کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

۱

 
 
   پیوست به گذشته

 زندان دهمزنگ

۲
متن فشرده

      نصیر مهرین

m.nasir@web.de

 

 
 

" ای کاش ویکتورهوگو در این قرن بیستم درکشور ما به دنیا     میامد؛ تا از دیدن آنهمه فساد واستبداد سلطنتی و ظلم بر مردم این دیار ِنفرین شده  . . . شاهکار شاهکارهایش را به وجود میاورد "

                                                                      محمد آصف آهنگ (۱)

 

 

با  روایت هایی

     از

 

خالد صدیق چرخی

محمد هاشم زمانی

محمد ابراهیم صفا

 

زندان دهمزنگ را از زبان راویان  زندان دیده درچند دهه می نگریم.

نخستین راوی ما، جناب خالد صدیق چرخی، چشمدیدهای خویش  را از زمانی  به خاطر میاورد، که ۱۴سال داشت و۸ بهار زنده گی پیشتررا، درزندان سرای بادام وسرای علی خان به پایان رسانیده بود.

ازدریافت پیام سردروزی میاغازد، که در زمستان سال ۱۳۱۸ برگدعبدالکریم خان نورستانی از قوماندانی امنیۀ کابل به اطلاع سه تن از نوجوانان خانوادۀ زندانی رسانید که:

" حکومت بودن شما را دربین طبقۀ اناث لازم نمی بیند. لهذا من وظیقه دارم،که شما را به محبس دهمزنگ تحویل بدهم. شما یک هفتۀ دیگرازطرف من وقت دارید که با مادران وخواهران خود باشید وبا آنها به آرامی خدا حافظی نمایید . . ."( ۲)  

 

یک هفته سپری میشود. هفته یی که با دلهره ها ونگرانی ها همراه  است. زیرا حکومت درگذشته، جوانان خانوادۀ چرخی را در کناربزرگان آنها به قتل رسانیده بود.

راوی میگویدکه :

پس از ابلاغ انتقال سه تن به زندان دهمزنگ؛ مادران وخواهران وهمه اعضای خانواده " می خواستند ما را برای آخرین بارسیرترببینند. زیرا امید دیدار بعدی با خاطره وتجارب تلخی که از دیگر پسران خانواده داشتند، میسرنبود."

 گمان غالب، برمبنای خاطره ها وتجارب این بوده است که آنها را نه به سوی دهمزنگ بلکه به اعدامگاه می برند.

 

با گذشت یک هفته برگد نامبرده باسپاهیان مسلح باردیگر میاید و آنها به زندان دهمزنک منتقل میشوند. زخم های پیشینۀ خانواده باردیگر تازه می شوند. همه می گریند وفریاد بر میاورند. اما برگد در پی انجام وظیفۀ خویش است. سه تن نو جوان بستره ها بر دوش سوار خودرو کوتوالی کابل میشوند. خودروحامل آنها از خیابان های شهرکابل میگذرد. خیابان های که برای آنها کاملا ً نا آشنا است. زیرا درزندان به آن سن وسال رسیده وخیابان های شهر را ندیده اند.

 دقایقی بعد، یک عمارت و دروازۀ بزرگ آهنین آن، توجه آنها را جلب مینماید. دروازۀ آهنین با هارن وبوق زدن خودرو باز میشود که سپاهیان مسلح در کنار آن حضور دارند. دروازۀ ضخیم آهنین دیگری را می بینند. از آن هم میگذرند. به صحن زندان دهمزنگ میرسند. آنگاه سلسله مراتب زندان طی میشود. عبدالکریم خان محبوسین را به دوران خان وردکی مدیر انضباط محبس و او ایشان را به مدیر محبس معرفی  مینماید. یک تن از  نوجوانان را به تعمیر اولی تحویل میدهند. مدیر محبس، شیرعلی ده باشی را فرا میخواند وبه او دستور های لازم را میدهد. ده باشی هم خود از زندانیان است. اما افزون براجرای اوامرآمرین زندان؛ گزارش احوال زندانیان را به مدیرمیرساند.

محبوسین تازه وارد، درحالیکه بستره های خویش را بردوش دارند، از یک دروازۀ کوچک، داخل حویلی دیگری میشوند که به قلعۀ جدید شهرت دارد. اما باردیگر دروازۀ بزرگ آهنین توجه شان را جلب میکند. که به دو طرف آن سپاهیان مسلح ایستاده اند. دروازه قفل دارد با گذشتن از آن دهلیزتعمیرزندان" قلعۀ جدید " آغاز میشود.

