پیش در آمد
بینی بریده ام المومنین یکی از دهها شعر تازه من است. شعری جنجال بر انگیز که دچار سو تفسیرها، غلط خوانی ها وبرداشت های ناروا شده است. نخست این شعر را در وبلاگ خودم نشر کردم و سپس به سایت "جمهوری سکوت" فرستادم. در وبلاگ خودم نقد ونظری اگر بود مثبت بود. اما در سایت "جمهوری سکوت" قضیه طور دیگر اتفاق افتاد. مسولین سایت، شعر را نشر کردند. بعد از یک روز بر داشتند. فردایش باز گذاشتند و پس فردایش بر داشتند. علتش را جویا شدم. فهمیدم که نخست معلم عزیز رویش ، عبید نجاتی وتنی چند از فرزانگان ما با نام شعر مخالفت کرده اند. من از سر نام دست برنداشتم وآنها هم از سر بام پایین نیامدند. نتیجه سکوت بود در جمهوری سکوت. تازه فهمیدم چرا نام این سایت را جمهوری سکوت گذاشته اند. در آن سایت نشر فحش های ناموسی برخویش و بیگانه ممنوع نیست ولی نشر یک شعر خلاف
ذوق عوام نا پسند است! من هم معلم صاحب عزیز را می شناسم وهم عبید نجاتی را. هر دوی شان در عرصه کاری و تخصصی خود استادند وتجربه کاری خوبی هم دارند . من به شدت هردوی شان را دوست دارم. اما مسله مهم این بود که این بزرگان منتقد ادبی یا شاعر نیستند تا نقد شعر کنند ومشکل اصلی افغانستان در کل هم از همین جا شروع می شود که همگان همه چیز دانند. سارنوال منتقد هنری است، پلیس نقد شعر می کند، فرمانده فیلم ساز است و ...
من بنا را بر سکوت گذاشتم دیدم صدای میر حسین مهدوی از رادیو رنگین کمان درآمد. در خواست چهار شرطه ی دوست محترم ما آقای بهارابی برای پاسخ آمد وسید ابراهیم وتعدادی دیگر از دوستان در باره نام این شعر پرسش یا نقد داشتند. خوب است من همه پرسش ونقد ها را یک جا پاسخ بگویم وخوب تر است حرف آقای بهارابی که کلان ما هستند را نیز روی زمین نگذارم.
1. مهدوی برنامه اش را با آماری از شعر های تازه من شروع می کند ومی گوید "آقای سعیدی اخیرا چهار یا پنج شعر تازه دارد که عموما شعر های سپید است و گمان می کنم یکی اش هم غزل است." درهمین یک جمله چند مشکل وجود دارد.
1.1 وقتی شخصی در پی اعلام آمار وارقام است باید بداند که پای حساب وکتاب در کار است نه پای خیال و تصور. این آمار باید دقیق ومستند باشد نه ساخته از باد هوا. این آمار باید مبتنی بر حقیقت وقطعیت باشد نه مبتنی بر احتمالات ضعیف واما واگر ها. در آمار مهدوی اولا قید "اخیرا" مجهول است. اخیرا یعنی از کی تا حالا؟ دوم این که این آمار نشان می دهد که ایشان شعر های "اخیرا" مرا اصلا نگاه نکرده اند. من اخیراً یعنی از ماه می تا ماه آگست 59 قطعه شعر گفته ام. چه شعرهای بلند بیست ونه صفحه یی مانند "الف لام میم دال" وچه شعر های سه سطری مثل سه گانی ها وچه غزل ها (این میزان شعر هیچ وقت به سراغ من نیامده بود وامسال آمد. این شعر ها طوری آمدند که همه برنامه های دانشگاهی وتحقیقاتی را که باید به وقت ارایه می کردم به یک ترم بعد موکول کرد. گاه روزی دو سه شعر
می آمد ومن مجبور بودم بنشینم وبنویسم) این شعر ها از طریق وبلاگ خودم، سایتهای ادیبان، کابل ناتهـ، آریایی، جمهوری سکوت، وبلاگ سودابه امینی و... به نشر رسیده است. کسی که آمار ارایه می کند باید اول یک کمی ریاضی بخواند بعد مطالعه میدانی کند.
1.2 سخن دیگراین که مهدوی می گوید در جمع این چهار پنج شعر یک غزل هم گمان کنم که هست. در ارایه آمار از حدس و گمان کمک نمی گیرند. از دو جفت چشم بینا ویک دست سالم برای نوشتن کار می گیرند. در همین اواخر من 36 غزل سروده ام. اگر به وبلاگ من سر نزده اند که سر زده اند و زیر یک غزل امضا هم کرده اند، لااقل یک نگاه به وبلاگ های دیگران می کردند. در وبلاگ عباس فراسو یک نوشته خواندنی در باره غزل "گردن بند آهو" سروده من هست. این هم لینکش پیش کش شما:
http://neshana.blogfa.com
در وبلاگ شاعره مشهور ایرانی سودابه امینی مقدمه ای است بر غزل" حلزون" سروده من. مقدمه این است:
"بعد از خواندن شعرهای ملال آور من یک شعر خوب بخوانید این شعر زیبا را " محمدشریف سعیدی" سروده است. حیفم آمد شما را از لذت خواندش بی نصیب بگذارم."
پیش از این که لینک وبلاگ ایشان را بیاورم خاطر نشان می کنم که ایشان از روی تواضع شعر های خود را ملال آور گفته اند ورنه ایشان یکی از چهره های مطرح شعر امروز ایران هستند.
http://sudabehamini.blogfa.com
در وبلاگ شاعر نو سخن وبرازنده ایرانی شیما شاهسواران احمدی در بخش نظر ها بحثی است روی تاثیر گذاری غزل های من بر شاعران دیگر.
http://shimaahmadi.blogfa.com
آقای مهدوی خیال نکنند من دارم خود خواهی می کنم خیر من از نقد های حرفه یی ودرست استقبال می کنم. من نقد ونظرهای زیادی نسبت به شعرهایم خوانده ام ودیده ام. نمونه های زنده اش هم در وبلاگ من هست. نقد های که با آغوش باز پذیرفته واز منتقدش سپاسگزاری کرده ام. یک نمونه نقد های سالم نقد دکتر علی رضا فولادی ، شاعر و نویسنده که دو دهه سابقه تدریس در دانشگاه های ایران دارد و مبدع یک قالب تازه شعری به نام سه گانی است در وبلاگ خودم می باشد. نقد های کاظمی، سید ضیا قاسمی، حمید رضا شکار سری منتقد برجسته ایرانی ، سخیداد هاتف، صبورالله سیاه سنگ و... نمونه های است که من خوانده ام واستقبال کرده ام. البته این نقد ها همه اش تعریف نبوده است بلکه به نقطه ضعف
ها هم بسیار دقیق وخوب پرداخته اند. دو نمونه از نقد دکتر فولادی بر دوشعر را می آورم تا بین یک نقد بیمارگونه ویک نقد سالم تفاوت افتد. این نقد مربوط به غزل "جای تشویش نیست" می باشد:
سلام استاد سعیدی عزیز.
