کابل ناتهـ، Kabulnath
|
داکتر اسدالله شعور
بخش دوم
گذر خواجه خردک مکی علیه رحمه که در سالیان اخیر در محاوره ی عامه ی مردم خرابات خوانده می شد. اساساً به علت اقامت اهل طرب درآن کوچه که در حدود دو صد سال پیش صورت گرفته است، بدین نام مسما نگردیده، بلکه قرن ها پیش ازآن عارف بزرگواری به نام خواجه خردک مکی رح درین محل می زیست که در کنار اقامتگاهش مسجدی و خانقاهی دایر نموده بود که هر دو به اسم خود شان یاد می شد. مسجد خواجه خردک مکی و خانقاه خواجه خردک که آنرا خرابات خواجه خردک مکی نیز می نامیدند. بعد از وفات آن صوفی صافی، جسد شان را در صحن خانقاه دفن کردند. کتیبه ی سر دروازه ی مسجد و سنگ مزار ایشان بازگوینده ی تاریخ آبادی مسجد و سالیان زنده گی آنها بود که اکنون دور از دسترس ماست. مسجد خواجه خردک بسان همه ی محل و منطقه در جنگ های تنظیمی کابل در سال ١٣٧١ش به خاک یکسان شد، ولی چهار سال پیش مشاهده گردید که تکه های شکسته ی لوح آن مزار را توسط گل به صورت غیر منظم دوباره بالای قبر ایشان چسپانده بودند. بنابر حدس نزدیک به یقین متن کامل آن لوح مزار و کتیبه ی مسجد ایشان در کتاب مزارات شهر کابل تألیف زنده یاد استاد محمد ابراهیم خلیل ثبت گردیده است که درین غربتسرا میسر نیست. بهر حال خانقاه یا خرابات خواجه خردک و قسمتی از مسجد ایشان در جریان جنگ اول افغان و انگلیس تخریب گردید، زیرا محل تجمع و تصمیم گیری مجاهدین ملی برای مبازره با اشغالگران بود.
تا
اوایل دهه ی چهل خورشیدی در گذر
شانه
سازی ـ که در جوار خرابات موقعیت
داشت ـ خانواده ی اهل سوادی می زیست که پدر شان میرزا محمد صدیق نام داشت. او خود
را از احفاد خواجه خردک می دانست و حکایت می کرد که: در جریان نخستین تجاوز انگلیس
ها به افغانستان، مردم کابل به مقاومت برخاسته، مجاهدین ملی که اغلب ایشان اهل
خانقاه های کابل بودند؛ به سرکرده گی عیاران و کاکه های این شهر، شبانه در خانقاه
خواجه خردک گرد می آمدند و تصمیم حملات فردا را درینجا می گرفتند. چون چُغـُل های
افتخاری و خبررسانهای اجیر، قوای نظامی انگلیس را ازین موضوع آگاه ساختند، آنها به
صورت بسیار رذیلانه یی برنامه ی خرابی این خانقاه را ریختند. جاسوسانی را فرستادند
تا در گذر بارانه
در خانقاه میرواعظ
تبلیغ کنند که در خانقاه خواجه خردک که متصل
هندو
گذر
است، هندوهای لشکر انگلیس به نام اینکه مسلمان شده اند،
لانه کرده و راز مجاهدین را به افسران قوای متجاوز گزارش می دهند. چون از عهد
تیمورشاه به بعد چند خانواده از هنرمندان هندی الاصل ولایات جنوب شرقی افغانستان که
در شهر کابل اقامت گزیده بودند، شب های جمعه در برنامه های خانقاه سهم می گرفتند.
در پهلوی اینها عارفان هندی ایکه برای زیارت به افغانستان می آمدند، از قدیم الایام
در حجره های خانقاه و مسجد خواجه خردک اقامت اختیار می نمودند و در برنامه ها و عرس
های خانقاه سهم می گرفتند. به گفته ی میزرا محمد صدیق، پیروان طریقت های مختلف درین
خانقاه گرد می آمدند و هریک به شیوه ی خاص طریقه ی خویش، مشغول یاد حق می شدند.
