کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از همین نویسنده:

 

 

سروده ی:

فریاد

 

 

داستان کوتاه

 

وقتیکه عاطفه میمیرد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

احسان ناجی

 

فریاد ها در ظلمت

 

 

 

زنان فریاد هایی هستند که امروز از آن سوی سده ها شنیده می شوند. از گذشته های دور تا به حال، بنابر ساختار ناسالم جوامع بشری که منجر به بروز حاکمیت مرد گردید، امکان تثبیت هویت را از زنان آنطوریکه شایسته و بایسته مقام زن است ظالمانه گرفته است. تبعیض بر ضد زن که ویژه جامعه مرد سالار است مانع عمده در زمینه سهمگیری و مشارکت زن در حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی محسوب میشود.

اگر سیر تکامل انسانی را به بحث گیریم دیده میشود که تقسیم طبیعی کار بر حسب جنس (زن یا مرد بودن) و بر حسب سن (پیر و جوان بودن) بین گروه های انسانی در فرایند تولید و بعداً تقسیم اجتماعی کار که پیشه وری را از دامپروری جدا نمود و همچنان قرار گرفتن محصول کار اضافی انسانی به تصرف فرد دیگر، زمینه مالکیت خصوصی بر تولید و اختصاص یافتن آن بدست مرد ، "حاکمیت مرد" را در جامعه طبقاتی به نمایش گذاشت. کسب مالکیت خصوصی توسط مرد، آرام آرام به مرد تسلط اقتصادی بخشید و این امر سبب گردید تا اواز موضع "مرد سالاری" بر زندگی زن که در تمام مراحل رشد اجتماعی همگام با مرد بوده است برخورد نماید وبه او (زن از روزنه تبعیض نگاه نماید و فرمان دهد. بدینگونه زن محکوم به اراده غیر از جنس خویش گردید.

در زمانه های قدیم در مصر باستان وقتیکه نیل طوفانی میگردید بخاطر آرامش آن دختر زیبائی را نذرآ ن مینمودند تا امواج دریا او را در آغوش گیرد و از غرش باز ماند، اما هیچ گاهی دیده نشده تا مردی را نذر نیل کنند.

سوزانیدن زن زنده در پهلوی شوهر مرده یعنی "ستی" در باور بعضی هندی ها در روزگارقدیم خشونت آشکار، بر ضد زن بود، هیچگاهی کسی به یاد ندارد که شوهری را در پهلوی زن مرده اش درمیان شعله های آتش بسوزانند.

 در کشور ما از گذشته های دور تا به امروز زنان از حقوق برابربا مردان برخوردار نبوده و به علاوه تبعیض بر ضد زن حقوق اساسی زن را پایمال می نماید.

خداوند (ج) به انسان کرامت اعطا نموده است یعنی این کرامت به انسان که اشرف مخلوقات آفریده شده است شامل حال زن و مرد میگردد.

اما حاکمیت مرد اکثراً در بسیاری مناطق کشور حق انتخاب همسر، حق تحصیل، حق داشتن ملکیت، حق انتخاب شغل و حرفه، حق آزادی بیان، حق گشت و گذار، حق داشتن طفل و یا محدود کردن تعداد آن، و.....را از زن گرفته است.این در حالیست که افغانستان کنوانسیون رفع کلیه تبعیضات علیه زنان را امضاء کرده وبعدا به آن پیوسته است.

بیائید با صمیمیت به حقوقی که از آن تذکر بعمل آمد در رابطه با زن و زندگی او بدون اینکه از موضع تنگ نظرانه مرد سالاروزن ستیز نگاه کنیم، با هم به ارزیابی بنشینیم.

آیا زنان واقعاً با مردان حقوق مساوی دارند؟

 

در رابطه به ازدواج : آنطوریکه احکام و هدایات روشن شرعی و همچنان دساتیر روشن حقوقی درمتن قانون مدنی در زمینه حق ابراز نظر، برای پسر و دختر قبل از ازدواج وجود دارد،با تاسف که اکثرابه خواست ونظر دختران نو باوه هیچ صحه گذاشته نمی شود .