شعر «جای تشویش نیست» یک شاهکار هنری است. آفرین و آفرین و آفرین.
تازه دارید مثل ققنوس مجددا از درون آتش سر بر می آورید. کجا می خواهید بروید؟ زنده باشید.
دو نکته که راجع به یک شاهکار، گفتنش جای معذرتخواهی دارد و البته نظر ذوقی و شخصی است:
1- به جای «نابسته است» شاید بهتر باشد «نابسته» تنها بگذارید.
2- همچنین به نظر می رسد بهتر باشد «آرامی است» را به «آرامم» تغییر دهید.
بهاری باد آن طبع روانت.
لینک نقد:
ghazalenow.blogfa.com
دکتر فولادی در جای دیگر نقدی دارد بر غزل "خواب بقه ها":
سلام مجدد استاد سعیدی عزیز.
ضمن تشکر. بدون مقدمه و در ادامه امتثال امر. شعر خواب بقه ها با این که جزء جزء زیباست، اما به نظر بنده ابهامات تصویری آن به طور کلی خیلی زیاد است، تا جایی که مضمون از آنها دریافت نمی شود. به همین خاطر با عرض معذرت باید بگویم کلا از خیر این فرزند بگذرید. می بینید که گاهی نقد بسیار بی رحم است. البته نظر شخصی بود و شما خود استادید.
پیروز باشید.1
لینک نقد:
ghazalenow.blogfa.com
باید یاد آوری کنم که نظر کاظمی ونظر دکتر فروغ کریمی نسبت به غزل "خواب بقه ها" دقیقا نقطه مخالف نظر دکتر فولادی است. من بدون این که نظر این دو صاحب نظر را در وبلاگ خودم نشر کنم برعکس همان نظر دکتر فولادی را از بخش نظر ها به صفحه یی اصلی آوردم وگفتم این هم نظری است که باید ارج نهاد.
باری برگردیم به نخسین جمله مهدوی که گمراه کننده و کذب است. فرق است بین چهار پنج شعر تا پنجاه شصت شعر، فرق است بین یک غزل وسی وشش غزل.
1.3 مهدوی می گوید این شعرها عموما سپید است. ظاهراً ایشان به خاطر عدم فهم عروض وقافیه توجه ندارند که همه شعرهای نو اخیر من سپید نیستند بلکه نزدیک به نیمی از سروده های نو من در قالب نیمایی اند. محض ریا باید برای اطلاع ایشان شعر های نیمایی اخیرم را نام می برم:
دو سه کوزه باران/ حسرت/ اشتباه/ قاصدک/ این کبود گوژپشت/ خواب تنهایی/ ای خشم خونچکان چه توانی؟/ زندگی/ چار راه صدارت/ گژدم در کاسه/ تماشا/ نیمه تلخ/
از بیست وسه شعر تازه من دوازده شعر در قالب نیمایی است. ومهدوی از درک این امر عاجز بوده است.
2. بخش دوم حرف های مهدوی مربوط به نام این شعر است. این نقد از جانب کسانی که با شعر برخورد حرفه یی نداشته اند، پیش ازمهدوی هم شده بود وظاهرا ایشان هم حرفهای شان را از جای دیگر گرفته اند. اما نکته ی مهم این است که شنیدن این سخن از زبان مهدوی به کلی مرا از مهدوی مایوس کرد. قبلا اگر دانش نداشت، سرسوزن ذوقی داشت حالا همان سرسوزن را هم از دست داده است. ایشان باز می گوید: تصور می کنم که عایشه زن پیغمیر است. لطفا تصدیق کنید که همان طور است. چرا به بدیهیات شک دارید؟
بینی بریده ام المومنین شعری است به ظاهر بسیار ساده اما در باطن پیچیده. رسیدن به سادگی کاردشواری است. این همان چیزی است که در ادبیات می گویند سهل ممتنع. به ظاهر بسیار ساده اما در باطن پیچیده. شعر بینی بریده ام المومنین هم از نظر محتوا وهم از نظر زبان وویژگی های زبانی دارای ظرافت هایی است که اگراندکی بی توجهی شود خواننده گمراه می شود، درست آن گونه که مهدوی شده است.
یکی از همین ساده ـ پیچیدگی ها در عنوان این شعر است. برای آدم هایی که برخورد غیر حرفه یی با شعر دارند نام این شعر یک نوع توهین به زن حضرت رسول است. برای آدم های حرفه یی نام این شعر تعریف از زن حضرت رسول است. زن حضرت رسول با معصومیت یک دختر پشتون که با خنجر پاره پاره می شود یکی شده است. علاوه بر این که در این نام یک اصطلاح وضرب المثل نیز گنجانده شده است. ما در گفتار روز مره به کسی که ما را نزد دوست یا بیگانه سر افکنده می کند، می گویم بینی مرا بریدی. ما می گویم با این بینی بریدگی چطور سر خود را بلند کنیم؟ اینها گفتار روزمره زبان است. جریان رودخانه است. اما عنوان این شعر می گوید که مثله کردن عایشه توسط شوهرش با استناد به متون دینی وسنت قبایلی یک سر افکندگی برای زن حضرت رسول است.
