کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

۱

 

 

۲

 

 

۳

 

 

۴

 

 

۵

 

 

۶

 
 

نصیرمهرین

 
 
سوم عقرب
                    را
                                  دگر باره بنگریم
قسمت هفتم
 

   آیا داکترمحمد یوسف به علت بیماری استعفأ داد؟

در این قسمت:

-       آیا داکتر محمد یوسف به علت بیماری استعفأ داد؟

-       چرا حقیقت را نگفتند؟

-       دو پیوست :

۱- تردید یک ادعای جناب رشتیا

۲- م.م.ص .فرهنگ و میوندوال

 

 

چهار روز پس از رویداد سوم عقرب، رادیو کابل، خبراستعفای دکتورمحمد یوسف را به دلیل بیماری  اعلام نمود. (ساعت ۳ بعد از ظهر، ۲۹ اکتبر۱۳۴۴).

 

  

 

با توجه به این آگاهی که صدراعظم درروزهای پیش، با تندرستی مشغول موضوعات تعیین کابینه  و دریافت رأی اعتماد بود؛ و همکاران او نیزازوضع وخیم صحی اش وآنهم درسطحی که نتواند امور صدارت را انجام دهد، نه نوشته اند، دلیل، بیماری او را نمی توان پذیرفت.

حتا اگرفرض را براین احتمال بگذاریم که نظر به تراکم کارها، مشغولیت ذهنی وفشارهای روحی   واپسین روزهای ماه میزان و چند روزی ازماه عقرب، به ویژه رویداد سوم عقرب، او دچار بیماری شده بود؛ بعید به نظر می رسد که بیماری او در نبشته های چند تن از همکاران اش بازتاب نمی یافت.

یگانه مورد متهم نمودن او به داشتن صحت خراب، چند روز پیش از سوم عقرب است که شوخی آمیز به نظرمی آید. درگزارش های میرمحمد صدیق فرهنگ، آمده است که :

" استاد خلیلی که سر حلقۀ مخالفان او ازدست راست بود، اظهار داشت که مجلس کارهای او را به دیدۀ تقدیرمی نگرد، اما چون صحت او خوب نیست، حاضراست او را ازاجرای این وظیفۀ سنگین معاف سازد. دکتور درجواب او گفت، که برعکس صحت او به کلی خوب است واز خلیلی تقاضا کرد تا ازمشوش ساختن اذهان خود داری کند." (۱) 

  

واضح است که اوضاع درچارچوب مناسبات صدراعظم و کابینۀ پیشین، با برخی از نمایندگان مجلس، بحرانی بود. کسب گزارش نشست های یک تعداد ازوکلای شورا، (تا جایی که آشکارشده است گزارش ها ازطریق رشتیا نیز به اطلاع او می رسید) ( ۲ ) دغدغۀ خاطر صدراعظم بود. افزون برآن در تعیین تعدادی ازاعضای کابینه نیزصدراعظم دردسرهایی داشت. اگر شخص صدراعظم مطابق مادۀ ۹۸ قانون اساسی بایستی دست بالا می داشت، شاه تصمیم نهایی را می گرفت. (۳) صدراعظم کسانی را نمی خواست که عضو کابینۀ او باشند، اما، شاه می خواست. کسانی را می خواست که در کابینه عضو باشند، شاه نمی خواست. شخصی را عضو کابینه ومعاون تعیین نمود ولی به زودی دید که عضویت او در کابینه،از طرف وکلا  وبقیۀ مردم، مشکلاتی  را بار می آورد. 

این ها با وجودی که همه مشغولیت ذهنی یوسف خان، پیش از ۳ عقرب بود، مگراو را دربستر بیماری نبرد؛ وکارش را به توبه کردن ازپذیرش باردوم صدارت، تشکیل کابینه ورفتن به شورای ملی، نکشانید. ساعت  ۱۱ صبح پیش از ظهر ۲۹ اکتبرهنگامی که صباح الدین کشککی تلفونی بازتاب کسب رأی اعتماد را به اطلاع صدراعظم  رسانیده بود، نیزمریض نبود، بلکه پس ازشنیدن سخنان کشککی زهرخندی نموده بود.

(۴) 

 وقتی آگاهی ما می گوید که او مریض نبود ، ومریضی بهانه یی شد، ذهن را برای دریافت علت اصلی یا تأثیرسوم عقرب، و فرهنگ توسل به دروغ و عوامل آن مشغول نگه میدارد.

 

از شخص خود دکتورمحمد یوسف، درمورد مسألۀ استعفایش، چیزی نشنیده ونخوانده ایم. (شاید روزی خاطرات یوسف خان نیز نشر شود؟)

 حتا با گذشت چند دهه ازاستعفا، برای رشتیا یا نزدیکترین یارزمان صدارت خویش توضیح نداده، " هر وقت وعده به آینده می داد. " (۵)  

به قول رشتیا محمد ظاهرخان، درسال ۱۳۶۳ درروم برای رشتیا گفته است، که " من استعفی داکتر محمد یوسف را مطالبه نکرده بودم. خودش معذرت خود را پیش کرد ." (۶)   

چند تن از همکاران او سخنانی را آورده اند که حکایت واحد ندارند. به این لحاظ آنها نیز برای روشن شدن موضوع ، به نقد و تشخیص سره ازناسره نیاز دارند.

اما، درهرحال، وبا وجود آنکه عامل اصلی استعفای صدراعظم را که رویداد سوم عقرب است، دارالانشاهی شاه در ۲۹ اکتبر ۱۳۴۴ نگفته است، وظواهر موضوع  را گزارش های متناقض در پردۀ ابهام نهاده اند؛ ولی تشبث در درون سیرحوادث آن روزها حاکی از بیماری سیاسی درحاکمیت و توسل آن به دروغ است.

 

 بعضی به درستی مدعی استند، که رویداد سوم عقرب موجب اصلی استعفای اوبود. سید شمس الدین مجروح و میرمحمد صدیق فرهنگ با روایت های محتلف به نتیجۀ واحد رسیده اند. اما درتشخیص خواستگاه و نیازهای مصلحتی آن کانون تصمیم گیرنده دچار اشتباه شده اند. درحالی که سید محمد قاسم رشتیا دست به تمهید دیگری برای استعفای او برده، تصمیم برای صدارت محمد هاشم میوندوال را مقدم برهمه می آورد.

این  نمونه ها را می آوریم  وبعد در پای نتیجه گیری می نشینیم :

 

 سید شمس الدین مجروح هنگام یادآوری ازعامل سوم عقرب، مدعی است که صدراعظم وکابینه  داوطلبانه استعفا دادند.