متاسفانه بد دادن زنان در جرم اقارب بعنوان یک رسم خیلی ظالمانه در جامعه مرد سالار افغانستان، عمومیت دارد. روشن است دادن یک زن به قسم "بد" در جرم اقارب نزدیک بدون آنکه خود مرتکب جرمی شده باشد ، ارزش های زن را پایمال میسازد.زیرا زنان محکوم به جرایمی میگردند که خود مرتکب نگردیده اند...وده ها مورد دیگر، خواست و نظر زن از سوی مرد بی مورد پنداشته می شود که نقض آشکار حقوق شناخته شده بشری زن میباشد. وقتی زنان خودرا محکوم برارده جنس غیر می بینند، خود را آتش میزنند و یا از خانه فرار می نمایند تا ازخشونت همیشگی رهایی یابند. اما هیچ وقتی شنیده نشد که یک "مرد" بخاطریکه همسرش و یا خواهرش و یا مادرش که او را مورد شکنجه قرار میدهد واقعاً "مردانه" خود را به آتش زده باشد، یا گلوله تفنگچه اش را به کله اش خالی کرد و به زندگی که به اثر تحکم و اعمال شکنجه توسط زن ادامه می یافت خاتمه داده باشد.

 

در رابطه با انتخاب شغل و حرفه بدون تردید تنها نظر مرد فامیل تعیین کننده است. عطش سیری ناپذیر پدران به داشتن اطفال زیاد زن بیچاره را با ولادت های بدون وقفه بسوی پیری زود رس می کشاند. در جامعه مرد سالار به زنان حق داده نمیشود تا از باردار شدن جلوگیری نمایند و تعداد اطفال خود را محدود سازند. تأثرآورترین لحظه برای مادر وقتی است که هنگام بارداری نام های مقبولی را که به حافظه اش سپرده بود نمیتواند بعد از ولادت بالای دختر و یا پسرش  بگذارد زیرا نام گذاری از سوی پدر کلان، پدر و یا مردان دیگر خانوده صورت میگیرد، که گونه دیگری از حاکمیت مرد را به نمایش میگذارد.

اکثر زنان آزادی حق گشت و گذار را ندارند، یک صدا همیشه رنج آور است ،بخصوص در سرویس ها از سوی نگران سرویس پرسیده میشود که "مالک" این سیاه سر کیست؟ دو کلمه توهین آمیز "مالک" و" سیاه سر" با شنیدن این دو کلمه زن بیچاره احساس حقارت می نماید حتی خود را "متاع و یا کالا" فکر می کند و با شنیدن "سیاه سر" سرنوشت سیاه در ذهنش تداعی می گردد. در واقع تبعیضی است آشکار که حاکمیت مرد با قلم تبعیض به سر زن "سیاه سر" نوشت و آن شد "سر-نوشت".

 

این روزها رسانه ها، خبری از حادثات تکاندهنده و دلخراش خودکشی ها ودیگر کشی به اشکال خودسوزی، غرق نمودن به چاه و دریا ، خوردن ادویه مخدره و تریاک بخاطر مرگ فوری، در اطراف و اکناف کشور ما که پیامد خشونت خانوادگی وزن ستیزی است بدست نشر میسپارند که عوامل ان زمانیکه واکاوی گردد ،نبود رضایت زنان در انتخاب همسران شان را روشن میسازد.

مرگ نادیا انجمن درپنجم نوامبر 2005یکی از مظاهرچنین خشونت هاست(1). او شاعره فریخته یی بود که زبان وپرداخت نو دراشعارش قابل لمس است.بادریغ ودرد که مشت بیدادشوهر فریاد رادرگلویش برای همیش خفه ساخت.

