کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بزرگداشت
هفتادمین سالروز

تولد استاد غوریانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

عبدالعلی نوراحراری   فریمونت ـ کالیفورنیا

 

سخنی دربارهء استاد سمندرغوریانی

 

عرض سلام به فرهنگیان ودانشوران عزیزمحفل خجسته و میمون«شام درویشان»، بخصوص دست اندرکاران وگردانندگان آن، بویژه محقق ارجمندجناب استادسیمگر باختری .

بزرگداشت ازمقام علمی بزرگان گامی بس ارزنده ومهمی است که ازسوی آن «نهاد» برداشته شده است، خاصه آن عزیزانی که هنوزدست اجل به دامن شان نرسیده ودرقیدحیات اند، چه تا کنون می شنیدیم که میگفتند:«مازندهء خوب ومردهء بدنداریم». سپاس خدای راکه زندهء خوب هم پیداکردیم وآن هم چه بزرگ مردی که هرچه دروصفش بگوییم، کم گفته ایم وهرچه اورابستاییم کم سوده ایم. آری سخن از استادسمندرغوریانی است، شخصیت برازندهء علمی کشورکه مضامین ومقالات ارزنده وسودمندش از حدودنیم قرن بدینسو درمجلات وجراید بچاپ رسیده که هرکس به اندازهء توان واستعداد خودازآن بهره برده است.

واژهء «غوریانی» که نام خانوادگی استاداست، مأخوذ از «غوریان» منطقهء درسی مایلی غرب هرات است، یعنی همان فوشنج باستان که به روایتی پنجصدسال پیش ازهرات بنایافته، سرزمینی مرد خیزودانش پرورکه ازآن شخصیتی چون ذوالیمینین «طاهر فوشنجی» برخاسته، که درعرصه های سیاسی، نظامی وادبی نابغهء زمان بوده وشالودهء دولت مستقل خراسان را اززیرسلطهء تازیان گذاشته است. استاد نیزازهمین خطه برخاسته ومنسوب به خانوادهء ریشه دار علمی است که همه افراد آن اعم از زن ومرد، بااستعداد و ادیب وفاضل می باشند. گویی این سرودهء شیخ اجل سعدی بیانگر حال استاد است:

همه قبیلهء من عالمان دین بوده اند

مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

سعادت دیگری که استاد بدان نایل شده، وجودهمسری فاضله و شاعره ای صاحب دیوان، محترمه عاطفه عثمانی است، که به یکی ازنجیب ترین خانوادهء هرات منسوب می باشد.

برآن نیم که ابعادگونه گون شخصیت استاد رابه نقدبگیرم، که نه یارای آن دارم ونه درین مختصرمی گنجد، البته بزرگان درین باره گفته هایی خواهندداشت، بلکه میخواهم ازدیدگاه خودکه بیش ازنیم قرن پیشینهء آشنایی بااستاددارم، کوته سخنی عرضه کنم:

آنگاه که نوآموزصنوف ابتدایی مدرسهء دینی«فخرالمدارس» بودم، استاد درصنوف نهایی آن مدرسه تحصیل میکردو، بحیث شاگردممتاز طرف توجه استادان ومورداحترام شاگردان بود. پس ازپایان تحصیل درآن مدرسه، ره به فاکولتهء شرعیات گشودوازآنجا شهادتنامه گرفت، سپس بکاردولتی مشغول شد وبعدعازم مصرشد ودرجامعهء الازهر به تحصیل پرداخت و، دررشتهء فلسفهء مقایسوی دپلوم گرفت، سپس بوطن بازگشت وبافلسفه سروکارش شدودر همین راستا مطالعه وتحقیق وپژوهش نمود. مدتی هم درپوهنتون کابل مقام استادی داشت ودانشجویان ودانش پژوهان راازچشمه سار دانش واندوخته های علمی خودسیراب وفیضیاب میگردانید.

