۲.۱. الماوردی: پیشتاز نظری سلفیه
الماوردی -
أبو الحسن علي بن محمد بن حبيب البصري الماوردي
- (از سال ۹۷۴ عیسوی تا ۱۰۵۸عیسوی) در شهر بصره عراق چشم به جهان کشو د، به
مثابه یک فقیه و پیرو مذهب شافعی در بغداد، پایتخت امپراتوری متزلزل عباسی
ها از شهرت زیاد برخوردار گردید. (۲) الماوردی در دربار خلفای عباسی -
القدیر بالله (۹۹۱-۱۰۳۱) وقایم بالله (۱۰۳۱-۱۰۷۴) - در راستای توجیه دینی
استبداد امپراتوری عباسییان خدملت شایانی نمود. خلیفه القدیر به فقهای
نامدار چهار مذهب تسنن (شافعی، حنفی، حنبلی ومالکی) وظیفه داد تا جزوه های
دینی در مورد توجیه دینی احکام دولتی به مثابه "حل المسایل" بنویسند. از
جمله جزوه “کتاب الاقناع"، اثر الماوردی مورد پسند خلیفه قرار گرفت.
البته الماوردی اثار دیگر نیز در خدمت توجیه دینی استبداد خلیفه تحریر کرده
است. از جمله می توان از این کتب نام برد:
v
أدب
الدنيا والدين
v
الأحكام السلطانية
v
قانون الوزارة
v
سياسة أعلام النبوة
v
تفسير القرآن "النكت والعيون"
به نظر الماوردی زعیم، به مثابه رهبر و امام، جانشین (خلیفه) پیامبر اسلام
بوده و مکلف است تا مطابق به احکام اسلامی در راستای تحکیم "نظام الهی" عمل
نماید. الماوردی با نقل قول از آیت ۵۹ سوره چهارم قرآن (یا
أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ
أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم؛"
– اطاعت کنید از الله، اطاعت کنید از رسول و اطاعت کنید از صاحبان قدرت –
امیر، امام و خلیفه - ) "فرمانبرداری مطلق" امت اسلام را از زعیم شان
اشتقاق می نماید. (۳) به این ترتیب الماوردی با قاطعیت تمام حق هر نوع
مقاومت علیه خلیفه را رد می نماید. به نظر الماوردی، خلیفه یا امام بایست
چهار پیش شرط را بر آورده سازد:
۱)
دارای عقل سلیم باشد
۲)
به مثابه فقیه، در اصول و احکام دین اسلام وارد باشد
۳)
از طریق "شورای حل وعقد"، مجلس فقها و علمای دین انتخاب گردد و در اخیر
۴)
از تبار قریش، یعنی قوم پیامبر اسلام باشد
سیمای خلافت اسلامی از نگاه الماوردی
الماوردی
می افزاید که خلیفه می تواند جانشین خویش را نیز خودش انتخاب نماید. پس از
بر گذاری "مراسم بیعت"، أمت اسلام مکلف است تا از "خلیفه" اطاعت کند، حق
ندارد آوا مر او را رد نماید و خلیفه نه می تواند پس از بیعت عزل گردد. به
نظر الماوردی امت اسلام در یک وقت تنها و تنها دارای یک خلیفه می باشد، و
هم زمان نه می تواند که دو یا بیشتر خلفا در سرزمین اسلام حاکمیت نمایند.
خلیفه می تواند که با هدف پیش رفت امور، برخی صلاحیت ها را به اشخاص دیگر
(وز را) انتقال دهد. به این ترتیب الماوردی تلاش می کند تا از طریق این
قرائت دینی، قیادت متزلزل خلفای عباسی را استحکام بخشد. به همبن لحاظ او
هر نوع مقاومت و مخالفت را مردود میداند. از همه مهمتر اینکه - نظر به
خطرات تجزیه طلبی در سرزمین های پیرامونی خطه اسلام – الماوردی هر نوع
تجزیه طلبی را منافی احکام اسلام قید می نماید. الماوردی بر یک اصل تاریخی
امپراتوری اسلام پناه برده و "موالی ها"، یعنی وا بستگان اقوام غیر قریش را
از حق قیادت و حکم روایی محروم می گرداند.
