قسمت
چهارم
( خون، شهید، داغ وسوختن)
خون وشهید
خون، شهید وجگری که می سوزد، در شعر بسا شاعران با نماد لاله ابراز شده
است:
فرخی:
چو لاله سرخ گشت رخ من ز خون تو
زان پس که زرد بود چو دینارجعفری(10)
(دینارجعفری:طلای خالص. توضیحی که در لغتنامۀ دهخدا پیرامون دینارجعفری
است:"
طلای خالص بود. منسوب به جعفر نامی که کیمیاگربوده است. و بعضی گویند پیش
از جعفر برمکی زر قلب سکه می کردند چون او وزیر شد حکم فرمود که طلا را
خالص کردند و سکه زدند و به او منسوب شد. (برهان قاطع). به جعفر بلخی که به
نام برمک مشهور است منسوب می باشد. (از نزهة القلوب ). منسوب به جعفر پدر
خالد برمکی است که وزارت سلیمان داشت . (تاریخ گزیده))
حافظ:
با صبا در چمــن لاله سخن می گفــــتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
*
خواجوی کرمانی:
بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت
جــگر لالــه بــر آن دلشــدۀ زار بسوخت
*
این رنگ سرخ و لاله رخ در شعر معروف شادروان عبدالکریم نزیهی( جلوه) مفهوم
جای افتاده یی را در افغانستان در نظرمی آورد که نماد رفتارانسان های با
افتخار، آزاد، بلندهمت، اما ناشاد ازاوضاع نا بسامان حاکم است. صفت انسان
های را که می گویند ما را سرخروی نمود، دربرابر رفتار وکردارخجالت آور
وشرمسارانۀ آنانی تصویر می کنند، بانماد رنگ زرد بر چهرۀ شان
نزیهی:
هرکجا لاله رخی با قد سروی دیدید
یک نفس یاد از این جلوۀ نا شاد کنید.(11)
داغ دل لاله نیزدر شعر شاعران وحتا با مفاهیم جدا گانه تصویر شده است. دل
لاله را که می نگریم، داغهای بسیاری دارد. نمونه هایی را می خوانیم:
ابوسعید ابولخیر:
ای دیده مرا عاشق یاری کردی
داغم ز رخ لاله غداری کردی
حافظ:
دل
ما به دور رویت زچمن فراغ دارد
که چو سرو پای بند ست و چو لاله داغ دارد
بابا طاهر
درون
سینه ام داغ ته دیره
دلم میل گل باغ ته دیره
بوینم آلاله هم داغ نه دیره
بشم آلاله زاران لاله چینم
محتشم کاشانی:
مکن چون لاله چاکم در دل پرخون که می ترسم
در و داغ وفای خود ببینی وخجل گردی
بیدل
داغ دل شد رهنمای کوه و هامون لاله را
سر به صحرا می زند هرکس متاع خانه سوخت
قدسی:
کاش بودم لاله تا جویند در صحرا مرا
کاش داغ دل هویدا بود از سیما مرا
*
محمد تقی بهار:
داغ است دل لاله ونیلی ست بر سرو
کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند
( ازغزل پرشکوۀ دعوا چه کنی؟ داعیه داران همه رفتند.)
ابراهیم صفا
دلت یارب بــــه داغ لالـــه سوزد
که اندربند باشد مرغ خوشخوان
داغ لاله درغزلی از شهریار زیبایی شگفت انگیز می یابد که بیت هایی از آن
را می آوریم:
شهریار
بیداد
رفت لاله بر باد رفته را
یارب
خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله
ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد
داغ ماتم یاران رفته را . . .
برخیز
لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده ام
به دیده گهرهای سفته را
ای کاش
ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار
کردی آن گل در خاک خفته را
گر سوزد
استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم
سازد آهن و پولاد تفته را . . .
ویا:
شهریار
لاله یی را که بر او داغ دو رنگی پیداست
حیف از نالۀ معصوم هزار آوایی
لاله ورخ یار
رهی
لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد.
*
مولانا
گر به
خرابات بتان هر طرفی لاله رخی است
لاله رخا
تو ز یکی لاله ستان دگری
امیرخسرو دهلوی
نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله را
سوزم و بر نیاورم پیش وی آه و ناله را
ادامــــــه دارد
|