رتبیل شاهان کابلی و برهمن شاهان کابل، دوبرگ زرین تاریخ کهن کشور ماست که از سوی «
بنیاد فرهنگی کهزاد » برای کابل ناتهـ، لطف گردیده اند.
گفتنی است که این نوشته های مؤرخ شهیر و بزرگ افغانستان شادروان جناب استاد احمدعلی
کهزاد، نخست در سالنامهء کابل سال های ۱۳۲۱ و ۱۳۲۳ـ اقبال چاپ نصیب شده بودند.
ازین همدلی پرمحبت و صمیمیت بنیاد فرهنگی کهزاد جانی سپاس. ایشور داس
بخش دوم
مقام رتبیل شاهان در سلسلهء تاریخ
افغانستان
موضوع بسیار مهم و مشکل که تا حال
مطالعه و حل نشده و حل آنهم با وضعیت موجودهء معلومات ما مشکل است این است که رتبیل
شاهان در سلسلهء خانواده های سلطنتی آریانا، خراسان و افغانستان عبارت از کی بوده و
بکدام سلسله تعلق میگیرند؟ منابع غیر عربی راجع به آنها چه میگوید و تا کدام اندازه
میتوان این مداراک را با نگارشات مؤرخین غرب سرداد.
درین شبهه ئی نیست که اگر مطالعه موضوع بصورت منفرد و مستقل مدنظر می بود شهادت
مؤرخین غرب آنهم از چندین زبان کفایت میکرد ولی چون ربط موضوع به سلاله های سابق و
قدیم کشور در کرونولوژی تاریخ عمومی افغانستان اهمیت زیاد دارد و مؤرخین غرب از
سلاله هایی که پیش از نثر دین مقدس اسلام در کابل زمین سلطنت نموده اند اسم
نمیگیرند ناگزیزیم به منابع دیگر هم رجوع کنیم تا سر رشتهء بدست آید و مطلب خوبتر
فهمیده شود.
پیشتر اشاره نمودیم که بعد از سقوط کوشانی های بزرگ در ربع اول قرن سوم مسیحی
دودمان دیگری در کابل و اراضی متصلهء آن به سلطنت رسید که بنام (کوشانی های خورد)
یا (کیداری) یادمیشوند. این خانداذن احقاد مستقیم همان کوشانی های بزرگ اند که در
شروع دوره فترت شاخهء باختری و کابلی بهم متحد شده و تقریبأ یک ونیم صدسال در تاریک
ترین دورهء تاریخ افغانستان، تا ربع اخیر قرن چهارم مسیحی، سلطنت نمودند.
چون ساسانی ها بیش از پیش جسارت می نمودند، هیاطله درین وقت از کهسانات بدخشان فرود
آمده فارسی ها و گوپتا های هندی را در خاک های خود شان عقب نشانیده و تا اواسط قرن
6 مسیحی ادارهء مملکت بدست ایشان بود.
مقارن به این وقت در منگولیا و آسیای مرکزی اقوام زردپوست «ژوان ژوان ها» و
«تیوکیوها» سراشغال اراضی در زدوخورد شده و بدون اینکه اینجا تفصیل داده شود
تیوکیوها بطرف غرب تغییر محل داده رفتند و دو امپراطوری بنام ترکان شرقی وغربی در
صحنهء پنهاور آسیا تشکیل دادند و ایستامی خاقان ترکان غربی یا خسروانوشیروانی
ساسانی اتحادی بسته و دولت هیاطله را در حوالی 566 مسیحی مضمحل نمودند و دیری
نگذشته بود که در اثر تمایل ایستامی به دولت روم شرقی (بیزانس) اتحاد ترک و ساسانی
برهم خورده و (تیوکیوها) یعنی ترکها در تخارستان و باختر و از آنجا به جنوب هندوکش
نفوذ یافتند و ساسانی ها به حواشی غربی یسپا گشتند و مقارن به این قوت چینایی ها هم
در تخارستان ظهور کردهند. به این ترتیب بعد از هیاطله عناصر ترکی هم پیدا شد و این
عناصر کم و بیش با قیایل زابلی هیاطله و دیگر شاخه ها عشایر آن ویا کوشانی ها که به
تعداد زیاد در دره های جنوب هندوکش مسکنی داشتند و مخصوصأ بعد از سقوط هیاطله از
نقاط مرتفعه و قلل جبال شرقی آریانا فرود آمده بودند، مخلوط شده و از اختلاط آنها
عنصری به میان آمده است که عرق کوشانی و زابلی در آنها بیشر است و بعد از 566 یعنی
بعد از تاریخ سقوط هیاطله زمام حکم فرمایی جنوب هندوکش عمومأ بدست آنها بوده است و
دودمان سلطنتی زتبیل شاهان کابل که مصروف مطالعهء آن هستیم از نقطهء نظر عرق مربوط
به همین عنصر محلی میباشند که در جنوب هندوکش مخصوصأ در علاقه کابل کهسانات متصل آن
تشکیل گردیده است.
