صحبت جناب دکتر احمد علی نهضت
در دفتر ز مانه فتد نامش از قلم هر ملت که مردم صاحب قلم نداشت
با اظهار قدر دانی از زحمات دانشمند محترم آقای محبی در آفریدن شاهکاری که در نوع خود بی نظیر است به اجازه ایشان و به اجازه فرهیختگان عزیز حاضر در محفل چند دقیقه کوتاهی که به من محول شده است با شما صحبت می کنم . آقای محبی با لطف که به من نموده اند مرا در زمره سخنگویان محفل امروزی قرار داده اند و این یک قیاس مع الفارق است . ایشان که دوست دیرینه پدرم بوده اند ویک یادگار ایشان برای من می باشند از روی علا قه که به پدرم داشتند مرا نیز در ان ردیف قرار داده اند ولی از قدیم گفته اند:
گیرم پدرتو فاضل از فضل پدر ترا چه حاصل
در دیبا چه ی کتاب آقای محبی با صراحت لهجه بیان نموده اند که تفکر قوم گرائی و بر ترجوئی قومی ریشه در افکار عقب گرا ومیرا داشته وهر گونه تلاشی در این راستا از ریشه محکوم به شکست است. زیرا اصالت ندارد .اگرتمایلاتی ذهنی در وجود عده ی ویا گروهی وجود دارد ریشه چنین ذهنیت ها تاریخی بوده واز بقایای زندگی بدوی وقبیلوی می باشد. همچوذهنیت های میرا وارتجاعی در زندگی مدرن امروزواینده هیچ جایگاه نخواهد داشت. اگر دسته جاتی در افغانستا ن با همچو اهدافی منافع مقطعی خویش را می بینند شاید در کوتاه مدت به منافع دست یابند ولی بالنهایه
محکوم به شکست واضمحلا ل شدن می باشند. سیر نکامل تاریخ از این گردنه ها عبور نموده ودیگر بر گشت نخواهد نمود .
نقشه های استعماری در منطقه ودر مناطق دیگر جهان چون بالکان وافریقا روی اهداف استـثمار اقتصادی استوار اند . جدا سازی قومی برای کشورها جز فقر و بدبختی وشکست نتیجه دیگر نداشته و نخواهد داشت ولی بااین روش از منابع زیر زمینی کشور ها به صورت سهل تر استفاده شده وسلطه کشور ها ی صنعتی را تقویت می کند. این سیاست های جنایت باردر یوگوسلاوی قدیم یک مملکت بزرگ را به دسته های کوچک تقسیم کرد وفقط کشور هایی از این جنگ استفاده نموده ومنفعت بردند که ایجاد گر جنگ بودند. مردم یوگو سلا وی اعم از صرب ها کروات ها وبوسنی ها پس ازاختتام جنگ متوجه شده اند که چقدر فریب خورده اند. در کشور روندا با ایجاد جنگ قومی صد ها هزار نفر را قر بانی کردند. پشتوانه جنگی چشم طمع داشتن ممالک صنعتی جانب منابع زیر زمینی این منطقه زر خیز بود .
افغانستان که سالیان درازی میان کشورهای طماع همسایه وممالک قیم انهااز هر سو پیهم زخم خورده است بیشتر از ممالک دیگر دست و گریبان مسایل قومی وفرقه ای بوده است. از یک سو ساختار جغرافیائی مملکت کوهستانی ما وعدم امکانات مواصلات کتله های قومی را در هر گوشه این کشور پهنا ور از هم جدا ساخته است ولا بد طی قرن ها ایجاد منافع کتلوی وقومی در هر گوشه باعث اصطکا کات وتصادمات بین اقوام گردیده است از جانب دیگر استعمار انگلیس با عبور نمودن از خاک افغانستان سوی کشور پهناور هندوستان اختلا فات قومی را دامن زده وبا تفرقه اندازی های دوام دار منافع خویش را حاصل نموده است قسمیکه این سیا ست در مستعمرات دیگر به شکل های دیگر ولی با مضمون واحد عملی گردیده است.
