کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

بخش نخستین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شعر را مقدار جنس کاه نتوان یافتن

(شاعر شهید سرشار شمالی )

 بخش اخیر

 

 

 

 گفتگوی مجله ء مریم با پرتو نادری

 در پیوند به وضعیت کنونی شعر و ادبیات در کشور

 

 

 

 

مریم : آیا شعر قابل ترجمه است. آیا شعر را میتوان به زبان دیگر ترجمه کرد که اشکالی به بار نیاورد، و مایه های عاطفی، ذهنی شاعر و مشخصات معنایی آن خدشه دار نشود.

 

پرتو : بسیاری ها باور دارند و یا بهتر است بگویم که پافشاری می کنند که شعر ترجمه نا پذیر است بااین حال روزانه در جهان انبوهی از کتاب های شعری ترجمه می شود و این ترجمه ها با همه کمبود های که دارند چنان پل پیوندی زمینهء آن را فراهم می کنند تا قومی و ملتی بتواند با چگونه گی آفرینش های ادبی یک ملت و قوم دیگر آشنا شود. باید گفت که در زمینهء شعر و هنر هیج حکم مطلقی نمی تواند وجود داشته باشد.در مورد ترجمه شعر باید بسیار جدی و سخت گیر بود، گفته اند که پس از فلسفه دشوار ترین ترجمه، ترجمه ء شعر است. با این همه نباید از ترجمه ءشعر احتراز کرد، چون در آن صورت ما روزنه های پیوند را بسته ایم.، مهم این است که شعر را چه کسی ترجمه میکند. آیا مترجم می تواند تمام ظرفیت ادبی و فرهنگی و اجتماعی و زیبایی شناختی یک شعر را دریابد. مترجم خود درچه حدی شاعر است، آیا او غیر از زبان، فرهنگ و تاریخ سرزمین شاعری را که می خواهد ترجمه کند، می شناسند. مثلاً « فتز جرالد» شاعر سکاتلندی و قتی که عمر خیام را ترجمه می کند. مثلی آن است که او از نو دست به آفرینش می زند. امر مهم در ترجمه وابسته به این است که دیده گاه های شاعر شناخته شود. فلسفهء شاعر، اندیشه شاعر، محیط اجتماعی شاعر، تعبیر های شاعر، ضرب المثل های و دیگر مسایلی که در شعر دخالت دارند باید به وسیله ء مترجم درک شود.

مثلاً شما ببینید اگر کسی مثنوی معنوی را ترجمه می کند باید ادبیات بفهمد، حدیث و قرآن بداند، قصه ها و روایات مذهبی و غیر مذهبی آمده در مثنوی را بفهمد، شرایط اجتماعی زنده گی مولانا را بداند، عرفان مولانا را بداند و آنگاه می تواند به ترجمه اقدام کند و از همه مهمتر باید نفس عارفانه و طبع شاعری دریا وار داشته باشد. کسی که صرف به اتکا به زبان بخواهد ترجمه کند،بدون شک به موفقیتی نخواهد رسید.

بااین همه نباید از ترجمه دست برداشت. اگر ما بخواهیم ادبیات معاصر خود را به جهان معرفی کنیم یگانه راه آن ترجمه است.

ما که با ادبیات معاصر اروپا یا ادبیات کلاسیک اروپا آشنایی داریم از طریق ترجمه است. ما هومر را از طریق ترجمه می شناسیم دانته و گویته را از طریق ترجمه میشناسیم، همچنان هوگو، شکسپیر و دیگران را از طریق ترجمه می شناسیم. بلی این درست است که به هیچ صورت نمی توان تمام آن زیبایی و همخوانی صدا ها را که در توانهایی های هر زبانی وجود دارد و نوع موسیقی شعر را پدید می آورد به زبان دیگر انتقال داد و از این نقطه نظر می شود گفت که این بخش های شعر غیر قابل انتقال است. با این همه جهان از طریق ترجمه است که یک دیگر خود را می شناسد و به یدیگر خود نزدیک می شود.

در ادبیات معاصر کشور کمبود و یا بهتر است بگویم نبود ترجمه از زبان فارسی دری به پشتو و از پشتو به فارسی دری یکی از نقيصه های بزرک ادبیات ماست. ماتا هنوز به این امرمهم توجه نکرده ایم.

