مهدی خان آرام، عبدالرؤوف
خان بدخوی، قاری غلام محمد خان، سید ناصر خان میوندوال، قاری قاسم خان،
برکت الله خان، ابراهیم خان افشار، غوث الدین خان خرسند ،سید نبی خان
مظفری، خواجه قطب الدّین خان، عبدالاحد خان جلاب معلم عربی، عبدالرحمن خان
باری، کاظم خان بیمار، صفدر خان اعتمادی، حسن خان چهارتراش معلم پشتو،
اسدالله خان صافی رسام، مجید خان محتشمی، میر سکندر شاه خان رســام، نبی
داد خان، غفور میرزا، استاد لطیف رستمزاده پیروز، محترم پرویز نیکآیین،
طاهر خان صالحی، میر عابد آغا، قدوس خان وجدی هراتی، واسع تاج، غلام علیخان
بیک نوز، صالح محمد خان ،امین خان
لغمانی (چشــم آبی(، امان خان، حسن خان و نادر پژمان میر عابد آقااز
راست ردیف جلو: مرحوم عبدالمالک خان، مرحوم عبدالجبار خان، مرحوم سید ناصر
خان و مرحوم غلام علی خان (معلم پشتو) معلمان سپورت و مستر شرمای هندی
بودند؛ معلمین زبان انگلیسی رحیم خان، سید علم شاه خان پیمان، علی خان الجا
که کورس انگلیسی در کارتۀ چهار نیز داشت، سلطان محمد خان محب زاده، علی
احمد خان قندهاری و همچنان معلمین آمریکایی به نام های مستر فورد، مستر
شولستید، مستر مارتین و خانم هلن. . اکثر این استادان و معلمین با تجربه و
با فهم بوده به شیوهای تدریس میکردند که شاگرد زودتر میآموخت. استادانی که
صنوف بلند را تدریس میکردند مثل سرور خان بیات، محترم مولوی صاحب قدیر،
محترم انور ناجی، رجب علی یگانه و معلمان دههء پنجاه مثل نجف علی خان،
عبدالله نوابی (شادکام) ،مسحور جمال، سعد الله خان احمدزی، محمد حکیم
ناصر جاه، محمد سالم خان، نعیم فورمولی، بشیر احمد خان (دارندهء کورس
رهنمای ساینس)، رحمت الله عامر . محترم یعقوب خان که به حیث سرمعلم مکتب
بود آنقدر نظم و دسیپلین و رعب و ترس داشت که مشهور به چنگیز بود. احدی شور
خورده نمیتوانست. از طرف دیگر معاون صاحب محمد یونس خان که کتاب حسابی بنام
«اصول یونس» را تألیف کرده بود، انسان شریف ،صادق و با تدبیر بود، نمرهء
ناحق به هیچ کس لطف نمی نمود، حتی پسر خود توریالی را که همصنف ما بود،
ناکام ساخت. جناب محترم غلام حید رخان معاون مکتب بود که به مجرد که از
اتاق خویش می برآمد کســی جرأت نداشت که مقابلش رود. آنقدر شاگرد از وی ترس
داشت که کلمه خوانده نمیتوانست. اسم مستعارش هتلر بود .
شاگرد را موقع بیادبی و یا کدام شوخیاش جزا میداد .
اوّل میگفت: راست، دست به گوش، آنقدر سیلی جانانه میزد
که ستارههای شــب را در روز شمار میکردی و سرمعلم یعقوب خاناگر جزا سنگینتر
میبود داخل اداره برده با چوبهای بادامی به دست زده تا شاگرد توبه میکرد.
