۱.۲
دانش
یا علم چیست؟
پرسشهای پایانی بخش گذشته پرسشهایی اند که در بستر " فلسفهٔ دانش"
به میان می آیند. در این رشتهٔ فلسفه در زمینهٔ پرسشهای بیشتری سخن گفته
میشود: تا چی اندازه آن چه به گونهٔ علمی نشان داده میشود، راستین و
باورمندانه است؟ یک روش باورمند علمی چیست؟ چی گونه به هنجار هایی دست
مییابیم که بتوانیم با آنها پژوهشهای علمی را داوری کنیم؟ نقش اجتماعی و
معنای دانشها یا علوم چیستند؟ و پرسشهای زیادی از این شمار!
ما با
آن چه همه دانشها را با هم پیوند میدهد آغاز میکنیم، آن چه آنها را به دانش
مبدل میکند. دانش میتواند، اگر به یکی از تعریفها در فرهنگ بزرگ واژه ها در
زبان نیدرلندز نگاه کنیم، چنین بیان شده است: " یک ساختار دستچین شده(منظم)
و دربست(کلی) از آن چه دانسته ایم و هم دستور هایی که بر بنیاد آن دانش
بیشتری به دست تواند آمد." این تعریف در برگیرندهٔ معنای دانش علمی و هم
شیوه ها و روش به دست آوردن آن است. این تعریف به معنایی میپردازد که
نشاندهندهٔ آن است که دانش با یک روش سیستمیک و دستچین شده، برابر با دستور
ها گرد آورده میشود و این دانش با دلایل یا چندی و چونی پاسخگوی آن
دستاوردیست که با سیستمیک و روشِ برگزیده اش گرد آورده است.
در یک زمینهٔ
مرزبندی شده، گیاهان به گونهٔ نمونه، شیمی یا مهندسی ساختمان، داده ها،
data, Fakten
گرد آورده میشوند و این گام
Empirie
یا
empirical research نامیده
میشود. واژهٔ
empeiria
در زبان یونانی تجربه یا آزمودن و آزمایش است و همه آن چه
را که ما با حواس خویش میتوانیم دریابیم در بر میگیرد. این دریافتهای حسی،
observation, perception, Beobachtung،
بیشترینه بی انگیزه و ناگهانی پدید نمیشوند، اما هدفمند جستجو و پیگیری
میشوند و سپس به گونهٔ سیستمیک دستچین میشوند و این، روش یا
Methode
است که دنبال میشود. واژهٔ متود هم به ریشهٔ یونانی اش برمیگردد،
méthodos،
که به معنای دنبال کردن یک راه است. این راه چنین به پیش میرود: از
رهنمون(دلیل) و برآیند (نتیجه) که باید با هنجار های منطق،
logica, Logik,
، که در یونانی به معنای " چیز های بیشمار" است و زبان و
اندیشه را هم در میگیرد. منطق در بر گیرندهٔ دستور هاییست که با آنها
راستین بودن رهنمونها و دلایل را نگهبانی میکنند. گردآوری و غربال داده ها
بر بنیاد نگرشها و در چهارچوب یک تیوری یا دیدمان و نگره کار میشود. تیوری
هم واژهٔ یونانی برابر با نگره و نگرش است، آفرینش منطقی و دستچین شدهٔ
پنداره ها یا
Hypothese
که اینها به پیوست هم نقطهٔ آغاز پژوهش علمی و ساختار آن را میسازند. به
این گونه، تیوریها در سنت یا راه و روشِ یک رشته یا
Disziplin
تکامل مییابند. مجموعه یا گردآمدهٔ اندیشه های بنیادین یک رشته را
ابرانگاره یا
Paradigma
یا پارادایم نامیده اند. این دانشواژه هم به معنای " نگاره یا تصویر
جهانی" که بنیاد های فلسفیِ که تیوریهای یک رشته بر آن تکیه دارند و به
معنای نمونه هایی که یک استاد به دانشجویان نشان میدهد که یک دانشمند
راستین چی گونه به کار میپردازد.
