کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

۱

 

 

٢

 
 
   

          استاد محمد آصف آهنگ
                                                     
پیر در خشت پخته می بیند

 
 

 ۳

 اکنون از قهرمان دیگر کشوروسران جهادی شان هم چند سطری بنویسم :

 دوستی داشتم وطنپرست ومجاهد جبهۀ نورستان که اگر زنده باشد، خداوند او را از همه امراض و دشمنی ها وغیره در حفظ وامان خود داشته باشد.

نامش یارمحمد واز فارغان پولی تخنیک و قوماندان جهادی جبهۀ نورستان  بود. یارمحمد در کارتۀ پروان می نشست و با هم  دوست بودیم .

یارمحمد خان هنگام زمستان که از شدت جنگها کاسته میشد، به کابل می بود ویا به پشاور میرفت. یکروز در خانه همراه دوستان نشسته بودیم،پوهاند اصغرخان

مرحوم به منزل آمد . درخلال صحبت ها گفت:

 

  فلان کس را گفته اند که صدراعظم میشود.

می گفتند، هرگاه گیلانی صدراعظم شود؛ گلبدین شهر کابل را راکت باران خواهد کرد.

این صحبت ها ادامه داشت. من گفتم  چون هوا سرد است، سه ماه را به پاکستان می رویم وبعد برمیگردیم.

 

موضوع را با همسرم درمیان نهادم واوهم قبول کرد . صبح وقت که هنوز آفتاب نبرامده بود،با یک مقدارکالای ضروری ، چند جلد کتاب، دروازۀ خانه را بوسیده، با ریختن چن قطره اشک، در یک موتر نشستیم و روانۀ پشاور شدیم. در پشاور یک منزل کرایه گرفتیم. یک شب یارمحمد خان که از آمدن ما شنیده بود،نزد ما آمدوقصه نمود، که مرا رئیس  آی. اس . آی پاکستان خواست. به دفترش رفتم. از جهاد من بسیار خوشی کرد. بعد دو ورق  کاغذ را به من داد که بخوانم و امضأ کنم. طبق گفتۀ رئیس آی.اس. آی ، بعد از امضأ ، به من کمک مالی می کردند.

 

به رئیس آی. اس . آی گفتم که پس از مطالعۀ ورق ها امضأ کرده خدمت شما میایم وبا هم خدا حافظی کردم.

 

 از دفتر رئیس که خارج شدم  ویکی دو سطر آنرا خواندم، پیش خود فکر کردم که هرگاه این دو ورق را امضأ کنم به حیث یک جاسوس پاکستانی خواهم بود.

 

به جستجوی رهبران خود شدم. با کمال تأسف یک نفر آنها را نیافتم . نا چار نزد مولوی منصور رفتم. جریان را برای او گفتم. وعرض کردم که اگر من آنرا امضأ کنم، از جملۀ جاسوسان پاکستان شمرده خواهم شد.

 

مولوی منصور بسیار جدی به من گفت:

 

برو بچیم بی غم امضأ کن. کل ما آنرا امضأ کرده ایم. فکرش را نکن .

 

***

 

در قسمت های پیشتر از نادرخان و داود خان و اتحاد خلقی ها وپرچمی ها که کودتا کردند ومردم تا امروز آرام ندارند، یاد کردم. همچنان از آن گپ مشهور که از زبان سپهسالار شاه محمود گفته شد که پیر درخشت پخته می بیند. یادم آمد که آن گپهای یارمحمد خان ، شوهر همشیرۀ مرحوم عبدالرحمن رئیس شرکت هوایی آریانا و عکس العمل مولوی منصور را هم بنویسم که ثبت تاریخ شود.

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۶٠       سال        هفتم              جدی /دلو    ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         ۱۶ جنوری ٢٠۱٢ عیسوی