کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست مضامین

 

مضمون                                                                                                صفحه

 

1)      مقدمه

2)      شاهی های کابل یا کابلشاهان

3)      عنصر « کوشانی یفتلی » یا « خیونی »

4)      رتبیل شاهان یا شاهان « کوشان و یفتلی » یا « خیونی » و ارتباط آنها با برهمن شاهان

5)      رتبیل، رای ـ پاله

6)      مرکز سلطنت و تغییر محل آن  بطرف شرق کابل، وبهند

7)      موسس سلالهء برهمن شاهی

8)      ( کملو) یا (کلمو)

9)      بهیمه یا (بهیمه پاله)

10)  جیپال

11)  غزنویان و رایان

12)  سایر شاهان این خاندان

13)  بتکده های معروف

14)  معبد زور

15)  بتکده سکاوند

16)  معبد (ارونا) و کاپیسا

17)  معبد برهمنی « سوریا» در کوتل خیرخانه

18)  مسکوکات برهمن شاهان کابلی

  

 

مقدمه

 

 

 

در تاریخ افغانستان قدیم از اوائل قرن هفت تا شروع قرن دهم مسیحی سه قرنی است که در اطراف آن تا حال [1323] تحقیق و تتبع به عمل نیامده و چیزهائی که نوشته شده هنوز در مرحلهء ابتدایی است. این دوره میان تاریخ افغانستان قدیم و افغانستان عصر اسلامی مشترک است زیرا از یکطرف دین مقدس اسلام در حوالی سال 33 هجری (مطابق 153 میلادی) در سرحدات غربی کشور ظهور نموده و به تدریج پیش می آید و نشر شده می رود و از جانب دیگر سلاله هائی که این سه قرن را اشغال کرده اند با عربها مقاومت می کنند و سخت می جنگند تا اینکه نیمهء غربی خراسان مسلمان میشود و سلاله های مسلمان خود کشور دودمان های پیشین و آیین و رسوم آنها را از بین می بردارند.


بعد از سقوط امپراطوی های کوشانی و یفتلی حتی سلطنت کوشانی های کوچک (کیداریها) هم از میان رفته و ملوک الطوایفی جای سلطنت های بزرگ را فرا گرفت. درین میان سلطنت محلی کاپیسا یا کابل از همه قویتر و نیرومندتر بود و پادشاهان آن به جنوب هندوکش حکمروایی و آمریت داشتند و ایشان همان پادشاهانی می باشند که عمومأ در تاریخ بنام (رتبیل شاهان) و (کابلشاهان برهمنی) یاد می شوند.


اگرچه راجع به تاریخ این دورهء مملکت ماخذ مختلف: چینی، عربی، سانسکریت، ترکی و حتی فارسی موجود است و هر کدام به ذات خود مستقلأ پاره ئی روشنی انداخته میتوانند ولی اشکال در اینجا است که باید تمام منابع مذکور بهم تطبیق داده شوند تا یکی ممد دیگری گردد و گرنه پراگندگی و اختلاف طوری ظهور خواهد کرد که موضوع لاینحل خواهد ماند.


پیرارسال با رساله رتبیل شاهان که در سالنامه
1321 بصورت مستقل نشر شد تا اندازه ئی که مقدور بود در اطراف نصف دورهء  مذکور که مربوط به تاریخ رتبیل شاهان کابل بود پاره ئی تحقیقات مختصری نمودم. با این اثر کوچک کوشش نموده ام که نصف دیگری آن که مربوط به کابلشاهان برهمنی است حتی الامکان روشن شود. چون تسلسل موضوع و ارتباط عرقی و تا اندازه ارتباط مذهبی و تهذیبی رتبیل شاهان و برهمن شاهان ایجاب می کرد مجددأ در عمومیات این اثر از رتبیل شاهان هم صحبت شده است. آنچه بیشتر بدان توجه شده است یکی موضوع نژاد و دوم مسئله دیانت است که هر دو در اینجا تحلیل شده و این دو عامل منابع مختلف فوق الذکر را به هم تطبیق میدهد.


چون کابلشاهان برهمنی در مأخذ فارسی بیشتر به « رای » شهرت دارند این اثر را « رایان کابلی » نام نهادم و به کمال عجز به پیشگاه مطالعه علاقه مندان تقدیم میدارم و امیدارم از سهو و خطائی که رفته چشم نپوشند.

