برای خوشامد
گویی و دلجویی پیکی فرستاد که حاوی نامه یی بود و در آن نامه چنین نوشته
بود:
( هر آنچه را تا حال تصرف کرده اید از آن شما باد و اما در عوض از شما
میخواهم که مرا فقط به خلافت مسلمین بپذیرید!)
یعقوب در پاسخ به این پیام در پطنوسی نان ، پیاز و شمشیری گذاشت و به قاصد
هدایت داد تا به خلیفه بگوید این شما بوده اید که به خاک ما حمله نمودید و
حالا که شما را عقب رانده ایم دیگر در مقامی نیستید که خاک ما را به خود ما
ببخشید. افزون براین با آنکه خوراک ما نان و پیاز است اما کاربرد شمشیر را
هم بخوبی بلد هستیم.
این پیام ، آتش خشم خلیفه را شعله ور ساخت و لشکر عظیمی را به فرماندهی
محمد ابن جعفر به صوب خراسان فرستاد. هر چند در این جنگ یعقوب لیث صفاری
نتیجه یی به دست نیاورد و در برگشت از جنگ به صف آرایی و اجرای جنگ دوباره
آغاز کرد اما مریضی مدحشی دامنگیرش شده وفات کرد و او را در شرق دزفول در
مسیر جاده شوشتر (در خاگ ایران امروزی) به خاک سپردند. هنوز از فوت یعقوب
لیث چیزی نگذشته بود که فرمانده عرب (محمد ابن جعفر) در جنگ کشته شد و او
را نیز در غرب دزفول دفن نمودند. حالا که از آن زمان بیش از یازده صد سال
میگذرد مردم حق ناشناس خراسان بزرگ در طی قرون و حتا نسل های امروزی بدون
اینگه به تاریخ مراجعه بکنیم و قدر و منزلت شخصیت بزرگ و تاریخی خود را
بدانیم و بفهمیم که اگر پایمردی و رشادت او در میان نمی یود حالا ما هم
مانند کشور های یاد شده ، عرب می بودیم، زبان ما عربی و فرهنگ ما نیز عرب
بود. اما با تاسف او را به دست فراموشی سپرده ایم و جسدش در خلوتی مدفون
است. ولی مرقد محمد ابن جعفر فرمانده عرب که از برای به خاک و خون کشیدن
دوباره ی خراسان بزرگ شتافته بود ، امروز زیارتگاه عام و خاص است و زایران
از هر کنج و کنار به زیارت اش می شتابند.
نمیدانم مردم ما چه وقت به تاریخ مراجعه میکنند و از لابلای آن خوب و بد را
تشخیص میدهند.
یاددهانی: ملتی که تاریخ نمی خواند محکوم به فناست.
( پایان )
|