مجروح می نویسد:

"( روز سوم عقرب ) ما بعد ازختم مجلس که برآمدیم شهررا ناآرام وآشوب زده یافتیم و چون ازاین جریان اطلاع پیداکردیم، تصمیم به استعفا گرفتیم، وهمان شب دوکتورمحمد یوسف استعفای خود را به پادشاه تقدیم کرد و میوندوال به  تشکیل کابینه مامورگردید."(۷) 

            

تصویرمجروح ازاستعفای کابینه، نشاندهندۀ نارضایتی ازاوضاع وگونه یی از واکنش است، علیه کسانی که شهر را نا آرام وآشوب زده نموده بودند. تصویری که توجیه وبرائت طلبی کابینه را می توان در آن به وضوح دریافت.

ابراز این طرزتلقی که درجای دیگری ازسخنان مجروح نیز دیده می شود، حاکی از نیت ابرازبی خبری کابینه ازرفتاری دارد که منجر به خونریزی شد. در نتیجه استعفای صدراعظم را متأثر از آن رویداد نگریسته  و واکنشی می بیند اعتراض آمیز، مستقل، بدون دخیل بودن لزومدید و تصمیم شاه  . 

 

تصویرچنان عامل برای استعفای صدراعظم  زمانی سزاوارتأمل  می شود که تصویرهای دیگررا، هم مانند با دلایل مجروح نمی بینیم.

 برای دیدار با آن، به روایت فرهنگ که اوهم ازهمکاران نزدیک یوسف خان بود، می نگریم :

 

فرهنگ تأثیرات سوم عقرب را برشاه وتصمیم تعویض صدراعظم می نگرد. اما در این برداشت خویش نه تنها مطمین نیست؛ بلکه گونه یی ازآشفتگی را تا آخر بحث خویش حمل می کند. وی می نویسد :

" فردای آن ( روز ۴عقرب ) جنگ تبلیغاتی دوباره به شوری راه یافت، ومخالفان حکومت کابینۀ جدید را مسؤول حادثه قلمداد نموده، تعیین هیأت تحقیق را تقاضا کردند. به زودی معلوم شد که این شایعات درذهن شاه هم تأثیرنموده واو را گرفتار واهمه ساخته است. آیا وی به علت بی تجربگی دردموکراسی این حادثه را که در مرحلۀ تحول ازیک طرزاداره به طرزدیگرامر نامطلوب اما قابل پیش بینی بود، به واقع بیش ازحد هولناک دانسته، در صدد شد، تا اثرات آن را توسط یک عمل جراحی رفع کند، یا اینکه درنتیجۀ تلقینات اطرافیانش قبلا ًازدکتورمحمد یوسف دلسرد شده می خواست با بهانۀ مناسب به حکومت او پایان بخشد؟

جواب این سؤال برای نگارنده به شکل اطمینان بخش معلوم نشده است." (۸ ) 

 

فرهنگ درجای دیگرچنین می نویسد: " . . . اشتباه بزرگ او ( دکتور یوسف ) ترک وظیفه بود در زیر فشارغیر قانونی چپ وراست ."(۹) 

 

می بینیم که دراینجا استعفای صدراعظم را ناشی از تصمیم شاه می داند. ولی با آوردن جملات پرسش آمیز، نظر صریح در بارۀ عوامل استعفای دکتور محمدیوسف هم ندارد. با مطرح نمودن مجهولات ، حتا زحمت بررسی آن را به خود نداده است.

 آن چه را درآخرازبابت " فشار چپ وراست " شورا می آورد، چارچوب اشتباه آمیزمتفاوت می آفریند. به این معنی که در این چارچوب، یوسف خان را شخصی معرفی می کند که در اثر صحبت های وکلای " راست وچپ ِ" شورا، مستقلانه وظیفه را ترک گفت و استعفا داد !! در حالی که یوسف خان از معبرآن جنجال ها گذشت و رأی اعتماد را با اکثریت آرأ نصیب شد ( از جملۀ ۲۱۶ وکیل حاضر ،  ۱۹۸ رأی گرفته بود ) (۱۰) 

 

 اگر تاب چنان جنجال ها ویا مباحثات را نداشت، همان وقت پای عذر درمیان می آورد و دنبال دریافت رأی اعتماد نمی رفت. چنانچه با مشاهدۀ مخالفت وکلا درانتخاب چند وزیربه شمول رشتیا، از عضویت رشتیا درکابینه منصرف شد. موضوعی را که رشتیا، با ترک گفتن شخص خودش  عنوان نموده است .(۱۱)  

 

ظاهر شاه و سرور ناشر

 

روشن نبودن موضوع برای فرهنگ ویا نخواستن واقعیت موضوع ازآن جهت هم سزاوار انتقاد است که شخصیتی بود از دارندگان اطلاعات نهفته درصندوقچۀ اسرار. ازجریانات و رویداد های زمان بسیارمی دانست؛ واگر مواردی برایش مبهم بودند، می توانست به بررسی وتحقیق بپردازد. دارندۀ امکان و زمینه های دسترسی به اطلاعات. با صدراعظم دوست بود و برادر نامزد چندروزۀ معاونیت صدارت ( رشتیا  ) وبا شخص شاه همان روزها دیدار داشت.

در راستای طرح این اعتراضات به آن مرحومی است که به دشواری می توان پذیرفت که صدراعظم از دیدارهای خویش با شاه، در شام ۳ عقرب که نقطۀ پایان بر صدارت او بود، برای رشتیا وفرهنگ نگفته باشد. فرهنگ یک کلمه ازآن جریانات نمی گوید. فرض کنیم که یوسف خان از نزد شاه برگشت از استعفای خویش سخن نگفت واین شاه بود که " دوسه روز بعد از ۳ عقرب " از استعفای یوسف خان و معرفی میوندوال برای فرهنگ اطلاع داد، (۱۲) چرا فرهنگ سالها بعد، که یوسف خان وخود فرهنگ در خارج زندگی می نمودند، به ویژه هنگام تهیۀ کتاب افغانستان در ۵ قرن اخیر دراین مورد با شاه ویوسف خان صحبتی نکرد. بهتربود که فرهنگ به عنوان مؤرخ، با دارنده گان اطلاع از آن موضوعات مراجعۀ کتبی ویا تلفونی می نمود. موثق است که فرهنگ شاه را درایتالیا دیده بود،( عکس کتاب رشتیا ) می توانست طی آن دیدار پرسش های خویش را مطرح کند، پاسخ او را به تاریخ بسپارد نه مجهولات خویش را. فرهنگ در مورد سخن شاه که محتمل است درمحضررشتیا مبنی برخواهش استعفا از طرف خود یوسف خان، نیز چیزی نمی آورد. شاید به دلیل اینکه شاه چنین سخنی نگفته است ورشتیا به دلیل شاه دوستی موضوع وادارسازی یوسف خان را به استعفا خود گفته است ؟


