کابل ناتهـ،

کابل ناتهـ kabulnath

 

 

 

 

 

بخش اول

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اشتباه و سوء تعبیر کلمات از اینجا واضح معلوم میشود. پس طوریکه پیشتر اشاره نمودیم حقیقت امر این است که عنصر کوشانی و عنصر یفتلی که تقریبأ هر دوی آن یک چیز است، بعد از سقوط امپراطوری های آنها در جنوب هندوکش فایق بود و از اوائل قرن هفت مسیحی به بعد پادشاهان و سلاله های شاهی کابل زمین همه از عرق (کوشانو یفتلی) بودند. چون کلمه (خیونی) را بعضی در مورد کوشانی های خورد و برخی در مورد یفتلی ها استعمال کرده اند، بی مناسبت نخواهد بود که ایشان را بالعموم به صفت (خیونی) بخوانیم.


پس رتبیل شاهان که معاصر ظهور دین مقدس اسلام در سرحدات سیستان تا زمان فتح کابل بدست مؤسس سلاله صفاری در جنوب هندوکش سلطنت داشتند و رایان برهمنی که مدتی مرکز شان کابل و سپس (ویهند) قریب اتک بود و روی همرفته مدت قریب چهار قرن سلطنت جنوب هندوکش بدست آنها بود، از روی نژاد « کوشانویفتلی» یا « خیونی» بودند.


همین قسم از نقطه نظر آیین و عقیده وضعیت در تمام دورهء سلطنت کابلشاهان یکسان نیست زیرا درین وقت آیین بودایی، آفتاب پرستی، برهمنی، هندویی، شیوایی وغیره در جنوب هندوکش معمول بود. از زمان سلطنت «کدفیزس دوم» یعنی بعد از سال 78 مسیحی آیین شیوایی در جنوب هندوکش شرقی وجود داشت و پادشاه کوشانی مذکور از پیروان جدی آن شمرده می شد و مسکوکات او با تصویر «شیوا» و گاو (ناندی) شهادت صریح درین باره میدهد.


هیوان تسنگ زایر چین در 630 مسیحی برهمنی ها، بودایی ها، همه را در کوچه های شهر کاپیسی و در سایر نقاط جنوب هندوکش دیده. کشف آثار و شواهد معبد برهمنی در کوتل خیرخانه این نظریه را به ثبوت میرساند. عبدالرحمن بن سمره در کوه (زور) در زمین داور بزرگترین معبد برهمنی های آفتاب پرست را خراب نمود. عربها، رتبیل ها را مشرک خوانده اند. در (سکاوند) یعنی (لوگر) بزرگترین معبد هندوان وجود داشت و هندوها از اقطار هند به دیدن آن می آمدند. از این همه اشارات پراگنده واضح معلوم می شود که پیروان بودایی، برهمنی، آفتاب پرست و هندو جنوب هندوکش را فرا گرفته بود.

 

مقصدم از شرح چگونگی آیین مردم درین وقت ها این است که میان رتبیل ها و برهمن شاهی ها یا هندوشاهی ها اصلأ چندان فرقی نیست و اگر فرقی هم باشد نه از روی عرق بلکه از نقطه نظر آیین و عقیده است که روی همرفته کشاتریا های کاپیسا را در نیمه اول قرن 7 بودایی و رتبیل ها را که جزء  آنست چیزی بودایی و چیزی برهمنی یا بودایی و آنهایی را که در تاریخ به صفت « برهمن شاهی » یا « هندوشاهی» معروف شده اند، برهمنی میدانند. به این ترتیب پادشاه مقتدری را که هیوان ـ تسنگ در کاپیسا دیده و نیروی او را تعریف می کند، « کابلشاه» و «رتبیل شاه» میتوان خواند و کسانی را که مؤرخین عرب در عرصهء دوصد سال (از حوالی 30 تا 258 هجری) بنام رتبیل یاد نموده اند، هندو یا برهمن میتوان دانست تا اینکه کابل بعد از مقابله شدید علیه قشون عرب بدست یعقوب لیث صفاری فتح شد (حوالی 258 هجری) و پادشاهانی در تاریخ ظهور می کنند که به نام (هندوشاهی) یا (برهمن شاهی) معروف اند و مرکز شان از کابل به کنار اندوس (رود سند) در حوالی اتک (ویهند) منتقل شده و تا ربع اول قرن 11 مسیحی سلطنت می نمایند.