به این صورت گذر خواجه خردک و یا خرابات خواجه خردک از چندین قرن پیش در شهر کابل وجود داشت و در هنگامی که گذر خواجه خردک را خرابات می خواندند، به استناد گفته ی ظهیرالدین محمد بابر شاه، در روزگار پادشاهی او در کابل، اهل طرب در محله ی سنگکشها زنده گی داشتند٢ که تا روزگار تیمورشاه نیز چنین بود. این محل که آخرین نقطه ی شهر شمرده شده و در جنوب کابل در دامنه ی کوه آسمایی قرار داشت، هنوز هم موجود بوده و به عین نام یاد می شود؛ در سالهای وحشت سالاری این محل انکشاف بیشتری نیز یافته و با گذرهای همجوار پیوست گردیده و کاریز با صفای آن نیز خشکیده است. این نقطه ی شهر در عهد بابرشاه یعنی پنجصد سال پیش (سده ی دهم هجری) محله یی بود مجزا از شهر؛ زیرا باغ قاضی و باغ نواب که باغ های بزرگی بودند، این نقطه را از شهر کاملاً جدا می ساختند و اهل طرب نیز این محله ی خلوت را برای آن به عنوان اقامتگاه خویش برگزیده بودند که از شر جهلا و متعصبین در امان باشند.
به موجب اسنادی که عزیزالدین وکیلی فوفلزایی در کتاب تیمورشاه درانی خود به نشر سپرده است، پادشاه یادشده می خواست در کابل جشنی بزرگی را به نام جشن کبیر برپا دارد و روی همین منظور هنرمندان نامور تمام ولایات امپراطوری خراسان را به کابل دعوت کرده بود تا به مصرف دولت و به عنوان نماینده گان هنر سرتاسر خراسان بزرگ عهد درانیان درین جشن شرکت نموده، آن را با مسما تر سازند. چون این هنرمندان در کابل گردآمدند، جشن یادشده به سبب مشکلات سیاسی و قیام برخی از ولایات برگزار شده نتوانست، بنأٌ بسیاری از آنها به شهرهای خویش برگشتند؛ ولی تعدادی ازین خواننده ها و نوازنده گان که خود توانایی مالی برگشت را نداشتند، به ناچار در شهر کابل اقامت گزیدند.٣
هنرمندان ولایات شمال و غرب کشور در همان محله ی سنگکشها رحل اقامت افگندند، ولی هنرمندان ولایات جنوب شرقی چون سند، ملتان، پنجاب، کشمیر، اوودهـ ، و قصور، گذر خواجه خردک مکی را برای بودباش خویش برگزیدند. انتخاب گروه دوم روی دو علت و انگیزه صورت گرفته بود: نخست آنکه این محل، به اصطلاح عامه پته جای مسافرین سرزمین های شرقی کشور و زایرین مسلمان هندی بود، و این وضع به تازه واردین یادشده امکان می داد تا از طریق آن زایرین و مسافران، به آسانی از احوال دوستان و نزدیکانش شان در هند آگاهی یابند؛ زیرا مراسلات و ارتباط بین مردم و حتی دولت ها هنوز هم به شیوه ی قرون وسطایی آن رایج بود و دو دیگر اینکه تسهیلات موجود در هندو گذر که پیش ازین به آنها اشاره کردیم، عامل دیگری بود که باعث سکونت این گروه در گذر خواجه خردک مکی گردید. مخصوصاً پان، بنگ و سایر مسکراتی که اغلب هنرمندان آن زمان به علت فشار های ناشی از بیخوابی به آنها پناه می بردند، صرف در همین محله ی هندو گذر دستیاب شده می توانست و بس. در حالی که هنرمندانی که در عهد اورنگ زیب (١٠٦٨ ـ ١١١٨ق = ١٦٨٥ ـ ١٧٠٧م)، به دنبال تحریم موسیقی در سال دهم سلطنت او ١٠٧٨ ق، در معیت ظفرالله خان احسن والی کابل به این شهر آمده بودند که جد میا بحرپور خان نیز درآن جمله بود؛ هنوز در قلعه ی حشمت خان که آن را قلعه ی هوشمند خان نیز گفته اند، سکونت داشتند. ٤