 

زندانیان و مامورین زندان، دهلیزها را کــُریدور می نامیدند. کریدوری که تازه واردان داخل آن شده اند، هوای سرد وبویناک دارد و دهشت آور است.صدای بلند زولانۀ محبوسین به دهشت آن می افزاید.زندانیانی را که در کریدور می بینند،چهره های عجیب وغریب و وحشتناک دارند.موهای سرهمه دراز و ریش انبوه است.برخی لباس های چرکین برتن  دارند.

ده باشی آنها را به اطاقی می برد که دوتن از برادران شان پیشتراز زندان اناث به آنجا انتقال یافته وچندین سال را سپری کرده اند. آنها درپای ها زولانه دارند. تعدادی اززندانیان به دیدن این نوجوان میایند، دیدارکنندگان همه در پای زولانه دارند.اطاق آنها دارای دو کلکین کوچک نزدیک سقف است. پله های کلکین ها را با چوب درازی باز وبسته میکنند.

زندانیان جنایی و سیاسی همه یکجا درقلعۀ جدید در اطاق های  سی نفری، بیست نفری و پانرده نفری و ده نفری نیزیکجا زندگی داشته و محبوس استند.اطاق ها همه مرطوب اند وهوا بسیار کثیف، بد بو وآلوده با دود چلم.چرسی های معتاد نیز در بین آنها استند.

دود ذغال را نیز باید درنظر آوریم. زیرا محبوسین اجازه دارند که یک منقل ویا اجاقک کوچک ذغالی داشته باشند.

با این هم به قول شادروان محمدهاشم زمانی ، این قسمت اززندان ازنظر نظافت از بقیه قسمت های زندان پاکیزه بود زیرا مردمان مهذب و دانشمند درآن زندانی بودند. (۳)

 

 آب مورد نیازآنها از یک جویچۀ کوچک تهیه میشود که از محبس عمومی وقلعّۀ جدید می گذرد. این جویچه به چندین  خانه و منزل ساکنین دهمزنگ سرزده، لباسها،ظروف ودست وپای زیادی را شسته است. زندانیان افزون بر استفاده برای چای وغذا از آن آب برای  شستن لباسها نیر استفاده مینمایند.(۴)

. . .ص ۸۸

 

کیک وخسک وپشه ومگس . . . درسلول های زندان لشکرکشی همیشگی دارند به ویژه درهنگام شب. ازطرف روزهم فوج هایی ازمگس به اطاق ها و سر وروی  زندانیان هجوم میاورند.

 دریکی از دهلیزها، تعدادی از زندانیان سیاسی حیات به سرمی برند که به " کریدور مخصوص " شهرت دارد. زندانیان کریدور مخصوص  اجازۀ تماس و صحبت با بقیه زندانیان سیاسی وجنایی را دارا نیستند.(۵) و دیگران نیز باید مواظب حال خویش باشند وبا آنها درتماس نیایند. " تقصیر" زندانیان مخصوص این است دارای سواد ودانش وتوان فکری بوده اند.

 

                               کار درزندان دهمزنگ

 

" باشه "، گشایش راز اقتصادی

 

مشهوراست که سردارمحمد هاشم خان صدراعظم، پس ازدریافت عرایض زندانیان ویا هنگام مواجه شدن به درخواست واسطه داران، میگفته است که " باشه "( باشد) ویا گاهگاهی هم با استخدام کلمۀ " باز" به مفهوم شاید بازکدام وقت طرف وارسی قرار بگیرد دفع دالوقت می نمود. صورت نخستین یا " باشد "، حاکی از قاطعیت رأی وتصمیم خلل ناپذیرحکام، سلاطین وشاهان مستبدالرأی و دارندۀ بارتاریخی است. درگونه های ساختارهای استبدادی عمردیده است. اما " باشۀ " سردارمحمد هاشم خان را، علاوه برنیازهای سرکوب گرانه و نگهداری تعدادی از بیگناهان در زندان، به ویژه درزندان دهمزنگ؛ منفعت طلبی اقتصادی، سودآوری واستثمار نیزهمراهی نموده است. تا جایی که این نگارنده مدارکی را بازنگریسته ام، شادروان محمدهاشم زمان نخستین کسی است که پرده ازروی چنین رازی برداشته و عاملافتصادی زندانی نمودن افراد بیشمار ونگهداشت آنان را توضیح کرده است. مرحومی درخلال شرح روز گارتلخ وجانگداز زندانیان، ازکارکنان شاهد، سخنانی میاورد که به دریافت آن بُعد دیگر یا بُعد سودآوری برای " صدراعظم کبیر" ما را آشنا نموده است.