رابطه معلمین با شاگردان بسیار خوب بود، امّا دسیپلین و مقررات و سیستم
آنقدر جدی بود که شــاگرد کدام خلاف رفتاری کرده نمیتوانست اگر میکرد جزای
سنگین میدید. و هم استادانی داشتیم که فوقالعاده با انضباط و با دسیپلین
بودند که اصلاً شاگرد را موقع نمیدادند که کدام بیادبی و یا بینزاکتی
نماید. شاگردانی که کارخانگی را اجرا نمیکردند و یا اینکه کدام کار دور از
ادب از ایشان سر میزد، جزاهای مختلف را متحمّل میشدند. مثلاً از صنف اخراج
میگردیدند و یا چوب به دست و پا به اصطلاح کفپایی میبرداشت و یا اینکه شکم
لگد میگردیدند. مثل استاد ستار خان که جغرافیه درس میداد ،روز پرسان،
بوتهای صاحبمنصبی پسر خود را میپوشید. وای به حال آن شاگرد کهآن روز که
ستار خان سؤال میکرد و شاگرد جواب نمیداد. شخص خودش بلنداندام و قویهیکلی
با پیش برآمدگی شکمش دودسته شاگرد را بلند میکرد و به زمین میانداخت و با
بوت شکم لگد مینمود. بچهها اسمش را ستار دهل گذاشته بودند. عبدالرؤوف خان
معلم الجبر نیز بسیار عصبی و با دسیپلین بود. هر چند در ظاهر یک سیستم خشن
به نظر میرسید و آنرا خلاف اصول و مقررات تعلیم و تربیه تلقی می نمودند،
اما اگر همان سیستم نمیبود، بســیاری از شاگردان از تحصیل بهره نبرده همه
بیسواد و بیتحصیل میبودند و جامعه هم به طرف بیبند و باری ســوق داده میشد.
در آنزمان تمام همصنفی با سایر شاگردان خیلی صمیمی و مهربان بوده و رفتار
دوستانه داشتند. حتی کسانی که خود را بدماش مکتب قلمداد میکردند با بچههای
مکتب خود محبت و مهربانی مینمودند. باید اضافه نمایم که ما در همان سالها
سه امتحان داشتیم. امتحان سه ماهه، شش ماهه و سالانه که تحریری و تقریری
گرفته میشدند. بچههای که به سپورت علاقهمند بودند صبحانه ۶ بجه برای تمرین
به مکتب حاضر میشــدند. بزرگسالانی که عضویت تیمهای والیبال و بســکتبال را
داشتند هر روز تمرین میکردند و بچههای کوچک توبهای اوت را جمع نموده
میآوردند .اما پسرهای صنوف پایین هر روز صنف به صنف در میدان عقب تعمیر با
توب هفتپوسته و توب رابری چینایی مسابقه فتبال مینمودند.
شهزاده داؤود پشتونیار هم علاقه به فوتبال داشته بعد در تیم کودکان با سایر
پسران در تیم کودکان مکتب حبیبیه با بری غفارشاد یکجا بازی میکردند و هم
صبحانه برای بازی فوتبال و مسابقه مکتب میآمد. میدان هم خاکی بود. بعضی از
روزها خود بچهها آبپاشی مینمودنــد. موقعیکه زنگ مکتب به نواختن آغاز
میکرد همه به عجله به طرف مخزن آب که مقابل سرمعلمیت یعقوب خان موقعیتّ
داشته دویده روهای خود را شُسته و به طرف لین صنف خود رفته فیل میشدند و
بعد از حاضری داخل صنف میشدند. در ابتدا ما دو تفریح داشتیم یعنی بعد از هر
دو ساعت برای پانزده دقیقه تفریح میشد. موقعیکه زنگ زده میشد کسانی که
توانمندی پولی و جیبخرچ داشت؛ دوان دوان به طرف کانتین میدویدند. ناگفته
نماند که کانتین لیسۀ حبیبیه از نقطۀ نظر پاکی، صفایی و حفظالصحه از شهرت
زیادی برخوردار بود هم بهترین خوراکههای مانند: شور نخود، لوبیا و کچالو
،منتو اعلی، شیریخ، کشمش آب، فرنی و آب آلوبالو داشت. بچهها از تمام صنوف
به طرف کانتین رجوع کرده همه گروپ داشتند قسمیکه میگفتند:
کبوتــر بــا کبوتــر، زاغ بــا زاغ
کند همجنس بــا همجنس
پرواز
بچه های متوسط الحال با هم، بچههای سرمایهداران با
هم و بچه هاییکه مربوط به خاندان سلطنتی با دوستان و همیاران خود و بچه
های غریب تیت و پاشان سرگردان گشته و یا بعضی شان به طرف میدان
بسکتبال رفته با سنگچلهای کمی کلان، فتبال مینمودند. در کانتین همه برای
خود از خوراکهها گرفته در بین خود قصههای باهمی و خندهدار آغاز میکردند.