با سقوط سلطنت نامنهاد آخرین پادشاه بابری هند ـ سراج الدین بهادرشاه ظفر ـ در ١٢٣٧ش (١٨٥٨م) که هند به صورت کامل به مستعمره ی انگلستان مبدل گردیده، ملکه ی انگلیس رسماً زمامدار آن کشور شد، هنرمندان حضور بهادر شاه به دربار امرای مستقل و نیمه مستقل محلی روی آوردند. چون هنر اینها در دربار کابل نیز خریدار داشت، تعدادی از آنها به این شهر نیز روی آوردند و ساکن گذر خواجه خردک مکی گردیدند. از جمله ی این هنرمندان یکی استاد پیر بخش خان بود که مامای استاد علی بخش (پدر استاد بړا غلام علی خان) است. طوری که استاد شهباز علی در کتاب سر سنسار خویش از قول خانواده ی غلام علی خان قید نموده است، استاد پیر بخش که شاگرد میا قطب بخش سرآمد هنرمندان دربار بهادرشاه در دهلی بود، در کابل اقامت گزید و خواننده ی پادشاه افغانستان گردید؛ ولی خواهر زاده هایش علی بخش و کالی خان به دربار حکمروای افغانی کشمیر پناه جستند. استاد پیربخش تا آخرین رمق حیات در کابل زیست و همدرین شهر رخ در نقاب خاک پنهان کرد. مدفنش نیز شهر کابل است. ٥
اشاره های عطامحمد شکارپوری در تاریخ
تازه
نوای
معارکش که در سال ١٢٧١ق (= ١٢٣٣ش؛
١٨٥٤م) نوشته شده است، می رساند که در همین هنگام موجودیت هنرمندان ولایات جنوب
شرقی امپراطوری خراسان عهد درانیان در ولایات قندهار و هرات نیز مسجل است؛ زیرا او
در دو مورد اندرین موضوع اشاراتی دارد: نخست در مطلب انتساب فتح خان محمد زایی به
وزارت شاه محمود درانی به هنگام جلوس آن پادشاه که در جمله ی شرح اوصاف و شخصیت
وزیر فتح خان نوشته است:
سند قوی دیگر کتاب مجموعه ی مقامات
دلگشا و
مسرت افزاست که در دربار شاه
شجاع درانی در کابل و لودهیانه تدوین و یا رونویسی گردیده است. این مجموعه که در
سال ١٣١٧ش در قندهار در اختیار زنده یاد استاد عبدالحی جبیبی قرار داشته است، در
اواسط دهه ی پنجاه طی سالهای ١٣٥٤ ـ ١٣٥٦ از کابل به پاکستان قاچاق شده و فعلاً در
کتابخانه ی گنج بخش اسلام آباد محفوظ است.٨ محتویات این اثر می رساند که دربار شاه
یاد شده مانند دربارهای بابریان هند، محل اجرای هر دو شیوه ی موسیقی مروج منطقه
یعنی موسیقی خراسانی و موسیقی مکتب حضرت امیرخسرو بلخی دهلوی بوده است، زیرا درین
کتاب غزل های شاعران مختلف متقدم و معاصر، از جمله سروده های خود شاه شجاع برای
خواندن در مقام های
خراسانی و
راگ
های
هند و
افغانی انتخاب و دسته بندی گردیده
است؛ در حالی که اسامی ضرب ها ی این
مقامات و
راگ
ها همه به نام های خراسانی و دری
آنها یاد گردیده اند، نه به اصطلاحات تال هندی؛ و این خود میرساند که هنرمندان هندی
در دربار شاه شجاع موجود بوده و هنرمندان خراسانی نیز با نظام راگ ها آشنا بوده
اند. و بالاخره قول کواسه ی دختری یحیی خان مبنی وارد نمودن گروه های موسیقی و رقص
هندی توسط او برای اجرای برنامه ها نمایشاتی در روزهای ملی و مجالس دربار و محافل
متنفذین در عهد دوم سلطنت امیر شیرعلیخان، موجودیت هنرمندان هندی را در شهر کابل به
وضاحت نشان میدهد. شادروان حافظ نورمحمد گهگدای سرمنشی حضور ظاهرشاه که مردی
بافضیلت، پژوهشگر، شاعر، تاریخدان و ادبدوست بود، طی مقاله یی در شماره سوم هفته
نامه ژوندون
سال ١٣٥١ش حکایت جالبی را از نمایشات این هنرمندان آورده است که بد نیست به نقل آن
بپردازیم .
