کابل ناتهـ، داکتر لطیف طبیبی

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

بخش اول

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمهوری سوم" اسلامی" و نا بهنجاری ها در ساختار درونی مرحله گذار

 

 

بخش دوم

 

1-2) قشر نوپا

 نخست از همه باید گفته شود که  در ساختار سیاسی کنونی افغانستان هیچ چیزی  قابل پیشبینی  نیست.  همانطوری که در پیش  گفته  شد، رژیم یک دست و متمرکزی در کشور و جود ندارد.  نظام سیاسی کنونی افغانستان متشکل از جناح های جنگسالاران محلی ، نمایندگان برخی از گروه های مذهبی، فرزندان مالکین بزرگ قبلی و بیروکرات های گذشته افغانستان است، و همین عناصر موقعیت های کلیدی را در دست دارند. این ها به مثابه نمایندگان ماللکین بزرگ و اشرافیت کنونی حاکم در کشور در ساختار سیاسی و هم در روند اقتصاد « شبه سرمایه دار» یعنی بازار آزاد سهم کلی دارند. برخی از اعضای این نهادها که در متن رژیم حاکم افغانستان شامل اند از فضای باز و آزادی های فردی ( بت های موهومی سیاست جهانگرای لیبرالیسم نوین) سخن می گویند، تا دل سردمداران شرکت های بازار های بین المللی را به دست آورند.

 

 در مدت چند سالی که از روند ترویج اقتصاد آزاد نو در افغانستان می گذرد، قشرنو پایی از سرمایه داران، تاجران، بازاریان و نزدیکان آن ها که در قبل از ویژگی های آن ها ذکر شد با حرکت نسبتأ بطی به طرف خود شناسی تشکیل یک طبقه اقتصادی جدید سیر دارند. این روند اقتصادی با این طبقه ی که عاری از پیشینه فرهنگ اقتصاد نوین و دلسوزی به منافع کل اجتماع میباشد، جامعه را به کجا سوق خواهد داد.  برای روشن شدن آینده پدیده اجتماعی کشور رجوع می کنیم به اثر «اونوره دو بالزاک 1799تا1851 فرانسه» در مجموعه داستان های او که تحت عنوان «کمدی انسانی» به چاپ رسیده است. این کتاب ساختمان درونی اجتماع فرانسه در دوران حیات بالزاک را پدیدار می کند. بالزاک نشان می دهد که (... اجتماع فرانسه همزمانش به میدانگاه جنگ آشتی ناپذیری تبدیل شده است که در آن هر کسی بر ضد دیگران می جنگد؛ میدان گاهی که « وحشی ترین خود خواهی ها در آن پیروز می شود.» پاریس؛ جائی که مردم « مانند عنکبوت به جان هم افتاده اند و یک دیگر را می خورند ». جامعه سرمایه داری فرانسه افکار و وجدان آدمی را به صورت کالای قابل خرید و فروش در آورده است. سرمایه داران  به مردم تبلیغ می کنند که به گفتار و عقاید خود پابند مباشید و هر گاه کسی آن ها را ازشما خواست به او به فروشید...  در افغانستان اکنون این عناصر خصلتی مشابه به چنین گونه ای از پول سازی را دارند.  به این معنی که پول در آوردن را از هر راهی مشروع  می دانند، و به خاطر پول به هر کاری- اعم از رشوه خواری، قاچاق، چپاول گری ، وطن فروشی ، حتی انحلال شرکت  های  که خود تشکیل داده اند- دست می زنند. این اقشار - بر خلاف  سرمایه داران قرن 17 و 18 اروپا- که بانک جهانی از آن خصلت سرمایه داری  به افتخار یاد می کند، نه به تولید کمک می کنند و نه هم به رشد تجارت ملی و گسترش اعتبارات. روند اقتصاد آزاد کنونی در افغانستان از دهه ها  به اینسو، یعنی پیش از دوران سیاست اقتصادی شبه مدرنیسم دوران سلطنت ظاهر شاه، خصلت انگلی داشته است. با توسل به کثیف ترین شیوه های  ممکن  پول در می آورند و اقشار وسیع انگلی در حول  خویش خود ایجاد می کنند. این اقشاربه اصطلاح غربی ها، معتدل ها و  پراگماتیست ها استند. اینها اکنون به  تدرج می روند که خود را بشناسند.  البته این افراد زرنگ تر از آنند که دم  به تله ورشکستگی احتمالی بدهند. آن ها تابعیت های کشور های غربی را دارند و یا در آنها سرمایه اندوخته اند. خانه ، کارخانه ، شرکت ها و سرمایه خود را در غرب حفظ می کنند و بین افغانستان و کشور های محل اقامت خود پلی ایجاد کرده اند، تا بلکه  بتوانند شیره ای جان مردم افغانستان را به مکند و به سواد گری های خود بیافزایند. در اینجا باید افزود که در تاریخ معاصر افغانستان این نخستین باری است که چنین اقشاراقتصادی بشکل بسیار سیستماتیک، اما ضعیف و پراگنده و عاری از فرهنگ سرمایه داری کلاسیک غربی، با فرهنگ عقب مانده سنتی و چپاولگری در ساختار جامعه ما در حالت ظهور پدیدار شدن است.