الماوردی در آغاز انقراض امپراتوری اسلام می زیست. زمانی که پس از او ابن
تیمیه، فقیه بزرگ دیگر بنیاد گرا که در سال ۱۲۶۳ عیسوی چشم به جهان باز
کرد، سرزمین خلافت اسلامی تجزیه گردیده و حکم روایی خلفای اسلام با توجیه
دینی مضمحل گردیده بود. در همان زمان است که مغل ها بخش های زیاد امپراتوری
اسلام را تصرف کرده و شهر بغداد، پایتخت خلافت اسلامی را با خاک یکسان
نمودند. علاوه بر حملات تعرضی و تخریبات گسترده، که امرا و حکمرانان مغول
از سوی باختر در سرزمین های مفتوح اعراب روا داشتند، شاهزاده ها و شوالیه
های خاور زمین به نوبت خویش و بنام دین مسیح به جنگ های صلیبی پرداخته و
در بین سال های ۱۰۹۹ تا ۱۲۹۱ عیسوی بیشتر از هشت مرتبه به سوی بیت المقدس
هجوم بردند.
۲.۲. ابن تیمیه: گره گشای عملی سلفیه
ابن تیمیه - ابوالعباس تقی الدین احمدابن تیمیه - در حران، در جوار شهر
دمشق تولد شده ( ۱۱۲۶۳ تا ۱۳۲۸)، یک عالم توانای اسلامی و مبارز پر آوازه
ی زمان خویش بود. ابن تیمیه در اثر مشهور ش "آلسیاسه و الشریعه" فرمان روای
قلمرو اسلام را "ظل االله الارض" – سایه خدا بر زمین – می خواند. ابن تیمیه
خود پیرو مذهب حنبلی بوده و به مثابه یک فقیه بزرگ در خدمت الملک المنصور
قرار داشت. گرچه که نزد ابن تیمیه آیات به حیث وحی آلهی، سنت پیامبر
اسلام، ارشادات خلفا ی راشدین و راهنمایی های صحابه کرام به مثابه منابع و
اصول اسلام ناب صدق می نمایند، ولی او به حیث یک فقیه، ارشادات خلفا و
راهنمایی های صحابه را تحت پرسش می برد. به تعبیر ابن تیمیه همه زوایا و
حواشی منابع فکری و دینی "بدعت در دین" شناخته شده و در نتیجه بی ایمانی،
شرک و کفر خوانده می شوند. از همین نگاه شعار ابن تیمیه، در "برگشت به قرآن
و سنت پیامبر" خلاصه می شود. به باور ابن تیمیه اسلام ناب با تصوف، علم
کلام و فلسفه آلوده گردیده است. از این جهت او در آثار ش در رد "متصوفون،
متکلمون و فلسفیون" بر آمده است. مطابق به ساختار امت اسلامی همان زمان،
ناشی از عدم وجود خلیفه و چند پارچه گی امت، برخلاف الماوردی به نظر ابن
تیمیه همزمان چندین "امام" می توانند در قلمرو اسلام وجود داشته باشند؛
مشروط بر اینکه شریعت پیاده گردد. به نظر ابن تیمیه درک وحدت الهی از طریق
تعقل نا ممکن می باشد.
این شیوه دید ناشی از تعبیر دینی ابن تیمیه در دستور کار پیروان بنیاد گرا
قرار گرفته و هر کسی که بر خلاف آن تلاش یا عمل کند، بایست خطر "تکفیر"
را بپذیرد. جزای اعمال "کفر" قتل است. در مورد وابستگی خلیفه و امام به
قریش، و از این طریق به پیامبر اسلام، ابن تیمیه ارشادات و قرائت اسلامی
الماوردی را مورد پرسش قرار میدهد. ابن تیمیه به این نظر است که خلیفه شرط
نیست که وابستگی تباری به قریش داشته باشد، ولی باید به صورت حتم عرب باشد.
(۴) ولی درمورد این که "موالی"، مسلمان غیر عرب تبار نه می تواند خلیفه
باشد، ابن تیمیه با الماوردی هم نظر است. ابن تیمیه در جمله فقهایی محسوب
می شود که از قرآن و سنت پیامبر – به تعبیر خود شان – جزا های سخت و سنگین
اشتقاق کرده اند: از جمله برای "قطاع الطریق"، قتل از طریق بریدن سر و برای
عمل زنا سنگسار تا آخرین رمق .