بعضی مؤزخین از همین جهت دچار تردد شده و آنها را ترک خوانده اند ولی خود آنها چه
قرار نظریهء البیرونی و چه قرار شهادت «وون. کانگ» زایر چین خود را احقاد کوشانی ها
دانسته و نسب نامهء خود را عمومأ به کنیشکا شهنشاه بزرگ و معروف کوشان رسانیده است.
کسانیکه وضعیت افغانستان این وقت را دیده و تشریح کرده اند، یک عده زایرین چینایی
میباشند که از 630 مسیحی به بعد وقتأ فوقتأ وارد دیار ما شده و نگارشان آنها تا
زمان ظهور مؤرخین غرب یگانه منبعی است که از آن باید پوره استفاده کرد ویا نوشته
های مؤرخین غرب پیوست باید نمود. در حلقهء زایرین چینایی « هیوان ـ تسنگ» در 630
میلادی یعنی سالی از افغانستان عبور کرد، که پیغمبر اسلام حضرت محمد (ص) رحلت
فرمودند و حضرت ابوبکر صدیق (رض) به خلافت عربها انتخاب می شدند، بدین قرار سال
هایی که زایر مذکور از افغانستان به طرف هندوستان میرود و باز از آنجا مراجعت نموده
و بطرف مملکت خود عازم چین میشود آخرین سال های زندگانی شاهان افغانستان قدیم است.
دین مقدس اسلام تازه از شبه جزیره عرب به طرف شرق منتشر شده و هنوز به مملکت ما
نرسیده است یعنی تقریبأ 10 یا 15 دیگر در کار بود زیرا به بعضی نظریه ها قشون عرب
در زمان خلافت حضرت عمر (رض) (سال 22 یا 23 هجرت) به سرحدات غربی سیستان ظهور نموده
و قرار برخی شواهد دیگر سیستان در زمان خلافت حضرت عثمان (رض) بدست ربیع بن زیاد
الحارتی فتح شده، بهر حال برای مطالعه دورهء که مصروف آن هستیم، همان دوره که گفتیم
میان دودمان واقع شده است و اینک حالا از نزدیک تر آن را نگاه میکنیم معلومات زایر
چینی هیوان ـ تسنگ و آنهائیکه بعد از او آمده اند برای حصه بیش از اسلام و شهادت
مؤرخین عرب برای حصهء اسلامی فوق العاده مهم است. این دو منبع یکی متمم دیگری است و
برای فهمیدن روح قضایای دورهء که در ان عرف، عادات، آیین، اخلاق و سیاست و هزار چیز
دیگر یکدفعه تغییرمیکند و انقلاب فکری در اذهان باشندگان کشور بعمل می آید مطالعه و
مقایسه هر دو حتمی و لازمی است و عجالتا این کار در مورد رتبیل شاهان کابل بعمل می
آریم.