 

مریم : زمینه ها و ریشه های که موجب به وجود آمدن شعر سپید در افغانستان شده است از نظر شما کدام ها انهد ؟

 

پرتو : شعر یک پدیدهء متحول است و اگر می خواهد باقی بماند باید خود را با زمان خود چه از نظر شکل و چه از نظر درونمایه و زیبایی شناختی هم آهنگ سازد. روزگاری شاعر قصیده می سرود بعداً غزل از آن جدا شد و به گونهء یک فرم مستقل در آمد و حتی آرام آرام فرم قصیده را عقب راند و خود به حیث یک فرم مسلط در آمد.

مثنوی که نسبت به قصیده فرم گشاده تری است خود از ابداعات شاعران خراسانی است که بخش بزرگ میراث ادبی ما در همین فرم سروده شده است.

امروزه در مطبوعات ما، شعر سپید یا (Blank Verse) به شعر بی وزن می گویند. شعری که در هیچ یک ازافاعیل عروضی و نمیایی قابل تطیع نیست.

این نکته را از آن جهت گفتم که دانشمندان و منتقدان در میان شعر بی وزن وشعر سپید یا

( Blank Verse) تفاوت هایی قایل اند. شاید هدف شما از شعر سپید همان شعر بی وزن بوده باشد. نکتهء دیگر این که هنوز جای جایی دیده می شود که شعر در اوزان نیمایی و شعر بی وزن را یکی می انگارند. این اشتباه بزرگیست. شعر نیمایی شعر موزون است. منتها شمار افاعیل در مصراع ها نظر به ضرورت بیان موضوع دراز و کوتاه می شود. در حالی که شعر بی وزن همان گونه که گفته شد با هیچ یک ازافاعیل قابل تقطیع نیست.

با این مقدمه که به نظرم ضروری می نمود می خواهم بگویم که شعر بی وزن در افغانستان بر زمینه ء شعر نیمایی پدیدآمد. اساساً دردههء سی خورشیدی شماری از شاعران گام در جهت نو جویی در شعر گذاشتند و به سرایش در عوالم نیمایی آغاز کردند.

آنها در یک جهت نه تنهاراه را برای آینده هموار کردند ؛ بلکه علم یک رستاخیز بزرگ ادبی را نیز بر دوش کشیدند و گام به گام با گرایش های سختگیرانهء کلاسیک جنگیدند.

می توان نخستین تجربه های شعر بی وزن را در نوشتن پارچه های ادبی دانست پارچه یا قطعهء ادبی

 

 نوع نثر شاعرانه يي بود كه البته با شعر بيوزن فرق دارد. براي آن كه در شعر، چه موزون، چه منثور، بايد منطق شعري بر آن حاكم باشد.با این حال پیش از پیدایی شعر سپید سالهای هم پارچه ادبی به گونهء طلایه دار شعر سپید به میدان آمد. از نخستين كسانيكه درين زمينه قلم زده اند، مي توان از موساي نهمت، يوسف آيينه، سيد حبيب الله بهجت و چندتن ديگر نام برد.

قطعهء ادبي شايد تلاشي بود در جهت سرايش شعر بيوزن. شايد بتوان گفت نوشتن قطعه ادبي در افغانستان مقدمه يا مدخلي بوده بر شعر سپيد يا شعر بيوزن.

چنين گرايشي ممكن زير تاثير ترجمه هاي بوده است كه از شاعران غربي در كشور صورت ميگرفت. به همين گونه يك چنين ترجمه هايي از كشور ايران و بيشتر ترجمه هاي شجاع الدين شفا و حسن هنر مندي به افغانستان ميرسيد، اكثراً اين ترجمه ها گونه شعر بيوزن را داشتند.

من باری از استاد واصف باختری که به حق یکی از نخستین پیشگامان شعر سپید در کشور است، شنیدم که او شعر سپید را با چنین تجربه ء آغاز کرده است. استاد لطیف ناظیمی، داکتر رویین، رفعت حسینی ازشمارآن شاعرانی اند که در دههء پنجاه به سرایش شعر سپید پرداختند. شعر سپید در افغانستان در دههء شصت تشخص بیشتری پیدا کرد و موج تازه ء از شاعران شعر سپید به میدان آمدند که می توان از لطیف پدرام ؛ قهار عاصی ؛ شجاع الدین خراسانی، افسر رهبین، لیلاصراحت،سمیع حامد،ثریا واحدی، قربان علی همزی و چند تن دیگر نام برد

البته شعر سپید به مقایسه ء شعر نیمایی این برتری را دارد که شاعر در قید هیچ گونه وزنی نیست. ولی همین امتیاز و برتری خود بزرگترین مشکل را برای شاعر به وجود می آورد. در حقیقت سنگینی شعر سپید از بی وزنی آن آغاز می یابد. برای آن که در شعر بی وزن یا به اصطلاح مروج آن شعر سپید چیز به نام وزن وجود ندارد و این کمبود را باید جبران کرد.