این اما یک
تبیین دربست یا کُلی است که به یقین نشان میدهد که به چی اندازه مهم است که
روشِ کار علمی به گونهٔ درست و سنجیده باید پاسخگو باشد؛ اما همزمان، این
تبیین گشایشی نمیدهد که روشِ کار علمی چی گونه به کار گرفته میشود، چرا که
این کار در هر رشته یی دگرگونیِ زیادی مییابد. روشنترین نمونهٔ تفاوت در
گونه های دانشها، چیزی که اکنون دیگر دو سده پیشینه دارد، تفاوت یا دگربوده
گی میان دانشهای طبیعت و فرهنگ- یا دانشهای انسانی است. دگر بوده گی میان
این دو را میشود به شیوهٔ ساده و کوتاه چنین بازتاب داد:
۳.۱
دانشهای طبیعت و دانشهای انسانی
در دانشهای
طبیعت آن دستور های همه گانیِ جستجو میشوند که واقعیت طبیعی را سامان یا
نظم میبخشند: دستور یا قانون " آهنرُبا یا کهربا" ، دستورِ نیروی کشش، فشار
گاز، و اینها. این دستور ها بیشتر در فضا یا میدان سنجیده شدهٔ آزمایشگاهها
آزمایش میشوند، به گونه یی که با باریکیِ فراوان و با روشِ دانشِ فیزیک
اندازه میشوند و سنجیده میشود که چنین دستوری چی گونه کارکردهایی دارد. از
آن جا که دستور های هستی طبیعت همیشه باید راست در بیایند، میشود در
آزمایشها، پنداره ها یا
hypotheses
مورد آزمایش قرار گیرند. یک پنداره، یک برونداد یا نتیجه را پیشبینی میکند
که پس از آزمایش درست بودن یا نادرستی آن تأیید یا رد میشود. اگر این
آزمایش به گونهٔ پیهم برونداد یکسانی داشت، آن پنداره به راستی تأیید یا
رد شده است و بدینگونه یک شناخت علمی را پدید آورده است. این شناخت بسا که
یک پیوند عِلّی یا انگیزی دارد، یا میتوان گفت یک توضیح انگیزی: یک رخداد
باید به ناگزیر یک رخداد دیگر را پدید آورد، چرا که به این سان، دستور ها
یا قانونهای عینی یا برونی معتبر میتوانند تثبیت شوند. و ار همین رو این
دانشها با یک واژهٔ زیبا
nomothetisch
یا قانون ساز، از
nomos
به معنای دستور و قانون و
thesis
به معنای برنهاد، نامیده میشوند. به همین گونه است که قانون
Boyle
مینگارد که فشارِ یک پیمانهٔ پایدار گاز در یک گرمای پایدار، متناسب به
توده یا حجم آن است. البته که این یک نمایشِ ساده شده از یک الگوی پذیرفته
شدهٔ پژوهش علمیست. اما این کار در پراتیک خیلی پیچیده تر است و فراز و
فرود های فراوانی دارد. از همین رو ایت که در فلسفهٔ علومِ طبیعت پیوسته در
زمینهٔ روشِ درست، علمی بودن پژوهش و جایگاهِ برونداد آن بحث میشود. در این
کتاب، در آن زمینه سخن بیشتری را پیش نمیبریم.
علوم یا دانشهای
انسانی اما در جستجوی گونهٔ بسیار دیگری از شناخت اند. در این جا، نه طبیعت
و نه هم دستور های همیشه و در همه جا معتبر آن زمینهٔ پژوهش اند، بل که
فرهنگ زمینهٔ پژوهش است، همه آن چه انسانها پدید می آورند. از آن جا که
انسانها یک اندازه آزادی در گزینش آن چه میکنند و پیدید می آورند، دارند،
یک توضیح در زمینه در جستجوی علتهای های طبیعی نیست، اما پیشتر از هر چیزی
در جستجوی دلایل و انگیزه هاست. یک گاز دلیلی ندارد که پهنا یا انبساط یابد
آن گاه که دما افزایش مییابد؛ اما چهرهٔ اصلی یک رُمان انگیزه یی دارد که
بر آن شود که دیگر گوشت نخورد. و نویسنده هم انگیزه هایی دارد که در آن
زمینه داستانی بنویسد. افزون بر این، این گونه دلایل و انگیزه ها را
نمیتوان همیشه با یک باورمندی پیدا کرد. تفاوت و دگربوده گی میان علوم
طبیعی و دانشهای انسانی را میتوان با بیان دیگری هم نشان داد: سخن بر سر "
چی گونه؟" یک توضیح عِلّی نیست یا که این پرسش کمتر است نسبت به " چرایی"
یک رخداد یگانه که بسا هنگام پیش می آید. و یک نمایش دیگر از تفاوت هم این
است در علوم طبیعت، چیزی بیشتر سنجش میشود، اما در دانشهای انسانی پرسش از
معنا به میان می آید: به راستی، این رُمان، آن تابلوی نقاشی، آن فیلم از چی
چیزی با ما سخن میگوید؟ این جا پرسشهای فراوان دیگری هم پیدایند: کی یا چی
چیزی میگوید- نویسندهٔ متن، کارگردان، بازیگران، فیلم؟ شیوهٔ پیشکش فیلم چی
گونه است؟ این شیوهٔ پیشکش در بستر کدام ژانر جا دارد؟ پیوند داستان با
جامعه یی که این داستان در آن گفته میشود چی گونه است؟ و اگر این داستان،
یک داستان کهن است، معنای امروزین آن چیست؟ و ابن گونه پرسشها فراوان دیگر.