تعبیر الماوردی و ابن تیمیه از قیادت خلیفه و امام، ولو با تفاوت های جزیی،
منجر می گردد به آنکه زعیم امت اسلامی، توجیه دینی و الهی دریافت نموده، به
مثابه ظل الله تنها در مقابل آلله مسئول و حساب ده بوده و امت فاقد "حق
مقاومت و بازرسی" می باشد. به این ترتیب الماوردی و ابن تیمیه با سلب حق
خلافت از مسلمانان غیر عرب در لجن زار نژاد پرستی غرق گردیده، اساس اقتدار
گرایی دینی را گذاشته و با قرائت امروزی دین به نفی دموکراسی رفته، الزامات
هر نوع حساب دهی زعمای سرزمین اسلام را رد می نمایند و د ر نتیجه زمینه ساز
فساد اداری گسترده میگردند.
۲.۳. محمد ابن عبدالوهاب: جزم گرای رزمی سلفیه
"مسیحی ها بر مسلما نان غیر وهابی ترجیح دارند"
عبدالعزیز ابن سعود، پادشاه عربستان سعودی از ۱۹۰۲ تا ۱۹۵۳
(۵)
محمد ابن عبدالوهاب، بنیانگذار "وهابیت" در سده ۱۸ تلاش نمود تا -به گفته ی
خودش – با از بین بردن "بدعت ها" در اسلام، به شکل "اصلی و دیرینه ی
اسلام" – اسلام ناب – دست یابد. عبدالوهاب، پس از نوشتن اثر مشهور ش
"توحید" – حل المسایل وهابیت – توانست در سال های ۱۷۴۰ در شبه جزیره عرب با
ابن سعود، قوم شمشیر زن و پیکار جوی همان زمان تعهد اتی ببندد. وهابیت در
واقع یک جریان دینی با قرائت متصلب مدرسه تسنن حنبلی است. ولی ریشه های
فکری وهابیت بیشتر از جنبش سلفی آب می خورد، جنبشی که در برگشت به "اسلام
ناب" دوران خلفای راشدین، یعنی سلف صالح استناد می کند. دراین راستا
ارشادات و تعبیرات دینی الماوردی و ابن تیمیه، بانیان فکری سلفیه برای ابن
عبدالوهاب به مثابه الگو های قرائت دینی اسلام ناب قرار می گیرند؛ الماوردی
و ابن تیمیه، دو فقیه مذاهب شافعی و حنبلی در مبارزه با نظریات دینی و
فلسفی ال کندی، ال رازی، الفارابی و ابن سینا، این مفسران عقل گرای دینی بر
آمده و در اخیر راه "بنیاد گرایی دینی سلفی" را هموار ساختند.
۲.۳.۱ زندگی نامه سیاسی محمد ابن عبدالوهاب
محمد ابن عبدالوهاب (از سال ۱۷۰۳ تا ۱۷۹۱) در شهر "عیینه" از توابع نجد،
در بخش باختری نیمه جزیره عرب تولد گردید. عبدالوهاب پدر وی، یکی از قضات
آن شهر بود، که بر اصول مذهب حنبلی عمل می نمود. محمد، فقه حنبلی را در
زادگاه خود آموخت. (۶)
محمد بزودی با عبدالله و سلیمان، پدر و برادرش در مورد خوانش فقه حنفی
اختلاف نظر پیدا کرده و به ویژه برادرش علیه محمد از نوشتن هم خودداری
نکرد. دیگر گونی نظرات محمد منجر به آن گردید که پدرش از سمت قاضی به دور
انداخته شود. محمد ابن عبدالوهاب پس از آن به مدینه سفر کرد؛ جایی که از
نگاه آموزش اسلامی شهرت داشته و روشنفکران اسلامی از چهار گوشه دنیای اسلام
در آنجا گفتگو و مناظره می کردند. (۷) محمد ابن عبدالوهاب چهار سال در
مدینه سپری کرده و در آنجا با عبدالله ابن ابراهیم، یک فقیه نجدی و محمد
حیات السندی، اهل حدیث از نیم قاره هند هم صحبت گردید. از این طریق روابط
او با شاه ولی الله دهلوی، صوفی و فقیه هندی محکم گردید. بعد تر شیوه فکری
دهلوی در هندوستان - پس از پاکسازی بخش تصوف آن – منجر به بنیاد گذاری مکتب
دیو بندی گردید. پس از تجزیه نیم قاره هند این سنت دینی در پاکستان، به
ویژه در اکوره ختک مجلس نشین شد. از همین نگاه است که حتی امروز – با وجود
نقش تعیین کننده مذهب حنفی در پاکستان – اکوره ختک با وهابیت همسویی مذهبی
و عملی دارد.