 

احـمـد عــلـی کــهـزاد
کابل 27 قوس 1323

 

 

 

شاهی های کابل یا کابل شاهان

 

سقوط تدریجی عظمت کوشانی های بزرگ منجر به این شد که کوشانی های باختر با کوشانی های کابل ملحق شده و سلطنتی تشکیل نمایند بنام سلطنت کیداری که روی همرفته نیمه اخیر قرن چهارم و بعضی سالهای اول قرن اول مسیحی را در بر میگیرد. کیدارا، اسم شخصی است که عامل اتحاد کوشانی های شمال و جنوب هندوکش بشمار میرود. از این رو کسانی که بعد از او سلطنت کرده اند بنام خاندان کیداری مشهور اند. کیدارا و کیداری ها از سلسله کوشانی های بزرگ منقطع نیستند، منتها سقوط عظمت کوشانی های بزرگ و محدود شدن قلمرو جانشینان آنها سبب شده است که احفاد (کیدارا) را « کوشانی های خورد » بنامیم.


دودمان کیداری با موضوع رتبیل شاهان که پیرار سال شرحی راجع به آنها در سالنامه نوشتم و برهمن شاهان یا هندوشاهان که این رساله را در اطراف آنها وقف کرده ام، مختصر ارتباطی دارند که باید از نظر نماند.

کیدارا موسس خاندان کیداری در روی مسکوکات، اسم خود را به رسم الخط برهمنی « کیدارا کوشان شاه » خوانده که از آن واضح کوشانی بودن او تصریح میشود ولی مقصد من بیشتر به کلمهء (شاه) است زیرا اقلآ از همین اوائل قرن چهار مسیحی به بعد پادشاهان جنوب هندوکش مخصوصأ آنهاییکه مرکز شان کابل بود، منحیث عرق و عقیده هرچه بودند ملقب به « شاه » یا « شاهی » یا « شاهیا » یاد شده اند. مثل: رتبیل شاه، ترکی شاهی، هندوشاهی، برهمن شاهی، هندوشاهیا، شاهی های کابل وغیره که تحت عنوان «کابلشاه» آمده می توانند.


البیرونی برهمن ها یا هندوهائی را که از وسط قرن
9 تا ربع اول قرن 11 در حصص شرقی افغانستان سلطنت کرده اند و سلالهء را که از قبل از ایشان از کابل به جنوب هندوکش حکمفرمایی داشتند به لقب «شاهی» یا «شاهیا» یاد کرده و ایشان را «شاهیأ کابل» هم خوانده و به اصطلاح خود، اینها را به دو دستهء ترکی و هندو یا برهمنی تقسیم نموده است.[1]

 

«کلهنه» شاعر و مؤرخ کشمیر در اثر خویش موسوم به «راجا ترانگینی» که قریب 118 سال بعدتر از (الهند) البیرونی نوشته شده، هندو شاهی ها یا برهمن شاهیان را اعم از اینکه مرکز شان در کابل یا در حصص شرقی افغانستان در حوالی اتک (در ویهند) بوده به لقب «شاهی» یاد کرده  است. همین قسم بلاذری هم یک دفعه بدون اینکه اسم پادشاه کابل را متذکر شود، او را به صفت «کابلشاه» خوانده. هکذا صفت «شاهی» با کلمهء «تجن» یا تگین بصورت «تجین یا تگین شاهی» در مسکوکات بعضی شاهان محلی گندهارا دیده شده است. از روی این ملاحظات اینقدر می توان گفت که میان این خاندان های شاهی جنوب هندوکش که مرکز شان عمومأ کابل بود، ارتباطی وجود داشت. پس به شهادت منابع فوق الذکر و پاره ئی ماخذ دیگر که اینجا تذکار آن چندان ضرورت ندارد گفته می توانیم که پادشاهان کابل اقلأ از اوائل قرن چهارم مسیحی به بعد به صفت «شاه» یا «شاهی» یاد شده اند و «شاهی های کابل» یکی از موضوعات پیچیدهء تاریخ افغانستان است که تا حال مسلسل و به صورت عمومی روش نشده است. کلمه یا صفت «شاهی» که می خواهم مفصل شرح یابد تنها رابطه ایست که از عصر کیدارا (اوائل قرن چهارم مسیحی ) تا ختم سلطنت احفاد برهمن شاهی های کابل در ویهند (ربع اول قرن 11 مسیحی) مدت تقریبأ هفت قرن خاندان های شاهی کابل زمین را در جنوب هندوکش به هم پیوست و متصل نگهمیدارد و به تعقیب کیداری ها، کشاتریا های کاپیسا، یفتلی ها، رتبیل ها، تروکشه ها، زابلی ها، تجن ها، یا تگین ها، برهمن ها، هندوها همه در جزء آن می آیند.