 

 حالا شاعر چقدر اندیشه ؛ عاطفه و حس تازه دارد که آن را با استفاده از یک زبان پویا، متحرک و آهنگین در تصاویر روشن و زنده بیان کند تا خواننده از کمبود وزن احساس خسته گی نکند. این کار ساده یی نیست.

می خواهم یک بار دیگر بگویم که سرایش شعر بی وزن دشوار تر از سرایش هر نوع دیگر آن است وبسیاری ها کور خوانده اند که با نوشتن جمله های زیر به زیر فکر می کنند که گویا پست مدرنیست شده اند.

نمی دانم چرا بر این عقیده ء خود این قدر پا فشاری می کنم که رسیدن به شعر سپید به اصطلاح اهل کامپیوتر همان شارت کت ادبیات نیست و شاعر باید تجربه های درخشانی در زمینه های شعر کلاسیک ونمیایی داشته باشد. اساساً زبان هر شاعری زبان شعر سپید نیست.

همانگونه که با هر نثری نمی توان رمان نوشت به همانگونه با هر زبان شعری هم نمی توان شعر سپبد گفت.

 

سرایش شعر سپید به حرکت کردن به روی یک ریسمان باریک شباهت دارد که هر آن امکان فرو افتادن آن موجود است. در این جا نیز این امکان وجود دارد که شاعر نهایتاً به نام شعر سپید سر از نثر ادبی درآورد. چنان که بسیاری ها چنین کرده اند.

 

 مریم : احمد شاملو در زمینه وزن شعر چنین اظهار نظر نموده است « مطلقاً به وزن به عنوان یک چیز حتمی و ذاتی شعر اعتقاد ندارم، وزن ذهن شاعر را منحرف میکند در را بروی بسیاری کلمات می بندد نظرشما در مورد چیست ؟

 

پرتو : سخن شاملو به جای خود بسیار دقیق است گاهی وسوسهء وزن سبب میشود که تخیل شاعر، هم صدمه ببیند، وقتی نیما میگوید : شعر کلاسیک از چپ به راست نوشته میشود، به این معنا است که اگر قافیه با سنگ ختم شده است، حالا شاعر تخیلش را از یکی از واژه های هم قافیه با سنگ آغاز می کند. مثلاً او به واژه های مانند جنگ، زنگ میندیشد و برای آن ها مضمون سازی می کند. تازه این مضمون را باید در وزن نیز ارائه کند

 

از چنین مسایلی که بگذریم حالا چه در ایران و چه در افغانستان شعر بی وزن یک جریان بزرگ ادبی است و شاعران این روزگار دیگر به فرم های کلاسیک رغبتی چندانی نشان نمی دهند.

همانگونه که در یک شعر کلاسیک اشکال وزنی خود نقیصه است به همان گونه در شعر بی وزن اندیشیدن به وزن کار بیهوده یی است. در شعر سپید گاهی بنا بر خصوصیت ذاتی زبان فارسی دری، پدید آمدن جمله های وزن دار است که شاعر را بامشکل رو به رو می کند. بعضی از شاعران طرفدار موجودیت حتی یک جمله ء باوزن هم در یک شعر بی وزون نیستند، اما شمار دیگری بر این باور اند که آمدن جمله های موزون در یک شعر بی وزن به ساخت آوایی زبان فارسی دری تعلق دارد بناً نباید در این زمینه بسیار سختگیری کرد.

شاملو از پایه گزاران شعر بی وزن است. حتی فکر می شود که او پس از سرایش شعرهایش، شماری از جمله های را که به گونهء موزون در شعر پدید آمده اند، شکستانده و آن ها را به گونهء بی وزن در آورده است.

این سخن کاملاً پذیرفتنی است که اندیشیدن در هنگام آفرینش به وزن و واژه، جریان آفرینش را صدمه می زند. من باور دارم که شاعران بزرگ کلاسیک با آن که تمام آفریده های شان در وزن است ؛ ولی در هنگام آفرینش به وزن نیندیشیده اند.