عصر جدید دیگر از جاده قوم گرائی وقبیله گرائی عبور نمیکند. این مسیر تاریخ دیگر پیموده شده است .در دید فراخترحتی مرز های ملی مفهوم خویش را باخته اند بدین معنی که هویت ملی دیگر مفهوم ومضمون دیگر پیدا نموده است .انانیکه گمان میکنند با گذر نمودن از تنگنای قومیت به هویت ملی خویش میتوانند افتخار کنند می بینند که در فرهنگ متمد ن امروزی دیگر غرور ملی وهویت ملی مفهو م مترقی خویش را باخته اند وبه عکس یک معنای عقب گرا وارتجاعی وحتی فاشیستی میدهند. احزاب ودسته های سیاسی که محور فکری خویش رابر مبنای هویت ملی بنا نهاده اند وبا شعار های ضد قومییت پرستی هویت ملی رابه صورت مفرط علم میکنند اگر با نور مهای متمد ن امروزی حرکت نکنند در دام تفکر نژاد پرستی افتاده اند چه رسد به اینکه تفکر انها از ملیت یک مفهوم واقعی را نیز حمل نکند.
در کشوری مثل افغانستان که پروسه ملت ودولت سازی هنوز نا تمام مانده ا ست تفکر ملی را دسته های مختلف سیاسی وقومی با دید های مختلف تفسیر می نمایند. هنوز شهر وند شدن ما سالیان درازی ضرورت دارد واز تفکربسا گروه ها واحزاب بوی مشمئزکننده تفکر قبیله ای وبدوی می اید که با امیختن تفکرات مدرن یک معجون از ان برون می شود .
گفتیم که در دنیای متمدن مرزهای ملیت را در نور دیده اند وانچه هو مانیست ها از قرن ها به این طرف طالب ان بودند امروز در جهان بلند بالا ترین ومترقی ترین شعار گردیده است وحقا که از بزرگترین دست اورد های انسانی مدرن است . جایگاه انسان درقوانین مدون امروز مشخص گردیده است خارج از تعلق نژاد دین وزبان .هومانیزم تمام مرز های جدائی افگن بین انسان ها را شگافته است .اگر نازیست های المان وفاشیست های ایتالیا توانستند در قرن بیست یک جنایت بزرگ بشری را در اروپا وبلا خره در جهان بیا فرینند به ویژه پس از ظهور واوج بزرگترین هومانیست هادر قرن نوزده وبیست در المان چون گویته ـ انشتین ـ فروید ـ کارل مارکس ولی دیدیم که عروج فاشیستی عمر کوتاه داشت چون تفکر شان میرا بود. بلا خره اخرین حکومت نژاد پرست در افریقا اواخر قرن بیست نابود گردید .دولت اسرائیل
که یک معجون از تفکر نژادی مذهبی است با وجود بزرگترین پشتیبا نی اقتصادی ونظامی در جهان بزرگترین مشکلات وجودی خویش را دارد وبحران داخلی اسرائیل که بین قطب های مترقی ومدرن داخلی وگروه های بغایت مذهبی نژادی در کشاکش است اینده خطر ناک دارد. از این رو اسرائیل همیشه با صدور بحران به خارج میخواهد از تشدید بحران داخلی بکاهد .جهانی شدن اقتصادو لجام گسیختگی سر مایه داری در جهان هر مانع که سر راهش بیاید را جارو می کند . سر مایه داری با طغیان رو به افزایش سیطره خویش رابرتمام شئونات زندگی ما حاکم می سازد. تراکم سر مایه به مقیاس سر سام اور اگر یگ روی سکه است روی دیگر ان فقر جهانشمول و رو به افزایش است . زندگی میلیارد ها انسان در فقر نا هنجاری ها اجتماعات را دامن میزنند وچنین هیچ گوشه از شئون زندگی را بدون اثر نمی گذارد . افزایش فقر وناهنجاری ها با دست اندازی های منافقانه ی سر مایه تفکرات عقب گرا را دامن میزند
وتمایلات ار تجاعی را تقویت میکند .از اب گل الود ماهی میگیرند. بالا امدن رسوبات جامعه وتقویت تفکرات عقب گرا وارتجاعی حاوی تفکر قومی وقبیلوی ونژادی می باشد کما اینکه تفسیر بغایت ارتجاعی دین به ویژه اسلام یک صف بندی خطر ناک ایجاد کرده است .