محمد ابن عبد الوهاب در مدینه با آثار و نوشته های ابن تیمیه آشنایی پیدا
کرد. با وجود علاقه وافر به ابن تیمیه، محمد ابن عبدالوهاب ارادت ابن تیمیه
به تصوف قادریه را نپذیرفت و سخت در رد تصوف اسلامی بر آمد. از همین نگاه
او پس از این تلاش کرد تا برای شناخت خداوند و بینش اسلامی تنها "قران و
سنت پیامبر اسلام" را معتبر بشناسد. محمد ابن عبدالوهاب پس از آن به بصره
سفر کرد و در آنجا او برای نخستین مرتبه در نوشته هایش بعضی عملکردهای
رایج اسلامی را " شرک و بدعت" خواند. (۸) ولی روح متلاطم ابن عبدالوهاب در
بصره هم قرار نیافته، پس روانه بغداد گردید. در آنجا زن ثروتمندی را به
همسری گرفت و پنج سال در این شهر اقامت گزید. در اخیر او به شهر "اورا
میله"، جایی که پدرش اقامت گزیده بود، برگشت. ابن عبد الوهاب در همین جا
آغاز نمود تا عقاید و نظرات پراکنده اش را منسجم سازد. او کتاب "توحید" را
تالیف کرد. محمد ابن عبدالوهاب پس از مرگ پدرش در سال ۱۷۴۰ دوباره به
العیینه، زادگاه اش برگشت. این مرتبه عثمان بن معمر، حاکم منطقه از ابن
عبدالوهاب استقبال نمود. حاکم وقت برای گسترش تعالیم "توحید" و مصونیت گروه
همراهان او، شش صد تن مرد مسلح در خدمت او قرار داد. محمد ابن عبدالوهاب به
پیروی از تعبیر توحید خودش نخست از همه مقبره زید ابن خطاب، یکی از صحابه
ها و برادر خلیفه دوم را تخریب کرد. زید در جنگ یمامه در زمان پیامبر اسلام
به قتل رسیده بود.
نظر به فشار متنفذان قومی عثمان بن معمر مجبور گردید تا از حمایت ابن
عبدالوهاب دست بردارد. پس از آن ابن عبدالوهاب در سال ۱۷۴۴ عیسوی مجبور
گردید، تا به "الدرعیا"، یکی از روستاهای نجد نزد محمد ابن سعود پناه
ببرد. دراین دهکده زمین حاصل خیز بوده، ولی ده نشینان فقیر بودند. این واحه
از نگاه باغ های میوه شهرت خاصی داشت و توسط محمد ابن سعود، که به شقاوت و
سنگدلی شهره آفاق بود، با مشت آهنین اداره می شد. ابن سعود با شعور نظامی
ویژه خودش به زودی درک کرد که او می تواند از قرائت دینی ابن عبدالوهاب در
جهت گسترش نفوذ سیاسی-نظامی خویش بهره برداری نماید. هم زمان ابن
عبدالوهاب نیز به این باور رسید، که او می تواند از طریق ابن سعود، این
بادیه نشین پر مدعا شیوه فکری سیاسی و تعبیر دینی خودش را با پشتیبانی
نظامی مجهز گرداند. ابن عبدالوهاب تمام اهداف سیاسی- نظامی ابن سعود را
توجیه نموده و از این طریق برای ابن سعود زمینه ساز توجیه دینی تهاجم و
تخریب واحه های دور و نزدیک گردید. این اراضی تحت اداره متنفذان رقیب ابن
سعود قرار داشتند.