مولانا از شمار چنین شاعرانی است. البته شاعرانی هم هستند که تمام قدرت خود را در بازی با واژه گان و سرایش در اوزان دشوار و قوافی تنگ به نمایش گذاشته اند. بدون تردید این گونه شاعران پیش ازآن که شعر بگویند علاقه دارند تا قدرت ادبی خود را به نمایش بگذارند. البته شعر میدان بازی با واژه ها نیست.

بلی شماری از منتقدان وزن و قافیه را از اجزای اصلی شعر نمی دانند، بلکه شعر را کلام مخیل می دانند که باید در خواننده ایجاد تخِیِل کند.

بااین حال این اضافه ازهزار سال است که حله ء شعر شکوهمند فارسی دری در کارگاه وزن تنیده شده است.

 

مریم : مگویند : عنصر خیال به شعر زیبائی ویژه یی می بخشد خیال وسیله یست که عواطف انسان ذریعه آن به مخاطب انتقال میابد، پس ممکن است بپرسیم از دیدگاه شما عنصر خیال چیست ؟

 

پرتو: عنصر خیال برای آفرینش های هنری و ادبی امر الزامی و ضروریست. آن که خیالی ندارد نمی تواند بیافریند. تخیل همان نیروی است که دریافت ها، احساس ها، عواطف، اندیشه ها و خاطرات پراگنده ء آفرینشگر را که مربوط به زمانها و مکان های گوناگون است در لحظه ء آفرینش به هم در می آمیزد و ازهمین آمیزش است که تصاویر شعری پدید می آيد. بدون قدرت تخیل نه تشبهی پدید می آید، نه استعاره یی و نه هم اشکال پچیده تر تصویر مانند سمبول و اسطوره.

 مثلاً وقتی خواجهء رندان حافظ می گوید :

 

چو آفتاب می از مشرق پیاله بر آید

زباغ عارض ساقی هزار لاله بر آید

 بیرون از این شعر آفتاب، می، مشرق، پیاله،باغ، عارض، ساقی و لاله واژه های با هم بی ارتباط اند و هر کدام مفهو م جداگانه خود را دارنداین که این مفاهیم پراگنده در این شعر چرا این گونه زیبا در کنار هم نشسته و در کلیت یک مفهوم بزرگتر راپدید آورده اند، نتیجه ء کار تخیل است.

 

مریم : چند نوع موسیقی را در شعر می شناسید ؟

 

پرتو : عمدتاً می توان از سه نوع موسیقی در شعر سخن گفته اند :

 یک موسیقی کناری مثلاً در آغازین بیت مثنوی معنوی می بینیم :

بشنو ازنی چون حکایت می کند

ازجدایی ها شکایت می کند

 دراین بیت هم آهنگی صدا هایی را که واژه های همقافیه و ردیف ها پدید آورده اند موسیقی کناری می گویند.

نوع دیگر همان موسیقی درونی است که به سبب موجودیت قافیه های درونی در شعر پدید می آید. نمونه ء از دیوان شمس :

 

چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم

گه از آن سوی کشندم گه از این سوی کشندم

نفسی رهزن و غولم نفسی تند و ملولم

نفسی زین دو برونم که بر آن بام بلندم

نفسی همرهء ماهم نفسی مست الهم

نفسی یوسف چاهم نفسی جمله گزندم

 

نوع سوم بر می گردد به همخوانی یا به هم آهنگی و ترکیب صدا ها در شعر. این نوع موسیقی چنان با ذات شعر درهنگام آفرینش در می آمیزد که دیگر نمی توان آن را ازشعر جدا کرد

مشلاً در این مصراع حافظ:

 

شکر شکن شوند همه طوطیان هند

موجودیت چند صدای شین و آن هم در آغاز کلمه ها نوع مو سیقیی را پدید آورده که با ذات شعر درآمیخته است. بازهم در بیت دیگر حافظ موجودیت چندین صدای الف چنان ترکیبی را پدید آورده است که ذهن خواننده همراه با شعر جاری می شود.

 

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان تو داد ه ای ما را

 

 موسیقی که این گونه در شعر پدید می آید به همان هم آهنگی نت های موسیقی در یک آهنک و یا در یک سمفونی می ماند.

 

مريم : رگه هاي شعر معاصر در افغانستان از كدام زمان پديد آمده و چه فراز و فرود داشته است ؟

پرتو : اين یک بحث بسیار دراز دامن است. پیشتر ازاین در پیوند به شعر سپید پرسشی داشتید که چیزهای گفته شد. این جا به گونهء فشرده می خواهم بگویم که باید نسختین رگه های شعر معاصر افغانستان را در نشریه ء شمس النهار جستجوکرد و اما به گمان من پیدایی جنبش مشروطیت در شکل گیری شعر معاصر افغانستان نقش بسیار سازنده دارد.