شاه مـایل بـه پــیــاریــسـت، خـدا خـیر کـری مـگـر ایـن شـاه پـسـاریـست، خـدا خیر کری دشـمـن دیـن بـه کـمـیـن در پـی فرصت امــا شــاه را مــیــل قـراریـسـت، خـدا خـیر کری یک طرف روس لعین سـوی دگر انگریـزی ضربه ها ضربه ی کاریست، خدا خیر کری دشـــــمـــن زیـــــر زنــخ اودر و اودر زاده کـار مـا نـالـه و زاریـسـت، خـدا خـیـر کـری بـچـه ی شــیـر بـه زنـدان شـده از گـفتن حق عبدالرحـمـان فــراریـسـت، خـدا خـیـر کـری
اسناد یادشده در بالا نشان می دهد که گذر خواجه خردک مکی قدم به قدم انباشته از هنرمندان هندی الاصل گردیده و به مروز زمان به محله ی خاص هنرمندان موسیقی تبدیل گردیده است. درین راستا سومین مرحله ی انکشاف گذر خواجه خردک مکی و تغییر آن از محل مناجات به خرابات ـ به مفهوم عوامانه ی آن ـ و تعمیم یافتن اطلاق خرابات بر آن، زمانیست که به دنبال سفر امیر شیرعلیخان به انباله، عده ی دیگری از هنرمندان هند به صورت گروهی وارد کابل شده و ساکن این محل گردیده اند. آنچه درین مورد از سال ١٣٥٠ش بدینسو نوشته شده، بسیار درهم و نادرست بوده، باعث پدید آمدن نظرات مغالطه آمیزی در مورد تاریخ موسیقی یکصد و پنجاه سال اخیر کشور گردیده است. که در مباحث بعدی به تفصیل در مورد آن خواهیم پرداخت. آنچه به بحث حاضر ما ارتباط می گیرد، اینست که بعد از سفر سال ١٢٤٨ش (١٨٦٩م) امیر به هند، عده ی زیادی از آوازخوانان، نوازنده گان و رقاصه های هندی وارد کابل شدند. چون در بین اینها افزون بر هنرمندان اهل دربار عده یی از هنرمندان سطوح پایین نیز وجود داشت، با اقامت شان در گذر خواجه خردک اسم خرابات به عنوان نام دومی این گذر، از مفهوم عرفانی خود افتاد، زیرا نه تنها اینکه درین هنگام خانقاه خواجه خردک درآن وجود نداشت، بلکه موجودیت رقاصه ها در آن کوچه مفهوم منفی واژه ی خرابات را در اذهان تداعی می کرد. تقریباً تا سی سال پس از دومین جنگ مردم آزاده ی ما علیه استعمار بریتانیا موجودیت چنین اشخاصی در آن محل، اذهان مردم را در برابر هنرهای موسیقی و رقص بسیج نموده، بدبینی خاصی را در مورد اهل هنر به وجود آورد. علت چنین روندی بود که به قول محمود طرزی امیر حبیب الله وادار گردید تا فرمان دهد که اهل طرب را از گذر خرابات پراگنده ساخته، رقاصه ها و هنرمندان بزمی را از کار شان توبه بدهند. که در نتیجه هنرمندان کابل برای یک دهه ی کامل از داشتن محله ی ویژه یی که برای شغل شان ضروری می نمود، محروم نگهداشته شدند.
به سلطنت رسیدن شاه امان الله غازی پس از کشته شدن پدرش امیر حبیب الله در ١٢٩٨ش (١٩١٩م) حادثه یی بود بس سترگ، که دگرگونی های عمیق و سازنده یی را در تمام شئون زنده گی مردم پدید آورده، انجماد فکری و تحجر ذهنی چندین قرنه ی جامعه را به ذوبان آورد و در نتیجه در بسیاری از موارد، تحولات بنیادی را در اجتماع قرون وسطایی آن روزگار ما آغاز نمود. یکی ازین دگرگونی ها تغییر موقف هنرمندان موسیقی بود که از سطح دِم و سازنده به هنرمند موسیقی ارتقا داده شد و به نماینده ی خرابات استاد قاسم حثیتی برابر با رجال بزرگ دولتی داده شد. در همین عهد بود که اهل طرب دوباره به محل اصلی شان ـ خرابات ـ برگشتند و مجال این را یافتند تا با طیب خاطر و آرامش نسبی دست به نوآوری هایی بزنند و از آمیزش موسیقی خراسانی کشور با موسیقی هند و افغانی فصل جدیدی را در تاریخ موسیقی افغانستان بگشایند. درین مرحله هنرمندان اصیل و صاحب آبرو به صورت دست چین به خرابات راه یافتند، تا بتوانند هنر سالم و مطابق روحیه ی عام اجتماع آن روزگار را تقدیم مردم خویش نمایند. درین راستا هنرمندان غیر خراباتی نیز به خرابات و محلات گوشه و کنار آن انتقال یافتند؛ چنانچه استاد قاسم از ده افغانان به گذر چواته آمده با خریدن منزل تاجر معروف آن زمان آقای مختار زاده ساکن این کوچه گشت که دو سه صد متری بیشتر از خرابات فاصله نداشت و طی نیم قرن اسم چواته ی این گذر به کوچه ی قاسم جو مبدل گشت. خانواده های استاد قربانعلی (پدر استاد شیدا)، استاد سلطان محمد خان (پدرکلان صابر شیرزوی) خانواده های استاد محمد عمر و استاد امیر محمد و ده ها خواننده و نوازنده ی دیگر که از هنرمندان کابلی الاصل بودند، از چهاردهی و یکه توت به این گذر انتقال یافتند. استاد رحیم گل از شمالی و حضرت شاه و تعداد زیاد دیگر هنرمندان مزاری که به اصطلاح ماما خیل استاد الفت آهنگ هستند از ولایت بلخ به خرابات آمدند که در بخش های بعدی پیرامون هریک ازین خانواده ها و نقش شان در انکشاف موسیقی سده ی بیستم افغانستان به تفصیل صحبت خواهیم نمود.
