کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

مسجد و درمسال
نوشتهء

علی پیام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

          یاد داشتی بر نوشتهء

« مسجد و درمسال » جناب علی پیام


                                                            

                                                                                                                                      از ایشر داس

عزيز خواننده گرامي!

 

جناب علي پيام در نبشهء کوتاه شان در حقيقت بحر را در کوزه جا داده و با ايمان و صداقت حق مطلب را ادعا کرده اند. يادداشت اين هيچمدان قلم شکسته صرفأ از روي افغان بودن، هندوبودن و شفافيت ذهن است. درد اقليت بودن در قربت و پناهنده بودن در غربت، مرا به آن داشت که توجه شما عزيزان را به این مختصر معطوف بدارم.

 

واژه "درمسال" که در حقيقت بايد "دهرمسال" نوشته شود، واژهء پنجابي است که جايگاه آموزش ديني و بجا آوردن مراسم عقيدتي را ميرساند. پسوند "سال" که اصلا "شاله" است معناي جايگاه داشته و ميشود با نامهاي مورد نظر به کار رود.

 

زمانيکه عربها بر افغانستان در سده هاي ششم و هفتم يورش آوردند به مقاومت شديد مردم شريف هندو ـ بودايي آن برش زمان که هندو شاهان کابل خود در نبرد برحق اشتراک ميکردند،  روبرو شدند. گرچه آنها در آغاز شکست هاي زيادي را متقبل شدند ولي در اثر يک سلسله عوامل وشيوه هاي خاصي که در برخي از تاريخها به درستي بازتاب يافته و هنوز نيز نيازمند پژوهش بيطرفانه دقيقتر و عميقتر ميباشند، سرانجام به اسلامي ساختن کشورمان دست يازيدند.

تاريخ افغانستان که از سوي تاريخ نگاران بيغرض نگاشته شده است و ميشود که با پژوهش به آن راه يافت به خوبي روشن ميسازد که عربها به منظور به دست آوردن غنايم و چور و چپاول به افغانستان آن هنگام لشکر کشيده بودند نه به خاطر ترويج دين اسلام. زيرا هرگز دستور خداوند نخواهد بود که ملتي به خون کشيده شود، سرزميني ويران گردد تا باشنده گان شان به دين اسلام رو آورند.

از اين حقيقت نتواند کسي انکار کرد که ويراني معابد و نيايشگاه هاي مردم يعني ملت افغان از همان برش زمان شروع شد و طالبان ادامه اش دادند.

 

عربها و شاهاني که از سوي آنها در افغانستان به قدرت رسيدند، ناگزير به ترويج فرهنگ عربي و اسلامي کمر بستند. شماري از نيايشگاه ها که از چشم دشمن دور مانده بودند، پسانتر ها همسايه آرامي را در کنار يافتند که عبارت از مساجد شريف بود.

بنابر همين روش نو، در کابل عزير در کنار دهرمسال ها و عبادتگاه هاي هندوان و سکهـ ها حتما يک باب مسجد شريف ديده ميشود.

هندوان کابل با قبول صدها دشواري توانستند که در زمان سلطنت عبدالرحمان خان اجازه آباداني نيايشگاه را در دامنه کوه آسمايي نصيب شوند، چه بنابر اهانت ها، تجاوزها، و دستبردها، خيلي مشکل بود که زنان، مردان و کودکان هندو جهت دعا و نيايش خداوند هرروز به قلهء کوه آسمايي بروند.

 

ولي قضيه مسجد جديد آباد پيشروي معبد آسمايي بيخي شکل و پسمنظر جداگانه دارد که اين قلم شاهد عيني حوادث مربوط به ان ميباشد.

يک قطعه زمين به شکل سه کنجي غير منظم عقب مسجد قديمي جوي شير و متصل ديوار مياني آن با نيايشگاهء آسمايي وجود داشت که در گذشته هاي دور از سوي اهالي شريف جوي شير منحيث قبرستان استفاده ميشد چون مساحت زياد نداشت، پسانها متروک شده بود.

هنگام حاکميت حزب خلق و پرچم درست در زمانيکه داکتر محمد حسن شرق صدراعظم بود با وساطت فقير محمد که در آن محل رستوراني داشت مردم هندو افغان آن قطعه زمين را جهت احداث آشپزخانه خريداري کردند و قبالهء آن به نام هري رام کَکٌر مشهور به "هري تانتو" درج و ثبت اوراق ولايت کابل شد.

ديري نگذشت و شماري که خود را نماينده گان با نفوذ اهالي آسمايي وات معرفي ميکردند، خريد و فروش زمين ياد شده را باطل اعلام کردند. واضح است که کوشش هاي ما هندوان جاي را نگرفت.

 

سحرگاه يک روز سه شنبه ماه اسد سال ١٣٦۷ که به وظايفم در نيايشگاه آسمايي مصروف بودم، ديدم گروهي به رهبري آقاي خطيبي که عضو ارشد حزب اسلامي حکمتيار در کابل بود، و از آنجايي که چند سالي را در پاکستان اقامت کرده بود، کم کم به زبان اردو نيز صحبت ميکرد، به نيايشگاه يورش آوردند، لت و کوبم کردند و در موجوديت چند سرباز حوزه دوم امنيتي فورا از آهن چادر کهنه، ديواري را ميان زمين خريداري شده و معبد اعمار کردند.

