کابل ناتهـ، Kabulnath
































































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان
همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل














در همین اقلیم از


داکتر اکرم عثمان

 

زلمی باباکوهی

 

هژبر شینواری

 

حمـــــزه واعظی

 
 
 
 
 
شهروندان درجه یک، شهروندان درجه دو...
 
نگاهی شتابزده به کتاب " ما باشندگان دیرینه این سرزمین"
 
 
میرحسین مهدوی
 

  " ما باشندگان دیرینه ی این سرزمین" کتابی است که می تواند خواننده بی طرف را هم خوشحال کند و هم اندوهگین. این اولین کتابی است که از یک هموطن خود در باره هموطنان هندو و سیک می خوانم. خوشحالم از اینکه سرانجام نوسینده ای از تبار " منشی نندلال گویا" لب به سخن گشوده است. این کتاب در تلاش است تا نوری، هرچند کم رنگ، به سمت  تاریک ترین بخش از تاریخ سیاسی- اجتماعی کشور ما بتاباند. تولد این نور عزیز را تبریک باید گفت و حضورش را با صدا و سرود گرامی باید داشت.

گفتم که این اولین کتاب از یک نویسنده افغان است که در این خصوص می خوانم. اگر کتاب دیگری – در جهان معاصر- و از هموطن دیگری نیز در همین موضوع منتشر شده است و من از خواندن آن محروم مانده ام، از نا آگاهی ام به خدا پناه می برم و از خوانندگان خوب این نوشته عذرخواهی می کنم. اما تاجایی که این حقیر می داند این نخستین تلاش مکتوب در ا ین وادی است. به همین دلیل و با تمام وجود ایشور داس عزیز را در آغوش گرفته و کتاب زیبایش را به او و به همه بیدار دلان هندو- سیک –مسلمان و نا مسلمان کشور تبریک می گویم.

این کتاب دارای 182 صفحه بوده که مطالب آن در جهار فصل (بخش) تنظیم شده است. گذشته هندوان و سکها، معابد و درمسال ها، برخی از ناموران هندوان و سکهـ ها و سرانجام فصلی با عنوان تصاویربرخی از رهبران افغانستان معاصر.

با این مقدمه مختصر نکات چندی را می خواهم با مولف این کتاب عزیز و شما خوانندگان گرامی در میان بگذارم.

 

چنان به نظر می رسد که کتاب " ما باشندگان..." یک کتاب تاریخی- مذهبی است. در رویکرد تاریخی مولف کتاب می کوشد تا با ارایه اسناد تاریخی وشرح وقایع و حوادث گذشته های دور و نزدیک، حضور تاریخی برادران و خواهران هندو و سیک  در افغانستان را ثابت کند. رویکرد مذهبی این کتاب نیز تلاشی است برای معرفی این دو مذهب، آداب و شعایر آن و معابد و زیارت گاه های آن در سراسر افغانستان.

عنوان کتاب " ما بشندگان دیرینه ی این سرزمین" نیز نشان می دهد که مولف محترم رویکرد تاریخی به این قضیه را بسیار پر اهمیت می داند و در پی آنست که در سراسر کتاب به یک مسئله اشاره کند و یک مسئله را ثابت کند. آقای داس حتی وقتی نام زیارتگاه‌ها و توضیحات مربوط به آن را می آورد، سعی می کند صرفا یک زائر هندو نباشد. او تلاش می کند شبیه یک باستان شناس، قدامت معابد هندوها-سک ها را بیشتر و زود تر از ارزشمندی های مذهبی شان نشان دهد. وی می خواهد به کمک معابد و زیارت خانه ها به این پرسش پاسخ مستدل و منطقی بدهد که " آیا هندوها و سیک ها باشندگان اصلی افغانستان بودند؟".

 

اصلا تمامی این کتاب پاسخ مستقیم و غیر مستقیم به این پرسش است.  درست به همین دلیل یک پرسش دیگر ممکن است در ذهن خواننده مطرح شود " چرا پرسش نخست این‌همه برای مولف اهمیت دارد؟". آیا حساسیت آقای داس در برابر پرسش نخست را می توان صرفا یک حساسیت علمی در مورد بیان واقعیت تاریخی دانست؟

به نظر من حساسیت فراوان آقای داس علاوه براینکه می تواند یک حساسیت علمی باشد، حساسیتی است برخواسته از نگرانی شان نسبت به هویت جمعی و قومی ایشان. به عبارت دیگر قدمت زیست اقوام هندو-سیک از آن روی اهمیت خاص یافته است که با زیست امروزی آنان ربط مستقیم دارد. دفاع از حق زیستن (حق برابر زیستن با دیگر هموطنان) آقای داس را به کاوش برای نشان دادن حضور تاریخی  هندوان و سیک ها در افغانستان واداشته است.

