کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 



سیاه‌مک هروی

 

 

 

یادداشت
لیلی غزل

 

 

 

معرفی کتاب سایه‌های کوچه‌تنگی دیوان
 

 

 

یادداشت
صنم عنبرین

 

 

 

سایه‌های کوچه تنگی دیوان
عالمپور عالمی

 

 

قدم به قدم به کوچه تنگی
دیوان
حسنا یزدانی

 

 

            نسیم ابراهیمی 

    

 
سایه‌های کوچه تنگی دیوان

 

 

«سایه‌های کوچه تنگی دیوان»، نوشته‌ی ایشر داس گرامی، قصه‌های سیک‌ها و هندوهای ما است. بر خلاف دیگر کتاب‌ها که هنگام مطالعه، خود را «چپه‌ناف» می‌اندازم و ورق می‌زنم، اما این کتاب را در هرجا و هروقت در مبایل و کمپیوتر خواندم.
با آن‌که در پشت جلد کتاب نوشته شده «مجموعه داستان» اما خواننده‌ی با احساس اهل افغانستان حس نمی‌کند که با داستان تخیلی مواجه است بلکه درگیر سرگذشت، چشم‌دید و روایت واقعی از زندگی سیک‌ها و هندوها می‌باشد. این کتاب ظرفیت سیک‌ها و هندوها را در بخش‌های مختلف جامعه به‌خوبی به تصویر کشیده است. کتاب نشان داده است که این گروه مردمی در عرصه‌های تحصیلات عالی چون استادی دانشگاه، صحت، معارف، هنر، مراودات اجتماعی و... مثل جوامع عادی دیگر، نقش مهمی را بازی کرده اند.


این «مجموعه داستان» روایت کرده است، وقتی مجاهدین به قدرت می‌رسند، شورای نظار و افراد قسیم فهیم با قصاوت‌قلبی، خشونت و ایجاد رعب، دارایی‌های هندوها و سیک‌ها را در کابل تاراج، زمین‌ها و خانه‌های‌شان را غصب و خودشان را شکنجه و وادار به ترک وطن کردند. حکمت‌یار و حزب اسلامی تحت اداره‌ی او در رقابت به هندو ـ سیک‌ آزاری نیز از همتای جمعیت اسلامی خود عقب نمانده و باغ‌ها و زمین‌های این مردم را غصب کرده است.
نویسنده، پیش‌فرض ذهنی خود نسبت به جامعه را که بر اساس رفتارهای افراد اجتماعی شکل گرفته با ظرافت تمام بیان کرده است. دختر مسلمانی عاشق پسر سیک می‌شود، اما این پسر به دلیل سیک بودن و تفاوت دین خود احساس خود را ابراز نمی‌تواند که مبادا دین او، قلب آن دختر را بشکند و آن احساسی را که دارد، آسیب بزند. بیگانه‌پنداری هندوها و سیک‌ها از سوی دیگر شهروندان که هندوها و سیک‌ها را به‌جای شهروند افغانستان، آن‌ها را شهروند هندوستان می‌پندارند، نیز در این کتاب بازتاب یافته است.


در این مجموعه داستان، هندوها ـ سیک‌ها یک‌سره آدم‌های خوب و فرشته‌صفت نیستند. مثل دیگر مردم، زن‌آزاری و متلک‌گویی بر دختران از سوی آن‌ها در کوچه وجود دارد. باری یکی از آن‌ها بر دختر هم‌تبار خود در کوچه پرزه می‌پراند. دختر، آن را به دوست پدر و شریک تجارت پدر خود که هزاره و تاجیک هستند، می‌گوید و آن‌ها هستند که از این دختر دفاع می‌کنند و آن پسر را وادار به عذخواهی می‌کنند.


نویسنده، مدارا و مراوادت نیک اجتماعی تمامی گروه‌های اجتماعی را نسبت به هندوها و سیک‌ها به خوبی تصویر کشیده است. اما در عین حال، متن نشان می‌دهد که با رشد اسلام‌گرایی افراطی، هندو ـ سیک ستیزی در بخش‌های مختلف جامعه رشد کرده است. مثلا وقتی سیک‌ها و هندوباوران اهل کارته پروان به فرمان فرماندهان شورای نظار و قسیم فهیم خانه‌های شان غصب و خودشان مجبور به ترک وطن می‌شوند، افراد رشید دوستم که مسوولیت میدان‌هوایی را برعهده دارند، با خوش‌حالی می‌گویند که شکر این نامسلمان‌ها وطن را ترک کردند و بسته‌ی خاک وطن را که یک زن هندو به‌عنوان یادگار می‌خواهد با خود ببرد، آن را پاره می‌کنند و زمین می‌ریزند. یا در یک مورد، افراد حزب وحدت مزاری در تایمنی به خانه‌ی یک هندوباور یورش می‌برند.


جدا از روایت این کتاب، خودم نیز شاهد هندو ــ سیک‌ ستیزی در جامعه بوده‌ام. باری در مکتب با یک هم‌صنفی‌ام دعوایم شد او با طعنه گفت: ««نام قوم‌تان هنوز با هندوها یک‌جا گرفته می‌شه. خوده آدم حساب می‌کنین. شما ره چه به مکتب!» یک معلم تفسیر ما در مکتب نیز به نحوی حرف می‌زد که نسبت به هندوها و سیک‌ها نفرت خلق می‌کرد. روزی درباره‌ی ظاهر مسلمان و کافر صحبت می‌کرد و می‌گفت که همین هندوها را خداوند نور ایمان را از ایشان گرفته و از همین خاطر اگر از دوا و مواد آرایشی استفاده نکنند از بس که بی‌نور است طرف‌شان دیده نمی‌شود و بر علاوه، آن‌ها یک بوی بدی را هم دارند. من برای این‌که بفهمم واقعا آن‌ها بوی بد دارند یا خیر، برای امتحان رفتم از دکان هندو برایم رخت خریدم.
در یک کتاب‌فروشی در نزدیکی مکتب سیداحمد مکه‌ای شهر غزنی یک پسر 12 ــ 13 ساله سیک/هندو برای خرید قرطاسیه و کتاب می‌آمد. پسر نهایت پرانرژی و شاد بود. روی دستار خود کلاه کشی می‌پوشید. به کورس‌های انگلیسی و ریاضی می‌رفت. به‌خاطری که شناخته نشود، نام خود را «جاوید» مانده بود. اما هم‌صنفی‌های کورس او کلاه را از سر او می‌کشیدند و دستارش را باز می‌کردند و او را می‌گفتند کلمه بخواند و مسلمان شود. مسوولان کورس هم به حمایت او هیچ‌کاری نمی‌کردند و سرانجام مجبور شده بود کورس را ترک کند.


یادداشت: در میان عموم مردم، سیک‌ها و هندوها، هردوی‌شان هندو گفته می‌شوند. حال آن‌که از نگاه عقاید هردو متفاوت هستند. آن‌هایی که دستار می‌پوشند و ما به آن‌ها هندو می‌گوییم، از نگاه عقیدتی سیک هستند. به دلیل باور نادرست و بیگانه‌پنداری که این هم‌وطنان را اهل هندوستان می‌پندارند، از همین خاطر بیشتر به‌نام هندو خوانده شده‌اند.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۴۸۰         سال بیست‌‌یکم        ثــــــور     ۱۴۰۴     هجری  خورشیدی    شانزدهم  مَی   ۲۰۲۵