سخنان او را میاوریم :

 . . .  رئیس بخش صنعتی عبدالخالق خان ، نفر شخص صدراعظم هاشم خان بود.تمام شعبات صنعتی زندان با سرمایۀ شخصی صدراعظم" کبیر" به گردش افتاده بود ومفاد آن را نیز شخص صدراعظم میگرفت.

شادروان زمانی ازپیرمرد بیگناهی به اسم سعادت خان از میدان، که۱۳ سال راعمر خویش را به اتهام میان تهی جرم سیاسی در زندان سپری نموده بود و کارتحویلداری تحویلخانۀ عمومی را به عهده داشت،مینویسد که :

  وزارت خانه ها اشیا وامتعۀ مورد ضرورت خویش را با عبدالخالق خان رئیس صناعتی زندان دهمزنگ قرارداد میکنند. به گونۀ نمونه،برای وزارت حربیه لباسهای عسکری ودریشی های مورد نیاز، پتلون، کرتی،بالا پوش،دریشی های زمستانی ، تهیه میگردد.

در خیاط خانۀ زندان دهمزنگ، تعدادی ازخیاط های ماهر موجود استند که خیاط باشی خطاب میشوند. تحت نظر آنها گروپ های بیست نفری وسی نفری شاگردان  کار میکنند. در این خیاط خانه گاهی صد ، صد وهشتاد و تا دوصد نفر کار میکنند.در تمامی شعبات صنعتی زندان،کارگران مطابق با همان قردادها کارنموده وبه هزاران دست دریشی وبوت تولید میکنند. وزارت خانه ها ملیون ها روپیه به حساب بانکی ریاست صنعتی زندان واریز مینمایند. تمام این پولها درجیب شخصی برادرسکۀ قارون، صدراعظم کبیرقرارمیگیرند.

تمامی مواد خام مورد نیاز ریاست صنعتی زندان دهمزنگ به صورت مفت و رایگان به دست میایند.مواد خامی که مربوط ملت است، ولی حکومت آنرا به شکم خود فروبرده است. به طورمثال، سمنت فایریکه های جبل السراج وغوری،چارتراش های جنوبی،چوب های کنر، که از آنها در شعبات صنعتی زندان استفاده میشود. . .

اما تا اکنون برای هیچکس آشکارنشده است که ریاست صنعتی زندان دهمزنگ چند ملیون عاید نموده وبه جیب چه کسانی  رفته است  . . . ( ۶ )

 

مزد کارگران در زندان دهمزنگ

 

ما هنوزاززمانۀ صدارت سردارمحمدهاشم خان مینویسم.

 زندانیان باید ازطرف روزکارکنند. مزدکارروزانه دو قرص نان خشک به اندازۀ یک پاو،است.(۷) کارآنها، سنگ تراشی، خشت مالی، رسانیدن موادتعمیراتی توسط زنبیل ،گلکاری، نجاری، آهنگری، تعمیرسازی، نانوایی،بافندگی، خیاطی . . .  است.کار زندانیان از طلوع آفتاب تا غروب آن است.از میان آنها کسانی زندانی اند که مرتکب هیچ گناهی نشده اند. اما در اثر دسایس به زندان افتاده اند.

 

محبوسین سیاسی زندان دهمزنگ،افزون برمشغولیت های فکری روزمره، به بافتن جاکت؛ دستکش،شال پشمی، سرمیزی وغیره مشغول اند.آن محصولات ازطرف مامورین زندان دریافت شده وبه خارج محبس به فروش میرسند.غذای مورد نیاز آنها از راه فروش این محصولات تهیه میشود. این چنین است که دست زندانیان سیاسی این زمانه به کرشنیل وسیخ های بافندگی آشنا شده است.آنها هنگام عصر به اطاق های خویش برمیگردند. ناگفته نباید گذاشت که زولانه در زندان دهمزنگ یار همیشگی زندانیان است. حتا در وقت کار.

 

دراین پیوند، حکایت انتشار نیافته یی را از زبان شادروان محمد ابراهیم صفا میاوریم، که دوست فرهیخته ام محمد یوسف صفا تهیه دیده است:

 

" در زندان دهمزنگ ،تعداد زیادی از زندانیان جهت دریافت قوت و لایموت  در دستگاه های صنعتی زندان به کار میپرداختند. به آن وسیله از یکطرف پولی ولو ناچیز عاید شان می شد و از جانبی هم گونه یی ازمصروفیت بود جهت گذراندن وقت.