عنصر کوشانو یفتلی یا خیونی

 

یکی از علل یکجا شدن کیداری های کوشانی باختر با کوشانی های کابل مسألهء تجاوز ساسانی از غرب و تهدید توکیوها (ترکان غربی) از جانب شمال آمو دریا بود. کیداری ها با تشکیل دولت محلی و کوچک کوشانی در کابل مدتی موجودیت خود را حفظ کرده و چون ساسانی ها در جنوب هندوکش هم ایشان را آرام نگداشتند و تجاوزات شان بیشتر شد، یفتلی ها که تازه وارد افغانستان شده بودند از گوشه شمال شرقی، از تخارستان فرود آمده و جواب آنها را دادند. با اقداماتی که یفتلی ها در راه تشکیل دولت قوی و نیرومندی نمودند، احفاد کوشانی های کیداری از صحنه سیاست و مملکت داری بیرون شده و در تهء دره ها و قلل کوه ها مستقر گردیدند. یفتل ها در موقعی که ساسانی ها بجانب غرب و گوپتا های هندی در شرق مقتدر بودند، خاک افغانستان را حفظ و برعلاوه فتوحاتی هم در هند کردند ولی اخر گوپتاها ایشان را از دیار خود کشیده و دولت مقتدر آنها در افغانستان به ادارات محلی و کوچک در جنوب و شمال هندوکش مبدل شد. عنصر کوشانی مجددأ برای مرتبه سوم موقع یافت که روی صحنه سیاست و اداره بیآید.

درینجا یک مسئله قابل دقت است  و آن این است که عنصر نژادی یفتلی که حین تشکیل امپراتوری در تمام آریانا در دو طرفهء هندوکش انتشار یافته بود، در دور ثانی که اقتدار آنها به ادارات کوچک محلی مبدل شد و حتی زمانی که این امارات کوچک هم از بین رفت، بکلی از بین نرفت و جا،جا آثاری از آنها در هر گوشه و کنار منجمله در علاقه های جنوب هندوکش در کاپیسا و کابل و زابل باقی ماند  چنانچه از کلمهء (زابل) با مفهوم بزرگ جغرافیایی و عرقی که در دوره های اسلامی و در داستان های رزمی و تاریخی داشت، کلمه ایست یفتلی که اصل آن به شهادت مسکوکات « یفتل شاهان » « زوبل » بوده [2] و در مرورزمانه (واو) به (الف) مبدل شده و زابل گردیده و از آغاز ادبیات فارسی اقلأ از هزارسال  به اینطرف به این شکل باقی مانده است. این کلمه در روی مسکوکات « یفتل شاهان » طوری خوانده شده که گویی نام منطقه ی باشد زیرا « راؤ زوبل » یعنی (شاه زابل) ثبت شده است. بعضی می گویند که « زوبل » یا « زاول » اصلآ اسلحه یکی از قبایل یفتلی بود. اگر این مسئله صحیح باشد بعد از استقرار اینها در حوالی غزنی این علاقه بنام « زابل » شهرت یافته است. بهرحال در یفتلی بودن این کلمه هیچ شبهه یی نیست.

از روی این مسئله و از روی مسکوکاتی که سکه شناسان بصورت عمومی آنها را به صفت « کوشانو و ساسانی » یاد می کنند، متعلق به امرای محلی احفاد کوشانی های خورد و یفتلی وغیره می باشند. همین قسم از روی دوام نفوذ بعضی امرای یفتلی در کاپیسا و علاقه بامیان و بادغیس و غرجستان وغیره ثابت میگردد که عنصر عرقی یفتلی در دو طرفه هندوکش پراگنده و منتشر و مستقر بود و از اختلاط و امتزاج اینها با احفاد کوشانی های کیداری عنصر محلی بود که میتوان آن را « کوشانو یفتلی» یا «خیونی» خواند.

 

 

رتبیل شاهان یا شاهان کوشانویفتلی یا خیونی و ارتباط آنها با برهمن شاهیان

 

طوریکه در رسالهء رتبیل شاهان نوشتم و در طی مطالعات حاضره هم چند صفحه بعد شرح خواهم داد، « رتیبل» اسم عامی است که اقلآ  در دورهء دو قرن (از حوالی وسط قرن 7 تا وسط قرن 9) بیشتر از طرف نویسنده گان عرب در مورد پادشاهانی استعمال شده که مرکز شان کابل و قلمرو سلطنت شان تمام صفحات جنوب هندوکش را فرا می گرفت. از روی کلمه « رتبیل» راجع به عرق و خون و نژاد این پادشاهان چیزی بدست نمی آید و اگر بیآید انهم مبهم خواهد بود. حال آنکه صراحت مخصوصأ در اینجا اهمیت زیاد دارد. زیرا تاریکی زمانه، عدم اسناد لازمه و تعبیرات سوء وضعیت را دگرگون ساخته و اشتباه، اشتباه ی بزرگتر را به میان آورده است.


