سـَتیَم،
شِیوَم، سوندَرَم
و
گفتار
نیک، پندار نیک، کردار نیک
هر
گاه به نوشتن یک متن نو می آغازم، هرچند فروتنانه هم باشد، در من یک
بیچاره گی در برابر یک ناشناخته گی یا یک ناگشوده گی، یک احساس پایمال شدن
از بیکاره گی، از بی تجربه گی و ناتوانی آشکار است. ژاک دریدا
بازی زبانیِ-
Sprachspiel, language game,
برگرفته از
کتاب" اندیشیدن پسا مدرن از
Jan Keij
©Boom2023
لیوتار
Loytardفیلسوف
بازی زبان هم است. این که بازیِ زبانی چیست، بهتر است که من آن را از روی
فیلسوفی که این تِرم را شناختانده است، لودویگ ویتگنشتاین، بگشایم.
ویتگنشتاین پسین در " رسالهء پژوهشهای فلسفی " دیدگاههای پیشترش در "
رسالهء منطقی-فلسفی" را رها کرد که میگفت: معنای یک واژه از بازگرداندن آن
به تجربهء سرراست(مستقیم) و بی میانجی آشکار میشود. با این برگشت از باورش،
اندیشهء ویتگنشتاین یک گرایش پسا مدرن گرفت. او در یادداشتش " در بارهء
یقین"
مینویسد: دلایل در پذیرش یا ردّ یک موضوع میان یک سامانه(سیستم) یا بازیِ
زبانی دادو گرفت میشوند. این " بازیِ زبانی" به مفهوم " کانتکست" نزد دریداDerrida
است. این بازیِ زبانی معماهایی می آفریند که نسبی اند، به دلیلی که آنها در
آن سامانه ساخته شده اند. ویتگنشتاین یک نمونه می آورد: مردمی که به توضیح
دانش فزیک ارزش مینهند، در برابر مردمی که به یک معجزه میگروند:
نگرش 609 در
نوشتهء " در بارهء یقین" در زمینهء این گروه دوم با این پرسش به پایان
میرسد: " اگر ما این را نادرست مینامیم، از جایگاه بازیِ زبانی خودمان سخن
نگفته ایم و با بازیِ زبانی آنان نمیستیزیم؟ " در یک گفت و شنود با پیروان
معجزه من میتوانم دلیلهای خود را پیشکش کنم تا آنان را به پذیرفتنِ درستی
دیدگاه خودم وادارم. اما اگر این نشد، برای من، از دیدگاهِ ویتگنشتاین چیزی
جز ترغیب
به جا نمیماند؛ این به آن دلیل که هر یک از ما یک بازیِ زبانی یا سامانهء
معناییSystem
دیگر را به کار گرفته ایم. با بیان دیگر:
نگرش
94 ، از " در بارهء یقین" : "جهانبینی من از آن نیست که من به درستی آن
باورمندم؛ جهانبینی من پس زمینهء بازمانده ییست که من با آن میان درستی و
نادرستی جدایی میگذاشتم."
اگر بازیِ زبانی
یا کانتکست بدینگونه برای گزاردن معنای واژه ها تعیین کننده است، پس این
بازی پیمانه یا
Kriterium
درست یا نادرست بودن را هم به میان می آورد.
به
این نمونه از "زمینه یا کانتکست" بنگرید: « دانستن رمز و راز جهان دستاورد
های چشمگیری به بار می آورد.» ادای این سخن در بازیِ زبانی یا کانتکست یک
دانشمند فیزیک یک راستینه گی یا حقیقت دیگر است تا در بازیِ زبانی مدیر یک
بانک خصوصی. بنابرین، راستینه گی این جا نسبی میشود. لیوتار، از این نگاه
حقیقت را در پیوند با زمینه یا کانتکست نسبی میداند، چون حقیقت همیشه یک
حقیقت در چهارچوب یک گفت و شنود است.