پس از گفتگو های زیاد ابن سعود و ابن عبدالوهاب پیمانی (میثاق) عقد نمودند،
که برای اخلاف آن ها نیز از اعتبار برخوردار می باشد. ابن عبدالوهاب به
ابن سعود تعهد سپرد که وی هرگز علیه "جزیه" و تادیات اجباری که ابن سعود بر
گروه ها و متنفذان دیگر وضع می نماید، دست به مخالفت نزنند. بالاخره این
پیمان با یک عروسی اجباری نهایی گردید. ابن سعود دختر ابن عبدالوهاب را
برای پسرش ابن عبدالعزیز به زنی گرفت. به این ترتیب از آمیزش تعصب مذهبی،
بیداد گری سیاسی و بی عدالتی اجتماعی، به ویژه در مورد زن، اتحادی به وجود
آمد که زیر بنای سلطنت تمامیت گرای اهل سعود در نیمه جزیره عرب گردید. ( ۹)
پس از آن ابن عبدالوهاب در خدمت محمد ابن سعود، جهاد را علیه هم مسلما
نانی اعلام کرد، که در خط ارشادات "توحید" عمل نه میکردند. با این اعلام در
سال ۱۷۴۶ راه برای قتل و غارت در سرزمین های دیگر هموار گردید.
عبدالعزیز ابن سعود، پادشاه عربستان (از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۵۳) به یکی از
دیپلمات های بریتانیای کبیر گفته بود، که او یعنی ابن سعود مسیحی ها را
نظر به مسلمانان غیر وهابی ترجیح می دهد. ابن سعود می افزاید که مسیحیان
مطابق به باور های دینی خود عمل می نمایند. اما مسلما نانی که در خط
"توحید" نیستند، مجرم به شرک هستند. (۱۰)
در سال ۱۷۳۳ در وقت حج خانه خدا، زمانی که محمد ابن عبدالوهاب با چند تن از
همراهانش به مکه رفته بودند، مسعود ابن سعید، شریف مکه و مدینه (حرمین)
خواهان جر و بحث بین محمد ابن عبدالوهاب و علمای حرمین گردید. در اخیر قاضی
مکه "وهابی باوران" را کافر اعلام نمود. قاضی به ابن حدیث تمسک می جست که
کسی که دیگران را بدون دلایل قانع کننده کافر بخواند، خود کافر است. پس از
مرگ ابن عبدالوهاب در سال ۱۷۹۱ ابن سعود به فتوحات خود ادامه داد. در سال
۱۸۰۲ ابن سعود ابن عبدالعزیز خارج از حوزه شبه جزیره عرب به کربلا، جایی که
امام حسین نواده پیامبر دفن است، حمله ور گردید. لشکریان ابن سعود داخل
شهر کربلا شده، اهل شهر را از زیر تیغ کشیده و مقبره امام حسین را تخریب
کردند. پس از آن دارایی شهر را تاراج کردند و همه جواهرات و طلا یی را که
در مقبره امام حسین بکار رفته بود، به یغما بردند. (۱۱)
جنگجویان ابن سعود – به اساس فتوا در مورد مباح قراردادن خون مسلمانان غیر
وهابی - به فتوحات ادامه داده تا سال ۱۹۱۲ تمام شهر های بزرگ همان وقت
شبه جزیره عرب، از جمله مکه و مدینه را تسخیر نمودند. این فتوحات وهابی ها
توام بود با تخریب مقبره های یاران وهم ر زمان پیامبر اسلام و سوختاندن کتب
اسلامی غیر وهابی. جنگ جویان وهابی هم چنان اماکن مقدس اسلام از قبیل خانه
های پیامبر اسلام، خدیجه، همسر پیامبر، ابوبکر، خلیفه اول و علی، خلیفه
چهارم را با خاک یکسان کردند. گرچه که علمای حرمین (مکه و مدینه) آیین
وهابی را قبلا رد کرده بودند؛ ولی پس از تصرف این مناطق توسط وهابی ها،
علمای منطقه با سر نیزه مجبور به پذیرش عقاید وهابی گردیدند. در کنار آموزش
اجباری عقاید وهابیت، وهابی ها در حرمین نیز از آتش سوزی - به زعم آنها –
"کتب شرک" اباء نورزیدند. بر عقاید مذهبی "حنفی و ما لکی"، از جمله
برگرداندن تسبیح و مراسم برگزاری "مولود شریف پیامبر اسلام" محدودیت ها وضع
کردند.