گلو بالیزم وجهانی شدن با وجود بحران افرینی سرمایه می تواند حامل پیام و چانس های هم برای جهان سوم باشد. گلو بالیزم که جهان را به دهکده ی تبدیل نموده است با ایستی در نشر دست اورد های بشر در قرن بیست ویکم منفعت زا باشد .
سیطره شوم فرهنگ عقب گرا ی سنتی ـ مذهبی ما باید شکسته شود ودر ین راستا حقوق انسان به حیث یک شهر وند جامعه جهانی درصدر شعارهای احزاب مترقی قرار گیرد.تفکر های عقب گرای قومی ـ دینی وحتی ملی مرز هایش را باایستی بشکند ومردم افغانستان پای در جامعه جهانی برای احقاق حقوق انسان بگذارد .ازادی انسان از تمام قید وبند های قومی ـ نژادی ـ دینی والا ترین شعار امروز است وهیچ زندان قومی ـ ملی ـ مذهبی برای انسان متمدن امروز وجود ندارد .
حکومت های خودگانه که با عنوان نمودن دین بر مردم حکم میرانند باید عقب رانده شوند. دولت از زندان خانواده قوم ودین رها گردد .در جامعه مدنی ورای تفکرات عقب گرا انسان در محراق قرار داردوتمام بندش های نژاد ی قومی مذهبی رنگ می بازند.
شعار انتر ناسیونالیزم متاسفانه سابقه رقت باری دارد .ممالک سوسیالیسی که این شعار را علم می نمودند عملا جز هژ مونی روسیه ابعاد دیگرشعارهای شان کم رنگ بودند .ممالک اطراف روسیه با فشار های مستمر ستالین وحواریون او دچار دگر گونی عمیق در تمامی ابعاد اجتماعی فرهنگی گردیدند . پیشروی روسیه تمام شئو نات زندگی مردم را در بر میگرفت بطور مثال پسوند اوف نمونه از فشار های طاقت فرسا وبدون دلیل بر نام های مردم سر زمین های همسایه شان بودند .انتر ناسیو نالیزم یک اسم بی مسمی بود .
تلاش در ایجاد جامعه مدنی وپیروی از اعلامیه ی حقوق بشر منشور ملل متحد وپشتیبانی از داد گاه بین الملی لاهه در تعقیب جنایت های ضد بشری یک محور منطقی برای نزدیک شدن انسان ها در حهان می باشد واز دست اورد های ذیقیمت انسان در قرن بیست اند وباید از چنگال سیاست بازی های استعماری رها گردند .تلاش در این راستا مستلزم تفکر مدرن می باشد وان دید واحد به همه انسان ها بدون تبعیض است .با چنین تفکر هرنوع دولت که پسوند قوم ـ نژادـ ودین دارد مردود است .حاکمیت از ان مردم است و این امرهیچ قید وبند ندارد وهمچو تفکر تضاد بادین اسلام ندارد پس هر نوع حاکمیت انحصاری دینی در واقع ضد مردمی است وچون ضد مردمی است در واقع ضد دینی هم است .یعنی انانیکه حاکمیت انحصاری دینی را علم می نمایند در واقع یک نوع نمایندگی خدا را القا ءمی نمایند واین شرک بزرگ است .
بلی این شعار برتارک تاریخ می د رخشد .
بنی ادم اعضای یک دیگر اند که در افرینش زیک گوهر اند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار
دانشمند محترم اقای محبی با افریدن این کتاب پژوهشی یک تحقیق ذیقیمت ارزشمند وتاریخی نموده اند که سالیان درازی به طول کشیده است وگنجینه بزرگی برای نسل های اینده خواهد بود ورحمت ایندگان بر ایشان فرستاده خواهد شد .ایشان در دیباچه ی کتاب چه زیبامرام وهدف خویش را از نشر کتاب بیان نموده اند.