شاید اواز(سر- نوشت) خویش میدانست که غمگنانه نوشته بود.

 

نیست شوقی که زبان با زکنم ،ازچه بخوانم؟

من که منفورزمانم ،چه بخـــوانم چه  نخوانم

 

چه بگویم سخن از شهد،که زهراست به کامـم

وای ازمشت ســـــــــــتمگر،که بکوبیده دهانم

 

نیست غمخوارمرادرهمــــــه دنیا که بنازم

چه بگریم ،چه بخندم،چه بیمیرم،چه بمانم
 

من واین کنــــــــج اسارت،غم ناکامی وحسرت

که عبث زاده ام ومهر بباید به دهــــــــــــــــانم (2)

 

بدینگونه به اثر خشونت خانوادگی،صبح زندگی نادیا به شکل وحشتناکی غروب نمود وبه دختران سوخته کشور ما پیوست.

تاریخ حافظه زود گذر ندارد، تاریخ جوامع بشری دوران های سیاه و اختناق آور را که سکوت در گلوی تنگ آدمی زاد بیداد میکرد و آزادی گشت و گذار و آزادی بیان برای همه محدود و برای زنان مردود بود به امانت داری به حافظه سپرده است.

 

فریاد شهروندان بویژه زنان را که به اثر ضرب و شتم طالبان در زمان نه چندان دور به آسمان بلند می شد هر کدام پیرامون خویش میشنویم و هنوز در گوشم طنین غم انگیزی دارد. .آنهاکه ماموریت در زمینه آزار و شکنجه مردم افغانستان داشتند با رویکرد های پاک سازی قومی،تبعیض (نژادی،مذهبی، جنسی، لسانی)، کوچانیدن جبری مردم وتطبیق علامه فارقه رنگ زرد (برقع رنگ زرد برای زنان هندوان افغان) به زجر و شکنجه زنان در پهلوی سایر مصایب شان، افزودند. من فریاد زنان را از تاکستانهای سوخته کهدامن و یکاولنگ که خانه و کاشانه خویش را ترک گفتند و به قریه های سوخته شان که از آن دود بلند میشد نگاه میکردند هنوز به حافظه دارم.

 

اگر دیروزطالبان نماینده زن ستیزی در افغانستان بود،امروزسوزانیدن مکاتب نسوان در ولایات کشور بدست دهشت افگنان ادامه همان سناریویست که خصلت انسان بدوی و متحجروزن ستیز را به نمایش میگذارد. زیرا انانیکه ازروزنه تحجر وتعصب به زندگی زن نگاه غضب آلوددارند نمیخواهند دست زن قلم را لمس کند،نگاهش متن کتابی رامرور کندوگوشش درسی از حقوقش رابشنود.زیرا آنوقت آگاه خواهد شد که دیگر او،جنس دوم نیست بلکه یکی از جلوه های آفرینش است که بیشتر از نصف نفوس جامعه مارا میسازد ودر زمینه مشارکت درحیات سیاسی،اجتماعی،اقتصادی وفرهنگی با مرد حقوق برابر دارد.

اگر رابعه آن ستاره غمین شعر وادب که توسط جنس مرد رگ زده شد زنده میبود با فریاد رسا در اوزان شعری در تالار تاریخ بار دیگر چهچه می زد و شاید می گفت:

"ای مرد! بگذار منحیث زن مسلمان با حفظ حقوق اسلامی و رعایت معیارها و هنجارهای انسانی زندگی کنم".

 

بگذار دریچه های خوشبختی بروی زن که مادر است،همیشه گشوده باشد!

 

24جوزا—1385

 

اشاره ها:

 

 

1- سایت بی بی سی فارسی،6 نوامبر2005

2- ماهنامه جامعه مدنی،سال سوم،شماره پنجم عقرب1384

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٠                           سال دوم                                   جون/جولای ٢٠٠٦