درنگی بر شگردهای درستنگاری
|
|
|
|
خه، خهی و خه خه
عزیزالله ایما |
|
|
در زبان پارسی واژهگان گاه در جاهای نخستینِ گفتاری شان، باستانی و ناآشنا میشوند و گاه هم از جایی به جایی دیگر میروند.
واژه "خه" ، "خه خه" و "خهی" در بامیان، بدخشان، بلخ، پنجشیر و... واژههای کاملاً آشنایی هستند، ولی نیشاپوریان این واژهها را فقط در شعرهای عطار میخوانند:
خه خه ای موسیچهٔ موسی صفت
خیز موســــیقار زن در معرفت
خه خه ای کــــــبک خرامان در خرام
خوش خوشی از کوه عرفان در خرام
خه خه ای قمری دمساز آمده
شــــاد رفته تنگدل باز آمده
و خاقانی:
بخ بخ ای بخت و خه خه ای دلدار
هــــم وفادار و هـــــم جــــفا بردار
و نظامی:
خه ای وارثِ بزم کیخسروی
به بازوی تو پشتِ دولت قوی
"خه"، "خهی"، "خه خه"، "خه خه ای" به معنای خوب، خوش، زهی، چه خوب، چه خوش، آفرین و ای خوشا در زبان گفتارِ ما بسیار آشنا و هردم گفتنیستند:
خهی من میروم.
خهی باز بیا!
خه خلاص شد؟
خه خه!
در پنجشیر و به ویژه در شهرستانِ دره هزاره آن استان - که یکی از قدیمترین گویندهگان پارسی اند و خوانشِ شهنامه، مثنوی، حافظ، گلستان و بوستان، آنجا پیشینه بسیار دیرینه دارد - این "خه" را در گفتار روزانه هر لحظه میتوان شنید:
خه میآیم!
خه باش!
خه آمدی!
و آنگاه که در هر گوشهیی ازین ولایت، خبر خوشی را به مرد و یا زن سالمند و پیری بیاوری، فقط میگوید: خه خه!
همین گونه در کابل، بامیان، بدخشان، بلخ و تخارستان این "خه"، "خه خه" و "خهی" واژههای آشنایی هستند در گفتار روزانه مردم و نه در نوشتار.
عزیزالله ایما
|
|
|