 

آنچه را که در اینجا باید قویأ  تاکید  کرد، این است که بحث ما بر سر اقشاراقتصادی افغانستان در باره ای گرایش عینی جامعه عقب مانده به مرحله گذار، یعنی وسیله ی تحول اقتصادی است.  نه برداشت نوع  متفاوت آن توسط متخصصین اقتصاد سیاسی چه « دوئد ریکاردو- و راهنمای اقتصاد لیبرالیسم آدم سمیت» وغیره که برخی از آن ها جدل های  پایان  ناپذیری  در بیان  تئوری  « طبقه » اقتصادی  دارند. و برپایه آن تئوری توجیه برخی تضادهای سرشتی نهفته در خود گرایش  های  پیشرفت را می بینند. چنین چیزی مورد بحث ما نیست.  بل صحبت ما بر سراقشاراقتصادی افغانستان بر این است که تا اندازه امکان، کوششی باشد تا راه های شناخت روند اقتصادی کنونی را بازگشاییم.

  

2-2) ریشه های اجتماعی جمهوری سوم افغانستان

 

آنچه که از نگاه علوم اجتماعی باعث سر درگمی روشنفکران افغانستان شده است، این است که رژیم افغانستان نه خودش در این مدت  دراستحکام ساختار حکفرمایی خود موفقیتی به خرچ  داده است، و نه هم قدرت های بزرگ غربی، که بی شک به خاطر مصالحی که خود سنجیده اند، در تهاجم نظامی به سرکردگی ایالات متحده آمریکا در افغانستان شرکت دارند. روش های اینها به خاطر استحکام نظام سیاسی در افغانستان تا اکنون باعث ایجاد پایداری چندانی نشده است.

 

 ما در زمستان 1381 خورشیدی در شماره پنجم "مردم نامه باختر" در یادداشت  ویراستاران، بر دیدگاه های برخی از پژوهشگران را در باره تشکل ساختار اداری و مللکی  نظام آینده افغانستان که جمهوری  سوم از آن سر بدر کرده است،  صبحتی داشتیم. ما درآنجا گفتیم  که نمی شود از برخی  پرسش هایی در رابطه به  چگونگی سرهم بندی و شکل دهی اداره مؤقت در بُن ، و به دنبال آن حکومت مؤقت در کشور چشم بپوشیم. اینکه  زیادتر از سه سال است که از این  نهاد در افغانستان می گذرد، فرایند ارتباط مفهومی این نهاد، به اساس زبان اصول گرایان مذهبی و جنگسالاران محلی ما سیر می کند. شاید همین امر باعث موفقیت آقای کرزی برای جلب علاقه  در حوزه عمومی گفتمان اجتماعی شده باشد. درزیادتر از سه سالی که گذشت، گفتمان  توسعه ی سیاسی جامعه دموکراسی در افغانستان توجه افکار عمومی جهان  را  به شدت جلب کرده است.