بینش دینی وهابیت و عملکردهای پرخاشگری کرسی نشینان ریاض بیا نگر روش جزم
گرایی و تعبیر دینی عبدالله بن عبدالوهاب است که امروز تروریزم بین المللی،
از "القاعده" تا گروه "دولت اسلامی " از آن آب می خورد. نظر به اهمیت شایان
دید وهابیت، اینک به اصل "توحید" به مثابه بینش محوری وهابیت نظری کوتاهی
انداخته می شود.
۲.۳.۲ "توحيد" مبنای توجیه دینی محمد ابن عبدالوهاب
بزرگترین اثر و زیر بنای عقیدتی محمد ابن عبدالوهاب کتاب "توحید" است، و
بنیان گذار وهابیت بحث و گفتگو در مورد تعبیر و تشریح "توحید" را به مثابه
رکن اساسی و تعیین کننده اسلام شکل و سمت می دهد.
محمد ابن عبدالوهاب سه نوع توحید را معرفی می نماید:
۱)
توحیدالربوبیه: پذیرش آلله به مثابه خالق کون و مکان، مرگ و زندگی
۲)
توحیدالاسما و الصفات: صحه گذاشتن بر همه صفات و اسامی پروردگار که در قر
آن از آن یاد گردیده است
۳)
توحیدالعباده: عبادت کردن تنها از ذات پروردگار
به نظر محمد ابن عبدالوهاب به توحیدالعباده می توان به مثابه خط فاصل بین
اسلام و کفر در نتیجه بین توحید و شرک دید.
ابن عبدالوهاب
هر نوع پرستش را که در برابر الله نباشد، تعدی و نقض توحید می خواند. در ین
میان می توان از دعا، استغاثه و استعانت نام برد، که گویا با وساطت
شخصی دیگر مانند ، پیر، امام، شخص روحانی و یا حتی خلیفه و یا شخص
پیامبر اسلام از درگاه الله مراد خواسته می شود. در همین ردیف
توسل، شفاعت، تبرک و زیارت، همه این ها – به نظر ابن عبدالوهاب - نقض
توحید بوده، و نقض کننده مشرک است. در این رابطه اصطلاح "بدعت به دین"
نیز نقش عمده بازی می نماید. اصطلاح بدعت در گفتگو های مذاهب با انواع
گوناگون افاده گردیده است. ازجمله عزالدین بن عبدالسلام، یکی از بزرگترین
فقهای مذهب شافعی پنج نوع "بدعت" را تشخیص می دهد: بدعت فرضی، بدعت توصیوی،
بدعت مجاز، بدعت مکروه و بدعت ممنوع.
بن عبدالسلام سه نوع اول را حتی "بدعت حسنه" می داند. ولی ابن عبدالوهاب
قاطعانه همه عادات و اعمال را که پس از سده سوم هجری در جهان اسلام معمول
گردیده اند، بدعت ممنوع می خواند. به نظر او همین بدعت، اسلام را در سده
های اخیر از راه و رسم اسلام ناب به دور ساخته است. بنیاد گذار وهابیت به
همین ترتیب با "تقلید" و "ذکر" به مبارزه بر خاسته و همه کردار مبنی
بر این اصول را رد می نماید.
دیده می شود که ابن عبدالوهاب خط قرمز شرک و توحید را بسیار تنگ کشیده و
پیروان مذاهب دیگر را، اعم از تسنن و تشیع با کوچکترین عدول از اصول طرح
شده وهابیت، "مشرک" قلمداد می کند. در نتیجه با این هویت مذهبی، ابن
عبدالوهاب همه مسلمانان غیر وهابی را با این صفات ناروا متهم کرده، جهاد
را علیه آنها فرض دانسته، خون شان را مباح گفته، دارایی های آنها را
استملاک کرده و در اخیر زنان و فرزندان آن ها را به کنیزی و برده گی می
کشاند.
تشکیل حکومت عربستان سعودی که بر پایه های وهابیت استوار است، در روند
فتوحات خویش بیش از ۴۰۰ هزار مسلمان غیر وهابی را از زیر تیغ کشیده، و دست
و پای بیش از ۳۵۰ هزار دیگر را با ساطور قطع کرده است. (۱۲)
آل سعود با پیروی از تعبیر دینی ابن عبدالوهاب، در تاریخ فتوحات اسلام برگه
تازه ی باز کرد. چنانچه که فاتحان جهاد کلاسیک اسلام، بر سرزمین های غیر
اسلام تاخت و تاز کرده و همه ناروایی ها را بر مردمان بومی غیر مسلمان
اراضی مفتوحه روا داشته اند. ولی اهل سعود با پیروی از وهابیت همان تعدی و
تظلم را بر مسلمانان غیر وهابی نیز عملی می کند.