عایشه یکی از زنان بسیار محبوب پیغمیر بوده که درسن پایین به عقد رسول درآمده و از سخنان معروف حضرت رسول نسبت به عایشه یکی این است که می گوید: کلمینی یا حمیرا. یعنی ای حمیرا بامن حرف بزن. واین چقدر زیبا است در کشوری که صدای زن تحریم می شود. عایشه بعد از مرگ پیغمبر در جنگ جمل سوار بر شتر جنگی را علیه حضرت علی رهبری کرد وبسیار گپ های دیگر. در این شعر هر بار که سخن از عایشه می آید گره خوردگی بین زن پیغمیر وعایشه افغان ایجاد می شود. عایشه با شجاعت بر شتر سوار شد وجنگ را رهبری کرد. به حق وناحقش کار ندارم. عایشه ی ما را بر شتر سوار می کنند تا برای مراسم مثله شدن ببرند. این است تفاوت ام المومنین عصر رسول وام المومنین عصر امیر المومین عمر. بنا بر این عنوان این شعر بسیار مثبت ومحترمانه است به شرطی که کسی شعر را بفهمد نه این که شعار بدهد که
این شعر صریح است وزبان یک پهلو دارد. کسی که قادر به درک دو گانه زبان و کارکرد شاعرانه کلام نیست چه ضرورت دارد که تشت خویش از بام نقد می اندازد؟
3. بخش دیگر حرف های مهدوی در باره ساختار قرآنی این شعر است. این شعر با سوگند شروع می شود و ادامه پیدا می کند. آقای مهدوی چند آیه سوگند دار را که از قدیم ها به یاد داشته نیز قرائت می کند وپس از چند جمله در تطبیق آیات با شعر دچار مشکل می شود.
او می گوید برای سوگند ها پاسخی نیامده است وسوگند ها معلق است. پیش از بقیه سخنها توجه ایشان را به سوگند ها و پاسخ های سوگند جلب می کنم.:
وسوگند به شرم
که شرنگ مزه دیگر دارد
(شرنگ مزه دیگر دارد به حالت اضافه خوانده نمی شود. مهدوی می خواند : وسوگند به شرم/ که شرنگ ِ مزه ی دیگر دارد. وبه سادگی ادعا می کند که سوگند ناتمام است در حالی این بند هم یک سوگند تمام است وهم ایهام وتکنیک دارد که بعد می رسیم. وقتی خواننده توانایی درست خواندن متن را نداشته باشد ادعاهای کذب منتقدانه به میدان می آید. آقای مهدوی اول خواندن یاد بگیرید بعد نوشتن و نقد کردن)
سوگند به چمدان های خالی
که زمانه ی چور است
وسوگند به کوچ حوا از بهشت
که دخترکوچی
با زنگ ودامن افغانی
اتن می کند به تنهایی
وسوگند به گندم
که احمدی نژاد از بهشت آمده است
وسوگند به ریش بلند مارکس
که امیر المومنین ما
نطفه تلاقی داروین و مارکس ولنین
در مسجد فیصل است
وسوگند به واسکت های پاک
که جلیقه نجات بشر از گناهان کبیره است در خاک
این ها نمونه کامل سوگند هایند، اما در این شعر تعدادی از سوگند ها هستند که معلق اند. این سوگند ها عمدا معلق اند تا ساختار قرآنی را تداعی کنند. در قرآن سوگند های تعلیقی زیاد است و نه تنها سوگند های تعلیقی که قید های زمانی تعلیقی زیاد اند. در زبان روز مره هم وقتی پای تاکید به میان می آید سوگند ها تکرار ومکمل پس از چند سوگند می آید. معمول است که می گویند : به خدا ، به پیر ، به پیغمبر که من این کار را نکرده ام .یک نمونه تعلیق قید های زمانی وتعلیق سوگند درسوره تکویر است. ساختار سوره تکویر در شعربینی بریده ام المومنین نیز منظور شده است. من این ساختار را بسیار مناسب وتازه یافتم برای بیان سخنی ودردی که ریشه در تفسیر قرآن دارد. می گویند با خصم با زبان خصم گفتگو کن ولی با منطق قوی وخوب. با تاسف مهدوی کودک وار جز همان چند آیه چیزی از سوگند های قرآنی در نیافته است. در سوره تکویر سیزده قید
زمانی معلق هست که یک مکمل دارد. هر قدر که سوگند ها وقید ها بیشتر تعلیق شود مکمل سوگند چیزی مهم تری به نطر می رسد. در شعر بینی بریده ام المومنین سوگند های تعلیقی هست واین به دلیل اهمیت دادن به مکمل سوگند است ودر مواردی دلایلی دیگری هم دارد از جمله نو کردن شیوه سوگند معلق وپارادوکس بخشی و ناسازه انگیزی سوگند که تداعی کننده طنز باشد. در سوره تکویر نیز همچنان که سوگند وقید های معلق زیاد است از دخترانی که زنده به گور می شدند نیزسخن به میان آمده است واین سوره واین ساختار برای شعر بینی بریده ام المومنین موثر بوده است. توجه کنید به این همه تعلیق در سوره تکویر:
واذا الشمس کورت. واذا النجوم انکدرت...
ودر آن هنگام که ستارگان بی فروع شوند. و در آن هنگام که کوه ها به حرکت در آیند. و در آن هنگام که با ارزش ترین اموال به دست فراموشی سپرده شود. ودر آن هنگام که وحوش جمع شوند. ودر آن هنگام که دریاها بر افروخته شوند. ودر آن هنگام که هرکس با همسان خود قرین گردد. و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سوال شود. به کدامین گناه گشته شدند؟ ودر آن هنگام که نامه های اعمال گشوده شود. ودر آن هنگام که پرده از روی آسمان گرفته شود. ودر آن هنگام که دوزخ شعله ور گردد. ودر آن هنگام که بهشت نزدیک شود. هرکس می داند چه چیزی را آماده کرده است سوگند به ستارگانی که باز می گردند. حرکت می کنند واز دیده ها پنهان می شوند. وقسم به شب هنگامی که پشت کند وبه آخر رسد. وبه صبح هنگامی که تنفس کند. که این (قرآن) کلام فرستاده بزرگواری است...(سوره تکویر آیه 1 تا 18)
پس این تعلیق ها سنجیده شده بوده است نه آن گونه که مهدوی می پندارند. در کنار نقد ساختار قرآنی وتعلیق سوگند ها مهدوی سخن از حشو به میان می آورد و از این که به راحتی می شود مصرع ها وبند ها را تغییر داد بدون این که هیچ ( تاکید به لحن مهدوی) تغییری در شعر بیاید. مهدوی یک نمونه هم که از این نوع تغییرات بدون تاثیر را می آورد تا نشان دهد که هرنوع تغییر دادن دراین شعر ممکن است. مهدوی می گوید به جای
وسوگند به صبح که تنفس می کند بینی بریده ام المومنین را
می توان گفت:
وسوگند به صبح که از کنار ام المومنین بینی بریده می گذرد
ایشان نمی فهمند که " وسوگند به صبح زمانی که تنفس می کند " آیه قرآن است واین طورتغییر دادن درست نیست. یاد آن قصه ابولهب افتادم که گفته بود من نیز آیاتی مثل آیات قرآن می آورم . وآورده بود که الفیل مالفیل و ما ادراک ما الفیل وله خرطوم طویل. وگفته بود این دقیقا مثل القارعة مالقارعة وما ادراك ما القارعة
است بدون هیچ تغییری. مهدوی نمی فهمد که این آیه بسیار شاعرانه است. صبح وتنفس و تشخیص زیبای که در این آیه نهفته شده است باعث شده است که شاعری مثل قیصر امین پور نام مجموعه شعر خود را بگذارد: تنفس صبح.