 

اگر این کتاب را صرفا کتابی بدانیم که در صدد افزایش معلومات ما نسبت به هندوها و سیک های افغانستان است، در آن صورت اهمیت این کتاب را به درستی درنیافته ایم.  به نظر من کتاب آقای داس را باید  کتابچه ای بدانیم که در صدد قلقلک دادن وجدان جمعی مردم افغانستان است. آقای داس آدم بسیار با حیاء و متشخصی است و نخواسته باعث شرمندگی بعضی از مخاطبان خود شود. تنها خواسته است زنگ بیداری وجدان جمعی را به صدا در آورد تا گذشته را عبرتی برای آینده بسازند. آقای داس در سراسر این کتاب، با همان حیاء و فروتنی خاص خودش نشان می دهد که " ما افغانیم، ما افغان بوده ایم" . این تلاش قطعا پاسخی است به یک صدای  متکبرانه و منکرانه که زیست تاریخی اقوام غیر مسلمان درافغانستان را انکار می کند.

  

2- فروتنی فراوان مولف و همچنین البته عوامل زیاد تاریخی و اجتماعی باعث آن شده است که کتاب "ما باشندگان..." به صورت تلاشی یکسره تدافعی و محتاطانه تجلی کند. تلاشی  با هدف اثبات مسئله ای که چندان احتیاج به اثبات ندارد. این کتاب تلاش می کند تا به مسلمانان افراطی توضیح دهد که هندوها و سیک ها، هر چند مسلمان نیستند اما افغان هستند. به عبارت روشن تر آقای داس تلاش می کند به هموطنان مسلمانش توضیح دهد که ملیت چیزی غیر از مذهب است. یک نفر ممکن است افغان باشد اما مسلمان نباشد. به نظرمی رسد نسبت بین مذهب و ملیت یک امر بسیار سیاسی است. حداقل 14 قرن تاریخ کشور ما گواه این مسئله است. مذهب همواره به عنوان یک امتیاز (مثبت یا منفی) مطرح بوده است. هزاره ها می توانند مثال خوبی در این مورد باشند. این ملیت، هم به مذهبی غیر از مذهب رسمی کشورپایبند بودند و هم ازنظر نژادی با پشتون ها و تاجیک ها تفاوت داشتند. به عبارت روشن تر، هزاره ها  گروهی از مسلمانان بودند که هم ملیت و هم مذهب شان با ملیت و مذهب رسمی کشور تفاوت داشت. این تفاوت توانست دلیل موجهی را برای اعمال تبعیض بدست هئیت حاکمه بدهد.به همین دلیل  از نظر هئیت های حاکمه افغانستان و برای حتی قرن های متمادی شیعه کافر و هزاره خارجی بود.

از برادر خوبم آقای ایشور داس، نویسنده کتاب " ما باشندگان دیرینه ..." می پرسم که اگر ملاعمر، به عنوان; افراطی ترین مسلمان هموطن شما، در خلوت خود مراجعه کند آیا اعتراف نخواهد کرد که هندو ها و سیک ها جزو باشندگان اصلی افغانستان هستند؟ به نظر من بی تردید پاسخ این سئوال مثبت است.

سخن من اینست که این اعتراف ها – اعتراف صداقمندانه به اصلیت شما - ولو صورت هم بگیرد، مشکلی از مشکلات شما را حل نخواهد کرد. طالبان در آخرین رنگ کاری شان، شما را با رنگ زرد از پیکرما -  که در آن روزگار رنگ ما نیز سیاه بود- جدا کردند.  اما در این جدا کردن ها- هرچند غیر انسانی و سیاه و تلخ-  تن به پذیرش یک واقعیت داده بودند  که آنهم پذیرفتن ملیت شما بود. مطمئن باشید که اگر آنان واقعا به افغان بودن شما شک داشتند سرنوشت برادران و خواهران هندو-سیک به شکل دیگری رقم می خورد. برادرم! رنگ زرد نشانه تبعیض بود نه انکار. 