در این دوره شعر اقغانستان از نظر مضمون متحول گردید و موضوعات اجتماعی- سیاسی در شعر جای موضوعات کهنه ء عاشقانه و تکراری را گرفت و شماری ازشاعران پیشگام و مطرح روزگار به بیان رویداد های زنده گی زمان خود پرداختند و خواستند با زمان خود معاصر باشند.

در این دوره نقش محمود طرزی بسیار برجسته است او شاعران را تشویق می کرد تا شعر را در خدمت پشرفت جامعه قرار دهند.

.

هرچند شعر افغانستان در دوران مشروطیت از نظر ساختار، تحولی قابل توجهی نداشت با این حال همین تحول در مضمون خود می تواند یکی از زمینه های گسترده ء تحول شعر فارسی دری در دهه های بعدی به حساب آید.

چنان که بعداً در دههء سی و چهل است که نمونه های شعر نیمایی در مطبوعات کشور دیده می شود.نخستین کتابی که نخستین نمونه های شعر نیمایی افغانستان در آن به چاپ رسیده است شعر های نو یا نوی شعرونه نام دارد که در آن نخستین تجربه های شعر نیمایی افغانستان در زبان فارسی دری و پشتو به چاپ رسیده است.

البته شعر نیمایی در افغانستان در دههء پنجاه و شصت به مدارج بلندتر ی از زیبایی دست یافت.

 

مريم : آيا ما ادبيات معاصر خود را تا كنون به جهان معرفي كرده ايم ؟

 

پرتو : به هیچ صورت نه ! در اين زمينه ما بسيار عقب مانده ایم، تنها آثار معدودی از شمار معدود شاعران و نویسنده گان کشور به زبانهای غربی ترجمه شده است.

چنین است که ادبیات ما نه تنها در سطح جهان ؛ بلکه در سطح منطقه نا شناخته مانده است.

در این زمنه هیچ برنامه ء مشخصی به وسیلهء هیچ نهاد فرهنگی روی دست گرفته نشده است.

تصور من این است که ادبیات معاصر افغانستان بسیار غنی و قابل توجه است. افغانستان معاصر را نمی توان بدون ادبیات معاصر آن شناخت.

 

مريم : عده يي ( شعر مقاومت ) بيرون مرزي را شعر مقاومت نمي شارند؛ بلكه شعر درون مرزي را ( شعر مقاومت )، مي دانند شما در مورد چه نظر داريد ؟

 

پرتو : در اين باره ديدگاه هاي بسيار متفاوتی وجود دارد، تعدادی باور دارند كه شعر مقاومت در ادبيات يك كشور زماني آغاز ميشود كه كشور مورد تهاجم و تجاوز نيروهاي بيگانه قرار گیرد این دوستان آغاز شعرمقاومت در افغانستان را پس هجوم شوروی ها می دانند.

ولي اعتقاد من چنین است، كه شعر مقاومت به نوعی در طول تاريخ ادبيات ما وجود داشته، چون هميشه تجاوز بوده و شماری از شاعران در مخالفت با دستگاه های حاکمه با شعر و سخنان خود و با پرخاش روشنفكرانهءخود در برابر استبداد ايستاده اند و شعر شان پيامی بوده است براي مقاومت و براي عدالتخواهي.

مثلاً زمانی که حنظله ء بادغیسی در اوایل سده سوم هجری در زمان استیلای عرب می سراید :

 

مهتری گر به کام شیر در است

شو خطر کن زکام شعر بجوی

یا بزرگی و عزو نعمت و جاه

یا چو مردانت مرگ رویاروی

 

او دیگر یک شاعر مقاومت است، یک شاعر سیاسی است.

با این حال بحث شعر مقاومت و یا اصطلاح شعر مقاومت، بحث سده ء بیستم است.

تجربهءادبيات فلسطين نشان می دهد که شعر مقاومت فلسطين هم در حوزه هاي زیر تسلط اسراييل قامت بر افراشت، و هم در حوزه هاي بيرون از تسلط اسراییل یعنی در تبعید.

 

 در افغانستان نیزمی تواند همین گونه باشد ؛ ولی شماری از دوستانی كه کشور را ترک کردند و در بیرون مرز ها به آفرینش های ادبی پرداختند به این پندار اند که گویا ازاین نقطه نظر در داخل کشور چیزی وجود ندارد. چون آنها می دانند که چه استبدادی در کشور حاکم بود !