در شعر مورد بحث صبح افغانستان ترسیم شده است صبحی که نسیم آن بوی خون وخنجر دارد واز بینی بریده می گذرد. صبحی که به جای عطر تازه گل ها تعفن تازه گلوله ها را در بینی های بریده می دواند و این است تفاوت قرآن منبع وتفسیری که در کشور ماست. آنچه مهدوی قرائت می کند در واقع قرائت طالبانی شعر است.
4. بخش دیگر از حرف های مهدوی در باره فرم وانسجام ساختاری شعر است. این که مصراعی وبیتی وبندی اگر حذف شود مساوی است با حذف کل شعر. این بحث دراصل ودر جای خودش درست است اما مهدوی سوراخ دعا را اشتباه گرفته است. گاه در شعر سپید با گرایش فرمالیستی این حرف درست است. اما شعر سپید مثل غزل ومثنوی وسایر قالب ها سبک ها وشیوه های مختلف دارد وهمه اش را با یک معیار نمی توان سنجید. محض اطلاع ایشان عرض می کنم که شعرناب، شعر حجم، موج سوم، شعر کانکریت، شعر طنین و... هر کدام معیار خودش را برای نقد ونوشتن دارد. یک نگاه به کارهای رضا براهنی در عرصه تیوری ونقد شعر بکنید وکارهای تازه ایشان را بخوانید. شعرهای احمد رضا احمدی برای خود شیوه دارد. ید الله رویایی دو کتاب تیوری شعر دارد و مانیفیست نوشته است. شعر های علی عبد اللهی حتی شیوه خاص دارد. همچنان
که براهنی مانیفیست نسبتا تازه دارد وطاهره صفار زاده و... در غزل نیز بحث های زیادی است درسبک هندی اصل بیت است و شما یک غزل پیدا می کنید که هشت بیت مستقل وبسیار زیبا دارد مربوط به هشت موضوع ودارای هشت تصویر. چون معیار این سبک در مواردی زیادی این طوری است ویا بهتر است بگویم یکی از گرایش های شدید در سبک هندی گرایش مضمون در بیت است. در تاریخ ادبیات آمده است که شاعران سبک هندی گاه مضمون یک بیت را از اشخاص با ذوق می خریدند و مضمون را می پروراندند. از جمله این بیت صایب تبریزی را گویند که دارای مضمون خریده است:
بخیه کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست
خنده می آرد همی بر هرزه گردی های من
خوب مهدوی از این طور نقدواره ها زیاد نوشته یا گفته است. سالها پیش غزلی از من را با معیار فیزیک نقد کرده بود وگفته بود قهوه دیر مانده برای صحت خوب نیست! من نیز نوشتم برای نگاری که به سرو تشبیه شده است باید برج العرب بسازی تا جا شود. از این نوع قاتی کردن ها وپرت بودن از موضوع در نوشته ها وگفته های ایشان کم نیست.
شعر بینی بریده ام المومنین در قالب سپید است ودر آن گرایش من گرایش خاص خودم هست. تا حال کسی با فرم قرآن کار نکرده ومن در این شعر با فرم قرآن کار کرده ام در عین حال که تفسیر متحجرانه قرآن را نقد کرده ام. با شیوه قیچی زدن های مهدوی می توان آیات قرآن را حذف کرد وفقط یک سوگند و یک متمم گذاشت والسلام. اما با منطق شعر ومنطق قرآن نمی شود آیات و مصراع ها را حذف کرد.
5. حرف دیگر مهدوی در باره زبان این شعر است. دربحث زبان هم ایشان از بحث بیرون شده در باره موضع گیری سیاسی شعر می پردازد واین که سرباز های خارجی خوب هستند ومهربان اند و... من بحث موضع گیری ومحتوای سیاسی شعر را در جای خودش می آورم اما فعلا به حرف های مهدوی در باره زبان شعر می پردازم. وی می گوید: شما دچار این حالت نمی شوید که زبان دو پهلو است. کلمات واضح وخیلی روشن است ونقش عادی خود را دارد.
کوتاه ترین جواب من به مهدوی این است که لطفا خودتان را دچار دو پهلویی های زبان بسازید. یعنی قدری بیشتر بخوانید وقدری هم شعر را درست بخوانید. در این شعر زبان از لایه های چند سویه عبور می کند. همان گونه که نام شعر برای تان صریح وتک معنا بود وقادر به درک دو پهلویی زبان با تاسف نبودید در بقیه شعر هم همین طور تشریف دارید. محض شیر فهم کردن تان باید همین سوگند کامل را که اشتباه خوانده اید توضیح دهم که چند پهلویی است:
وسوگند به شرم
که شرنگ مزه دیگر دارد
اول این که سوگند کامل است وشما کاملا این بند را غلط خوانده اید وتحریف کرده اید. دوم این که برای دریافت موسیقی درونی شعر سپید یک عینک ذره بینی کلان بخرید ونگاه کنید که در این بند چهار بار حرف "ر" که با همخوانی حرف "ز" تقویت می شود، چهار بار حرف "د" ، هجاهای کشیده، نزدیکی موسیقیایی سوگند وشرنگ ، پنج بارحرف کاف وگاف که قریب المخرج است و... وجود دارد. این یعنی موسیقی شعر سپید.