 میرمحمد صدیق فرهنگ. محمد ظاهر(شاه مخلوع). سید محمد قاسم رشتیا روم، ایتالیا ۱۹۸۴

 

فرهنگ بازهم می نویسد :

" تصمیم او( دکتورمحمد یوسف) به استعفأ، پس ازبه دست آوردن رأی اعتماد که غالباً به شکل ناگهانی وبدون مشوره با همکاران کابینه اش صورت گرفت، ضربت بزرگی بر قانون اساسی  وارد کرد. زیرا علاوه بر آنکه جانشینان او علاقمندی واعتقاد او را به قانون مذکور نداشتند، این پیشامد( استعفأ) ادعای مخالفان مشروطیت را که علی الرغم قانون جدید، تمام صلاحیت ها بازهم با شاه است، تایید نمود." (۱۳) 

 

چنانچه ملاحظه می شود، فرهنگ نخواسته ویا نتوانسته است، میان انگیزه های تصمیم شاه به عنوان صاحب صلاحیت وقدرت وتصمیم دکتوریوسف خان به عنوان شخص مطیع، مرزی را روشن نماید.

وقتی وارد حوزۀ تأثیر رویداد سوم عقرب، حالت روانی شاه و صلاحیت و نقش او در استعفا می شود، به درستی به واهمۀ شاه و انگیزۀ " عمل جراحی " ( دورکردن یوسف خان وانداختن الله وبلا بردوش او ) اشاره نموده و گامی برای دریافت وابراز حقایق نزدیکتر می شود، اما، بازهم ازابرازهمه جوانب آن فاصله می گیرد.

 

هرگاه سیراوضاع روزسوم عقرب تا شام آن روز را به درستی ترسیم می نمود، چنین نتیجه یی دستیاب وی نمی شد. بلکه  درعبارات بالا درجای دکتوریوسف از شاه نام می برد. مثلا ً اگر می نوشت که :

تصمیم شاه مبنی بر درخواست استعفا ازدکتورمحمد یوسف، ضربت بزرگی بر قانون اساسی بود. این سخن تا یک اندازه می توانست حق مطلب را ادا نماید. زیرا همان گونه که شاه، یوسف خان را صدراعظم تعیین نموده بود، با همان قدرت ونفوذ بود که او را وادار به استعفا نمود. واین مورد میزان نفوذ شاه براموررا که جان وروح سخن قانون اساسی، و" دهۀ دموکراسی" درآن است، به نمایش می نهاد.

در مورد صلاحیت شاه لزومی ندارد که آنرا " مخالفین مشروطیت " بگویند. واقعیت ها بسیار به وضاحت نشان داده بودند که شاه پس ازاستعفای سردارمحمد داؤود خان، شریک قدرت نداشت. در عمل حاکمیت سلطنت ازحکومت وتشبث جدی امور دور نشده بود. ودرعمل نیز دیده شد که تصمیم شاه " قانون " است .

 

عدم وفاداری جانشینان یوسف خان به قانون و وفاداری وی به آن نیز پذیرفتنی نیست. درچارچوب نفوذ وصلاحیت شاه می تواند تبیین بیابد. واگرمحمد یوسف به قانون وفاداری وپایبندی می داشت، در برابر شاه می ایستاد ومی گفت که پس ازسلب اعتماد از طرف شورا، استعفا خواهم داد. زیرا از طرف آنها رأی اعتماد گرفته ام.

 

فرهنگ در بارۀ دکتورمحمدیوسف بسیارذهنی برخورد نموده است. ازاوتوقع مقاومت دارد. ولی به خوبی می دانیم که دکتوریوسف، نه مانند دکترمحمد مصدق، آن صدراعظم نامدار و مبارز ایران بود، ونه امکانات او را داشت. نه چنان  پیشینۀ مبارزاتی داشت ونه هم تشکیلاتی. دکتور یوسف دردل مبارزات مشروطه خواهانه و دفاع ازقانونیت پرورش نه یافته بود. سایۀ نفوذ خانوادۀ سلطنتی وشاه همواره او را مانند بقیه تعقیب می نمود. بنابرآن جای تعجب نبود که اگرازمجلس رأی اعتماد گرفت، اما رأی اعلیحضرت و لزومدید گروه کاری خاندان سلطنتی آن رأی رابرنتابید، زیرا ضمانت قدرت شاه وخانوادۀ سلطنتی، مستلزم آن بود که وانمود کنند، این شخص ( محمد یوسف) دربرپایی رویداد سوم عقرب تقصیرداشت، پس او با دوسیۀ سوم عقرب کنارگذاشته شد. لزومدید دومی آن بود که صدراعظمی تعیین شود تا پیام شاه را به محصلان دل آرزده برساند وتعقیب عاملان را دردستورکار قرار بدهد، اما نتواند دراین مورد کاری را پیش ببرد.

 

آنچه را در صفحات پیشتر زیرعنوان پیش زمینه ها نوشتیم، بیشتر به منظور دریافت، عوارض بعدی ، عدم رعایت موازین دموکراتیک، ونبودآشنایی با فرهنگ آن بود. گونۀ استعفا یا درخواست وامربه استعفا، ازدل چنان کمبودها تغذیه نموده بود.

فرهنگ ضمن شکایت و انتقاد ازدکتورمحمدیوسف می نویسد که : استعفای او" بدون مشوره با همکاران کابینه اش " صورت گرفت. چنین ادعایی آن وقت پذیرفته می شود که فرهنگ، سند موثقی ارائه می نمود که یوسف خان به رضا ورغبت خویش استعفا داده است.

او وقت وفرصت مشورۀ پذیرش وعدم پذیرش مطالبۀ شاه را هم نداشت. زیرا شاه پیشتر تصمیم دور کردن آو را گرفته بود .

 

فرهنگ اگر این واقعیت را درنظرمی گرفت که دکتوریوسف هنگام مراجعه نزد شاه، درنظرداشت که خبر خوش دریافت رأی اعتماد و خبر تلخ رویداد خونین را با او صحبت نماید، ولی طی چند ساعت فاصلۀ زمانی میان دریافت رأی اعتماد و رفتن نزد شاه، گردانندگان چرخ حکومتی که به خانوادۀ سلطنتی تعلق داشتند، مجلس خویش را با نتایج وتصامیم آن به پایان برده بودند. که یکی ار تصامیم در خواست استعفای او بود، دراین صورت به دریافت حقایق وبیان آن در پیوند با قدرت سلطنت و توان یوسف خان به نتایج واقعبینانه می رسید.