پاسخ به این گونه پرسشها را نمیتوان در یک آزمون آزمایشگاهی یافت. این
پرسشها ها شاید به الگو های شناخته شده یی اشاره کنند اما آن الگو ها هرگز
همچون دستور ها یا قانونهای طبیعت پنداشته نمیشوند. معنا چیزی هم نیست که
بتوان آن را با سنجش پیدا کرد، اما یک دانشمند فیزیک بدون سنجشهای
ماتِماتیک کاری کرده نمیتواند.
تفاوتها، تا این
جا هنوز به گونهٔ دقیق و بسیار سنجیده شده بیان نشده اند، اما نشانه هایی
که گفتیم روشنگر چشمداشت میتوانند بود. "دقیق و بسیار سنجیده شده" – به
راستی چی زمانی میتوانیم از آن سخن بگوییم؟ آیا یک پژوهش در بستر علوم
طبیعی آن گاه " دقیق و بسیار سنجیده شده" است که با آزمونها و سنجشها،
یافته های عینی را بتوان تثبیت کرد؟ و آیا توضیح " معنا" کم از کم یک
دیدگاه گزینشی نیست که میتوان آن را ناچار " ذهنی" نامید؟ این یکی از داوری
ها ییست که بیشترینه در زمینهٔ علمی نبودن دانشهای انسانی ابراز شده است.
بسیاری از دفاعیه های فلسفهٔ علوم از پژوهشهای علوم انسانی میکوشند علمی
بودن پژوهشهای خود را نشان دهند و آن را پَی بندی کنند. در این جا این پرسش
در مرکز قرار میگیرد که چی چیزی به گونهٔ دقیق دانشها یا علوم را علمی
میسازد.
Subjektiv و objektiv یا عینی و ذهنی
دانشواژه هایِ اند که در فلسفهٔ علوم زیاد کاربرد دارند. Object از
واژهٔ لاتین می آید و این واژه " شئ یا چیز" است، چیزی که در برابر ما
هستی فیزیکی دارد. واژهٔ subject به معنای موضوع یا مضمون است که
برگردانِ لاتین از زبان یونانیست به معنای " آن چه که جایی زیر اختیار
انداخته شده است." ، آن چه در زیر قرار دارد. این واژه به " بنیاد"
اشاره میکند، پایه و تهداب و اصل شناخت ما: نزد افلاتون " ایده ها" ،
در سده های میانی " خدا" و .... در زمان مدرن به خودِ "انسان" یعنی
اندیشیدن یا تفکر یا هم ادراک.
فلسفهٔ دکارت یک توان یا Potenz این دیدگاه است که انسان موضوع شناخت
است. Subject از این پس به معنای انسان می آید و به سهم انسان در شناخت
میپردازد، آن چه که سپس آشکار میشود این است که شناخت بیشتر به افق
شخصی بر میگردد و نه افق قابل اعتبار همه گانی. شناخت علمی راستین از
دیدگاه دکارت و بسیاری دیگر که پس از او آمده اند، باید بر مبنای داده
ها و عینی باشد، و به این وابسته نباشد که چی کسی آن ادراک میکند، به
آن فکر میکند، آن را میشناسد و یا در بارهٔ آن داوری میکند؛ به این
گونه، نباید ذهنی یا Subjektiv باشد. آن چه این جا با این سخن گوشزد
میشود که علوم طبیعی عینی اند اما علوم و دانشهای انسانی عینی نیستند.
در زمینهٔ این گوشزد میتوان بسیار چنه زد. در فلسفهٔ علوم در برابر این
مدعای عینی بودن پژوهش در بستر علوم طبیعی دلایل زیادی ارائه شده اند.
گذشته از این، موضوع جنجال بر انگیز " تقابل عینی- ذهنی " یک مشخصهٔ
فلسفهٔ مدرن است و این موضوع در گذار زمان مدرن پیوسته مورد بحث و پرسش
قرار گرفته است.
یادداشت مترجم:
پس از آغاز کار
برگردان این کتاب، موضوع " همه حقوق ناشر و نویسنده محفوظ است" یعنی حق
©
برای چاپ، کاپی یا ترجمه و برداشت از کتاب مطرح شده است. از آن جا که شرایط
بنگاه چاپ کتاب سختگیرانه اند، مترجم برای رفع موانع با ناشر وارد گفتگو
شده است. امیدوارم که این دشواری به زودی رفع شود تا بتوانم به ترجمهء
بخشهای دیگر هم بپردازم.
|