گرچه که از نظر اسلام انسان ها به گروه های مسلمان و غیر مسلمان، همچنان
برده و آزاد تقسیم میکردند، سلفی ها و به ویژه وهابی ها از این تقسیم بندی
فراتر رفته و بین مسلمان وهابی و غیر وهابی، تفاوت به مشابه اسلام وکفر
قایل می گردند. در آیین سلفیه، و هم چنان به روایت وهابیت، حکم روایی در
قلمرو اسلام به اعراب اختصاص پیدا می کند. این عدم مساوات در مورد زعامت
منجر به بی عدالتی در تمام زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و قضایی می
گردد. نظر به اصل بنیاد گرایی سلفیه و تمامیت گرایی وهابیت، امت حق انتخاب
سر نوشت خود را نداشته، علما و فقهای اسلام به نام دین برای آنها تصمیم
اتخاذ می نمایند. علاوه بر آن هیچ کس حق انتخاب مذهب و دین خود را نداشته و
خروج از دین اسلام مستوجب مرگ است. به این ترتیب این شیوه دید دینی، به
آزادی عقیده، آزادی بیان و اندیشه، در نتیجه به حقوق بشر سخت لطمه وارد می
نماید. پیروان سلفیه و وهابیت امر دستور جنگ را علیه "غیر مسلمین" صادر
کرده و گروه های مخالف در مقابل بدیل "یا مرگ و یا پذیرش اسلام" – به
تعبیر جزمی آنها – قرار می گیرند. در نتیجه منش اهل سلفیه و وهابیت با دانش
امروزی، گستره عدالت اجتماعی، عقل زمانه و حقوق بشر به شمول تساوی حقوق زن
و مرد ناسازگار می باشد. توجیه دینی خلافت آن بر نژاد پرستی استوار می
باشد. ابعاد عملی این برداشت دینی در بخش بعدی ارزیابی می گردند.
۳. نشیب وفراز سازمانی و ساختار سیاسی دولت اسلامی
۳.۱.
المصعب الزرقاوی - به چالش کشانیدن رهبری القا عده -
اعلامیه "دولت اسلامی" که به تاریخ ۲۹ جون سال ۲۰۱۴ پخش گردید، بیانگر آن
است که ابوبکر البغدادي به مثابه خليفه با آرزوهای گسترده و خواست های
بیشتر از انتظار حلقه های جهادی وارد کارزار شده است. دراین اعلامیه، بر
تصمیم "شورای حل و عقد"، متشکل از "شخصیت های بزرگ، رهبران و اعضای شورای
نظامی و سیاسی"، مبنی بر اعلام "خلافت اسلامی" صحه گذاشته می شود. پس از
آن تذکر می رود، که شورای حل وعقد برای "امت اسلام" خليفه تعیین و به او
بیعت کرده است. در اخیر از مسلمانان جهان هم دعوت می کند، که به خليفه
"ابراهیم البغدادي" بیعت نمایند. دراین اعلامیه البغدادی، "خلیفه تازه دم"
با این صفات آراسته می گردد: "شیخ، مجاهد، عالم، واعظ، عابد، قاید،
مبارز، از تبار پیغمبر وعبد الله". در اخیر اسم خلیفه با این تفصیل درج
می گردد: "ابراهیم عواد ابراهیم البدری القریشی السامرائی".
اعلامیه تنها به دعوت از مسلمانان بسنده نکرده، بلکه اضافه می کند: "بر همه
مسلمانان لازم است که به خليفه ابراهیم ( البغدادی) بیعت کنند و از او
پشتیبانی نمایند. با رسیدن سپاهیان خلافت و گسترش قیادت خلافت به مرز های
آنها، مشروعیت تمام امیر ها، گروه ها، دولت ها و سازمان ها منتفی می گردد."
به ادامه آن در اعلامیه "عمر شیشانی" به مثابه قوماندان و "ابومحمد
العدنانی" به مثابه سخنگوی گروه دولت اسلامی معرفی می گردند.