 

اکنون تقریبآ چهار سال از اسقرار نظام سیاسی افغانستان که  در اول بنام  حکومت مؤقت یاد می شد، می گذرد. در گذار تاریخ،  ملت ها  گاه  برای  پاره ای  شخصیت ها به گونه استثنایی موقعیت های میدهند که این موقعیت ها بیشتر به صورت تصادفی  و ویژه ای پیش می آید، و شخصیت هایی مورد  اطمینان و اعتماد  توده ی  مردم  قرار می گیرند. اینان در چنین موقعیت های تصادفی و استثنایی می توانند مردم را به نیکبختی و بهروزی رهنمون شوند. و یا آنان را در سراشیب  تیره  روزی  و نابودی  بغلتانند. آن  کس  که از چنین  بختی بر خورداراست مورد اعتماد بی دریغ- و کور- مردم قرار می گیرد و همزمان مسؤلیتی  بزرگی را بر عهده  دارد. زیرا در کنار این بخت  این  خطر نیز هست که با بی اعتنایی به خواست ها  و انتظارات مردم به نفرین ابدی  دچار گردد.  متآسفانه این پدیده ی است که حکمفرمایان افغانستان از صد ها سال تا امروز به خود کمایی کرده اند. موقعیت آقای کرزی نیز بر همین قاعده استثنایی و تصادفی ا ست. آیا آقای کرزی از این موقعیت خود استفاده درست به نفع اقوام افغانستان کرده است؟ تا کنون  که چند سالی از عمر جمهوری سوم می گذرد، هیچ یک از اعضای بلند پایه دولت اسلامی  افغانستان از معمم و موکل گرفته تا وزیران بر پایه شایستگی و یا اعتماد مردم به مقام و موقعیتی دست نیافته اند. اگر تصادفی، عناصر لایق و شایسته  ملی در این نهاد  به گونه ای  راه یافته بودند،  زمانیکه زبان انتقاد در باره کاست های حکومت گشودند، فورأ از عضویت حکومت کنار گذاشته شده اند. مردم شخصیت آقای کرزی را اینک با گذشت این همه سال از روی افرادی میسنجند که حکومت وی را گردانندگی میکنند.

 

 واقعیت انکار ناپذیری است که اوضاع و احوال کشور به جایی رسیده  که مردم از هر فردی که مطلوب و مورد اعتماد تایید رهبران امتحان داده ما و نهاد های وابسته به آن ها باشد، روی می گردانند. بیزاری همگانی از نظام بی حاصل حاکم افغانستان چنان است که مردم از کمترین فرصت  ممکن برای نشان دادن نفرت خود سود می جویند. بخت مردم ما در این است که  رهبران  نظام  حاکم « چشم دارند و نمی  بینند، گوش دارند و نمی شوند». آقای کرزی از یاد نبرید که مردم ما بیش از وجاهت شما از کراهت رقیب های انتخاتی تان بیزاری نشان دادند. بر پایه ارقام و آمار، شما از سوی مردم با چنین حجم گسترده ای انتخاب شده اید. به دست آوردن چندین ملیون  رای اکثریت مردم ما سرمایه ای  در خور توجه بود که به شما موقعیت استثنایی بخشید. اینک شما دارید این موقعیت استثنایی را آسان از دست میدهید.

