کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

۱

 

 

 

۲

 

 

 

۳

 

 

۴

 
 

              دکتر محمود حبیبی

    

 

 

 

فصل چــــــــــــــارم

دورۀ مجاهدین

زمستان سال ۱۳۷۴ شمسی، در حالیکه دولت اسلامی پروفیسور برهان الدین ربانی در پی ایجاد یک محور صلح که در آن دولت و سایر نیرو ها در جهت قطع جنگ، حفظ صلح و تأمین امنیت سهم مشترک داشته باشند، نا امیدانه می کوشید.
در سنبله ۱۳۷۴، شفیقه حبیبی ریاست انجمن خواهران ژرنالیست رادیو تلویزیون و افغان فلم را متقبل شد تا جهت دفاع از حقوق زنان رادیو تلویزیون و افغان فلم و با تدویر کورس های آموزشی متنوع و کنفرانس ها بتواند اگاهی آن زنان را بلند ببرد.
در همین زمان و در حالیکه هر ساعت و هر روز خطر هلاکت به زیر بمباران راکت های کور موجود است، شفیقه حبیبی به رادیو می رود و به بهبود انجمن زنان ژورنالیست می اندیشد. امروز او با

محترم واصف باختری ساعت ۱۰ قبل از ظهر وعدۀ ملاقات دارد تا در مورد تدویر یک مشاعرۀ مناظره گونه توسط اعضای انجمن با وی مشوره کند، او بساعتش می نگرد ساعت ده و نیم است. در دفتر انجمن تلفن وجود ندارد، هنوز در کابل تلفن های انلوگ معمول است، لهذا خانم حبیبی برای صحبت تلفنی با محترم باختری به سکرتریت ریاست به تعمیر دیگر میرود و هنوز به تلفن تماس نگرفته که سه راکت بسیار قوی دیوار صوت را شکستانده و به تلویزیون اصابت نمود، دقایقی به خاموشی گذشت و بعد سکرتر رییس جویای معلومات شد، گفتند یک راکت مقابل دفتر انجمن اصابت نموده و مستخدم دفترکه یک خانم مسن بود به شهادت رسیده و دفتر کاملا تخریب شده، راکت های دیگر هم به صحن رادیو اصابت نموده وچند تن شهید شده اند. خانم حبیبی را از رفتن به دفترش مانع شدند و همۀ مامورین را رخصت نمودند جز کسانی که مسئولیت داشتند.
 



شفیقه حبیبی رییس، و اعضای هیأت رهبری انجمن خواهران ژورنالیست رادیو تلویزیون و افغان فلم

 


 

 

 


خانم حبیبی در مصاحبۀ با مجلۀ میرمن، ارگان نشراتی موسسه نسوان، در مورد حجاب مطابق آنچه در قرآن مبارک آمده است می گوید: "حجاب جزء فرهنگ دیرینۀ زن افغان است." در مورد سوال دیگر شیوۀ نطاقی: خانم حبیبی چنین می گوید: "نطاقی یک مسلک و یک هنر در یک ساخت وجودی معین است، بدین شرط که اساسات فنی و مسلکی آنرا باید دانست، هنر ادای کلمات و فهم ارزش ادبی آنرا باید داشت، آواز رسا و مرغوب، با لب ها و دندان های سالم و زیبا برای تلفط و بیان و زیبایی گوینده، اخلاق حمیده، دانش و آگاهی کامل به زبانی که نطاقی باید کرد و پشت کار و تلاش مستدام، امریست لازمی، در غیر آن نطاقی، اظهار کلمات و جملات است، بدون حصول هدف مطلوب. سوال دیگر، لطفاً در مورد خانوادۀ تان بگویید: " یک پسر و دو دختر دارم، پلوشه حبیبی تحصیلات خود را چون پدرش در ژورنالیزم مسلکی و سیاسی افغانستان تا درجه دوکتورا در خارج از کشور تکمیل نموده و همانجا است. دختر دومم، درخانی فهیم حبیبی، لیسانس زبان وادبیات انگلیسی میباشد.
اما انقلابات پی هم و دوری دخترش پلوشه از وطن برای تحصیل و بسته شدن راه های مراسلاتی و تلفنی برای زمان طولانی با آمدن طالبان در افغانستان، باعث می شود که شفیقه حبیبی از شهادت پلوشه در دیار غربت ماه ها بعد خبر شود که فرزند دلبند و با افتخار و دانشش را شهید نموده اند. وخودش برای سالیان متمادی در سوگ و غم می نشیند.