شرنگ که باید با کاما بخوانید نه با کسره دو معنی دارد یکی زهر ودیگری صدای زنگ وساز وسکه ودر این اینجا صدای زنگ های آستین و دامن و پاچه دختر کوچی در هنگام رقص منظور است. از طرف دیگر هم تداعی یک آهنگ بومی منسوب به دخترکوچی که می گویند: خودم شرنگ می کنم. چوریایم شرنگ می کنه. حس آمیزی یعنی تبدیل آن شرنگ موسیقایی به شرنگ چشیدنی وشرنگ شدن شرنگ وچشیدن همان شرنگ موسیقی در اتن به دور خویش به تنهایی که به معنی انزوای زن افغانستان وچرخیدن بر گرد تنهایی خویش است وآن موسیقی که باید سرمستش می کرد حالا زهر مستش می کند.
آیا شما موسیقی درونی این تکه ها را می فهمید:
وچوری چار وناچار حلقه چاهی است (با تاسف این بند را هم غلط خوانده اید آقای منتقد!)
وسوگند به نوح
که نوحه می خواند در آب های آمو
با قلقل گلوی پر ِفرزندش
و اصفهان نصف جهان می شود
در شعرهای باری جهانی
وبرتن تمام درختان خرما وزیتون
وبرتن تمام درختان اکاسی وپسته
زخ زخ به یاد گار نهاده است
زخم عمیق فکر بدش را
وقتی که شما قادر به درک زبان شعر به عنوان مجموعه ی از دلالت ها متفاوت وگاه حتی ناسازه و ضد، برای ایجاد زیبایی نیستید وریزه کاری های شعر را درک نمی توانید واز ده فقط درخت هایش را می بینید، لاجرم نقد هم شلغم شوربایی بیش نمی شود. این شعر یک شعر سیاسی است وشعر سیاسی زبان خاص خودش را می خواهد. این شعر عاشقانه نیست تا من بگویم:
برف گشتم، گشت باد و خاک گشتم، گشت سیل
هرچه گشتم گشت در من رد پایش بیشتر (غزل طنین/ محمدشریف سعیدی)
شعر بینی بریده ام المومنین یک شعر سیاسی است واین نوع شعر در پی تیرکاشتن است نه سرو کاشتن. البته بی آن که از مرز شعر بیرون شود. توجه دارید که تکه های کوتاهی همچون:
اصفهان نصف جهان می شود
در شعر های باری جهانی...
چقدر سخن دارد در عین حال که ظرافت های تکنیکی اش کم نیست؟
باری صبورالله سیاه سنگ نوشته بود: "برای نقد شعرهای تو آدم باید آگاهی دایره المعارفی داشته باشد". نظر آن دوست را حمل بر تعارف وتشویق می کنم اما برای نقد شعر های من فهمیدن دستور زبان، آوا شناسی، حروف شناسی، درست خوانی متن و درک مسایل فنی شعر و... ضروری است. شما متن خوانی مهدوی را گوش کنید. در دقیقه 23 ام فایل صدا ایشان به "ته ته په په" می افتد از بس در خواندن شعر سر درگم می شود و سر آخر شعر را غلط خوانده رد می شود. این را باز خدمت می رسیم.
6. بحث دیگری مهدوی مسله تزاحم تصویر در شعر است. دستور می دهند که باید یک تصویر تشریح می شد و از این همه تصویر تاریخی وفرا تاریخی و... پرهیز می شد. این هم از همان فتواهای معروف و تکراری طالبانی مهدوی است. این که شما با چه نوع شعر طرف هستید برای شما تعیین می کند که چه نوع تصویر باید ارایه کنید. اگر من یک غزل یا یک شعر کوتاه سپید می گفتم شاید به شرح یک تصویر می پرداختم. نمونه های این نوع تصویر کاری درکارهای من کم هم نیست. نگاه کنید به شعر "حلزون" و "سوسک در آیینه" در پاورقی این نوشته2.
اما شعر بینی بریده ام المومنین یک شعر بلند است وشعر بلند منطق خود را دارد. شما اگر شعر"صدای پای آب" سهراب سپهری را خوانده باشید ودرست خوانده باشید می توانید بفهمید که دهها تصویر متفاوت در آن هست. گاه این تصویر ها وپیام ها در ظاهر ناساز می آید. اما با درک فسلفه کلی شعر است که می توان تمام تناقضات را حل کرد. این نمونه ها را بخوانید:
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ....
نسبم شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد....
من گدایی دیدم در به در می رفت آواز چکاوک می خواست
و سپوری که به یک پوسته خربزه می برد نماز....
قاطری دیدم بارش انشا
اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال.....
من قطاری دیدم فقه می برد و چه سنگین می رفت
من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت
من قطاری دیدم تخم نیلوفر و آواز قناری می برد
و هواپیمایی که در آن اوج هزاران پایی
خاک از شیشه آن پیدا بود.....
می بینید که در این شعر بلند هزارقسم تصویر متفاوت وگاه متضاد دیده می شود از قبله، سپور، الاغ، تا قطار و هواپیما و... سخن به میان می آید.