 

اکنون سخن بر سر این است که  چرا این رهبران نتوانستند و این  جربزه را  داشته اند که از این امر اتفاقی فضیلتی می ساختند؟  به پندار من، درک درست مثلا در موقعیت آقای کرزی این است که او می توانست و باید با تکیه بر حجم گسترده ی رای مردم  در برابر جناح های جنگسالار مذهبی- محلی بایستد و به خواست برحق مردم مبنی بر اصلاح نظام ساختار سیاسی کشور قاطعانه عمل کند تا چرخ اقتصاد ویران شده دوباره به گردش آید و زندگی مردم از سرازیر شدن این همه کمک های جهانی مستفید شوند. از بررسی گزارش های کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان به این نتیجه می رسیم که زیادتر از هفتاد در صد مردم افغانستان  نا رضایتی خود را از دوران زمامداری خلق و پرجم و جناح های مذهبی افغانستان ابراز داشته اند. برای اینکه بسیاری از مردم ما به ویژه زن ها شکنجه و زجر زیادی از این نهاد ها برده اند. در حالیکه آقای کرزی اعضای دولت خود از عناصر مطلوب  همین جناح  ها بر گزید و بر تقویه آنها و دادن فرصت بیشتر به آنها همواره کوشیده است. اگر مثلآ آقای کرزی به راستی خواستار بر قراری « حکومت قانونیت» میبود، این همراهان دیروز و پشتیبانان امروز را که خود مظهر قانون شکنی و بی عدالتی و بی اعتنایی به حقوق شهروندی مردم اند، به تدریج کنار میگذاشت، که چنین نشد. به گفته قبلی خود آقای کرزی، بی عدالتی و جنگسالاری به همراه تجارت و کشت مواد مخدره و تروریزم سه خطر عمده برای امنیت ملی افغانستان استند. با تروریست ها جامعه جهانی دست به گریبان است، اما دو خطر دیگر را شما خود با تقویه جنگسالاران که خود تاجران و قاچاقبران شناخته شده مواد مخدره اند تقویت کردیه اید.

 

3-2)    امریکا و نقش آن در جمهوری سوم

 

درهنگامی که دولت های اروپا بعد از ختم جنگ جهانی دوم به تازگی به نفس کشیدن آغازیدند، ایالات متحده امریکا طمعم شیرین پیروزمندی های الحاق شرکت های صنعتی اروپا  با شرکت های امریکایی را چشید. به خاطر تامین نیاز های بر آمده از توسعه  صنعت، ایالات متحده امریکا به مثابه امپراطوری  نوینی  در جهان تبارز کرد.  در کوتاهترین فرصت، این امپراطوری  به تاراج سرمایه های ملی ملت ها ، گوی سبقت را از تمام کشور های صنعتی دیگر ربود. و در هنگام اقتضاء از همه ابزارهای تهدید و سرکوب در نیل به  مازاد سود زیادتر خود بهره ها جست.

 

 دولت امریکا برای جهانی شدن ساختاراقتصادی سرمایه داری ، سیاستی را در پیش گرفت که در حدود  دو هزار سال  پیش از آن،  قیصر های روم  در امپراطوری روم عملی کرده بودند. زمانی  پس از آن  که مسیحیت  به عنوان دین رسمی امپراطوری روم اعلان شد، قیصر های روم  دریافتند که باورهای دینی چه اهرم نیرومندی برای استواری فرمانروایی تواند بود. چنین  بود که میان دربار و کلیسا پیوندی پدید آمد که کماپیش تا پایان سده های میانه ادامه یافت. تا این ایام کلیسا به صورت موثری در حکومت و نظام اداری آن کشور چیره بود.

 

 به پیروی از سیاست امپراطوری روم، چنین سیاستی را دولت ایالات متحده بعد از جنگ جهانی اول عملی کرد. طراحان سیاسی  ایالات متحده امریکا  پس از جنگ جهانی دوم  به این فکر افتاده بودند. در روز یایانی جنگ جهانی دوم،  با طرح « مارشال پلان» برای آلمان غرب زمینه  ادغام صنایع اروپا به امریکا را آماده ساختند و همزمان برای تصرف منابع انرژی و مواد خام به کشور های دارنده این منابع داخل عملیات سیاسی شدند.