پس بهتربود که دکتورمحمد یوسف این شکایت را ازهمکاران ویاران خود می نمود. به ویژه از فرهنگ که در مجلس نشسته بود، ودر تهیۀ قانون اساسی از آغاز تا پایان کار سهیم بود و می دانست که رفتار های غیر قانونی را به باد انتقاد بگیرد.

یوسف خان باید از فرهنگ انتقاد می نمود که چرا در داخل شورا چنان استعفا را سرزنش نه نمود و به عنوان مدعی بیشتردفاع ازقانون اساسی حتا هنگام انتشار جراید آزاد  نبشته یی دراین باره نشر نکرد. شاید به جای سرزنش دیگران ( بیشتر منظوروی محمد هاشم میوندوال است) که می گوید به قانون اساسی علاقمندی نداشتند، موقف اشتباه آمیز فرهنگ زمینۀ  سرزنش داشته باشد. عدم اعتراض به موقع و نشان ندادن قانون شکن، از طرف خود فرهنگ، عدم استعفای وی به رسم اعتراض ازمجلس وعدم مبارزه در زمینۀ دفاع از قانونی که یک تن از معمارانش بود، مواردی اند که انتقادات را متوجه او می نمایند.

 

فرهنگ می دانست که شخص تصمیم گیرنده شاه بود نه یوسف خان. قانون اساسی هم از شاه بود نه از یوسف خان!

فرهنگ  برای آشنایی با مشوره خواهی های نرمک، نرمکی که شاه با آن ویژه گی تصامیم خویش را در محضر مشوره می نهاد، نیز اطلاعی در دست می دهد. آنجا که می نویسد : دو سه روزبعد ازسوم عقرب، شاه مرا خواست ونظرم را دربارۀ آن رویداد جویا شد. ودرهمان موقع ازاستعفای دکتور یوسف  و انتخاب میوندوال آگاهی یافتم، حاکی از قدرت تصمیم گیرندۀ شاه است .فرهنگ حتا از این تشبث و میزان مداخلۀ شاه نیز اطلاع می دهد که به وی گفته بود، برای میوندوال رأی اعتماد بدهد.

 

یکی از برداشت های تعجب برانگیزفرهنگ درزمینۀ لزوم دید استعفای صدراعظم، تذکرعامل " شوق " شاه برای آوردن شخص جدید درصحنه است . گویا شاه گذاشت که دکتور یوسف  رأی اعتماد بگیرد، بعد شوق صدراعظم دیگری درسرش زد، وآن شوق " دخیل در تصمیم شاه "  (۱۴) 

شد. شوق تعیین محمد هاشم میوندوال .

 

بهتربود که فرهنگ می نوشت که شاه پس از رسیدن به این نتیجه که  دکتورمحمد یوسف باید مستعفی شود، وظیفه داشت که شخص دیگری رابرای پست صدارت معرفی کند. آن تصمیم را نیز گرفت.

 دراین تصمیم عامل شوق را دخیل نمی بینیم. خواستگاه سیاسی آنرا برای  سلطنت مبنی بر دورنمودن یوسف خان می بینیم . پیشتر ازآن شاه دست تایید بر سریوسف خان نهاده بود. افزون براینکه او را بار دیگرصدراعظم تعیین نمود ومامورتشکیل کابینه کرد، این جملات ستایش آمیز را نیز شاه  دوهفته پیش از اینکه  استعفای محمدیوسف را قبول کند، در بارۀ او گفته بود:

"  ما مشاهده می کنیم که دولت به خدمات بیشتر و بزرگ شما احتیاج دارد. ما با اعتماد کامل جلالتمآب شما را به حیث صدراعظم افغانستان مؤظف می سازیم. (۱۵) 

 

سید قاسم رشتیا، استعفای یوسف خان را متأثر ازلزوم دید مقامات امریکایی به منظورنشاندن محمدهاشم میوندوال به چوکی صدارت رسم می کند . طرحی که رشتیا ریخته است:

 

سفیر امریکا روز ۲۳ میزان دریک دعوت دپلوماتیک، از رشتیا پیرامون جریانات روز، ترکیب حکومت آینده وموقعیت خود رشتیا سوال نموده است. و در آخرهم آرزوی خویش را برای " باریابی به حضور اعلیحضرت " مطرح کرده.

رشتیا فورا ًخواننده را به دهلیز لزوم دیدهای خویش رهنمایی نموده، می افزاید که من درک کردم که موضوع فوریت داشته به اوضاع فعلی مربوط می باشد.

در ادامه می نویسد:

. ۲۶ میزان (۱۸ اکتبر)سفیر امریکا، دیدارخصوصی با شاه می کند که ۲۰ دقیقه را دربرگرفته است. بعد ازدیدارشاه به وزیردربارعلی احمد خان می گوید که به میوندوال خبربدهد که نزد او بیاید. میوندوال درخانه است. در دعوت همان روزکه از طرف شهزاده احمدشاه در هوتل کابل برپا شده بود، به علت مریضی شرکت ننموده است. میوندوال به ارگ فراخوانده می شود وبا شاه ملاقات می کند.

نتیجۀ رشتیا این است که میوند وال به بهانۀ بیماری درخانه نشسته بود. یعنی منتظر بوده است که سفیر امریکا با پادشاه ملاقات کند، بعد او را بخواهد.

رشتیا این موضوع را نیز می افزاید که :" در ظرف ۲۴ ساعت( تا ۲۷ میزان ۱۹ اکتبر ) خبرخواسته شدن میوندوال در تمام شهر پخش گردید وهر کس روی آن تبصره می کرد. . ." (۱۶)

 

آن چه ازنظر نگارنده سخنان رشتیا را تردید می کند، این است :

سفیرامریکا با بهره مندی ازآن همه امکانات تشبث آمیز، نمی توانست در بی اطلاعی به سر ببرد واز تعیین مجدد دکتور محمد یوسف خان ( ۲۲ میزان ) آگاه نباشد؟ ۲۲ میزان شاه محمد یوسف را به تشکیل کابینه مؤظف نموده بود.