7. آنچه باعث تاسف مزید است غلط خوانی های فراوان مهدوی از روی نسخه دست داشته خودش است.1 مهدوی همه شعر را نمی خواند. فقط چند تکه را که قبلا خوانده وآماده کرده است می خواند. در خواندن این چند بند مختصر بیش از ده غلط وجود دارد. مهدوی نام شعری دیگری از من را می گیرد ومی گوید سعیدی شعر بلند دیگری دارد به نام" الف لام میم" . آقای مهدوی حد اقل نام های مشهور را درست بخوان. نام آن شعر است" الف لام میم دال" نه "الف لام میم" 2. کلمه چقماق به فتح چ است نه به کسر چ. ضمنا توجه داشته باشید که در فارسی چخماق هم می گوید که اصیل تر است اما من به دلیل همخوانی موسیقیایی"که چقماق می زند بر شقیقه شقایق" نسخه "ق" دار را انتخاب کرده ام. 3. "شقیقه شقایق" را مهدوی می خواند "شیشه شقایق" 4. شرنگ، مزه ی دیگر دارد را مهدوی می
خواند: شرنگ ِ مزه ِی دیگر دارد. 5. چوری چار وناچار، حلقه چاهی است را مهدوی می خواند: چوری چار وناچاری حلقه چاه است.6 وسوگند به سنگ که چقماق می زند را مهدوی می خواند: وسوگند به سنگ که چماق می زند.7. بار دیگر این بند را تغییر داده می خواند: و سوگند به سنگ که چماق می زند بر شیشه شقایق. باری چماق زدن بر شیشه از همان نوع تغییر هایی است که مهدوی مدعی است هیچ مشکلی ایجاد نمی کند. 8. تنبک یا تمبک به ضم است وآقای مهدوی به فتح می خواند. 9. دم ( به ضمه یا پیش) چرخان طاووس را دم ( به فتح به معنای خون ونفس) می خواند. آقای مهدوی آن یکی دم است مثل:
قسم به حضرت عباس خوردنت بی جاست
چرا که دمب خروست عیان ز زیر قباست
ویا مثل
آن که او بی سر بجنبد دم بود
جنبش او جنبش کژدم بود
اما آن که تو خوانده یی دم است مثل:
دمت گرم وسرت خوش باد
10. تریاک هلمند را می خواند: تریاک، هلمند و... در دقیقه 23 برنامه اش، در خواندن شعر به کلی گیر می کند وبعد از چندین تپق زدن با چند غلط خوانی جان را بچ می کند.
8. حرف دیگر مهدوی در باره محتوای این شعر است. او می گوید که این شعر پیامش را با احساسات بیان می کند. باید از مهدوی پرسید که مگر می شود بدون احساسات شعر نوشت؟ مگر شعر گره خوردگی عاطفه (احساسات) و زبان در کلام آهنگین نیست؟ گذشته از این مهدوی هر گاه از بحث مسایل زبانی عاجز می شود، می پرد به بحث های سیاسی. این که مراد من از پرزدندت ، اوباما است واز ملکه چشم آبی ملکه انگلیس. واین که سرباز های خارجی در افغانستان آدم های بسیار خوبی هستند واز این قبیل حرف های پرت وپلا.
از کجا فهمیدید که منظور از پرزندت ، اوباماست؟ شاید منظور من بوش باشد که شما هم علیه او موضع گیری کرده اید. از کجا می گویید که من همه سرباز های خارجی را دزد و دغل معرفی کرده ام؟ با اجازه شما و از روی واقع گرا بودن نه ایدآل گرا بودن حضور نیروهای بین المللی در افغانستان را نه تنها مشروع وقانونی می دانم که واجب وضروری نیز می پندارم. در زمانه یی که افغانها قوی ترین هم وغم شان کشتن، تبعید کردن، به بردگی گرفتن، در دادن، تجاوز به ناموس همدیگر کردن، جاسوسی برای همسایه وکشور های دورتر کردن است امکان ندارد بی حضور بین المللی ملت ها جلو نسل کشی ها، کشتار های جمعی، آواره کردن اجباری وده ها جرم وجنایت دیگرگرفته شود. شما یک نگاه به دیدگاه های روستار تره کی در برنامه پرگار بی بی سی بکیند. یک نگاه به بحث حشمت غنی احمد زی ومعلم عزیز رویش در
تلویزیون نگاه بکنید و نیز نیم نگاهی به شعرهای سیاسی عبدالباری جهانی تا در یابید که حد اقل وضعیت باشندگان وطن با چه نمایش وطنزی رو به رو است. اما همه این سخنان به سرجای خودش درست. نیروهای بین المللی نه معصوم اند ونه از بهشت آمده اند. آنها هم برای حفظ منافع خویش آمده اند. کی دیوانه است فرزند ان خود را به خاطر گل روی انسان های قرن حجر به کشتن بدهد؟
از این گذشته ما نمی توانیم مثل شما سیاه وسپید ببینیم که همه یا کاملا خوب اند یا کاملا بد اند. فاصله ی این بین نیست یا اصلا شعر نیست یا کاملا شاهکار است. تخلفات نیروهای امریکایی در افغانستان پوشیده نیست. زندان های خصوصی، بمب باران های مناطق مسکونی، عملیات های بی مشوره ، تقویت پنهان طالبان ، پنهان کاری با پاکستان، برگرداندن کمک های خارجی از طریق انجو بازی ها و... اینها از اشتباهات بزرگ آمریکا است. مدارس دینی پاکستان از کی وبا کدام پول ساخته شده است؟ برنامه های تلویزیونی تحویل سلاح وامکانات به طالبان را همه دنیا دیده اند، اگر شما ندیده اید وای به چشم های تان. اگر من یک راسیست می بودم، می گفتم نوش جان تان آمریکایی ها دل ما هزاره ها را خنک کردید با ده سال پشتون کشی در هلمند وقندهار و... ولی آن کودک که در آتش می سوزد نه عبد الرحمن
خان را می شناسد ونه بوش را. شاید آن کودک یک ملا عمر شود اما احتمال هم دارد که محمود طرزی شود یا خالد حسینی شود. قصاص پیش از جرم که در منطق انسان جرم است. آن عروس که می خواهد خانه بخت برود نباید در حجله آتش بسوزد.این ها انتقاد های من هست ومن با تمام ریسک ها پای حرف های خودم ایستاده ام.