 

دولت ایالات متحده  امریکا در قاره آسیا، افریقا و امریکای جنوبی همان سیاست تکیه بر مذهبیون  را در پیش گرفت.  ضمن سوء استفاده از میسیونر های مذهبی در امریکایی جنوبی  و  گروه ها اسلامی در کشور عربی و ایران، حلقه استعمار را با تحمیق توده های نا آگاه تنگ تر کرد. همایون کاتوزیان در پژوهش علمی خود در باره سرنگونی دکتر محمد مصدق به این نتیجه رسیده است که آیت اله کاشانی و گروه فدائیان اسلام با دریافت پول از امریکا، در سقوط حکومت مصدق دست داشته اند(8). بعد از سقوط  دکتر مصدق در ایران در کشور های خلیج و عربستان سعودی حکوماتی وابسته به خود در شکل نهاد های امارات عربی در این کشور ها جا بجا کرد. به تعقیب آن با همیا ری گروه های افراطی مذهبی جریانات روشنفکری کشور های عربی که  به رهبری جمال عبدالناصر شروع شده بود، یکی بعد از دیگری سر نگون ساخته شدند. در پاکستان بعد از دخول پاکستان به پیمان نظامی «سنتو» وپشتیبانی دولت امریکا از نظامیان پاکستان در ظرف سه دهه اخیر روند اجتماعی پاکستان به جایی کشیده که این کشور تقریبأ عاری از هر گونه گفتمان و جنبش روشنفکری است.  دولت ایالات متحده امریکا با  بی  اعتنایی  به افکار عمومی  مردم این  کشور ها، با کماشتن  گماشتگان  سر سپرده  خود  در نظام های سیاسی این کشور ها، حیطه مناطق عملیا تی خود را در این سر زمین ها پهن  کرده است. دولت ایالات متحده امریکا در امریکای جنوبی یک سیستم اولیگارشی سیاسی  به رهبری نظامیان- کلیسا- مالکین بزرگ بوجود آورده است. شرکت های بزرگ امریکایی به ویژه شرکت اتحادیه میوه و غیره به فعالیت های اقتصادی خود در این قاره آغازنمودند. در ربع قرن اخیر دولت ایالات متحده امریکا در یازده کشور امریکای جنوبی دولت های نظامی را  جا به جا کرده است. این دولت های نظامی در دوران زمامداری خود  از هر گونه اعمال فاشیستی علیه مردم بی گناه، خود داری نکردند. بهترین نویسندگان امریکا جنوبی در دهه های هفتاد و هشتاد غربت نشینان دوره اول پناه گزینان بعد از جنگ جهانی دوم درکشورهای اروپای غربی بودند. در واقع این روشنفکران امریکائی جنوبی  فرهنگ آوارگی را دوباره در اروپا رواج دادند و در همانجا نقاب بر خاک کشیدند

  درآغازدوره ی اول امپراطوری بوش دوم اضلاع متحده امریکا به خاطر بحران اقتصادی و تجمع پروسه  سود مازاد سرمایه به نفع شرکت های بزرگ، با گرایشات سیاسی و مکتبی و مذهبی راستی، برنامه زمامداری را در پیش گرفتند. سیاست دولتمداران امریکا در داخل تکیه با کلیسا است. ستم گرایی حقوقی علیه اجتماع کوچکی از همجنس بازان زن و مرد را که در این جوامع یک امر طبیعی شناخته می شود ، پیشه سیاسی خود ساختند.