□
بدان
انجمن تو زبان منی
به
نیک و بد ترجمان منی شاهنامه
در کارِ برگردان
یا ترجمه از زبانی به زبان دیگر دشواریهای فراوان آشکار میشوند. نخست این
که دانستن واژه ها، متن و جادادن آنها در یک بافت زبانی روشن دشواریهای
ویژهء خود را دارد. سپس این که گنجایش زبانیِ زبان متنِ پایه یا اوریگینال
و گنجایش زبانیِ زبانی که به آن برگردان میشود همیشه همسان نیستند. ویژه
گیهای دستورِ زبان، زبان ادبی و زبانِ دانش، مفاهیم و دانشواژه ها، تشبیه،
استعاره و مجاز و متلها و واژه ها و نشانه های " تعریف معین" در برخی از
زبانها[Artikel]
به دشواریِ کار میافزایند. واژهء خورشید در زبان فرانسه و در زبان آلمانی
نشانهء "تعریف معینِ" مردانه و زنانه دارد. شاید برگردان یک متن ادبی از
زبان آلمانی با توصیف زیبایی وِنوس از خورشید ، به زبان فرانسه که انتظار
ویژه گیهای مردانه از خورشید را دارد، دشوار باشد. در کارِ برگردان از زبان
به زبانی و هم در تأویل و تفسیر در یک زبان، معنا ها با واژه هاجا به جا
میشوند. این جا به جایی میان زبانهایی که از نگاه ساختار دستورِزبان، واژه
گان و بستر فرهنگی با هم نزدیک اند آسانتر است تا برگردان به زبانی که به
ویژه در بستر فرهنگی دیگر و با گنجایش واژه گانی کمتر و پسمانده گی در
بارآوری یا تولید اندیشه و دانش جا دارند. در زبانهای اروپا ریشهء زبان
اندیشه و دانش به زبان یونان و زبان رُم بر میگردد. این ویژه گی برگردان و
شناساندن مفاهیم و دانشواژه ها آسان میسازد.
در
زمینهء ترجمهء نو کتاب " نقد عقل محض" کانت از بهروز نظری به سخنان
ویراستار برگردان دُکتر محمد مهدی اردبیلی، استاد فلسفه در دانشگاه، گوش
دادم که در حضور دُکتر هوشنگی، دُکتر حداد و دُکتر شجاعی استادان فلسفه در
دانشگاه و پاسخ و توضیح ویراستار به نقد ها در زمینهء این ترجمه است. این
متن از روی برگردان انگلیسی کتاب کانت از پاول گایر، یکی از فیلسوفان
برجستهء کانت شناس در بریتانیاست. این برگردان به فارسی در برابر برگردانِ
پیشتر از میر شمس الدین ادیب سلطانی جا میگیرد که از روی متن آلمانی با
نام " سنجشِ خردِ ناب" ترجمه شده است. دُکتر اردبیلی از جایگاهِ استاد
فلسفه و ویراستار کتاب میگوید که ترجمه ادیب سلطانی از متن آلمانی دشواریِ
فهم متن پیچیدهء کانت را مضاعف کرده است.... در این جا میبینیم که برگردان
متنی از زبان پایه و یا از زبان دوم هم با داوریِ بهتر و بهترین ممکن نیست.
از دیدگاه دُکتر اردبیلی، مترجمِ متن کنونی کوشیده است یک متن قابل فهم به
دست دهد و به صورت آگاهانه در سنت زبانِ فارسی معاصر قرار گیرد و با بهره
گیری از سنت استادانِ نثرِ فارسیِ سرهء معاصر، در حد توان خود در راهِ این
بزرگان گام بردارد.
بخش
دیگر ویژه گی برگردان متن در گنجایش واژه گانی زبانیست که به آن برگردان
میشود. این ویژه گی در کارِ برگردان متنهای فرهنگی، اندیشه و دانشهای
انسانی دشوارتر است زیرا زبانی چون فارسی داراییِ واژه گانی کمتری در برابر
زبانهای اروپایی که بارآوری یا تولید اندیشه و دانش در آنها پدید میشود،
دارد. دارایی واژه گانی و نیروی زبان در روزگار ما دیگر با دارایی یا غنای
باستانی زبانها پیوندی ندارد. در روزگار پس از رنسانس و مُدرنیته در اروپا،
نیرو، دارایی و گنجایش اندیشه یی زبان با بارآوری و تولید اندیشه و دانش
گره خورده است. برابر سازی، معادل سازی واژه گان جای بار آوری و تولید
انديشه و دانش را نمیگیرد و یک کارِ واکنشی است، پسمانده است و در دگرگونیِ
آن چه واقعیت میپنداریم نقشی نمیتواند داشته باشد. از همین رو، استاد شفیعی
کدکنی در درسگفتار " در بابِ اهمیت فُرم و تاریخ فُرم" میگوید که کم از کم
در چهل سال گذشته هیچ کار یا اثرِ علمی در علوم انسانی به زبان فارسی در
سطح اکادمیک جهان پیشکش و شناخته نشده است. شفیعی کدکنی در درسگفتارهایش از
" فرهنگ انشأ نویسی" در زبان فارسی انتقاد میکند؛ آن چه ما مقاله نویسی هم
میدانیم و در هر زمینه یی رواج هم دارد و به گفتهء شفیعی کدکنی که هزاران
مقاله و انشأ، جایگاهِ ارزشی یک واژهء نو یا یک مفهوم نو را هم ندارد.