پس از آن خود ابوبکر با تمسک به آیات قرآن می گوید که "ای مسلما نان، خدا
ما را خلق کرده است که تنها به او ایمان آوریم، عبادت کنیم و دین او را
پیاده نماییم". ابوبکر می افزاید:" الله به ما امر می کند تا با دشمنان او
مبارزه کنیم و به خاطر او جهاد کنیم تا به تاسیس دین او پیروز گردیم."
خليفه البغدادی در ین خطبه از یکطرف تمام مسلمانان را مورد خطاب قرار داده
و هم رزمانش را "برادران مجاهد" یاد می کند؛ برادرنی که پس از مشقت های
زیاد و با پیروی از قرآن گویا به ایجاد خلافت و تعیین امام دست اندر کار
شده اند. اینکه او در خطبه اش به هیچ مرز جغرافیایی و یا محدودیت ارضی
خلافت و جهاد اشارت نه می کند، خود فرآورده گذشته های سرنوشت سیاسی او است
که با سازمانش سخت گره خورده است. چنانکه سازمان جهادی او از "جماعت
توحید"، پس از سپری شدن زمان طولانی و طی کردن فراز و نشیب های سیاسی و
نظامی در اخیر به "دولت اسلامی" مسما گردیده است. خليفه ابراهیم در خطبه
خویش تلاش می کند تا به تمام نکات مهم در مورد توجیه دینی خلافت و پیش شرط
های آن – به تعبیر سلفی ها – پاسخ قانع کننده ارایه کند.
البغدادی به مثابه "فقیه" و در وابستگی به قبیله قریش (قبیله پیامبر اسلام)
گویا نظر به مشخصات بانیان آیین سلفیه (الماوردی و ابن تیمیه) دو پیش شرط
اساسی خلافت را بر آورده می سازد. به اضافه آن، تدابیر سیاسی- نظامی او به
مثابه "رهبر جهاد" گویا بیانگر "عقل سلیم" او می باشد. در اخیر نظر به این
که الغبدادی از طریق "برادران مجاهد" توسط "شورای حل و عقد" به خلافت
رسیده است، پس او همه چهار شرط خلافت را بر آورده می سازد. به این ترتیب
خليفه البغدادی همه امرا، رییس های جمهور، شیخ ها وبقیه کرسی نشینانان طراز
اول کشور های اسلامی را به فرمان برداری از خلافتش دعوت کرده و در نتیجه
همه را با چالش "توجیه دینی" حاکمیت مواجه می سازد.
ابوبکرالبغدادی - متولد در سال ۱۹۷۱ در شهر "سامره" عراق است. او در آغاز
حملات ایالات متحده امریکا بر آن کشور (در سال ۲۰۰۳) یکی از ملایان مسجد
"امام احمد بن حنبل" در این شهر بود. البغدادی، که در نظام اقتدار گرای
صدام حسین نیز به مثابه یک مجاهد فعال بوده است، پس از اشغال نظامی آن کشور
توسط ایالات متحده امریکا، چهار سال در اردوگاه "بوکا" در جنوب عراق تحت
اسارت نیرو های امریکایی بسر برده است. وی در همین زندان، که تعدادی دیگر
از رهبران جهادی شبکه القاعده در عراق نیز زندانی بودند، به تندروی بیشتر
روی آورد.
گروه جهادی ها، از جمله الزرقاوی و البغدادی نخست بنیاد سازمان "جماعت
توحید وجهاد" را گذاشتند، که به زودی در سال ۲۰۰۳ منجر به ایجاد سازمان
"جیش اهل السنه و الجماعه" گردید. البغدادی دراین گروه آمر بخش "کمیته
شریعت" بود. جنبش اهل "السنه و الجماعه" در اوایل سال ۲۰۰۶ به "مجلس شورای
مجاهدین" پیوست. این سازمان شبکه محلی القاعده در عراق بود. بالاخره این
"مجلس شورای مجاهدین" نام خود را به "دولت اسلامی عراق" تبدیل کرد. "دولت
اسلامی عراق" به نوبت خویش و پس از گسترش دامنه جهاد در سوریه به "دولت
اسلامی عراق و شام" –داعش- تغییر نام داد.
ادامه دارد |