 

 حادثه تراژیدی یازده سبتامبر2001 زمینه ی خوبی بود برای عملی کردن دو  باره ی سیاست های تهاجمی خارج از امریکا. از آنجائی که (امارت اسلامی افغانستان) به رهبری طالبان، با آنکه برخی از رهبران طالبان به رهنمایی های سیاسی دولت ایالات متحده ی امریکا تربیه شده بودند، طراحان فاجعه یازده سبتامبر نیویارک را درافغانستان جای داده بودند، از همه زودتر مورد خشم دولت امریکا قرار گرفتند. در موازات با این، برچیدن نظام امارت اسلامی طالبان یک ضرورت مبرم اجتماعی و تاریخی مردم افغانستان نیز بود (9). از همین خاطر امپراطوری بوش دوم برچیدن نظام طالبان را به مثابه یک امرنیک می پندارد، که از نگاه منافع مردم افغانستان نیز یک امر نیک بود و اشتراک منافع دوکشور را تداعی مینمود. اکنون اسناد راجع به چگونگی اقدام به سرنگونی نظام امارت اسلامی طالبان در افغانستان در آرشیف گزارشات الکترونیکی (10) درکانگرس ایالات متحده امریکا تحت  نام  The Downing Street memo. موجود است.

 

 بعد از سقوط امارت اسلامی طالبان درافغانستان و به خاطر جاگزین کردن نظام نوینی در این کشور، برخی از طراحان سیاسی دولتمداران امریکا دکترین( سیاست اقتصادی جهانگرای لیبرالیسم نوین) را مطرح می نمایند. این دکترین که در افغانستان نظر به شرایط خاصی زمینه عملی پیدا می کند، با تشکل دولت و  پروسه دموکراسی برای افغانستان به نوعی به مثابه گرایش سیاسی دکترین نوین در جهان ارایه و مورد اجرا قرار گرفته است. به باورپیروان این دکترین در مقامات ایالات متحده امریکا، که دولت نوین افغانستان به نوعی با توجیه اخلاقی نیز همراه است، یعنی  از دید اتباع افغانستان مشروع جلوه می کند.  و اگراین دولت در حلقه سیاست اقتصادی جهانگرای لیبرالیسم نوین که از حمایت دولت امریکا و بانک جهانی و شرکت های بزرگ برای سرمایه گذاری در بخش های منابع طبیعی شان بر خوردار باشد، درآن صورت این دولت قادر خواهد بود که بر اساسات اخلاقی، مشروعیت خود را از طریق آرای عامه که بنیاد و تکیه گاه اساسی قدرت حاکمه است، حصول کند. به باور ایشان جمهوری افغانستان به ریاست آقای کرزی بر پایه چنین پروسه ی اجتماعی تشکیل گردیده است، و این نظام در مقابل اتباع مشروعیت خود را استوار کرده است، بنآ این پروسه باعث بالندگی اجتماعی و رشد اقتصادی افغانستان خواهد شدوازانگیزه وشدت احساسات تروریستی کاسته می شود.

 

مبارزه علیه تروریزم جهانی در افغانستان با سرنگونی امارت اسلامی طالبان آغاز شد و موفق هم بود. عملی کردن این دکترین در افغانستان بسیار ساده صورت گرفت. برای اینکه این کشور در سی سال اخیر به خاطر جنگ و خون ریزی توان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود را از دست داده بود. سقوط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این کشور زمینه را فراهم ساخته است تا با پیاده کردن این دکترین در کشوری چون افغانستان نمونه ی بارزی از موفقیت این دکترین در جهان محروم نشان داده شود. در حالیکه درپشت تمام این نیرنگ های  سیاسی بازهم در پروسه ی طولانی در افغانستان منافع اقتصادی نهفته است. افغانستان گذرگاهی است به منابع مواد خام حوزه آسیای میانه. و از جهت دیگر کشور روسیه تا هنوز آن طوری که مقامات ایالات متحده می خواهند تضعیف نشده است. اینک تمایل بر آن است تا بعد از دو هزار سال، شاهراه تجاری ابریشم بار دیگر به گذرگاه سود و مازاد تبادله ناموزون نوین مبدل شود.