بنا.بر همین برداشت، ضیای صدرالاشرافی، پژوهشگر زبانهای ایرانی در گفت و
شنودی در " پرگار" ، بی بی سی فارسی، با علی امینی، پژوهشگر تاریخ ایران
میگوید که از دیدگاهِ او، برای برابر شدن با سطح و سویهء میانگین جهانی ما
باید زبانِ انگلیسی را برای زبانِ دانش و دانشگاه برگزینیم.
گرایشها برای ناب سازی زبان، برابر سازی یا معادل سازی و تکیه به درآوردن
فرهنگ های واژه گانی، هر چند سودمند اند، جای بارآوری و تولید اندیشه و
دانش را نمیگیرند. این برداشتِ نادرست از چگونه گی حل یک دشواره یا معضل
تاریخی ما را هنوز هم از سطح پیشرفت جهانی دورتر میکند و توهم هایی از این
دست را به میان می آورد:
از
کنگرهء جهانی زبانِ فارسی: " اگرذفقط پنجاه سال از تسلط انگلیس بر هنوستان
را میتوانستیم حذف کنیم، اکنون زبان فارسی، زبان رسمی بیش از یک میلیارد
نفر بود. بزرگترین زبان دنیا بود..."
این
گزاره ها، اگر از درونمایهء توهمی و برتری جویانهء آنها که بگذریم، در
روشنی سخنان شفیعی کدکنی، ادعایی نابخردانه است و با نخستین سخن فردوسی در
شاهنامه هم در ستیز است؛ بزرگداشت از خرد و خردورزی در فردوسی و در سخنان
شفیعی کدکنی با چنان توهمهای تاریخی و تقدس گراییها همسو و همراه نیست.
بارآوری و تولید اندیشه و دانش خردورزی است. امروزه سنجش اهمیت زبانها به
پیمانهء کسانی نیست که زاده گان و گوینده گان آن بستر زبانی اند. پیمانهء
سنجش اهمیت زبان همانا چیره گی یک زبان در بارآوری اندیشه و دانش است.
کار
ترجمهء متنهای اروپایی دانشهای انسانی به زبان فارسی در یک سدهء پسین پردهء
افگنده بر شناخت ما از پیشرفت دانشهای انسانی و دانشهای اجتماعی و دیگر
دانشها را گشود. دنیایِ غرب با پیشرفتش در دانشها و تکنولوژی از سویی و
چیره گی اش بر دانشهای تجربی و آزمایشگاهی هم پیوسته بر جهانبینی پژوهشگران
و دانشمندان جهان اثرگذار بوده است. نماد های مدرنیته و مدرنیزاسیون هم
بنیاد های هستی سُنّتی را دگرگون کردند و هم تنشهای فرهنگی پدیدآوردند که
در سایهء واکنشها ها در دوران استعمار سختی و تندی تنش میان سُنّت و
مدرنیته را هم پدید آورد و گذار به تاریخ مدرن را در بسیاری از فرهنگها به
هماوردی سخت میان ایدهء پیشرفت و بنیاد گرایی های دینی مبدل کرد.