 

۱-               اگرصدراعظم کشوررا سفیر امریکا تعیین می نمود، چرا مدتی پیش که زمان صدارت یوسف خان به پایان نزدیک می شد، موضو ع را با شاه درمیان نه نهاد؟ درحالی که سفیر امریکا آن هم به حیث سفیر کبیر، مانند چند تن دیگر، سال چندین بار شاه را ملاقات می نمود.

 

۲-               پرسش دیگر این است که چرا سفیرامریکا وقتی رابرای باریابی تعیین نموده بود که میوندوال درخانه منتظر بماند. به " بهانۀ مریضی"، آیا وقت کم بود؟

۳-               وقتی محمد ظاهرخان پیشنهاد سفیر امریکا را مطابق سناریوی رشتیا پذیرفت، که باید میوندوال صدراعظم شود، پس چرا آن همه آمادگی های قانونی ورسمی برای رفتن صدراعظم سرپرست ( دکتور محمد یوسف ) به شورا دیده شد؟

۴-                آیا شاه پس از دیداربا سفیر امریکا، دوکتور محمد یوسف را آگاهانه، سرگردان نموده وبه استهزا کشیده است ؟

 

رشتیا با وجود طرح چنان سناریو، دچار تناقض گویی وعملکرد های دیگرهم است که مرورآنها، استعفای یوسف خان به استشارۀ سفیر امریکا را نمی پذیرد. البته منظوررشتیا از آغازروشن نمودن جریان استعفا نیست، بلکه منظور او پیش از همه فرستادن تهمت و تشهیر میوندوال است.

پاره یی  از تناقضات او را که به محکومیت اش می انجامد ببینیم :

مدعی است که از ۲۳ میزان به بعد، طرح امریکایی و صدراعظم شدن میوندوال را درک کرده است !!

     

 

اما رشتیا درعمل چه کرده است.

-                   با وجود آن " درک "خویش ، درآغاز پذیرفته است که وزیر مالیه ومعاون صدراعظم در کابینۀ یوسف خان باشد. جای پرسش این است که با تمام آگاهی ودرک این موضوع که میوندوال صدراعظم می شود، وتا تاریخ  ۲۷ میزان به گفتۀ خود رشتیا تمام مردم هم از موضوع خبر شده بودند؟!، چرا وظایف صدراعظم مؤظف به تشکیل کابینه؛ ونیازمند دریافت رأی اعتماد، تعطیل نشد؟ چرا صدراعظم وکابینه موضوع را با شاه درمیان نگذاشتند؟

-                   رشتیا تا ۳۰ میزان پیرامون همه اموربا یوسف خان مشوره میکند وگزارش اطلاعات خود را می دهد. یوسف خان ۳۰ میزان به شورا می رود، رأی اعتماد شخص خود را می گیرد. (۱۷) اگر انتخاب میوندوال به درخواست سفیر امریکا، پذیرفته شده بود؛ و سناریو درست بود، چرا رشتیا به عنوان یکی ازمشاورین مهم، درسرگردانی و استهزای رفیق خویش ( یوسف خان) همکاری نمود؟ طبق سناریوی مجعول، اعضای کابینۀ دوم یوسف خان را هم او وفرهنگ نوشتند. درحالی که می دانست، تحمل او در کابینه معذور است،

می گوید :

" (داکتر محمد یوسف) با احساسات زیاد مرا درآغوش گرفته گفت، دماغ من از جریانات امروز خسته شده، تولیست کابینه را همان طوری که خودت مناسب می دانی به فکر خود ترتیب نموده تا فردا که روزجمعه است، برایم بیاورتا باهم یکجا روی آن غور نمائیم . . . من وفرهنگ با درنظر گرفتن کرسی هایی که باید نفرآن تبدیل شود، اشخاص مناسب را برای هر پست درنظرگرفته به اتفاق همدیگر لیستی را ترتیب دادیم  . . . برای وزارت پلان خود فرهنگ  . . . ( آن لیست ) فردا که روزجمعه بود، از نظر شاه گزارش یافته بود، نام فرهنگ ازوزارت پلان به وزارت معادن وصنایع  . . .  وازهمه مهمتراین که نام میوندوال عوض نام پوهندوی حمیدالله به وزارت مطبوعات داخل گردیده بود. . . . فرهنگ ازشرط خود ( نبودن میوندوال درکابینه )صرف نظر نکرد . . .  " (۱۸)

 

در اینجا تناقضات فرهنگ و رشتیا را نیز می بینیم :

رشتیا : فرهنگ  نظربه موافقت خودش وزارت پلان را پذیرفت.( ص ۲۸۳ خاطرات )اما، شاه نام او را به وزارت صنایع ومعادن نوشته بود. فرهنگ نظر به موجودیت میوندوال درکابینه از پذیرش آن منصرف شد.

فرهنگ : " صدراعظم مؤظف به مؤلف این کتاب (فرهنگ، مؤلف کتاب افغانستان در۵ قرن اخیر) پیشنهاد کرد تا وظیفۀ وزارت معادن وصنایع را به عهده بگیرد، اما من به دلیل علاقمندی به کار درقوۀ مقننه معذرت خواستم (۱۹)

 

وقتی همۀ این ادعا ها، شرح تلاشها وتناقضات را می نگریم، داستان دستورسفارت امریکا مبنی بر تعیین میوندوال پذیرفته نمی شود. بلکه نشاندهندۀ آن است که رشتیا کوشش نموده است که محمد هاشم میوند وال را وابسته به امریکا تصویر کند. وبا این کار خویش از دنبال نمودن صادقانۀ موضوع ۳ عقرب، تردید ادعای بیماری صدراعظم، دریافت عامل اصلی استعفای یوسف خان ونیازها وخاطرخواهی خانواده گی مقام سلطنت طفره می رود.

به دیگر سخن، با سناریوی مجعول خویش، از آغاز دست جور،  درگردن آویخته است. چارچوبی برای مسالۀ وضع کرده که بسیار جعل آمیز است.

 

چرا حقیقت را نگفتند؟

دیدیم که صدراعظم یوسف خان، نه تنها بیمارنبود که استعفأ بدهد، بلکه دیری نگذشت که با بهره مندی از تندرستی، عهده دارسفارت افغانستان درجمهوری فدرال آلمان شد.

 

 اما، جالب است، اشخاصی رامی شناسیم که درهمان دهۀ چهل خورشیدی، با تن بیمار، جسمی ویا روحی، صدراعظم بوده اند. محمد هاشم میوندوال سالها از درد جهازهضمی رنج می برد. ونور احمد خان اعتمادی دچار تکلیف عقلی وعصبی بود. به همین علت مدتی برای تداوی به فرانسه رفته بود.  