 

این محبث و این موضوع نهایت مفید و کمال اهمیت دارد زیرا نظریات زایرچینی و مؤرخین عرب و خراسان و مسکوکات و منابع چینی و عربی و فارسی و سانسکریت همه را بهم وفق میدهد. در ارتباط سلاله ها و مفهوم القاب و تعبیرات، چگونگی آیین و ادیان مختلف تا اندازه زیاد روشن میگردد و فهمیده میشود. درین شبهه یی نیست که «برهمن شاهان» یا «هندوشاهان» در مأخذ و روایات بیشتر به صفت (کابلی) یاد شده اند و طوریکه بعدتر شرح خواهیم داد، کابل محل تاجپوشی آنها بود و بزرگترین معبد آنها در سکاوند یعنی (لوگر) معمور بود. معذالک این هندوشاهیان که البیرونی شرح صعود آنها را بر تخت بیان می کند و «کلهند» مؤرخ و شاعر کشمیر از تعلقات آنها با امرای محلی کشمیر صحبت می نماید و محمد عوفی در جوامع الحکایات از تعلقات و جنگ های آنها با یعقوب لیث، عمرو لیث صفاری بیاناتی میدهد، کسانی هستند که مرکز شان نه در کابل بلکه (ویهند) در کنار اتک بود. بزبان دیگر ایشان در عین حالیکه هندو یا برهمن میباشند و در بعضی مأخذ به صفت هندوشاهیان کابل یادشده اند، احفاد هندوشاهی های کابل یا همان هندوشاهی هایی بودند که از نقطه نظر عرق کوشانی مخلوط با یفتلی محسوب میشوند. به عبارت دیگر جانشین کسانی بودند که خود شان بودایی، غالبأ برهمنی یا هندو بودند و مأخذ عربی آنها را بنام (رتبیل) یاد کرده است و خون یفتلی ها همان یفتل هایی که بعد از سقوط عظمت امپراطوری شان، در جنوب هندوکش پراگنده و مسکون ماندند، در عرق اینها خیلی دخیل بود.


رتبیل، رای پاله:

مفهوم لغوی کلمهء رتبیل را درمقالهء رتبیل شاهان  که در سالنامه 1321 و بصورت رساله جداگانه طبع شده، شرح دادم. درآنجا به این نتیجه رسیده بودم که قرار نظریهء پروفیسور (ولسن) این نام غالبأ هندویی بود. برای تائید مطالبی که بالا درین محبت ذکر شد، یعنی برای روشن ساختن ارتباط میان رتبیل شاهان و هندوشاهان نظریاتی را که در رساله رتبیل شاهان اظهار نموده ام، تایید کرده و چند سطر دیگر هم به آن علاوه می کنم.


پیش از اینکه به شرح ترکیب کلمهء رتبیل و معنی لغوی آن پرداخته شود، میخواهم در اطراف دو کلمهء دیگر یعنی (رای) و(پاله) که بیشتر به مطالعات حاضره ربط دارد، چیزی بنویسم. قراریکه مأخذ فارسی و سانسکریت قرنهای 3 و 4 هجری و مؤرخین دربار غزنوی، مانند محمد عوفی و محمد الجبار العتبی شرح میدهند، برهمن شاهان یا هندوشاهان کابلی را به لقب (رای) و ملکه های شان را (رانه) می گفتند.
[1] این دولقب عمومأ در مورد شاهان هندو یا برهمنی و زنان شان استعمال می شد. در حقیقت امر این دو کلمه اصلأ عنوان یا لقب مخصوص کدام شاه نبود بلکه در یکی از پراکریت های این عصر (رای)  و (رانه) شاه وملکه را می گفتند و درین کلمات ریشهء قدیم سانسکریت ویدی (راجان) داخل است. درین شبهه یی نیست که این القاب در مورد شاهان هندو یا برهمنی این وقت ها بصورت عام آمده ولی در مورد هندوشاهی های کابل و احفاد ایشان هندوشاهی های « ویهند» سابقه تاریخی دارد و کاملأ تطبیق میشود. این دو کلمه نه تنها در نثر بلکه در نظم فارسی افغانستان و سانسکریت هم استعمال شده و دو مثال برجسته یکی اشعار ملک الجبال علاؤالدین جهانسوز و دیگر هم اشعار مؤرخ و شاعر کشمیر کلهنه است. پیشتر به ریشه آریایی این دو کلمه در عصر ویدی اشاره نمودیم. مربوط به آن متذکر میشویم که کنیشکا مؤسس دومین خاندان کوشانی های بزرگ افغانستان در بعضی مسکوکات به رسم الخط یونانی خود را «راو نانو راو» [2] یعنی « شاه شاهان) خوانده است. این زبان را مدققین لهجه یی از السنه آریائی تعبیر کرده اند. دراینجا هم بوضوح دیده میشود که « راو» یعنی (شاه) و « راو نانو راو » (شهنشاه) در قرن دوم مسیحی رواج داشت و آهسته آهسته در مرور چند قرن دیگر (و) آخر کلمه به (ی) مبدل شده و (رای) در مورد برهمن شاهی ها یا هندوشاهی های کابل و ویهند و سایر شاهان هندویی معاصر شان در هندوستان استعمال شده است. این مطلب هم بی تذکر نماند که پیش از برهمن شاهی ها پادشاهان «کوشانو یفتلی» که مؤرخین عرب آنها را عمومأ رتبیل خوانده و از نطقه نظر آیین چیزی بودایی و بیشتر هندو یا برهمن بودند، هم به لقب (رای) یاد میشدند. چنانچه محمد عوفی در جوامع الحکایات رتبیل شاه کابلی را که با یعقوب لیث صفاری مقابله کرده است، به این لقب یاد نموده. مثلیکه گفتیم در کلمهء (رای) ریشه قدیم سانسکریت و ویدی موجود و در اکثر لهجه های آریایی امروزی تا حال ماقی مانده است.[3].