من درآنزمان تماس چندانی بااستاد نداشتم ، ولی ازهرزبان وصف اورا می شنیدم. وی ازدوستان برادرم شهیدمحمدافضل شهیر بود وگهگاه استاد رادرخانهء وی میدیدم، که باهم سرگرم بحث پیرامون مسائل علمی اند. مرحوم شهیرکه ازدوستداران استادبزرگ علامه صلاح الدین سلجوقی بود ونزدش امد وشدداشت، باری در بارهء استادسمندرغوریانی بمن گفت که پس ازعلامه سلجوقی در رشتهء فلسفه کسی به پایهء استاد سمندرنمی رسد.

پیامدهای ناگوار وشوم کودتای ثور، مخالفین نظام رادریک صف قرارداد. ازآنگاه به بعدتماس من وسایردوستان بااستاد زیاد شدوگاهگاه درمحافل خصوصی، اوضاع پیچیده وبغرنج سیاسی که کمترروزنهء امیدی بدان تصورمیشد، به بحث گرفته میشدوازنظرات استادبهره مندمی گشتیم .

باتحمیل فشارروزافزون نظام برافرادغیرحزبی بخصوص کارمندان دولت، انبوه مردم راه دیارهجرت درپیش گرفتند. استاد نیزناگزیر ترک وطن کرد، چندی درایران بسربرد ومدتی هم در پاکستان بود، تاآنکه عازم امریکاشد ودربلومنگتن اندیانا اقامت گزید. این مصادف بازمانی بودکه من درتربت جام ایران بسرمی بردم،تاآنکه من نیزبه امریکاآمدم ودرکالیفورنیااقامت اختیارکردم. سپس استاد مرابه اندیانا دعوت کرد، وسایل سفررابرادرکهتراستاد جناب ابوبکر جان سمندرمهیاکرد. حدودده روزمهمان استادبودیم و ازحسن اتفاق بادانشمندانی چون داکترعنایت الله شهرانی وداکتر نظیف شهرانی آشنایی حاصل شد.

بنده که شماری ازآثارعرفانی دستنویس مولاناعبدالرحمن جامی را ازلندن باخودآورده بودم، به استادعرضه کردم ، وی به مسایل عرفانی سخت علاقه گرفت وهمه نسخه هارافوتوکاپی کرد و موردمطالعه قرارداد و درحل برخی ازمسایل مرا یاری رساند. ایامی راکه بااستاد دراندیانا گذراندم، بحدی پرکیف وخوشآیندبود که تاکنون خاطرات شیرین آنرا درذهن دارم وهرگزفراموش نخواهم کرد.

استادتاآنگاه که درافغانستان بود، اگراشتباه نکنم، بیشتراوقاتش درتحقیق وپژوهش آراء ونظرات فلاسفهء غرب صرف میشد ولی با امدن به غرب، بیش ازپیش به عرفان ومعارف اسلامی روی آورد و به تحقیق مسایل فقهی پرداخت وبا انتشارمضامین ومقالات زیاد در جراید ومجلات، مسایل دینی رابه بحث کشید. این نگارنده که از عرصهء دهسال بدینسو درامر تألیف وترجمه وانتشارمضامین ومقالات، وقت ضایع کرده وکاغذ سیاه میکنم، بسااوقات ازطریق تماس تلفونی مزاحم استادشده ودرحل مسایل غامض ازوی کمک خواسته ام که باحوصله مندی کامل بمن پاسخ داده است.

ازنظرمن، مسأله ایکه استادرابحیث شخصیت استثنایی درآورده کتابدوستی وعشق وی به کتاب است، شایدنتوان کسی راسراغ کرد که همچون استاد، اینهمه واله وشیفته ومحشورباکتاب بوده باشد. استادهمیشه باکتاب بوده وهمیشه درحال مطالعه بوده وتصور وی بدون کتاب ومطالعه محال خواهدبود. ازنظراستادگویی مخاطب این شعرحافظ (کتاب) بوده است:

عشق تو دروجودم ومهر تو در دلم

باشیراندرون شد وباجان بدر شود ـ اگربدر شود

این بیت راحسب الحال دانسته حسن ختام می کنیم:

به صدطومار وصد دفترنشاید شرح مشتاقی

اگر صد سال بنویسم حدیثش همچنان باقی 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٤                     سال دوم                          فبروری/ مارچ۲۰۰۷