بدیهی است که برای رسیدن به تفاهم ملی سنگ بنای اول اجتماع اولتر از همه به معارفه و شناسائی نیاز داریم.در سایه شناسائیست که میتوان با تفاهم واطمینان به نشست وبر خاست و همکاری ودوستی های پر صدق وصفا امیدواری در اینده شکوفانی سطح ملی به هم برسیم .
به امید چنین روزی
دکتر لطیف ناظمی
قزلباش و هزاره در لابه لای تاریخ افغانستان
قزلباش و هزاره در لابه لای تاریخ افغانستان" عنوان کتابی است در 560 صفحه با فهرستی از نامها، اقوام و قبایل که به طور مرغوب و آراسته به تازگی در آلمان چاپ شده است......
نویسنده ومؤرخ ارجمند نصیرمهرین در حال سخنرانی طرف راست
دانشمند محترم جناب دکتور احمد علی نهضت، گردانندۀ برنامه نشسته اند
با سلام به حضار گرامی و ابراز تشکرازدعوت عزیزان
می خواهم معروضه یی را در آغاز بیاورم :
پیرامون کــتابی که با 560 برگ ،قطع میانۀ بزرگ وآن هم با حروف کوچک کمپیوتری به نشر رسیده است، درفرصت کم چگونه می توان ابراز نظر شایسته نمود؟. کتابی که دارای 21 فصل است وعناوین موضوعات آن به (353 ) میرسند. کتابی که سالهاغمخواری و اندیشده گیها و زحمات دست های پاکیزۀ کهن سال مرد مطبوعات شناس راگواه بوده است،ابرازنظر سهل نتواند بود.
به دیگر سخن ، " وصف دریا قطره را میسور نیست "
این معروضه رابدون مجامله از آن روی آوردم تا توجیهی باشد برای فشرده گی صحبت من . همچنان حرمت معرفی بایسته وشایستۀ کتاب " قزلباش وهزاره درلابلای تاریخ افغانستان " نیزبهتردرک شود. آرزو می رود که تأمل دقیقتر روی جزییات کتاب در فرصت های مناسب تحقق بیابد.
همانگونه که از نام کتاب پیداست، بزرگوارارجمند، جناب احمد علی محبی اهتمام نموده است؛ تا یکی ازمهمترین موضوعات درگسترۀ تاریخی واجتماعی، قوم شناسی، مذهب شناسی و قوم ومذهب نگری رابه بحث بکشد. درسیرپژوهشی که معلوم می شود سالیان متمادی را در برگرفته، هر جا نشانی از موضوع مورد نظر می بیند، فراز میاورد.
آنچه درآغازدرچند برگ فشرده زیرعنوان چکیده میاید ،معطوف به تفهیم این هدف نویسنده برای خوانندگان است.هنگامی که درآغازین سطرچکیده، میاید که " پیشینۀ فراموش شده وباز عمداً کنار گذاشته شدۀ قزلباشان در افغانستان . . .، جای آن دارد که از پنهان کاری های دورۀ معاصر پرده برداری و فراموش شده ها تازه و رو شود،"، خواننده نه تنها به منظور نگارش این اثر پی می برد؛ بلکه یاد آوریی را با خود همراه می گیرد که از موجودیت ابرازشکایت، نارضایتی، نقد؛ وسعی در راه رفع کمبود نیز حاکی است. نویسنده درین حوزه چنان به دیدارآثار ومنابع دست اول یاسرچشمه ها و منابع مرتبط با تحقیق موضوع روی آورده است، که شگفتی وتحسین را بار میاورد.
نارضایتی و دل آزردگی ازبی لطفی هایی که درگسترۀ پژوهشی نیزبرقزلباشان رفته است از همان آغاز چهره می نماید.
