کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سرمقالهء این شماره:

 

 

مسجد و درمسال

علي پيام

 

 

(١)

در شهرِ كابل، كنار جادة آسمايي، مسجد و درمسال (عبادتگاه هندوها) پهلو به پهلو آرميده اند. مسلمانان به مسجد مي روند و هندوها به درمسال، براي عبادت.

 

(٣)

شأن نزولِ بحث:

 

سرويسِ مامورين عالي رتبة دولتي اعم از رئيس و ژنرال و مسؤلين دواير دولتي و كارشناسان و مقامات دولتي به خيابان آسمايي كه مي رسد، يكي از مسئولين به بيرون سرويس اشاره مي كند و مي گويد: آنجا را كه مي بينيد، آن يكي مسجد است و آن ديگري درمسال. يكي مي پرسد: پس آن يكي عبادتگاه برادران هندوي ماست؟ ناگهان، تعدادي از مسئولين دولتي يك زبان و هماهنگ مي گويند: هندوها برادر ما نيست. و اين بحث، تا لحظات بسيار طولاني ادامه پيدا مي كند و بگو مگو ها در دو محور قرار مي گيرد:

١. يك عده با قاطعيت مي گويند:
 

- همين قدر كه ما هندو ها را در كشور اجازه داده ايم كه زندگي كنند، خوي و خصلت رفيع مسلماني ماست.

- قاعدتاً هندوها بايد مارك ياعلامت و نشان و يا كالاي ويژه اي داشته باشند تا از مسلمانان تميز و تشخيص داده شوند.

- مسلمان و هندوان كافر به هيچ وجه برادر هم نيستند.

- هندو ها كافر هستند، ما با رأفت مسلماني آنان را مي گذاريم كه در شهر و در كشور ما بودو باش داشته باشند.
 

٢. عدة ديگر دم از برابري انسانها از لحاظ حيثيت، كرامت انساني و دم از همزيستي مسالمت آميز اديان، مذاهب و مشربها و آزادي عقيده و بيان مي زنند كه در برخي از سخنان شان به ديدگاههاي تكثر راههاي رسيدن به خداوند نيز اشاره مي شود.

در برابر اين دو دستة متقابل، يك دسته ديگر قرار دارند كه فقط تماشاچي اند و به مباحثه و مشاجرة دو طرف مقابل به نظاره نشسته اند.
 

٣. اين واقعه باعث شد تا نوشتة كوتاه حاضر به رشتة تحرير درآيد ودر حقيقت واقعة مذكور شأن نزول بحث كوتاه ژورناليستي "همزيستي مسالمت آميز" حاضر مي باشد.

٤. حكايتِ سه دستة موجودِ واقعةِ مباحثةِ فوق، حكايتِ حالِ افغانستانِ فعلي است. تمثيل بسيار ساده و همه فهم مذكور، سه قرائت در افغانستان كنوني است.
يكي قرائت سنتي از دين و فهم ديني و ديگري قرائت نو و ملهم از ديدگاههاي تكثرگرا. البته، ديدگاه و جو عمومي افغانستان، همين جو گروهِ اول است كه اگر فرصت پيدا كند، قطعاً هرچه هندو و امثال آن است، اگر حكم قتل شان را صادر نكنند، قطعاً كوچ اجباري يا مارك و علامت به پيشاني زدن و يا كالاي متمايز از اتباع مسلمان پوشيدن را تحميل خواهند كرد.

 

دستة سنتي و كلاسيك مذكور، همواره خودشان را در هيئت خدايان كوچك تبارز مي دهند. اين خدايان كوچك همان "كاسه از آش داغ تر" هايي است كه خداوند رحمان را هم از زاوية ديد و نظر تنگ شان مي بينند. خداوند رحمان به نظر اين خدايانِ كوچك، موجود خشمناك، عقده اي و نابردباري است كه در ايستگاه عبوري بهشت و جهنم ايستاده است و فقط كارش پر كردن جهنم است.
اين گمان ناصواب نخواهد بود كه نعوذبالله هر آيينه اگر گروه سنتي به جاي خداوند رحمان مي بود، سرنوشت عقبايي انسانها چقدر ترسناك مي بود! .

در قرائت همين گروه زندگي يك بعدي، بسيط و تك ياخته است و به هيچ وجه مسالمت، هم انديشي، تحمل عقيده و فكر ديگران در آن راه ندارد. نرمش، ملايمت، مدارا و مديريت در اين قرائت، مفهوم ناشناخته است و از زاوية ديد اين گروه پروردگار عالم، قهاري است كه فقط در فكر پر كردن جهنمش است ودر قرائت اين گروه "آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است  " با دوستان تلطف با دشمنان مدارا" هيچ معنا و مفهومي ندارد.

از نگاه همين گروه، گذشته از اينكه غير مسلمانانِ ساكن در افغانستان دچار هتك كرامت و هتك حيثيت ذاتي و نابرابري اتباع از لحاظ برخورداري از حقوق انساني مي شود، حتا پيروان مذاهب موجودِ اسلامي در افغانستان مشكل پيدا مي كند. از زاوية ديد همين گروه، حتا دست بسته و دست باز نماز خواندن مخاطرة جهنم را در ذهنها مجسم مي كند. روحية مسالمت آميزي، هم انديشي، تحمل، مدارا و مديريت را بر نمي تابد چه رسد به اينكه نگاه متكثرانه داشته باشيم و به فكر تسامح و تساهل باشيم و يا عقيده و فكر يكديگر را تحمل كنيم و بطور مسالمت آميز زندگي برادري داشته باشيم.
 

به باور نگارنده، از زاوية ديد دسته اول، خداوندِ عالم از ملكوت به زمين زده مي شود و از عرش به خاك منزل مي كند و در خاكدان، مثل همين مخلوق خاكي مي انديشد. آن وقت خداوند عالمِ زميني شده، موجود انتقامجويي است كه به فكر انتقام و عقده و حقارت و جهنم پر كردن مي افتد. ولي، واقعيت اين است كه خداوند، نه زميني است و نه موجود مظروف ظرف تفكر دسته خدايان كوچك. شايد، اصلاً دوست هم ندارد تا نمايندگاني اين چنين عصبي، عقده­اي و با حسب و احوال دستة اول داشته باشد.

بهرحال، خداوند، هستي بخشِ جهان است و عقبا و بهشت و آخرت در يدِ خداوندي اش است و دوست هم ندارد كه مدافعانِ اين چنيني داشته باشد. و به باور نگارنده خداوند خيلي خوشش نمي­آيد كه بنده­اش وكيل مدافعِ خدايش باشد و بهشت و جهنم تقسيم كند. و شايد خداوندِ رحمان دو ست داشته باشد كه انسانِ نشئت گرفته از روح خداوندي همه چيز را بگذارد به حساب كرام الكاتبين و شايد خداوند دوست داشته باشد كه يك بنده­اش در مسجد برود و ديگر بنده­اش در درمسال و حساب و كتاب را فقط او مي داند و بس.

 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٩             سال سوم                     مي ۲۰۰۷