از نظر این دوستان شعر مقاومت افغانستان بر خاسته از حوزهء پاکستان و ایران است. هرچند شاعران جهادی درپاکستان سروده های خود را(که بخشی بزرگ آن را به مشکل می توان شعر گفت ) شعر جهادی می خوانند.

برخلاف شماری هم بر این باور اند که نمونه های زیادی از شعر مقاومت در داخل کشور و در زیر همان حاکمیت خونین آفریده شده است ؛ اما بنا بر موجودیت همان استبداد و سانسور دولتی، شعر در داخل کشور با ابهام بیشتری آمیخته است. در حالی که شاعران در بیرون کشور امکان آن را داشتند تا روشن تر و آزادانه تر بسرایند.اگر شاعر بیرون مرزی در هوای وطن می سوخت دست کم دستگاه شیطانی خاد او را سایه وار تعقیب نمی کرد. شاعران در داخل کشور استبداد را با جان خود لمس کرده اند و درد مستقیم خود را سروده اند. در حالی که بخشی از شعر ما در بیرون کشور نوعی دلتنگی برای وطن است یا نوع ادا کردن دین وطن است که چنین چیز های نمی تواند شعر مقاومت باشد.

 

شعر مقاومت افقانستان در داخل و خارج کشور به پژوهش گسترده یی نیاز دارد. ما باید به ویژه گیهای شعر مقاومت خود دست یابیم. شاعرانی را که شعر مقاومت گفته اند بشاسیم. ما در این زمینه هنوز دربند تعارف و پیوند های رفیقانهء خودیم.

 

 مريم : در موقعيت كنوني وضعيت شعر و ادبيات در مطبوعات را چگونه مييابيد ؟

 

پرتو : روزگاری شاعر شهید سرشار روشنی، شاعری که بیرحمانه در زندان خاد به اثر شکنجه شهید شد گفته بود که :

 

شعر را مقدار جنس کاه نتوان یافتن

 

این شعربیشتر از هر زمانی دیگر با وضعیت کنونی ما صدق می کند.

بسیاری از نشریه ها دکان روزی اند. نه به آنچه که می گویند باور دارند و نه هم هدف و باور راستینی دنبال می کنند.

 

تلویزیون ها و رادیو ها برنامه های جالبی هنری – ادبی ندارند. اساساً تلویزیون های خصوصی با ادبیات میانه یی ندارند چون برای آن ها برنامه های ادبی پول ساز نیست.

کاش مصیبت آن ها در همین جا ختم می شد. اکثریت گوینده گان این رادیو ها و تلویزیون ها حفیظ الله امین های زبان اند. با هر جمله یی که می خوانند چندین کلمه را چندین بار از پشت سر حلال می کنند. دست کم در مورد زبان فارسی دری چنین است.

من ازاین رادیو ها و تلویزیون ها زبان اصیل فارسی دری را کمتر می شنوم. ظاهراً گوینده گان اصلی این زبان از میدان بیرون رانده شده اند. به گمانم برنامه چنان است که تا چند سال دیگر زبان جعلی را به ما تحویل خواهند داد و ما را ازاین نقطه نظر به خود کفایی فرهنگی خواهند رساند.

 

آفرینش های قابل توجهی در مطبوعات دیده نمی شود. شاعر و نویسند ه در جامعه احساس موجودیت اجتماعی نمی کند. برای آن که در بازار آزاد دموکراسی ما کالای فرهنگ خریداری ندارد. بازار آزاد ما به تعبیر همان شعر معروف خواجهء رندان، طفل یک شبه يی است که راه صد ساله زده است.

فکر نمی کنم در چنین بازار آزادی دیگر کسی پیدا شود تا از نظم یا نثر کاخ بلندی آباد کند. چون می داند که چنین کاخهای را هیچ سازمانی به چندین هزار دالر به اجاره نمی گیرد. فشار زنده گی اکثریت شاعران را به شغل های رانده است که با ادبیات و آفرینش ادبی میانه یی ندارند.

 

محترم پرتو نادري از صحبت شما جهان سپاس از اين كه وقت گرانبهاي خويش برای خواننده گان مجله مريم وقف نموديد، از شما اظهار تشكر مينمايم، كامگار و پيروز باشيد !

 

پایان

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٩      سال دوم       نومبر ٢٠٠٦