گروه معتبرین و سلطنتی زیادتر از فیلمهای آمریکایی که در کابل میآمد و یا
راجع به عطریات و عطر پاریس و ستارههای فیلم آمریکایی و شامپاین فرانسوی
یاد آوری نموده و قصههای با مزه و خندهدار ســاعتیری مینمودند و عدهای از
مسابقات سپورتی مکاتب و بازیکنان حرفهای میزدند و هم یک تعداد دیگر از
اخبار و مســائل سیاسی وطن، جهان و منطقه صحبت کرده تحلیل و تجزیه و تبصره
مینمودند.
تا آب دیده خون نشــود بــر زمین مریز در شیشــه واگــذار مــی نارســیده
را
منتوفروش کانتین حبیبیه برات نام داشت امّا چه انسان با سماجت و با پاس و
قدردان بود، در تفریح همه دَو شِکنان رفته تا از منتوی داغ و خوشمزه برات
گرفته و نوشجان نمایند، اما این شخص به خاطر احمد ظاهر منتظر میکرد. سرِ
دیگ را باز نمیکرد، احمد ظاهر خرامانکرده و خندهکنان با رفقای خود آمده
ســر دیگ منتو را بلند نموده و برات مرحوم سید نبی خان مظفری مرحوم استاد
عزیز خان اعظمی مرحوم عبدالمجید خان شهیمیرا میگفت حسابش را خودت بگیر.
دانه دانه با مرچ سیاه با مزهاش تناول میکرد و بعد برات برای دیگران در
بشقاب با مصالهاش توزیع مینمود. شما ملاحظه فرمائید که پاس یک پسر غریب که
از مفاد خود گذشت میکرد صبر مینمود تــا احمد ظاهر بیاید و منتو اول دیگ را
نوش جان نماید.
پسر شوخ، بذلهگوی و بدزبان و دار داریای داشتیم که اسمش صمد پسر مرحوم حاجی
یونس کلاهدوز مشهور به داردار بود .به طرف کانتین مکتب غالمغالکرده میآمد.
همه را پسشو و ردیف نشسته: میرزا محمد پروانه (بلبل حبیبیه) در وسط، مرحوم
نثار علی فریاد گویندهء رادیو افغانستان (ردیف ایستاده از راست
چهارم) گمشو گفته نزدیک با پسران شاه، شهزاده شاه محمود و شهزاده داؤود
پشتونیار مصافحه نموده با مزاحهای غلیظ و دشنام دادنها بدون هیچگونه ترس و
ارعابی به شاهزادگان نثار نموده و آنها خنده مینمودند. به همین منوال دوستی
ایشان تا اندازۀ شد که پایاش به ارگ کشانیده شد. بعضی اوقات با شهزادهها در
موتر به ارگ رفته به دستبوسی شاه مشرف میگردید. قراری که میگفتند که پادشاه
هم کرکتر صمد داردار را دوست داشت.
صمد داردار شــخص جوانمرد، کاکه، عیار و عیاش و رفیق احمد ظاهر بود. موصوف
فعلاً در کابل وکیل گذر کارته ۴ میباشد. طوریکه گفته شد شهزاده شاه محمود و
شهزاده داؤود پشتونیار در حبیبیه درس میخواندند. آنها را صبحانه یاور شان
که شخصی بلنداندام
ادامه دارد |
عکس های مربوط به این بخش
میر عابد آقا
از راست ردیف جلو: مرحوم عبدالمالک خان، مرحوم عبدالجبار خان، مرحوم سید ناصر خان
و مرحوم غلام علی خان (معلم پشتو(
سرمعلم یعقوب خان
در ردیف نشسته از راست: نفر سوم عبدالواسع خان تاج، محمد علم خان پیمان و عزیز الله
خان در جمع شاگردان صنف « 12 واو » لیسهء حبیبیه، سال۱۳۴۸
ردیف نشسته: میرزا محمد پروانه (بلبل حبیبیه) در وسط، مرحوم نثار علی فریاد گویندهء رادیو افغانستان )
ردیف ایستاده از راست چهارم(