 

کلمه  دیگر که مختصر شرح میخواهد، کلمه « پاله» است. تا اندازه یی که از روی مسکوکات زبان برهمنی یا هندویی کابل و احفاد شان (رایان ویهند) معلوم میشود، نام های ایشان عموما به دو کلمه « پال» و « دیوه» تمام میشود. اولی را (پاله) و دومی را (دیوی) هم تلفظ کرده اند. پال یا پاله را مدققین اسم یکی از خاندان های هنود تعبیر کرده و حتی «الیوت» انگلیسی میگوید که ظهور آن تغییری در خاندان شاهی وقت وارد نمود.[4] حالا که مفهوم و مورد استعمال (رای) و (پال) تا اندازه ئی معلوم شد، به تعقیب و تائید نظریه یی که پارسال در رسالهء رتبیل شاهان اظهار نمودیم، متذکر میشویم که «رتبیل» اسمی است هندویی یا از کدام اسم خاص مثل (رتن ـ پال) یا (رتن ـ پاله) تحریف شده و یا از ترکیب (رای) و (پال) یعنی اسم عام شاه و نام خانواده به میان آمده است. (رای پال) در نگارشات مؤرخین عرب اشکال مختلفی به خود گرفته که معروفترین صورت آن ( رتبیل ) است.

 

به این ترتیب میتوانیم که میان پادشاهانی که از روی عرق کوشانویفتلی و از روی آیین بودایی و بیشتر هندو یا برهمنی بودند و آنهایی که بطور اخص به صفت برهمن شاهان کابل یاد شده اند و مرکز شان در حقیقت در اثر ظهور دولت صفاری و غزنوی از کابل کنار اتک مستقل شد، چنان ارتباطی قایم بود که حتی به یک عنوان «شاهی های کابل» یا «رایان کابلی» میگنجند. چون شاهی های کابل را به دو دسته (ترکی شاهی) و (هندو شاهی) تقسیم نموده اند، مقصد از اولی چنانچه بیشتر مشرح ذکر شد، عرق «کوشانویفتلی» و از دومی بالاخص آیین برهمنی یا هندویی است. چون صفت «کوشانویفتلی» یا «خیونی» از فهم عمومی کمی دورتر است و تسمیهء «رتبیل» تا اندازهء زیاد در تاریخ مملکت ما عام شده، خاندان اولی را به عنوان «رتبیل شاهان» و خاندان دومی را به لقب «رایان کابلی» می خوانیم.

 

مرکز سلطنت و تغییر محل آن به طرف شرق، کابل ـ ویهند:

 

 ادامه دارد....

 


[1] - در جوامع الحکایات و لوامع الروایات نسخهء قلمی موزهء کابل. ترجمه بعضی حصص آن در « انشنت اندیا»(Ancient India) جلد دوم ترجمه البوت.  ترجمه انگلیسی تاریخ یمینی به انگلیسی.  جلد دوم (انشنت اندیا)   ترجمه الیوت.

[2] - بعضی آنرا (شاو نانو شاو) هم خوانده اند.

[3] - در زبان ایتالوی شاه را (رهُ) ودر فرانسوی (روا) گویند. (راجا) هم از همین ریشه ها ساخته شده است.

[4] - صفحه 79 خاندان های شاهی شمال غرب هند تالیف (ری)

 

***************

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ۵٢          جولای       2007