کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از خامهء این نویسنده
 

 

 

 

[پیوستن به حیوانیت
تبار گریزی]

 

 

 

[وحدت ملی یک توهم
و هزار گمان]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 رحمت الله بیژنپور

 

 

 

چکامه های فرازستان

شناسنامه ی شعر فارسی در بخارای شرقی

زادگاه گویش دری (درواز)

 

 

(١)

مقدمه:

گسست پیوند های پویا در بستر شناخت شعر فارسی که بیشترینه آگاهان تاریخ ادبیات زبان فارسی، بر آن توجه نکرده اند، نابسامانی بسیاری آورده است. آنانی که میدانند؛ درواز یکی از کهن ترین گهواره های زاد و زیست مدنیت آریایی (ایران شرقی) بوده است، بسادگی میتوانند بفهمند که در همان سامان سخنوران و اند یشه گران نا مداری پرورش یافته اند.

 

 درواز را که مرکز بخارای شرقی و پادشاهی کوهستان بوده است، زادگاه و سرچشمه ی آغاز زبان دری گفته اند. دری کوتاه شده یی از واژه ی "ده دره یی" است که در گذشته ها به درواز میگفته اند. بسیاری از پژوهندگان تاریخ ایران شرقی، نیز بر آن باور هستند که درواز محل تولد زردهشت (همان ابراهیم پیامبر) است. این همزمان خواندن برای زردهشت و ابراهیم چون پیامبران ایرانی تبار، هنوز یک نظریه وچند گمان بیشتر نیست.

 تاریخ نامه بد خشان زمین و کارنامه ی فا رسی سرایان در بخارای شرقی، که در نزد جغرافی شناسان به کوهستا نات، پامیر زمین، درواز، بدخشان زمین، تخارستا ن، دره زار (ده دره) و بخارای شرقی معروف است، هنوز نا نوشته ودر هیأت تذکره ها، بیاض و خامه نویسی گویندگان باقیمانده است.

 

نویسندگان تاریخ ادبیات زبان فارسی، هم ازسوی ایرانیها وهم بدست پژوهشگران فرهنگ ایران در اروپا، مانند ادوارد براون و چند تن دیگر، نتوانسته اند، حوزه و بخش مهم جغرافیایی این تاریخ را شناسایی کنند. نبشته های دانشمندان تاجیک نیز در ساخت مقالات و گونه ی بیاض و یادداشتها مانده اند. کارنامه ی شعر در سرزمین درواز (ده دره یا د یهه ودره ) که همان کوهستانها باشد، محتاج پژوهش و گرد آوردن است.

 

تنها برخی احوال نویسان روسی مانند: کلیمچنسکی (زبان شناس)، سرگی ایوانویچ پژوهشگر ادبیات عامه ومردمی، الکساندر. زرازینفیلد محقق تاریخ واتنوگرافر (مردم شناس)، ولادیمیر بارتولد تاریخ نگار و... بودند که در بخش شاعران کوهستان اندک کارهایی داشتند.

 

اما میتوان از برخی تذکره نگاران، ادبیات شناسان و نویسندگان و شاعران تاجیک همچون؛ مولانا شاهین پایه گذار معارف مدرن و ادبیات تجدد در ورارود، مخدوم صدر ضیا ضیایی نگار، استاد صدرالدین عینی پژوهشگر ادبیات تاجیک، ابوالوفا حکیم ولوالجی در تذکره ی (چراغ انجمن)، اولیا حسین مغموم دروازی سرودگر (ماه کشور روسی میل مذهب ماکن    یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن) و تذکره شناس، حکیم مومن شاه فطرت خوشنویس، شاه محمد اکبر آذر شاگرد ملک الشعرا بهار درس آموخته ی مد رسه ی دارالفنون ایران دوره قاجاری و نگارنده ی کتا بی بنا م (چهار باغ آذر) به پیروی از بهارستان مولانا جامی، شاه عبدالله بدخشی نویسنده ارمغان بدخشان، استاد عبدالسلام دهاتی ادبیات شناس و مولف کتاب شناخت ادبیات کوهستان در پنج مجلد، دکتور امیر بیگ حبیب زاده صاحب تذکره ی "گنج پریشان" شیخ عبدالقادر کرامت الله در عربستان سعودی نویسنده (ارمغان سباق)، مهندس احمد نجیب بیضایی با نوشتن تذکره "سخنوران درواز" سید اکرام الدین امیری و نیز کسا ن دیگری نام گرفت که کوشیده اند شاعران و مشاهیر بخارا یی وبخاراییا ن شرقی (درواز) را بیشتر معرفی کنند.