  دلیل این که چرا بیماری صدراعظم!! جعل گردید؛ و حقیقت  برای مردم توضیح  نشد، باید در بی اعتنایی به ارزش هایی جست وجو نمود که با روح رعایت صداقت بیگانه اند. چنان بی اعتنایی ویژه گی همه نظام هایی است که فاقد ساختارهای دموکراتیک اند. ساختار هایی که تشبثات آزادانه، واقعیت یابی و پرورش مردم با حقیقت شنوی را تحمل نمی کنند، با چنان فرهنگ اخته شده اند. تصمیم شاه وخاموشی محمد یوسف و همه یاران آنها در برابر چنان " دلیل " حامل چنان بار فرهنگ سیاسی بود.

 

آن فرهنگ در حیات برطرفی صدراعظم ها ، حتا درحریم نزدیکان و گرداننده گان چرخ های کلیت حاکمیت  نیزره برده است. واضح شده است که صدراعظم سردار محمد هاشم خان، به رضا ورغبت خویش تن به استعفا نمی داد.

او را نیم شب ازخواب بیدار نمودند که ورقۀ استعفای خویش را امضا کند. و " شام روز۹ ماه می ۱۹۴۶ رادیوکابل خبراستعفای محمدهاشم خان را از وظیفه صدارت عظمی بدلیل خرابی صحت با خبر تعیین برادرش شاه محمود خان وزیر حربیه بجای اواعلان کرد  . . . "(۲۰)

شخص صدراعظم سپه سالارسردارشاه محمود خان نیز دربرابرجناح تازه ظهور وقت، سردارمحمد داؤود وسردار محمد نعیم خان، به سهولت ازآن مقام کنار نرفت. شخص او استعفای نا نوشته اش را از ورای امواج رادیوبه دلیل مشکل صحی شنید. بعد دستمال برگرفت، اشک های چشمان خویش را خشک کرد و گفت عزیران می بینید که من صحت دارم. با آن هم مهرسکوت بر لب زد و اعلان " مریضی " خویش را پذیرفت!

 

 واگرسردارمحمد داؤود خان درشروع دهۀ چهل خورشیدی، با آن دلیل تراشی مجعول، رخصت نشد؛ به این سبب بود که پنداشته بود، چندی بعد باز می گردد.

 

این گونه دروغ ها، گاهی برای اشخاصی که به آسانی سر تسلیم فرو نبرند، گران تمام می شود، دقیقاً آنچه را که عبدالملک خان عبدالرحیم زی آزمود. دیدیم که اختلاف او با سردارمحمد نعیم خان، سبب شد که مغضوب قرار بگیرد و بگویند که کودتا می کرد ؟!

 

بنابرآن پیشینه گی فرهنگ حکومتداری که امروزه نا شفاف یاد می شود، است که  کانون های قدرت سیاسی، همواره چنان حقایق را پنهان می کنند، و درعوض آن د لیل دیگری می آورند . در جای دیگری نوشته بودم که همین پنهان نمودن حقایق در تاریخ است که اگر اندکی را هم  زیر عنوان دروغ در تاریخ افغانستان ،بنویسیم، محتوی کتاب قطوری می شود.

ولی جان سخن دراینجا است که همه حقیقت را می دانند. عامل استعفای دکتور یوسف نیزاز چشم مردم پنهان نبود. تفاوت نگفتن حقیقت وپنهان نمودن عامل اصلی دراستعفای سردارهاشم خان وسردارشاه محمود خان با یوسف خان دراین است که پیش ازاستعفای اخیری، تأثیرات رویداد سوم عقرب عامل  اصلی را وضاحت داده بود.

 

محمد یوسف خان قربانی مصلحت سیاسی شد. اگر تعدادی درروزسوم عقرب، با سلاح گرم قربانی شدند وتعدادی مجروح؛ وخانواده ها ودوستان ومردمان با احساس به ماتم نشستند؛ جایگاه اجتماعی ، خاموشی و تداوم پیوند با سلطنت ازطرف دکتور یوسف خان این مزیت رابرای او با خود داشت که آن قربانی سیاسی، فقط مقام صدارت را ازدست داد و بی غم شد!!

اما فراموش نشده است که معماران، با آن رفتار ناشفاف، درتهداب " دهۀ دموکراسی" سنگ دروغ دیگری نیز نهادند که با کج نهاده های دیگر، بنا اش تا ثریای عمر"  قانون اساسی " کج رفت تا که فرو افتاد.

 

ادامه دارد

 

 

توضیحات ورویکردها

 

۱-   میرمحمد صدیق فرهنگ. افغانستان در ۵ قرن اخیر. ص ۵۰۲

۲-    مراجعه شود به  خاطرات سیاسی سید قاسم رشتیا. زیرعنوان افتتاح شوری .ص ۲۷۱

۳-    تعیین خان محمد خان وزیردفاع  همیشه از طرف شاه برای صدراعظم ها یادآوری می شد. همچنان وزیر دربار. ودر چند مورد دیگر نیز شاه در کابینۀ دوم  یوسف خان دست به  تغییراتی زده بود. ( مراجعه شود به عنوان چلنج صدراعظم در خاطرات رشتیا )

۴-    صباح الدین کشککی . دهۀ قانون اساسی  . . . ص  ۴۹ 

۵-    خاطرات رشتیا ص ۲۸۸

۶-    خاطرات رشتیا ص ۲۸۸

۷-    مجروح. سید شمس الدین. سرگذشت ص ۱۴۸. شایان یادآوری است که رشتیا نوشته است که: سردارعبدالولی در سال ۱۹۷۲ در جاپان ( رشتیا درآن وقت سفیر افغانستان در جاپان بود) قصه کرده بود که امرآمادگی قطعۀ عسکری را خان محمد خان وزیر دفاع از داخل شوری زمانی که جلسۀ رأی اعتنماد جریان داشت، برایش داد.( ص ۲۸۴ خاطرات رشتیا )

۸-    م.م .ص فرهنگ اثر یادشده  ص ۵۰۵

۹-    فرهنگ. ص ۵۰۶

۱۰- کشککی می نویسد که از جملۀ ۲۱۶ وکیل حاضر ۱۹۸ نفر به حکومت محمد یوسف رأی اعتماد دادند(ص ۴۸ دهۀ قانون اساسی) رشتیا  ۱۸۵نفر از۲۱۴ حاضر (رشتیا ، خاطرات ص  ۲۷۹ .فرهنگ می گوید که : اکثریت بزرگ که تعداد آن به صورت دقیق معلوم نشد به کابینه رأی اعتماد داد. وقتی که نوبت به اظهار رأی مخالف رسید، تنها ۱۶ یا ۱۷ تن دست بالا کرده وعدۀ اندک هم مستنکف شدند. به طور تخمینی می توان گفت که بیش از سه ربع به حکومت رأی اعتماد دادند( ص ۵۰۴ افغانستان در ۵ قرن اخیر)