دریکی از روز ها قوماندان زندان، مرحوم صفا را احضار و از وی خواسته است تا در مورد تولیدات صنایع محبس به یک تن از نمایندگان دولت یا سفارت برتانیه که جهت دیدن از آن قسمت محبس آمده بود توضیحات بدهد. این زندانی دانشمند برعلاوه تسلط به زبان های فارسی دری وپشتو، به چهار زبان انگلیسی، فرانسوی، عربی و اردو نیزتسلط کامل داشت. به منظور ترجمانی به وسیلۀ شادروان صفا، زنجبر و زولانه ها را از تن وپاهای او دور کردند . ایشان حکایت  کردند زمانی که به صحبت به زبان انگلیسی آغاز نمودم مردک انگلیس با تعجب لباسها و سرا پایم را که حقیرانه بود ورانداز کرد .شاید هم جسم ضعیف و ناتوانم  او را به تعجب انداخته بود و باورش نمیشد که مردی با چنین ظاهر حقیر زبان او را با چنین فصاحت صحبت مینماید .

به هرحال کار به پایان رسید و صفای مرحوم با مردک انگریز به قوماندانی محبس برگشتند . شادروان صفا بیان داشت که حین باز گشت  وعبور از کنار جوی داخل محبس ،چشم نمایندۀانگریزبه یکتن از زندانیان افتاد که با استفاده ازآب جوی مشغول وضوکردن بود. اما سرتا پای او پیچیده  درزنجیر. مرد انگریزی با انزجار تمام رویش را به جانب دیگر گشتاند تا او را بیشتر نبیند. صفا ی مرحوم  که متوجه اینحرکت انگریز شد فورا در مقابل نمایندۀ سفارت انگلیس ایستاد و به لحن تمسخر آمیز به وی گفت : آیا از دیدن چیزی خجالت میکشید که خود آنر به بوجود آورده اید؟ .

مرد انگریزی به مقامات از موضوع شکایت برد و در نتیجه صفای مرحوم دوباره درغل و  زنجیر غلتید." (۸)

ادامه دارد

 

 

توضیحات ورویکردها

 

۱-                 منظور جناب آصف آهنگ، کتاب بینوایان  نوشتۀ ویکتورهوگو نویسندۀ فرانسوی است که در افغانستان نیز خوانندگان بیشمار داشت. روایت های جناب آهنگ  را از  زندان دهمزنگ در ادامۀ این سلسله از نوشته ها میاوریم .

۲-                 خالد صدیق چرخی. خاطراتم.ص ۷۱ .جناب خالد صدیق چرخی در آستانۀ شش سالگی درسال ۱۳۱۲ خورشیدی همراه خانواده دربخش زنان وکودکان خانوادۀ چرخی در سراب علی خان وسرای موتی ،زندانی شد. در سن ۱۴ سالگی به زندان دهمزنگ انتقال یافت. جزییات موضوعات را در کتاب "از خاطراتم "میتوان مطالعه نمود

۳-                 محمدهاشم زمانی. زندانی خاطرات به زبان پشتو. ص ۱۲۷ . خانوادۀ شادروان زمانی نیز قربانی نظام خود کامه شدند.شرح حال آنها را در کتاب گویا ورسای زندانی خاطرات میابیم. در این کتاب نیز  سرگذشت بیگناهان و اوضاع زندان دهمزنگ بسیار جالب ومستند تصویر شده است.

۴-                 خالد صدیق. خاطراتم  ص ۸۸ 

۵-                 خالد صدیق ص ۷۷ مراجعه شود

۶-                 محمد هاشم زمانی  ص ۵۲

۷-                 زندانیانی که در شعبات صنعتی زندان کار میکردند اما بعد در اثر اوضاع ظالمانۀ زندان دچار مشکلات عصبی شده و به " دیوانگان" شهرت یافته بودند، ؛طبق نبشتۀ جناب زمانی، حتا برای آنها دو قرص نان خشک را هم نمی دادند.اکنو هیچکسی در فکر آنها نبود زندانی خاطرات ص۱۳۰.

۸-                 جناب محمد یوسف صفا، فرزندشادروان محمد ابراهیم صفا،که در زمینۀ تهیۀ آثار برجای ماندۀ پدر خویش کوشش همیشگی دارند، برخی از خاطره های ایشان از زندان دهمزنگ را نیز در دست تهیه دارند. آنچه در زمینۀ ترجمانی از یک انگریز آمده است از آن یادداشت است.

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۷۵،          سال    هشتم،       سنبله   ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                    ۰۱ سپتمبر      ۲۰۱۲ عیسوی