هیوان ـ تسنگ در 632 یعنی 10 یا 15 سال قبل ازتماس قشون عربها به سرحدات کشورما و
سال قبل از فتح [تجاوز] اول کابل بدست عربها در کاپیسا که کابل در اینجا جزء ان است
از سلطنت مقتدری صحبت میکند که تقریبأ از بامیان تا شهر تاکزیلا کناراندوس انسباط
داشت و چهاز هزار (لی) احاطهء ان بود که به حساب امروز مساحهء قلمرو این سلطنت
تقریبأ 2304 کیلومتر مربع میشود
[i]
هیوان تسنگ راجع به دین و مذهب پیروان بودایی و برهمنی و تعداد روحانیون فریقین و
عدهء معابد و حاصلات زراعتی و آب وهوا وغیره معلومات مفصل میدهد که اینجا بدان کاری
نداریم و مطلوب ما شخص خود شاه است. زایر چینی درین باب می نویسد: "شاه از نژاد
تسالی Tsa-li
(کشتاتر یا طبقهء جنگجو) است، مرد با معلومات و احتیاط کار است. دلاوری و تندی مزاج
عین فطرت او است از اقتدار نیروی او ممالک مجاور چون بید میلرزند و به نزده ایالت
حکمفرمایی دارد. رعیت خود را دوست میدارد و از آنها حمایت میکند، پابند دیانت
بودایی است. هرساله مجسمهء طلایی بودا را به ارتفاع 18 فت ساخته و در حلقهء نجات که
بنام «موکشامها یا ریشاد» تشکیل میشود مردم را دعوت میکند و محتاجین و غربا و بیوه
زنان و مردان زن مرده صدقه و خیرات میدهد."[ii]
ازین بیانات واضح معلوم میشود که در سال های مقارن انتشار اسلام و ورود [تجاوز]
قشون عربها در حواشی غربی افغانستان و رسیدن آنها به سیستان در جنوب هندوکش در کابل
و زابل دولت مقتدری وجود داشت که پایتخت آن شهر کاپیسی [کاپیسا] (بگرام) بود. قلمرو
این سلطنت بطرف شرق (لان پو) لغمان، (ناکی هولو) نگاراهارا جلال آباد و ننگرهار،
(کان تولو) پشاور حالیه و چهار صد واندو (تاچاشیلو) نا کزیلا و ضلع راولپندی حالیه
را در بر میگرفت و با سلطنت کشمیر که بدست «کارکونا در لاب ها و ردهانا
Karkota Durlabhavardhana
(بین 631-633) اداره میشد، تماس
داشت و حتی در قلمرو این را جاهم تا کوه های نمک «سانگ هویولا
Sang-ho-po-la»
پیشرفته بود.
بطرف غرب شاه کاپیسا بر اراضی « تسو ـ
کوـ Tsu-ku-cha»
که آنرا (تسوکونا) هم خوانده اند و عبارت از اراکوزی یونانی ویا قلمرو زابلستان
میباشد، حکم فرمایی داشت. تنها این خط هفت هزار (لی) احاطه داشت و از آن معلوم
میشود که بطرف غرب نفوذ دولت کاپیسا خیلی ممتد بود[iii]
و روی همرفته از تاکزیلا تا کناره های هیرمند نفوذ و آمریت داشت.
این سلطنت مقتدر که هیوان ـ تسنگ با جزئیات از ان صحت میکند قرار شهادت زایرینی که
بعد از او آمده و رفته اند به نیرو و اقتدار کامل در جنوب هندوکش دوام داشت چنانچه
در حوالی 720-737 مسیحی که تقریبأ 90 سال بعد از مسافرت زایر اول الذکر شود زایر
دیگر چینی موسوم به هوی تجااو
Houei-Tcheao ازیاد شاه
خیلی مقتدری در بامیان صحبت می که "تحث اثر وسلطهء کدام پادشاه دیگر نبود. پیاده
نظام و رساله خیلی قوی و متعدد داشت و ممالک دیگر جرئت نداشتند که به او حمله
کنند...." علاوه برین این را هم تصریح میکند که پادشاه یکنفر (هان
Han
(
آریایی بود. در 753 تقریبأ 33 سال بعد تر زایر دیگر چینی وون کانگ
Won -Kang
حین عبور از گندهار در معبدی اقامت داشت موسوم به معبد (جو لوشه) پادشاه که
موسیوسیلون لوی بزرگترین مستشرق فرانسه او بلاشه یکی از شاهان دودمان «شاهی» حساب
میکند.[iv]
قرار تذکار زایر مذکور شاهانی که خود را از احقاد کنیشکا میدانستند درین وقت در
گندهار حکمفرمایی داشتند یه این ترتیب منابع چینی در سالهای مقارن ظهور عربها در
حواشی سیستان (30 هجرت =
650 مسیحی) و تقریبأ تا یکقرن بعدتر (753 مسیحی) به وجود حکومت های مقتدر در جنوب
هندوکش صحبت می نماید که قرار ادعای خود شان و شهادت البیرونی که پسان از آن ذکر
خواهم نمود عموما خود را کوشانی و احقاد کنیشکا کیبر میدانستند و عموما به لقب
(شاهی) ویا (شاهی های کابل) یاد شده اند.
ادامه دارد....
پاینوشت ها:
[i] - صفحه
101، افغانستان، تالیف اندره دولو.
[ii] - صفحهء
101، افغاسنتان تالیف (اندره دولو).صفحهء 41 جلد اول خاطرات هیوان ـ تسنگ
ترجمه استامتبلاین ژولین.
[iii] -
صفحهء 8 فصل دوم شاهی های افغانستان و پنجاب
[iv] -
ژورنال ازیاتیک شماره ژانویه ـ مارس 1936 از صفحه 81به بعد بقلم موسیوسیلون
لوی.
************ |