۱۱- مراجعه شود به خاطرات رشتیا زیر عنوان چلنج . . . ص ۲۷۷/۲۷۸

۱۲- فرهنگ، موضوع دیدار با شاه پیش از اعلان استعفا ص۵۰۵

۱۳- فرهنگ ص ۵۰۶

۱۴- فرهنگ ص ۵۰۵

۱۵- کشککی ص ۴۹

۱۶- خاطرات ص ۲۷۵/۲۷۶

۱۷- رشتیا   ص ۲۷۷ / ۲۷۹  

۱۸- رشتیا  ص  ۲۸۳

۱۹- ۵۰۳ فرهنگ

۲۰- فرهنگ ص ۴۴۶ به نقل از میرعبدالعزیز رئیس خصوصی محمد ظاهر شاه

 

 

 

پیوست ها

      ۱

تردید یک ادعای جناب رشتیا

دفاع از قانون اساسی و دموکراسی ؟!

 

 

هنوز خاطرات سیاسی مرحوم سید قاسم رشتیا انتشار نیافته بود که پیرامون برخی موضوعات تاریخ مکاتبه داشتیم. پس از مطالعۀ خاطرات سیاسی، مواردی را که سزاوار طلب توضیح بود، نشانی نمودم. متأسفانه هنوز بحث ها از چند موضوع تاریخی ومنجمله موضوع توقیف  کتاب افغانستان درمسیر تاریخ، فراترنرفته بود که خبرمرگ ایشان را شنیدم. قسمت هایی از موضوعات مربوط به افغانستان درمسیرتاریخ چندی بعد انتشار یافت، اما بقیه موارد که مستلزم طلب توضیح وپاسخ بود، انتشار نیافت. درهمان وقت علاقه گرفتم که نظریات داکترمحمد یوسف خان را پیرامون کتاب خاطرات سیاسی( بخش های مربوط به دورۀ انتقالی و رویداد سوم عقرب واستعفای او) بدانم. همچنان جریانات و رویدادهایی را پیگیری نمایم که فرهنگ ورشتیا درگونه های متفاوت دردوتألیف خویش، انعکاس داده اند. اما، وفات داکتر یوسف خان نه تنها آن زمینه را از میان برداشت، بلکه درسی را برجای نهاد که به هموطنان دارندۀ اطلاعات وخاطرات پیشنهاد نماییم که گفتنی های خویش را به موقع انتشار دهند.

چند نمونۀ فشرده ازیادداشت های آن هنگام را که در پیوند با موضوع سوم عقرب یافتم، در پایان انتشار می دهم . با این یادآوری که تردید برخی موارد آنها چشم پوشی از مواردی نیست که در بازشناسی تاریخ دهۀ چهل خورشیدی طرف توجه می باشند.

 

 

جناب رشتیا در پایان قسمت اول خاطرات سیاسی خویش مدعی است ( در یادداشت های آن هنگام نوشته بودم که : جناب رشتیا شما که مدعی شده اید  . . .)  که :

 

قانون اساسی ونظام دموکراسی مربوط به آن ازهمان روزاول رویکارشدن محمدهاشم میوندوال مورد تخطی قرار گرفت. . .

داکتر محمد یوسف به زودی به سفارت افغانستان در بن، و سید شمس الدین مجروح به سفارت قاهره مقرر واعزام شدند. از این رو افتخار مدافعه از قانون اساسی  که بی باکانه مورد تاخت وتاز ناحق عده ای از اشخاص صاحب غرض قرار گرفته بود، به من تعلق گرفت. . .  این وظیفۀ مقدس را در طول قریب پنج سال یعنی تمام دورۀ صدارت میوندوال  ونیمۀ اول حکومت اعتمادی تا زمانی که به حیث سفیر کبیر به جاپان اعزام گردیدم،  . . .  چه از راه قلم وچه از طریق متوجه ساختن مقامات مسؤل دولت، با کمال بردباری وثبات یک وتنها پیش بردم و دراین راه رنج های فراوان را متحمل  گردیدم ."( خاطرات سیاسی  رشتیا ص۲۸۷)

 

بربنیاد چشم پوشی ازنفوذ و نقش پادشاه محمد ظاهر خان، بربنیاد اختلافات گروهی، روحی سیاسی با میوندوال؛ و درک وفهم سؤ تفاهم دیده ازدموکراسی و دفاع از قانون، باید چنین نتیجه یی اظهار شود.

وقتی رفتن میوندوال نزد محصلین و تعیین هیأت تحقیق رویداد سوم عقرب، به نکوهش گرفته شود، وقتی جسارت پرسش ازشاه درمیان نیاید که چرا صدراعظم رأی اعتماد گرفته از شورا، مستعفی می شود، وقتی ازشاه پرسش نمی شود که چرا قانون احزاب را که شورا تصویب نموده بود، توشیح نکرد و فیصلۀ مهمی را به سخریه گرفت، هنگامی که حضور " من" وگروه " ما " در حکومت مظهردفاع از قانون ودموکراسی تلقی شود، وهیچ سند ومدرکی هم از قانون شکنی وقانون شکنان ارایه نشود، ادعا ها را چگونه می توان پذیرا شد؟

هنگامی که تمام منظور شرح اجرآاتی باشد که طی نمودن پله های قدرت طلبی و داشتن امتیاز را دربربگیرد و ازحال زارمردم یک جامعه، از رشوت ستانی ها، از واسطه بازی ها، از محرومیت های مختلف اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی خبری نباشد، دفاع از قانون ودموکراسی؟! تعریف مهجور واذیت دیده یی را معرفی می کند.

 

دفاع از قانون اساسی و دموکراسی مربوط، آن وقت پذیرفته می شد که شاه و بقیه مدافعین قانون اساسی به سوگند ها وادعا های خویش وفا می نمودند  وبه کودتای ۲۶ سرطان نیز سر تسلیم فرو نمی بردند. . . 