 

1-3) نتیجه گیری    

 

در هشتاد سالی که گذشته ، در برش زمانی میان پیروزی بلشویک ها و پایان جنگ جهانی نخست  در 1917 تا  کنون،  جهان انقلاب  صنعتی را پشت سر گذارده است. پیروزی های  دانش  و فن از نقش دوران ساز نیروی کار بدنی در دوران انقلاب صنعتی کاسته است. اگر سرمایه دار دوران صنعت با استثمار گروه عظیمی از کار گران و تحمیل  شرایط  دشوار زیست بر آنان می توانست به انباشت سرمایه و افزایش کلان  سود دست یابد، ما اکنون در دورانی به سر می بریم که در افغانستان کسانی با چیرگی بر تکنولوژی  دوران اطلاعات ، در فاصله ی زمانی چند سال  توانسته در روند اقتصاد جهانگرای لیبرالیسم نوین بزرگترین سر مایه دار افغانستان شوند.

 

ذکراین امر برای بسیاری از عناصر روشنفکر افغان – که هنوز در چنبره ی باورهای عبادی دانسته  یا ندانسته اسیر مانده اند- و بسیاری از آنان همچنان در شعارهای آرزویی آغاز سده گذشته آویخته اند و با تکرار آن می کوشند کام خود را شیرین کنند ، ضروری است. چیزیکه اکنون افکار روشنفکران را بخود مصروف کرده است، گفتمان توسعه ی سیاسی ، جامعه مدنی «نظام » افغانستان است. مسئله دیگری که باید رو شنفکران افغانستان آن را به بحث بکشانند، روند ساختار « اقتصادی » افغانستان است.

 

 در شرایط کنونی افغانستان که در بررسی ساخت اقتصادی به شکل ابتدایئی نخست تجریدی از یک واقعیت  به دست می آید، بعدأ درک می کنیم که این تجرید بر پایه واقعیت استوار است. ما نه باید از روش « اقتصاد خودسر یا والگار» درساختار اقتصادی افغانستان پیروی کنیم . برای اینکه این روش  بر پایه منطق صوری در تحلیل های  ساخت اقتصادی افغانستان با یک سلسله نمونه و مشاهدات و احکام منتج از تعاریف ثابت از سرمایه داری می آغازد، و آن ها را با یک سلسله فاکت هایی از جامعه ی افغانستان می سنجد. مثلا نتیجه می گیرد که که جامعه افغانستان در دوران طالبان از نگاه اقتصاد چگونه بود و اکنون چگونه متفاوت است. ازمشاهدات ظاهری فعلی ( نمود) نمی توان به پیچیدگی های درونی (ذات) این روابط رسید . این روش « اقتصاد والگار» است.  همچنان نمی توانیم  از کوه پایه تئوری، تاریخ اقتصادی سیاسی افغانستان را بررسی کنیم. از نظر تئوری اقتصاد  سیاسی " نظام سرمایه دارانه " محصول سلسله تحولات و تناقضاتی است که مستقل از اراده ی افراد در جریان تولید اجتماعی در مراحل مختلف تاریخی ، و روابط منتج از تولید شکل گرفته است. واژه ی  سرمایه داری در دستگاه اقتصاد سیاسی هم نوعی شیوه تولید، و هم مرحله ای از تحول بشری را بیان می کند.

 

 هدف من در این نبشه جستجوی راه هایی در جهت شناخت مرحله گذار کنونی افغانستان است. اگر عطف  توجه  کوچکی  به تاریخ کشور مان در سده  جاری خورشیدی به نماییم ، می بینیم که مردم ما لااقل گاه گاهی کوشش های داشته اند به « قافله تمدن»  بپیوندند، منتهی آن ها که « سرقافله» بودند حاضر به قبول دیگران در این صف نبودند. چون پیوستن به قافله تمدن است که باعث صنعتی شدن و تغییر در ساخت استبداد ذهن افغانها می گردد. البته سیاست های استعماری نیز از درون ابر های تیره این کشور تاریک  اندیش ترین ، ارتجاعی ترین دشمنان ضد مردم را در سر قافله جاه داده اند. چنانچه هم اکنون اهرم سیاست و روند اقتصادی را پیش گرفته اند که فقر و بدبختی میزاید.