دو روز بعد آن حادثه به روز جمعه در حاليکه امنيت نيايشگاه از سوي آقاي هدايت الله حبيب برادر داکتر اسدالله حبيب که مسوؤل امنيتي منطقه در وزارت امنيت دولتي بود تا حدودي تامين شده، سنگ تهداب مسجد جديد بر زميني که اصلا قبرستان بود، بعد ملکيت معبد هندوان و قبالهء شرعي آن درج دفاتر مالياتي و اداري شده بود، گذاشته شد البته آقای خطیبی در روز جمعه از ترس در محفل حاضر نبود بل کست رادیویی صحبتش جای او را پُر کرده بود و سرانجام در صرف دو سال مسجدي به شکل دو طبقه يي در آنجا اعمار شد.

شاهدان عيني آن حادثه که به هیچ وجه برمبنای احکام دینی نه بلکه از روی بازی های سیاسی عملی گردید، در افغانستان و برونمرزها شکر هنوز هم زنده هستند و ياد آن روزها هرگز از حافظه هاي آقاي هدايت الله حبيب، خطيبي، تيک چند سرين، هري رام کَکٌر، شيوداس کوچهر، ايشر داس و ديگران نخواهد رفت. (البته از آن ميان، جناب محترم مير فخرالدين آغا در همين سالهاي پسين به رحمت حق پيوسته اند.)

 

خطاب من براي دسته اولي در نبشته عالي و خيلي با ارزش جناب علي پيام اين خواهد بود:

 

دوستان عزيز! ببينيد مسجد اعمار شد، ولي جنگ در افغانستان قطع نشده است. در سه دهه اخيرمساجد زيادي در شهر کابل و ديگر نقاط افغانستان مقدس بوجود آمده اند، دريغا که خون افغان هنوز برزمين مقدسش ميريزد.

 

در حريم خانوادهء سربلند افغان صفا و صمييمت و در آغوش گرفتن هاي برادرانه فرسنگها دور به نظر مي آيند. ايران يک کشور اسلامي است اما با وجود داشتن اقتصاد قوي در مقايسه با افغانستان، با آنهم پناهنده هاي افغاني را بيرحمانه به چنگال سرنوشت ناآشکار مي سپارد. در کشور اسلامي پاکستان، همه ساله پاکستاني هاي اهل تشيع شهيد و زخمي ميدهند. ملت فلسطين از دست يهوديها آواره گرديده اند. عربستان سعودي آنها را نپذيرفت و در تمام جهان پناه برده اند.

 

در آيين من واژه کفر و کافر نيست، آيين هندو با کفر و کافر بيگانه است به "مانش" يعني انسان دل بسته است و آنکه ارشاد خداوند را در رابطه به زندگي انسان ناديده ميگيرد "امانش" است که تحت تاثير غرايز و صفات شيطاني قرار ميگيرد.

اما نميدانم که به امريکا و اروپا چه ميتوان گفت کافر يا مسلمان؟ در صورتيکه آنها را کافر توان پنداشت، ببينيد که چگونه آقاي سرزمين ما و آقاي جهان شده اند و احدي را ياراي زورآزمايي با آنها نيست.

 

در سه دهه اخير ديديم که مسلمان هاي عضو خلق پرچم و شعله جاويد را کمونيست خطاب کردند، در حاليکه آنها نيز کلمه مي خواندند شماري از آنها ريش هم داشتند.

مجاهدين در عمل نيک و بد شان "الله اکبر" گفتند سرانجام از سوي طالبان مسلمان هاي گمراه خطاب يافتند و از پروفيسر تا ملا و از مجاهد تا ... با القاب گوناگون شان برق آسا به مغاره ها فرار کردند.

 

از روي خداوند! بگذاريد قضاوت در حصه اعمال ما که کي کافر است و کي خداوند را مي شناسد و به ارشادات او در عمل وفادار مانده است، از سوي آن ذات يکتا به عمل آيد.

ما و شما که سخت بيچاره ايم و شواهد عيني و اسناد بيچاره گي ما افغانها انقدر فراوان است که در روز عرش و امروز ترسم که مبادا ميزان بشکند و از سرافگنده گي حساب نتوايم که کي کافر است و کي غير کافر!

 

و ســخن پاياني اينکه ما نه به افغانستان پناه آورده بوديم و نه کس يا کساني ما را پناه داده است. تاريخ گواه است که ما "باشندگان ديرينه اين سرزمين" بوديم و استيم. افغانستان مقدس همانقدر که از تو است، همانقدر از من است. اگر کسي ميگويد چنين نيست، بهتر خواهد بود، پيش از کشيدن شمشير از نيام، سري به کتابخانه بزند و تاريخ را از قفسه هاي سراپا گرد و غبارآلود بيرون بکشد.

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٩             سال سوم                     مي ۲۰۰۷