آمریکایی ها در مبازره با طالبان در افغانستان صادق نیستند این خلاصه کلام است. اکثر کشور های جهان در تقویت طالبان نقش دارند واین را در یکی از بند های شعر بخوانید. شما در امارات اگر علیه طالبان حرف بزنید بازداشت می شوید. در عربستان وخیلی از کشور های دیگر نیز. آقای ژورنالیست این ها انتقاد های من است. آقای روشن فکر! بمب باران اتمی جاپان محکوم است، حمله به عراق بدون مجوز ملل متحد وبا شعار کلاهک های اتمی که دروغش آشکار شد حیثیت آمریکا را خدشه دار کرده است. وای به حال روشنفکران خاموش که از ترس های خود ساخته و موهوم در غار موش ذهن خود قایم می شوند و فکر می کنند آمریکا هیچ عیبی ندارد. باری آمریکا هزاران حسن دارد وصد ها عیب. یک سوم اقتصاد دنیا در جیب امریکاست نوش جانش! بیشترین جایزه های نوبل وجوایز دیگر را می گیرد افتخار است، انقلابش
منشا تکثیر روح دموکراسی است آفرینش! پس از برده داری حد اقل به فرزندان نیمه رنگین برده اجازه می دهد که اشخاص ا ول و دوم مملکت خود باشند آفرینش! به ضرب شلاق نازی های آلمان را آدم ساخت واقتصاد وحیات اقتصادی وسیاسی آلمان را با طرح مارشال زنده کرد آفرینش! دراین راه صادق بود، سیاست واقتصاد دنیا را مدیریت می کند چشم حسودش کور! اما نباید پرسید که چرا در برابر اراده دنیا همیشه به پنگ صهیونیست آویزان است و همه چیز را به نفع صهیونیست وتو می کند؟ فرض کن دولت اسرایل اصلا مشروع و مقبول، کجاست آن اراده واقعی آمریکا برای حل معضل اسراییل وفلسطین؟
9. نگاه بیمارگونه مهدوی به شعر وادبیات برای همگان واضح است. منتقد همیشه سره را از ناسره جدا می کند. خوب را از بد. نقد های مهدوی ولی همیشه یک جانبه است. از نگاه او گویا در یک شعر هفت صفحه یی هفت کلمه درست وخواندنی وجود نداشته است. همه اش سیاه وخراب بوده است. نمی گویم کارهای من بی عیب ونقص اند، اما می گویم که لا اقل یک مورد حسن که داشت این شعر. کجاست یک اشاره به یک مورد خوبی شعر ِ"می نوشتم از تو باران باز باریدن گرفت" از صنم عنبرین؟ کجاست یک مورد یافتن یک چیز خوب در یک شعر؟ شما حتی اگر به نقد شکر الله شیون به شعر مهدوی گوش کنید می بینید که هر دو روی سکه را بیان می کند. اما سکه مهدوی همیشه یک روی دارد وآن هم روی تیره و تاریک است.
10. به پایان می برم این نوشته را با حرمت به همه آ نهای که شعرهای مرا خوانده اند، نقد کرده اند واز آنها بسیار چیزها آموخته ام. با حرمت به همه آنهایی که با شعرهای من گریسته اند ونوشته اند: "اکنون نیمه شب است و این شعر(هزاره بادام ها) مرا گریاند و این گریه به خاطر گریه های که این کلمات را شعرانده است." با حرمت به عزیزی که نوشته بود: "این شعر را با یک بوتل ودکا خوردم و تمام شب راه رفتم در دشت برچی" با حرمت به عزیزی که نوشته بود: "بغضی عجیبی در دلم گذاشته است این شعرهای تازه ات" با حرمت به هارون راعون که در فیس بوک نوشت: "من وصبور صهیب یکجا با شعرت در حال رانندگی گریستیم"، باحرمت به کریمه ملزم پرکار که پای شعر"مادیان" با اشکهایش امضا کرد، با حرمت به استاد باختری که نسخه اولیه شعر "الف لام میم دال" را در حضورش در جمعی از شاعران
خواندم و گفت : "هنوز کاری به این قوت و در این فضا ندیده بودم. هرچند می دانم که باختری بزرگ بیشتر مشوق بوده اند تا منتقد. با حرمت با استاد لطیف ناظمی که گفت بر شعر الف لام میم دال یاداشت نوشته است. با حرمت به سید ابوطالب مظفری که گفت "شعر بینی بریده ام المومنین سرت را به باد می دهد."، باحرمت به حامد ابراهیم پور شاعر خوب ایران که شعرهایش محبوب عباس معروفی است وبا مقدمه او نشر شده است. به او که نوشت: "فکر می کردم غربت آدمی را با زبان خویش بیگانه می کند در مورد تو این قضیه برعکس شد وزبانت قدرت مند تر از پیش است". با حرمت به فرید اروند، سخیداد هاتف و همایون مروت که نقدها و نظرهای خوبی برای بهتر شدن کار ارایه کردند. با حرمت مضاعف به همایون مروت که شبها تا نیم شب بر سر کلمه کلمه شعر با من بحث کرد واز اصول انسانی اش دست نکشید. باحرمت به دکتر فروغ کریمی که نقد های جانانه یی بر شعرهایم ارایه کرد. با حرمت به
دکتر محمود حسن آبادی که شعر ها را نقد کرد و به من چیزهای تازه یاد داد. با حرمت به ظاهر تایمن که شعر را در صفحه خود در فیس بوک گذاشت. با حرمت به صبور سیاه سنگ که گفت فلان تعبیر را از شعر "خواب تنهایی" حذف کن. با حرمت به استاد دکتر فولادی که کلمه به کلمه شعر های مرا نقد سالم وحسابی کرد. با حرمت به سید علی میر افضلی شاعر ومحقق نامدار ایران که دیدگاهش را نسبت به شعر های نو من بیان کرد. با حرمت به اسد بودا که درک های جالبی از شعر بینی بریده ام المومنین داشت.باحرمت به خانم زهرا رسول زاده که نقد ونظرشان همیشه با شعرهای من همراه بوده است. حرمت به زینت نور که هر از گاهی نگاه می کند به شعر. با حرمت به حسین پویا، ایشور داس، رحیم غفوری، عزیز جرات ،
مسولین سایت کابل پن وجمهوری سکوت که شعرهای مرا نشر کردند وبا یک گلایه بزرگ از دوست بسیار مهربان من حمید عبیدی صاحب سایت آسمایی که شعر بلند الف لام میم دال را نشر نکرد ونشان داد که آن نخ سرخ که از دل همه تیپ های افغان می گذرد در دل در دانه عبیدی گره خورده است هرچند سعی می کند با تبسم آن گره پنهان را بپوشاند. با حرمت به یک عالم انسان که گرفتن اسم شان سوگند های تعلیقی قرآن را به یاد می آورد. واین همه حرمت را به این خاطر بر زبان آوردم که به نوعی به این ها مدیون بودم. با حرمت به آنهایی که پیش از ابراز نظر با ابزار نظر آشنا شده اند. با همه تعریف ها وتمجید ها ونقد های دقیق که از شعر من شده است با قاطعیت می گویم که هیچ فکرنکرده ام من بزرگ ترین شاعر جهانم باور کنید هیچ حتی فکر نکرده ام بزرگ ترین شاعر افغانستانم. زبان پارسی آنقدر شاعر قدر وبزرگ دارد که اظهار وجود من در آن به حکم اظهار وجود قطره در بحر است. من
شاعری هستم در حد خودم نه به خودم اجازه می دهم پای از گلیم خویش دراز تر کنم ونه به دیگران اجازه می دهم ناخن های پایم را بچینند. اینقدر هست که من شعر را با پشتوانه بیست وپنج سال مطالعه وتحقیق در عرصه شعر فارسی می گویم وبرای نوشتن یک حرف ویک واژه هم فکر ها می کنم انتظار دارم منتقد شعر من هم بیست وپنج ماه شعر ومباحث نقد ادبی را خوانده باشد بعد بیاید شعر را نقد کند نه این که بدون زحمت دادن به درست خواندن بنشیند وفتوا صادر کند. کاری که ظاهرا خوش خیلی ها می آید اما باطن اش خالی است.