 

تاریخ ادبیات دری که بیشتر از همین بستر برامده است، هرگز مجموعه نشده و نویسندگان چیره دستی در آن سامان بمیان نیامده اند. دانشنامه نویسان و دانشیان حوزه ی ادبیات وهنر نتوانسته اند در تدوین دانشنامه ها از شاعران و سخنوران نام آور درواز وبدخشان آگاهی پیدا کنند. شاید میتوان ادعا نمود، که کمبود مطبوعات ونشرات مناسب در بدخشان بزرگ (هر دو سوی آمو دریا) سبب شده است که شعر کوهستان در بیاضها و دفتر چه های خصوصی قلم نویس بماند.

 

یک بررسی شتابناک فعالان فرهنگی کوهستان زمین (درواز) در دانشگاه خارق مرکز بدخشان کوهی مربوط تاجیکستان نشان داده است، که بیش از یک هزار شاعر و نویسنده در تذکره ها وبیاضهای گوناگون نام نویس هستند. اما زندگینامه ها، کارنامه وآثار ومیراث ادبی ایشان بسیار کوتاه وناکامل است.
 

من خلاف گمان و پیشگویی برخی تذکره نویسان بدخشان بزرگ، میتوانم برآن باشم که حدکم، پانصد تن از شاعران و شعر آشنایان ما ناشناخته وکشف ناشده مانده اند. جای ا ندوه بزرگی است که دیگر نمیتوان از شاعران صد سال وپیشتر از آن بدرستی آگاهی یافت.

 

جدایی درواز وبدخشان در دو سوی رود پنج، که از برنامه های بد اندیشانه ی امیر عبدالرحمن و باز ماندگان ایشان است، موجب شد تا پنجاه درصد تذکره ها و بیاض ها توسط افراد گماشته در این زمینه جمع آوری وبه دریا ریخته شوند این برخورد خصمانه و کاملاً غیر فرهنگی را دو امیر بدنام و بد فرجام (امیر مظفرالدین پادشاه بخارا و امیر عبدالرحمن پادشاه افغانیه در افغانستان) در سالهای 1880 میلادی وپس از آن اجرا کرده اند.

 

اگر نبشته ی کنونی تاریخ نشود، میتوان گفت: شاهان منغیت در بخارا وعبدالرحمان امیر زاده ی اوغان پناهنده درنزد ایشان، بصورت مشترک در خیانت تجزیه ی بدخشان زمین (پامیر وواخان، اشکاشم وشغنان، د رواز و خواهان وحتی منطقه ی کولاب و چاه آب تا رستاق و پایان) اندیشه کرده اند. جلو گیری از نفوذ درواز شاهان، که از نسبت مادری بزرگ خانواده ی میران بدخشان بودند، برای دولت پریشان افغانیه و حکومت منغیتهای بخارا بسیار اهمیت داشت.

 

آنها در دسیسه ی مشترک شاهان درواز را بنام جهاد علیه انگلیس اغفال کردند و تعدادی را زندانی وبخشی از آنها را در دولت افغانیه شریک خواندند. از همان زمان سلسله و شیرازه ی اقتدار شاهان درواز از هم پاشید. از همان زمان سانسور و کاغذ شویی در اطراف رودخانه ی آمو هم بوسیله کسان عبدالرحمان بیسواد، وهم بدست افراد فرهنگ ستیز منغیت آغاز گردید. این کار در صد سال پسین تا زمان داود خان وحتی نظام کودتای ثور ادامه یافته است.

 

خواننده بمحض اینکه در بستر شعر وکارنامه ی شاعران بخارای شرقی ذکری از تذکره وبیاض یا دفتر ومجموعه میشنود، اثری از آنها پیدا نمیکند. اگر محمد گل ممند، در بلخ وحومه مزار شریف در پی انهدام نشانه ها ومیراث فرهنگی برامده بود، هاشم خان د ر قطغن و افراد وی در بد خشان نیز همان خیانتها را پیگیری کرده اند.