 



شهید دوکتور پلوشه حبیبی

 


شفیقه حبیبی در عین زمان چون نطاق اخبار عمدۀ شب و زمانی بحیث نطاقه پر صلابت با همان طنطنه و تاثیر در آواز مانند پار و یا گاهی فراتر از ان، صفحات برگزیدۀ تفسیری را از مجلدات کشف الاسرار، مناقبالعارفین و سیرت النبی قرآأت و دیکلمه میکرد. پارچۀ معروف بنام "آمنه" مادر رضایی پیامبر اسلام از همین ایام است که با چند متن ادبی زیبای دیگر در آرشیف رادیو وجود دارد.
بتاریخ1996/6/15 میلادی مصادف با ۵/۳/۱۳۷۴ هجری شمسی، مکتوبی از شاغلی حمید الله مخمور پسر جناب مرحوم مخمور معروف به (چاردیوال) از نویسندگان و منتقدین سالیان سلطنت ظاهر شاه که بحیث رییس آژانس باختر و مشاور وزارت اطلاعات و کلتور نیز در آنزمان ایفای وظیفه میکرد، به من دکتور محمود حبیبی مواصلت میکند تا موصوف در"سالنامۀ افغانی" که محترم حمید الله مخمور تهیه آنرا در دست دارد، راجع بمسایل ملی آنسالیان ادبار چون پرنسیپ های عمده و اصول بنیادی قانون اساسی آینده افغانستان، پرنسیپ ها و مسایل اصلی تحقق دیموکراسی در افغانستان و دیگر چالش های عمده از این قبیل که دامنگیر ملت افغان بوده است، ابراز نظر نموده آنرا غرض نشر در سالنامۀ متذکره ارسال نمایم.
من در پاسخنامه مفصلی که به عزیز القدر ارجمند حمید الله جان مخمور رقم داشتم، که اینجا از چند پراگراف نوشته نقل میکنم که به اوضاع بخصوص آن ماه ها، هفته ها و روز های تراژیک و مرگبار مردم و بخصوص ساکنین پایتخت ارتباط می گیرد.
ارجمندم، سی و پنج سال یا بیشتر ایام، بعد از ختم تحصیل در خارج، در همین دیار و با این زادگاه مالوف بودن و از این جا بر ماحول، دور دست ها و جهان نظر داشتن، احساس داشتن گاهی تا فرامرز گوشت و اعصاب و اندیشیدن، انسانرا ممکن در پایان کار، به حالت جنونی اندر کند که ناشی از لمس واقعیت ها و بر خورد با آنها با همه عریانی، سرسختی و هم سماجت آن است، واقعیت های مملکتی در انقلاب کم و یا بی نظیر تاریخ ... و با اندیشه وآگاهانه، شاهد و ناظر اکثر از سکوی قدرت دولتی - سیاسی بودن و باز و حال، این احساس ناتوانیهای ما کمترینان.
درساعتی که این سطور پریشان را می نوشتم، هواپیمای جت جنگنده ، دیوار صوت را بر فراز مخروبه های کابل در کمترین ارتفاع بشکست و بمبی را فروریخت و ناپدید شد. خاموشی سنگین همه را فرا گرفت. قلب ها در ان لحظات از حرکت گویا باز ماند.گلو ها فشرده واعصاب خرد و خمیر، از میز نوشته ام بلغزیدم و بسوی درب اطاق رفتم، و ایستادم و در پرت و پریشانی مغز اندیشیدم، ممکن است نواسه ام "عمر سعید" در اطاق مجاور سکته یا غش کرده باشد. با همان اعصاب و حجرات تفیدۀ دماغ، که تصورش را بسیار دور افتادگان این ماتمکده بمشکل توانند یا هم اصلاً هیچ نتوانند – درب را گشودم و به حجره دیگر داخل شدم. طفلک سه ساله را بدواً نتوانستم از کسی تمیز دهم که مادر کلانش "شفیقه حبیبی" بود ، هردو چنان ملحق و پیوسته بهم بودند ..... بعد دستان کوچک را دیدم که بر گوش ها فشرده شده چهره رنگ پریده، سرش را بخود کشیدم، بسویم با وحشت وتضرع گنگ می نگریست من و مادر کلانش هم گنگ بودیم. اما اشک در چشمان وعقده در گلو بود، عقده های ناتوانی، حقارت با احساس روحی هیچ بودن. پس بیایید و از ما قلیل الفهم کثیر التقصیران، باز ماندگان این جا، سوال دریافت راه حل معظلۀ نمایید که آنرا و دریافت آنرا دیگر به شاهراه غیب وصل نموده اند. ویا از ما طلبید که آنسوی پنداری که نه ترا، نه گذشته و تاریخ و هم فرهنگ ات را، هویت واعتباری قایل است، به چه می اندیشی؟ این دیگر ممکن قصوری باشد از نوع مشهود، در گیر و دار موسسۀ بنام سازمان ملل متحد ویا در بازی بزرگ تاریخ اما دیگر با بازیگر یکتا. این مرغکان رشته بر پا، صرفاً امان می طلبند و دوری از مایده ای زمینی از خود بهتران را، و آب نیمه گرم ونیمه پاک در حلقوم مادر مردگان ....
بیا تا کار این امت بسازیم قمار زندگی مردانه بازیم
چنان نالیم اندر مسجد شهر که دل در سینه ملا گدازیم


"بیاران طریق" اقبال
کابل اخیر سنبله ۱۳۷۵

*****
ادامه دارد......

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۴۱۷    سال هــــــــــژدهم               میزان          ۱۴۰۱    هجری  خورشیدی                اول اکتوبر  ۲۰۲۲