 

پیوست

   ۲

 

فرهنگ و میوندوال

 

مشهوراست که مناسبات رشتیا وفرهنگ با میوندوال دوستانه وحسنه نبود. این هم گفتنی است که آن چنان مناسبات ،تنها درمحدودۀ آن چند تن محدود نمی شد. درساختارهای همه حکومت ها؛  وبه ویژه، ساختارهای غیردموکراتیک، افراد مختلف با مکنونات مختلف وظیفه یی را که کانون قدرت مطالبه می نماید، به سرمی رسانند. اما، میان آنها در همه موارد توافقاتی موجود نیست. اگر اختلافات در یطح روحی رسید ، پذیرش وتحمل طرفین با دشواری بیشترمواجه می شود.

 

 در افغانستان، روابطی شناخته می شوند که با ضوابط ویژه ایجاد شده اند. آشنایی ها وتوافقات روحی، دوستی های پیشینه ایام تحصیلی وشخصی، ویا ضوابط قومی ومنطقه یی آنها را شکل داده وشکل گروه های خودی را گرفته است. این گروه ها درحالیکه به سلطنت ویا جناحی ازآن وابسته بودند، با هم اختلافات وجنجال های آشکار ویا پنهان داشتند. سرداران ( محمد داؤود ومحمد نعیم ) افراد خود را داشتند وشاه به نوبۀ خود ازآن چنان افراد وحلقه های روابط آنها بهره می گرفت.

 

دهۀ چهل خورشیدی وپس ازاعلام قانون اساسی، به تبارزآن گروهبندی ها موقع داد.

 این موضوع را دراینجا دنبال نمی کنیم، بلکه به اندک توضیح دربارۀ بنیاد های گروهی جناح ها وتأثیر آن برروابط ایشان با میوندال لازم است که گفته شود.

 

میوندوال مربوط گروهی نبود که ازرشتیا، فرهنگ ومحمد یوسف وچند تن دیگر تشکیل شده بود. میوندوال که درزیرحمایت سردارنعیم خان پله های وظایف مطبوعاتی، اداری ودپلوماتیک را طی نموده بود، اما، هنگام خانه نشینی های آن دو سردار، وفادار به شاه بود ومورد علاقۀ او.

 

 

  محمد هاشم میوندوال . سردار محمد داؤود

ازهمان جاست که گفته شده است، شاه، میوندوال را وزیرکابینه تعیین نموده بود. درحالیکه دکتوریوسف وگروه یارانش  قلبا ً او را را نمی خواستند. فرهنگ که به قول برادرش رشتیا حاضر شده بودعضویت کابینه را بپذیرد، وقتی آگاه شد که میوندوال نیزدرکابینه، سمت وزارت (مطبوعات) یافته است، پای بیرون کشید.  وحتا بعدتر، درجلسۀ رأی اعتماد برای میوندوال رأی منفی داد. تبارز اختلاف روحی وشخصی ونه جدی سیاسی را زمانی ملتفت می شویم که فرهنگ  پیرامون خط مشی حکومت میوندوال انگشت جدی نگذاشته است. فرهنگ پیرامون خط مشی میوندوال می نویسد که : " خط مشی حکومت ( میوندوال) از پارۀ جهات با خط مشی حکومت قبلی شباهت داشت، اما با تکیۀ بیشتر برسرمایه گذاری خصوص، پروژه های زود رس و وعده های فیاضانه دربخش خدمات اجتماعی مثل معارف وحفظ الصحه و امثال آن." (فرهنگ . افغانستان در پنج قرن اخیر  ص ۵۰۷)

 

حساسیت های شخصی – روحی او را زمانی بهتر متوجه می شویم که، فرهنگ پیش از شنیدن خط مشی حکومت میوندوال تصمیم گرفته بود که با او همکاری نکند وبه او رأی اعتماد نیز ندهد . دیدار فرهنگ با شاه، در خواست شاه از فرهنگ که با میوندوال صدراعظم آینده همکاری کن، عکس العمل منفی  فرهنگ حاکی از چنان جور نیامدن ها است.

میوندوال با آن که عضو گروه تهیه کنندگان قانون اساسی نبود، اما مانند تعداد دیگری، مدتی در مدارهمکاری با شاه ماند، وبا فراز وفرودها، فعل وانفعالات سیاسیی که پسانتر دید.

 

معیارومحک سنجش فرهنگ غالبا" این است که اشخاص سهیم درتهیۀ قانون اساسی، را مدافع قانون و پایبند آن می داند ودیگران به ویژه میوندال را فاقد علاقمندی به قانون. اما، اگر موارد مشخص طرح ها، انتقادات و پیشنهادات وی را درنظر بگیریم و معیاردموکراسی باشد، میوندوال و فرهنگ با داشتن پیشینه های مختلف، دورنماهای متفاوتی را ترسیم نمودند. فرهنگ برخلاف زمانی که عضویت حزب وطن را داشت، مبارزۀ دموکراسی خواهانه از خویش نشان نداد. بی قانونی ها را به نکوهش نگرفت. بیشتردرموضع برادرش رشتیا است. یک مثال آن نکوهش هیأت تحقیق رویداد سوم عقرب است. ولی میوندوال با پذیرش هیأت تحقیق عاملان رویداد سوم عقرب، کارغیر قانونی نکرد، کارخلاف قانون آنجا ظاهر شد که درباردوسیۀ مربوطه را حفظ کرد. میوندوال پس از استعفا، منتظردریافت کرسی آماده برای چنان افراد یا دریافت سفارت نه نشست. به مبارزۀ دست یازید که فرجامش جدایی ازسلطنت، ازسرداران وروی آورد به مبارزۀ پارلمانی، نشریاتی وحزبی  وفراهم نمودن زمینه های بد بینی سرداران وسلطنت بود.

 

میوندوال دربازشناسی وافشأ نفوذ و صلاحیت های نادرست خانوادۀ سلطنتی سهم دارد که به دلیل دورنشدن ازموضوع از آوردن آنها منصرف می شویم. درهمان حدودی به تذکر برخی موارد بسنده نمودیم که فرهنگ به دلیل عدم رفاقت با میوندوال و اختلافات سلیقه یی و روحی بار، بارهنگام صحبت ازاستعفای محمد یوسف، پای میوندوال را چنان درمیان آورده که به مغشوش نمودن مسألۀ استعفا می انجامد. 

 

فرهنگ، دریافت میزان نفوذ شاه برادارۀ اموررا در دستور کارتحقیق ونگارش آن زمانه قرار نداده است. نتایجی را که حاصل می کند، نیز نشاندهندۀ معرفی کانون قدرت نزد وی نیست. وی میوندوال را محکوم میکند  که چرا به محصلان تسلیم شد! در حالی که چنان موقف نیاز سلطنت بود.

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۲            سال نهــــــــــم                      ثـــــــور/جوزا    ۱۳۹۲                ۱۶ می   ۲۰۱۳