آنچه که بیشتر قابل دقت و تحقیق و تصریح است، عنصر نژادی سلاله ها و پادشاهانی است که از اوائل قرن هفتم میلادی در جنوب هندوکش به سلطنت رسیده اند و مرکز اینها تا کوه های کاپیسی و سپس کابل بوده است. این پادشاهان را زائرین چینی و مؤرخین و جغرافیه نگاران عرب و خراسان در قرن
3 و 4 هجری به نام و نشان و القاب مختلف یاد کرده اند که یکی ایشان را (کشتاتریا) خوانده و دیگری (تجن) یاد نموده و برخی (رتبیل) گفته و عده یی هندو و برهمن صفت کرده و بعضی ترک و تروکشته خوانده و هر تعبیری هم از نقطه نظری صحت داشته و دارد. ولی باید مختصرأ تصریح و مخصوصأ عنصر نژادی اینها روشن شود تا پراگنده گی از بین رود و موجب اختلافات بیشتر نگردد.

 

حقیقت امر این است که بعد از سقوط عظمت و سلطنت کوشانی و یفتلی امارت های کوچکی از اولاد اینها در نقاط مختلف افغانستان ضمنأ در علاقه های جنوب هندوکش تا زمان ظهور ضفاری ها دوام داشت و عنصر نژادی مخصوصأ (کوشانویفتلی) بیشتر جنوب هندوکش را فرا گرفته بود و پادشاهان و سلاله هائی که در کابل زمین تا فتح کابل به دست یعقوب لیث صفار و حتی چندی بعد تر سلطنت نموده اند از روی عرق (کوشانو یفتلی) بودند. و این نظریه خلاف تعبیرات فوق الذکر  نبوده بلکه موافق به همه اینها است و تنها نظریه ایست که تعبیرات چینی، عربی و فارسی و سانسکریت وغیره را در بر میگیرد.

 

صفت (کشاتریا) که هیوان ـ تسنگ در نیمه اول قرن هفت مسیحی در مورد پادشاه کاپیسا استعمال کرده، اشاره به طبقهء « کشاتریا» یعنی طبقهء جنگجو است که یکی از چهار طبقهء معروف اجتماعی میباشد و تسمیه « رتبیل » که عربها استعمال کرده اند به شیوع نام های برهمنی و هندویی شهادت میدهند. صفت (تجن) که بعضی زائرین دیگر چین متذکر شده اند به تاثیر بعضی کلمات ترکی اشاره می کند زیرا توکیوها (ترکان غربی) در این وقت در شمال هندوکش دست یافته بودند. تروکشهء منابع سانسکریت صفتی است که نه به ترکها بلکه در مورد عنصر مخلوطی از کوشان و ترک و یفتلی وغیره استعمال می شد. چون چینی ها و عربها هیچکدام از ممیزات نژادی که درین وقت ها در جنوب هندوکش فایق بود اطلاع دقیق و صحیح در دست نداشتند، از سلاله های جنوب هندوکش به تعبیرات نسبتأ مبهم یاد نموده اند و نوشته های ایشان به ظاهر امر حتی مؤرخین خود خراسان را به اشتباه افگنده بود. درین شبهه یی نیست که عرب ها اصطلاح کوشانی را بلد نبودند چه رسد به احفاد کوشانی های کیداری. چون درین وقت مخصوصأ در زمانی که مؤرخین عرب و مؤرخین خراسان آثار خود را می نوشتند مفهوم کوشانی از میان رفته بود. در تعبیرات هر کدام اختلافی پیش شده و محض از روی بعضی عناوین برخی ایشان را ترک گفته  حال آنکه اگر خوب دیده شود کسانی را که مثلأ ابوریحان بیرونی در جمله سلاله (ترکی شاهی) حساب می کند. همه کوشانی و مخلوطی از (کوشانویفتلی) بودند حتی (کنیک) یعنی (کنیشکا) بزرگترین امپراطور کوشان هم در قطار آنها شامل است.


 

[1] - صفحه 10 الیرونیز اندیا ترجمه ساشو.

[2] - صفحه 19 Memory of the Archeological Survey of India No.38  

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل۵۱             سال سوم                    جون ۲۰۰۷