روش کارمؤلف ازگونۀ تاریخ سنتی و تدریسی در کشورما نیست. ازآن تاریخ نگاری ومطالعات تاریخیی که غالبا ً ازعربستان می اغازند، نیست .
درین پیوند شایان یادآوری است که نمی توان فراموش نمود که اثرات سپاه عرب مسلمان، باورداشت های اسلامی وفعل وانفعالاتی که درمنطقه ایجاد نمود،به عنوان برگهای از تاریخ سزاواردیداراند . منظور ما از آنگونه دیدارها با پیشینه ها اند، که سیر تحول وتغییروبروز رویداد های واقعا ً موجود در سرزمین تاریخی را از یادبرده اند. به زمینه های مساعد داخلی برای دگرگونی پذیری نپرداخته اند. این کمبود ونقیصه رشته ای به درازنای چندین سده برجای نهاده است. یکی ازاثار آن، بی اطلاعی از اوضاع واحوال کتله هایی اجتماعی است که در منطقه و منجمله پیشینه های افغانستان کنونی زیسته اند.
به گونۀ مشخص بازتاب این نارسایی وکمبود را هنوز هم در کتاب های که به نام تاریخ افغانستان تهیه می شوند، به ویژه درکتاب های که برای درس آموزی شاگردان مکاتب آماده کرده اند،به وضوح می توان مشاهد ه نمود. تا آنجا که من طی سالهای اخیر نیز کتاب های مضمون تاریخ صنف 7 تا 12 را بازنگریسته ام، هیچ جایی وبا تأکید میاورم که هیچ جایی وصفحه یی را نمی توان ملاحظه نمود، که به تاریخ وپیشینۀ اجزای قومی ومذهبی افغانستان معلومات لازم وشایسته راآورده باشند.
این است که اگرامروز از بسیاری درس آموختگان نیزجویا شویم، که هزاره ها چه سیر تاریخی راطی نموده اند، وجه نام هزاره را در کجا باید سراغ گرفت؟ویا چه زمینه ها وعوامل سبب سازآن شده است که اکثریت ملیت هزاره، شیعه مذهب باشند، ویا بخشی قابل ملاحظۀ از مردم ما در مرکز وچارگوشۀ کشور چگونه وچه وقت به مذهب تشیع روی آورده اند؛ نوعی نداشتن پاسخ مقنع دامنگیرشان است. در بی پاسخی آنها نتوان خرده گرفت بلکه نوعی دلسوزی وتأثررا می توان ابراز داشت. منشأ ایجاد این تأثرهمان است که جناب محبی از آن دلیل " عمدا کنار گذاشته شده قزلباشان در افغانستان . . ." راآورده است.
پرسشی که ذهن کنجکاو و روشنگر مؤلف را بخود مشغول نگهداشته، ازین کمبود بخوبی آگاه است. ازین رودر فصل نخستین، ازدودمان هایی سخن میاورد که تهداب بحث بعدی وی است. بعد ترجابجای اقوام ،پیوند ها میان آنها و شکل گیری مذاهب را به داشتن اطلاعاتی که پیشتر اراه نموده، توضیح می دهد.
مؤلف گرامی درتوضیح منظور به گفته خودشان" پرس وپال های پیهم به ارتباط قزلباشان "، چنان به دیدن منابع زیاد ره پیموده ودشواری ها را متحمل شده است که گاهی درظاهر امر وآن گاه که خوانندۀ کم حوصله در پی پاسخ یابی در زودترین فرصت باشد، تصوری برایش دست می دهد که این همه منابع درروشنی اصل موضوع پیوند نیافته است. اما باپایان ورق گردانی تمام کتاب،خوانندۀ بردبارتوجه میابد که برای چیدن میوۀ مورد نیاز، گل وبوستان بیشماری را دیده وبوییده، ثمره های را چیده که در فهم ودرک تاریخ هزاره وقزلباش به او اطلاعات جامع بخشیده است. درین راستا نمونه هایی دیگری را هم داریم. اما بهره گیری ازحواشی معلوماتی که ممد برداشت جامع ازتاریخ و روند بحث محوری شده است، اعتراضی را برنمی تابد. هرچند برای کسانی که دارای مطالعات قبلی درزمینۀ تاریخ عمومی افغانستان باشند،نیاز به
مطالعۀ بیشتر روی عمومی احساس نخواهد شد.