نمی توانم ناخوشی ام را از وضع نقد ادبی در عرصه ادبیات امروز مان پنهان کنم. نمی توانم نگویم که کار بوریا بافان در کارگاه حریر ابتر است. می دانم که مهدوی گوشی برای شنیدن ندارد. پرسش های چندین گانه سیاه سنگ در نقد "یاسمن یاس من است" هنوز بی پاسخ مانده اند. "می نوشتم از تو باران باز باریدن گرفت" هنوز پرسش باران است و پاسخ میخواهد. اما مهدوی را جرات زیاد وحرف زدن فراوان است. جسارت همزاد نادانی و احتیاط وتواضع رفیق دانایی است. می شود به شیوه مهدوی همه پرسش های مطرح شده را فراموش کرد وکج بحثی را از جای دیگر شروع کرد. اما من خوش ندارم ادامه بدهم و این سطور را هم صرفا به تقاضای جناب محترم بهارابی و دوستان دیگر نوشتم. تعدادی از دوستان می گفتند بعد از خواندن نقد یاسمن یاس من است مهدوی باید دست از نقد نویسی بر دارد وبه مطالعه ودرک ادبیات
بپردازد. با تاسف ایشان باز راه همیشگی را دو باره پیمایی کردند.
با حرمت به والقلم وما یسطرون.
محمدشریف سعیدی اوپسالا سویدن
5 سپتامبر 2010 - 14 شهریور 1389
پاورقی:
1.
حلزون
می کشد مَشک پاره را بر دوش با دو چشم همیشه تر حلزون
می رود، رود اشک را بِکشد با خودش دور، دور تر حلزون
یک سبد غم به پشت خود بسته در علف زار می رود خسته
زندگی چیست؟ قوز بالا قوز یک سبد درد بر کمر حلزون
پیشتر زانکه بر سر راهی کفش یک رهگذر له ش بکند
می پرد یک کلاغ از شاخه می گریزد کلاغ پر حلزون
تا که چشمی به باغ بالا بست بیل دهقان رسید ونیمش کرد
با دو نیم نمرده اش جان کند زیر یک گزنه شعله ور حلزون
زیر خورشید داغ گشت کباب، زیرباران به تازیانه عذاب
چه عذابی کشیده از دنیا باهمین عمر مختصر حلزون
مثل انگشت پیرکی در آب پشت و رویش تمام چین وچروک
پیرتر می شود در اشک خودش روز صد سال پیر تر حلزون
هیج جا هم نمی رسد اما بام تا شام می رود از خویش
مثل من بین رفتن وماندن عمر را کرده است سر حلزون
زندگی رنج خانه بردوشی است با هزاران عذاب خاموشی است
خسته در راه می برد خوابش، خسته از غربت وسفر حلزون
2010-06-16
اوپسالا سویدن
سوسک در آیینه
درصفحه ی بزرگ روزنامه آیینه
ایستاده است هتلر
باشانه های براق از ستاره
وسینه های سنگین از سکه
باد در گوش روزنامه چاقو چرخ می کند
ودهان هتلر بریده بریده
در نعره ی
عرش
فرش
ارش
مرش
عر...
مادرکیکان*
چرک چکان
از تشناب تا روزنامه می چکد**
وآهسته می رود برآیینه ی پر ازهتلر
برسکه هایش پا می گذارد
برستاره هایش تخم
باد درگوش روزنامه چاقو چرخ می کند
ودرتتر اولش می نویسد: گردباد
مادر کیکان
با پشت می افتد در دهان هتلر
درآیینه!
درآیینه موج می زند پاها
در عرش فرش مادرکیکان
و دست وپازدن سوسک
درلشکرشکست خورده هتلر
در ارش مرش مرگ
گوتنبورگ
پنج شنبه 12 اوت 2010 - 21 مرداد 1389
*مادر کیکان: سوسک
**تشناب: دستشویی
2.
خواب بقه ها
یک سبد انار ریخت بین آب ، خواب بَقّه ها پر از ستاره شد
یخ ترک ترک شکست در خودش آب ِسرد وماه پاره پاره شد
ماه از دریچه های تنگ ریخت ، روی خواب قورباغه های چاق
خواب قورباغه ها ی روی هم، رفته رفته برج شد مناره شد
قورباغه ها از آب سرد ِشب، روی شاخه های گرم تاختند
شا خه های تار تک درخت شب ، بقّه بقّه باغی ازستاره شد
برگ های سرخ تک درخت شب، درنسیم ماه شور شور خورد
سیب، شیشه ی ستاره چین ماه، شاخه، قاب سبزماهواره شد
بقه ها زلابلای برگ ها تکّه تکّه سیب وماه خواستند
رعد وبرق آمد وهراس وخشم ، قاب شاخسار سوخت پاره شد
بقه ها زشاخسار شب چه زود ریختند مثل یک سبد انار
آب یخ زد از غم زمانِ ِسرد ، جوی غرق سنگ های خاره شد
اوپسالا سویدن
شنبه 03 ژوئيه 2010 - 12 تیر 1389 |