نوشتهء داریوش
آشوری " زبان تجدد"
در
زمینهء زبان فارسی در دوران مدرن و ترجمه، بسترِ دگرگونیها و جایگاه زبان
در آنها را با خوبی نشان میدهد: " بدینسان، با پیدایش و گسترش نهاد های
مدرن، وام گیری معنا از راهِ ترجمه یا وام گیریِ واژه به ویژه از زبانِ
فرانسه، راهی ناگزیر برای گشودن زبان فارسی به رویِ جهانِ مدرن و زبانِ آن
بود. در جوارِ وام گیریِ واژه های اداری، سیاسی، حقوقی، ارتشی، علوم وفنون
و ادبیات و هنر مدرن نیز، که رفته رفته به فضای این سوی جهان راه باز کرده
بودند، زبانِ ترجمهء درخورِ خود را میطلبیدند..."
در کنار این
بحث، موضوع شناخت مفهومها و تعبیر آنها و برداشت ادراکی ما از آنها یا
interpretation
مهم است. در این جا سخنی از دُکتر بابک احمدی نویسندهء کتاب " آفرینش و
آزادی -جُستارهای هرمنوتیک و زیبایی شناسی" را می آورم که هم برای پی بردن
به اهمیت " تعبیر و هم برای پی بردن باریکیهای ترجمه و ترجمه ناپذیریِ برخی
از واژه ها راهگشاست:" واژهء هرمِنِوتیک امروز در تمام زبانهای اروپایی به
کار میرود، و کسی آن را ترجمه نمیکند. در فارسی امروز گاه آن را به " علم
تفسیر" " علم تأویل"، "روشِ تأویل" هنرِ تأویل" برگردانده اند، اما کار
درست آن است که ما نیز از اصطلاح هرمنوتیک استفاده کنیم، چرا که آن برابر
ها رسانندهء تمامی معنا نیستند، و حتّا موجبِ برخی بدفهمی ها میشوند."
ما هر متنی را
بر بنیاد تجربهء زبانی خود میفهمیم و شناخت ما همین تجربهء زبانی ماست. ما
هر متنی را چنان که تجربهء زبانی ما رمزگشایی میکند تعبیر میکنیم و این
تعبیر تنها در یک "پس زمینه یا کانتکست ساخته میشود و گشایش مییابد. در
تجربهء زبانی مردمان اسکیمو کم و بیش صدوبیست واژه برای گونه های برف هست.
این واژه گان در تجربهء زبانی اروپا نیستند، دانسته نمیشوند و برگردان
ناپذیر اند. همین گونه، واژه یا مفهوم سکولاریزم که در تجربهء زبانی مردم
در کشور کویت، به گونهء نمونه، نیست و آنها پس از ترجمه و باز شدن معنا
هم نمیتوانند درک معیاری آن را در تجربهء زبانی خویش به زودی بازسازی کنند.
من در کار
ترجمهء " فرهنگ و معنا" هنوز به " فرهنگ علوم انسانی" داریوش آشوری دسترسی
ندارم. امیدوارم هر چه زودتر به آن دست یابم تا با به کارگیری آن کم از کم
پیوسته گی و همگونی
Konsistenzدر
گزینش واژه ها را چنان که باید نگهدارم. کارِ من برگردان تخصصیِ برای به
کارگیری در دانشگاه نیست که نگرشها و پاینویسها و یادداشتها به آن
بیافزایم. این برگردان را برای آن برگزیدم که رفته رفته اندیشه ها در نگرش
به فرهنگ را در زمینهء گسترده تر از آن چه از فرهنگ میدانم ژرفا و گسترش
بخشم. من سخت امیدوارم که شیوهء کار آرام آرام از دشواریِ متن به آرامش در
خواندن آن گذار کند و ناگزیریهای ملال آورِ کار از سودمندی آن نکاهد.
از این که کارِ
برگردان کتاب در سایت فرهنگی " کابل ناتھ"
جا میگیرد و از این جا پخش میشودسپاسگزارم. سپاسگزاری من به ویژه به عشقِ
بیکرانِ ایشر داس بزرگوار به فرهنگ و فرهنگیان کشور است. بار پیشین هم در
نوشته ام گفته ام که "کابل ناتھ"
همیشه آیینهء
یک فضای فرهنگی همه گانی بوده است. داس گرامی هر گوشهء وطن را شریف
میخواند، چنان که این نگهداشتِ بزرگواری برای خاک و انسان، خود نشانهء
بزرگواری ایشر داس گرامی ماست.
|