پرداختن جناب محبی گرامی به موضوعات بیشماردیگری که با بحث هزاره وقزلباش پیوند دارند، درتشخیص دیدگاه حاکم وناظربراثرنیز کمک می رساند.
ازمیان نمونه های بیشمار، فرازهایی را می نگریم:
- دیدار خردمندانه داشتن با اجزای تشکیل دهندۀ جامعه:
" هیجکس را نمی رسد از درک پیش وپس آمدن و وطن گرفتن و وطن ساختن در دره های پر آب وهمواری های مسکونی آن بر همدگیر خرده بگیرند وبه بهتان دل همدگیر بیازارند." ص 15
- فرهنگ تفاهم واحترام مذهبی
محکومیت برتری جویی را بر مبنای فرهنگ احترام وتفاهم به نیکویی می نگریم .
مؤلف گرامی می نویسد:
" وقت آن رسیده که در بارۀ کتله های دیگر مملکت مثال تاجیک ها وپشتون ها واربکها وترکمن ها وبلوچ ها وپشه یی ها ونورستانی ها ویا ایماق ها وغیره پرس وپال های بیشتر صورت پذیرد و دفتر های در پیشینۀ واقعی هرکدام آنها بدون قدبلندک وبرتری جویی قبیلوی تدارک دیده شود." در ص 3
مثالی آموزنده وزیبا ازموقف خودبینی وبحث ناسالم دوتن مسلمان حنفی مذهب وشافعی مذهب میاورد که در محضر مغل تازه مسلمانی نشان داده بودند : " مغلان مسلمان شده از مسلمانی بیزار شده گفتند بهتر است به آیین قدیمی خود برگردیم ." ص 14
- تنشهای مذهبی رابرخاسته از جامعه می بیند. برمبنای آن دست های مرموز پشت پرده مثلا انتلجنت سرویس ر ا فعال می یابد . به این ترتیب با کسانی مرز می کشد که زمینه های موجود داخلی اختلافات و تنشها را در داخل جامعه نمی بینند بلکه آن را محصول مداخله خارج ارزیابی می نمایند ص 304
درمتن جنگ قدرت بهره برداری ها وسوء استفاده ها از دین ومذهب رامی بیند: ص305 - دفاع از شخصیت وحقوق زن در لابلای همان بحث محوری با زیبایی مطرح می کند. بنگریم :
در چنداول و دیگر محله ای قزلباش نشین،مسجد ها غالبا ً هرصبح وشام برای نمازگزاران وقرآن خوانن مردینه باز می بود .ظرف روز بجه ها به فرا گرفتن نصاب تعلمیی مروجه ) الفبا از طریقۀ بغدادی وپارۀ عمه از قرآن شریف ) می پرداختند وقران شریف را آیه آیه وسوره به سوره می خواندند . . .
من در عجبم چرا زنها در مساجد راه نداشتند؟ مسجد وتکیه خانه را مقدس می شمردند؛ وزن را درمسجد را ه نمی دادند! در حالیکه زیارت وتکیه هم تقدس داشت و بر روی همگان ( زن ومرد) و مکتب خانه به روی دختران وبچگان باز بود." ص 326
هنگام تصویر نقش نابکاراستعمار، بارها دست به سرزنش آن کارکردهای آسیب زا میازد که تاریخ ما دیده و به نقد آنها نیازدارد.
می خوانیم :
" . . . روسها در قرن 19 گام های دیوآسا در گرفتن خان نشین های سربه هوای آسیای مرکزی برداشته ونامش را بسط تمدن گداشته وپیش خود می گفتند، آدم کشی، آدم ربایی وقطاع للطریقی را ظاهرا ً ازبین برمی داریم وتک مردان حشی را به خاک مذلت م نشانیم . . .