 

و به همین دلیل وظیفه شما و من، مبارزه با تبعیض است نه رفع انکار. برای قدرت حاکمله افغانستان انکار لفظی اصلیت شما نه خردمندانه بوده و نه حتی لازم. مسئله اصلی نه انکار لفظی بلکه انکار عملی است. به شما گفته اند که " هندوها و سیک های محترم شما افغان هستید. اتفاقا افغان های اصیل هم هستید. به اندازه عمر " کوه بابا" در افغانستان تاریخ و ریشه دارید. اما چون متاسفانه مسلمان نیستید نمی توانید حقوق برابر با دیگر افغان ها را دارا باشید".

3- گاهی این پرسش ذهنم را می آزارد که چرا به جای آقای داس، کسی دیگر- هرکسی که هندو یا سیک نباشد-  این کتاب را تالیف نکرده است؟ آیا قضیه را آنچنان که آقای داس می فهمد من نمی توانستم بفهمم؟ آیا تهیه اسناد تاریخی برای من ناممکن بود ولی برای آقای داس ممکن و میسر؟ آیا برای نوشتن در مورد هندوها و سیک ها حتما باید یا هندو باشی یا سیک؟  آیا واقعیت های هندو بودن- سیک بودن در افغانستان را به درستی نمی توان فهمید مگر اینکه هندو یا سیک باشی؟ چرا مشکل هویتی هندوها- سیک ها مرا به عکس العمل جدی وا نمی دارد اما آقای داس را بله؟  این سئوال ها هم سمج اند و دشوار و هم  احتمالا هرچه بیشتر به آن بیاندیشیم کمتر از خودمان خوشمان می آید؟

4-. یک ویراستار خوب می توانست این کتاب را بسیار زیباتر و پرحلاوت تر ازآنچه که هست به خوانندگانش عرضه کند. نویسنده به دلیل دلبستگی شدیدی که به اثر خود دارد عموما فاقد توانایی لازم برای ایجاد جرح و تعدیل ادبی در آن می باشد. نویسنده در سراسر کتاب یا اثر خود، در فضای صرفا یک دست و خودی نفس می کشد. یعنی مولف در تمام طول و عرض کتابش تنهاست. کسی باید بیاید و آیینه ای روبروی مولف بگذارد تا او بتواند چیزها را بببیند. دیدن چیز ها بر اثر دیدن دایمی اثر – در کتاب آقای داس موضوع هویت هندوها و سیک ها در افغانستان- از دید مولف ناپدید می شوند.

به هر حال کتاب " ما باشندگان..." به یک ویراستاری بسیار جدی ضرورت دارد. در این زمینه به سه مثال بسنده می کنم : مثال یک: " در آن هنگام یک گروهی به آیین اصلی شان یعنی هندوییزم معتقد ماندند" ( ازمقدمه پاراگراف دوم). مثال دو: " معبد آسمایی که در آن هنگام به قله کوه آسمایی قرار داشت، از گزند سالم ماند..." (صفحه 21 پاراگراف سوم). مثال سه: " مادامیکه به سن بیست و چهارسالگی رسید، گذاشتش، با دوستانش بیرون بیاید" (ص 50 ).

ناگفته پیداست که در مثال اول یا باید " یک" را حذف کنیم و یا "ی" وحدت را از آخر کلمه " گروهی". وقتی هردوی آنها باهم در یک جمله بیاید یکی شان اضافی است. در مثال دوم نیز که یک جمله دو بخشی است در بخش نخست حرف اضافه " روی" و در بخش دوم کلمه ای مانند" حوادث" حذف شده و این حذف ها به سیالیت و زیبایی آن آسیب وارد کرده است. در مثال سوم نیز ساختار جمله بهم ریخته است و باید جای ارکان جمله به دقت مراعات شود.

یک ویراستار می توانست تمامی این ایراد های کوچک را برطرف کند و شیرینی خواندن این کتاب را در کام خوانندگانش صد برابر نماید.

در مورد فصلی بندی کتاب نیز تنها می توانم بگویم که فصل چهار این کتاب بود و نبودش هیچ تاثیری برکلیت کتاب و موضوع آن ندارد. به جای این فصل بی ربط، می شد عکس هایی از زندگی، عبادت و ... هندوها و سیک ها را نشر کرد که مرتبط با موضوع اصلی کتاب نیز بود.

5- با همه این سخنان  و با تمامی تلخ گویی هایم، باید صادقانه اعتراف کنم که این کتاب آغاز مبارکی است برای همه روشنفکران افغان. این آغاز مبارک را باید جدی تر بگیریم.

 

با احترام

میرحسین مهدوی

چهاردهم فبروری دوهزاروده

همیلتون کانادا 

(())(())(())(())(())(())

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 114           سال پنجم         دلــو/حوت  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی        فبروری 2010