گذر خرابات که از ١٢٩٨ تا ١٣٧١ ش (١٩١٩ ـ ١٩٩٢) به مرکز موسیقی رسمی کشور و دانشگاه هنر موسیقی سرتاسر افغانستان مبدل گردید، میراث عظیمی از خود به یادگار مانده که در فصل های بعد مروری بر گوشه های مختلف آن خواهیم داشت. ولی دردا که این دانشگاه به سان سایر بخش های شهر تاریخی کابل به توطئه ی دستگاه استخباراتی پاکستان، توسط گلبدین حکمتیار! به خاک یکسان گشته به تاریخ پیوست؛ ولی اهل خرابات که عده یی از آنها در داخل و خارج کشور خود را با تحولات زمانی همگام ساخته اند، هنوز هم در خدمت اعتلای هنر موسیقی افغانستان تلاش دارند. و آنانی که به راه نیاکان ادامه می دهند، بیشتر از دیگران قابل قدر و ستایش اند که سنت های دیرینه ی افغانی را از گزند روزگار به دور نگهمیدارند. (ادامه دارد)....
مدارک و مأخذ:
١ ـ خوافی، یعقوب علی. پادشاهان متأخر افغانستان. به تصحیح احمدعلی کهزاد. کابل: انجمن تاریخ. ١٣٤٢. ص ٩٣. ـ غبار، میر غلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ. کابل: موسسه ی طبع کتب. ١٣٤٦. ص ٥٩٠. ٢ ـ بابر، ظهیرالدین محمد. بابرنامه یا تزک بابری. ترجمه ی عبدالرحیم خانخانان. لاهور: مفید عام پرس. (ب.ت) ص ٦٤. ٣ ـ فوفلزایی، عزیزالدین وکیلی. تیمورشاه درانی. چ ٢. کابل: انجمن تاریخ افغانستان. ١٣٤٦. ج ٢. صص ٤٩٨ ـ ٤٩٩. ٤ـ نقل قول از چاچه عبدالواحد (پدر استاد غلام سرور هارمونیم نواز) که از احفاد میا بحرپور خان بود. این روایت در همان سال های ثبت توسط استاد هاشم نیز تأیید می گردید و اکنون استاد محمد عارف چشتی که در اسکاتلند انگلستان اقامت دارند، در صحبت تلفنی عین روایت را برای نگارنده باز گفتند. ٥ ـ شهباز علی، استاد. سُر سنسار. راولپندی: علی پبلیکیشنر. ٢٠٠٢. ص ٣٦ ٦ و ٧ ـ شکارپوری، عطا محمد. تازه نوای معارک . به تصحیح عبدالحی حبیبی. کراچی: سند ادبی بورد. ١٩٥٩. صص ٣٧ و ٥٨. ٨ ـ مجموعه ی مقامات دلگشا و مسرت افزأ. نسخه ی خطی شماره ٤٠٣ کتابخانه ی گنج بخش اسلام آباد. هفت نسخه ی دیگر این کتاب در کتابخانه های آرشیف ملی افغانستان همان کتابخانه ی گنج بخش، کتابخانه ی دانشگاه تهران . کتابخانه ی انستیتوت تاریخ طب در انگلستان نیز موجود است. ٩ ـ کهگدای، حافظ نورمحمد. میله های نوروزی در وقت محمد زاییان. کابل: ژوندون. شماره ٣ (٢٠ حمل ١٣٥١) ص ٥. ـ شعور، داکتر اسدالله. مفاهمه ی شفاهی و سیر تاریخی آن در افغانستان. کابل: اتحادیه ی ژورنالیستان. ١٣٦٦. صص ١٦٤ ـ ١٦٥.
*********** |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٠ سال دوم دسمبر ٢٠٠٦