 

سر چشمه ی ثروت های اجتماعی میلیارد و ملیون دلار های « خلق الساعه» عناصر خارجی و افغان که اکنون در افغانستان افسانه ای عظیم از آن ساخته اند، مسئله ی تازه ای نیست، بل از زمان کانت و جان استوارت میل مطرح بوده است و در واقع می توان گفت چپاول گری از موضع جنگ طبقاتی است که از آغاز تولید سرمایه داری تا کنون ادامه دارد.  افغانستان از نگاه تاریخ  پژوهشی در رابطه به ساختار اجتماعی و اقتصادی، درپهلوی روند اقتصاد قبیلوی از روند اقتصاد چپاول گری نیز بر خوردار بوده است. اینک در افغانستان هر دو نظام چپاول گری با هم ادغام شده اند، که یکی چپاول گری شبه سرمایه داری نوین و دیگری چپاول گری واپسمانده ی نظام قبیلوی و جامعه دهقانی است. در حال حاضر یکی از اثرات بد این ادغام  خیلی مشهود است، و آن این که زنان پیش از مردان قربانی عدم ثبات اقتصادی گردیده اند. برخی از زنان در شهرهای بزرگ، به نسبت تزلزل شرایط مادی و اجتماعی به بازار(خود فروشی جنسی) کشانیده شده اند. اگر جنبش فمینیستی بلاشک موفق به دست آورد هایی در عرصه عقاید و کردار مرد سالاران شده باشد، نافعین این دست آورد ها به طور یقیین نه زنان فقرزده توده های عامه مردم ، بل استثناء زنان اقشار بالا و متوسط بوده اند.

 

 فقرزدگی کنونی پدیده جدا ناپذیری از قطب گرایی در مقیاس سر تا سری افغانستان است. این پدیده محصول ذاتی بسط تولید شبه سرماداری که به صورت « چپاول گری » در افغانستان آغاز گردیده است، میباشد. متاسفانه که این فقرزدگی هم تئوری اقتصادی و هم استراتژی های مبارزات اجتماعی روشنفکران و مردم ما را زیر سئوال می برد.   

 

1 - 4) منابع پژوهشی:         

1- دکترمرتضی محیط ،(1375) خورشیدی: دموکراسی چیست؟ ، شهروند ، سال پنجم، شماره    244تورنتو

2- وزارت خانه سازی افغانستان، (2005) خورشیدی : کنفرانس مطبوعاتی ، بی بی سی ، شبکه انترنت، 28 جون

3 – سازمان ملل متحد، (2005) میلادی: یونسف ، گزارش، بخش افغانستان ، منابع الکترونیکی.

4 – کنفرانس گروه هشت در لندن، (2005) میلادی : گزارش، بی بی سی، 11، جون، لندن.      

5 – انتقادات در باره کنفرانس گروه هشت، (2005) میلادی : بی بی سی ، جون 9 ، لندن.         

7– داود شاه صبا ، (1380) خورشیدی : گذر از تنگنا- اندیشه هایی در برخی از مسایل  افغانستان- ، تورونتو، کانادا.

8– همایون کاتوزیان، (1372) خورشیدی : مصدق و نبرد قدرت در ایران، ص، 292-293، تهران

9 – دکتر لطیف طبیبی ، (1383) : جمهوری سوم در افغانستان، پیوند، دو ماهانه، ارگان نشراتی کانون فرهنگی جامی، سال اول، شماره چهارم، دلو و حوت، کابل، ص 14 – 19.

6-Pearse, Hugh (1898), Hg.: Soldier and Traveller, Memorirs

of Alexander Gardner, Edinburgh / London, p 60.

10-  The Downing Street Memo.  در شبکه انترنت، جون، (2005)

 

***************

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ۵٣          جولای       2007