انگلیس رقیب مکارهوشیاردر زدوبند های سیاسی وملک گیری درجهان نیم قارۀ هند یعنی هند بزرک را طی چند قرن بلعید وشکم برآورده . . . ایران رابا رشوه های الماس درخشان وشرنگ طلااهای دزدیده از هندوستان مجذوب . . ." کرد.
در همین راستا ضمن آوردن پاره یی از گزارشات خانم سیل انگلیسی به نقد گزارشها و برداشت های غلط او در صفحات 2 .381 اشاره می نماید
به اندک نمونه های دیده شده بسنده می نماییم. با یاد آوری دیدن وخواندن هر چه زودتر کتاب. کتابی که نثر روان و دل انگیز دارد. واگر مجاز باشد که از برداشت خود بگویم ، مشابهت های بسیاری با نثر روان کهزاد به همی میرساند.
درینجا می خواهم به موضوع دیگری اشاره نمایم که انتشار کتاب" قزلباش وهزاره . . ." وچند تای دیگراز آن جهت هم می توانند سرمشقی برای دیگران هم باشند.
بنابرآنچه به ویژه دربیش ازدودهۀ پسین نگریسته و یافته ایم، کم نبوده اند، تعداد هموطنانی که در سینه ها وسرهای خویش جهانی از سخن وخاطره واندیشه برای ابراز داشته اند. اما تعدادی آن همه را با دل های اندوهگین به خاک برده اند. زیرا ازامکانات پولی وتخنیکی ویا آشنایی با منابع ویا اشخاصی محروم بوده اند. وکسی هم ایشان را درزمینۀ چاپ ونشر کتاب یاری نرسانیده است. برخی اگردارای امکانات پولی هم بوده اند، رنج ودرد ناگفته ونانوشتۀ دیگری ایشان را مانع بوده است. درد ناشی از نبود فرزندان وبستگان قدر شناس وفرهنگدوست. چه بسا که یادداشت های گران قیمت پدر را دور ریخته اند. با این ادعا که به چــه درد ما می خورد.!!
جناب محبی گرامی راسزاوارابراز شکران بسیار می دانیم که نزدیکان عزیز، قدر شناس و آگاه به اهمیت شب بیداری هایش آگاه بوده . فراورده هایش را پرورانیده اند. شکرانی را که با صمیمت زیرعنوان سخنی با خواننده میاورد، اگرحاکی از حسن سلوک ایشان با فرهنگیان عزیز ودارای سجایای نیک نیز است، نمایان می سازد که در زندگی خویش از آن انسان هایی است که درخت نیکو نشاند تاروزی درسایۀ آن با فراغت خاطر زندگی را بگذراند.
نیکویی دست های نوازشگر وصمیمانۀ ایشان را وقتی بهتر میابیم که در زمینۀ همکاری های ممد کارخویش از طرف عزیزان خانواده می نویسد :
" نیک آمد ستاره ی درخشید وچون ماه رخشان به کمک من شتابید، سوسن جان عروسم .
همچنان از کمک بی دریغ عروس بزرگوارم صالحه جان . . . از همسرم رقیه خانم که دقیقه یی از پرستاری و کمک رسانی فرو گزار نکرده واز فرزندان دلبندم احمد زکی، احمد ولی، احمد رضوان و فرخنده خانم و صفی الله تائب و برادرزادۀ برومند اسدالله محبی وخواهر زادۀ قدردان سلمان جان صفدری که پروانه وار دورم چرخیده . . . سپاس بگذارم . . . "
اجازه دهید ضمن سپاسگزاری از جناب محبی و قدردانی از زحمات ایشان، ازین عزیزان نیز اظهار سپاسگزاری نمایم. به امید اینکه همکاری های این عزیزان سرمشق ده ها وصدها تن دیگر قرار بگیرد که در غربت آواره گی فراورده های خویش را با کمک نزدیکان ودلسوزان می توانند به پای انتشار برسانند.
تشکر هنرنمایی آواز خوب صفی الله تایب
شهری برای رویت
دلم را بره چشم سیاه یی
بلو علی علی |