 

برای اثبات این ادعا میخواهم از دفتر یادداشتهای روزنامه نویس اصلاح (میرعبد المومن شاه فطرت متولد 1275 ومتوفی 1329 خورشیدی) شاعر وکاپی نویس روزنامه اصلاح بغلان، شاهد بیاورم که میگوید: *

 

درواز بزرگ را کمر بند زدند                     شاهان سخن شنا س را فند زدند

اوغان پدر مرده در آن ویرانه                     برخلق بلاکشیده دست بند زد ند

منغیت و افــاغنه جفــا کار انند                    در دشمنی با مرد م ما یارانند

ترکان و پتان که پیش ما آدم شد                   تاجیک بدست هردو تیر بارانند

***

روم آمد و برمرد م ما حرمت کرد                 خود مردم ما ادامه ی قدرت کرد

وقتیکه عرب به ترک واوغان آمد                 ازکینه ی دیرینه به ما شد ت کرد

***

 

اندکی در تاریخ

 

نیک بختانه بخشی از دست نویس های دبیران و نامه نگاران دستگاه پادشاهی درواز، در تاریخ درواز و شغنان و اسناد قلمی ثبت شده در آرشیف های جمهوری ازبکستان، تاجیکستان، سن پطرز بورگ روسیه و دولت بریتانیای کبیر موجود است. اما دولت افغانیه همانگونه که فرهنگ براندازی را برای ریشه سوزی هویتهای قومی برگزیده بود، با استبداد و خشونتهای فراموش ناپذیر هرچه در دسترسش قرار گرفت؛ در آب و در آتش انداخت. اینکه بر سر نویسندگان چه آورده اند، برای هر انسان ساده یی قابل پیش بینی است.

 

درواز پادشاهی و درواز کنونی ازهم بسیار متفاوت اند، آن روزگاری که درواز کشور مستقل و پادشاهی دیرینه در کوهستان زمین بود، قریب یکصد هزار کیلومتر مربع مساحت داشت، اما امروز بخش اندکی از مساحت کوهستان زمین است که با چند هزار کیلومتر مربع یکی از پر نفوس ترین واحد های اداری در دولت افغانستان است.

 پادشاهان درواز را برخی تاریخنگاران غربی، بازما ندگان سپاه اسکندر کبیر و از احفاد او میدانند. اما پرورش شعر و ترتیب و رشد شاعران در نزد این پادشاهان که جز وظایف و ترتیبات کار حکومتهای ایشان بوده است، بقول ولاد یمیر بارتولد اثباتی برای غیر رومی بودن نژاد آنهاست. این ادعا ها را در سفر نامه ی مار کوپولو سیاح ایتالوی در قرن 13 میلادی می بینیم. *

 

تذکره نگاران در ادب فارسی کوشش داشتنه اند، از شاعران وسخنوران سرزمسن کوهستان نام تنی چند از اهل فضل و بذل را بیاورند، اما آنچه از این دانشنامه های پسین بر می آید هویدا میشود، که ایشان نتوانستند حتی پنج در صد ضیاییان و چراغداران شعر وشاعری در کوهستان را معرفی بدارند.

 

من در همین نبشته در پی آن هستم تا اندکی دگرگونه نگاه کنم و تحول شعر فارسی در زادگاه گویش دری (درواز) را، به چشم دیر بین بنگرم. از آین سبب ابتدا به مقدمه پرداختم، تا خواننده دریابد، که زادگاه زبان دری کجاست؛ گویندگان فارسی در کوهستان کیانند و شکل ومحتوای شعر ایشان درچه نسبتهایی قرار دارد.

کتاب "بخارا گهواره تمدن" نوشته ی سید منصور عالمی، فرزند امیر سید عالم خان آخرین پادشاه بخارا و پناهنده در افغانستان؛ یک مقدمه و پیش نویس مناسبی دارد که در آن به معرفی اقوام، زبان و تبار مردمان و رارود (ترکستان شرقی) یا مردمان بومی در دوسوی رودخانه های آمو (جیحون) وسیر دریا (سیحون) می پردازد.

 

سید منصور عالمی مینویسد: اسناد وشواهد تاریخی نشان دهنده ی آن است، که ترکهای مسکون ترکستان وما وراء النهر از احفاد و ذریات "ترک بن بافث بن نوح" میباشند. در سلسله های پسین این ملیت اسمای دونفر بنامهای " اوزبک و اوزبیگ " بیشتر ثبت تاریخ است. اولی اوزبک خان که پادشاه عادل و مسلمان بوده است، او سلطنت خویش را توسط یک شورای متحده اعلام کرده است. واژه ترکی اوزبک از اوزی بیگ یا اوزوم بیگ، که معنی آزادگی و مستقل را میرسا ند؛ اقتبا س شده است. **

 

اوزبکها بیشتر در مناطق فرغانه، یارکند، نمنگان، چارجوی، خوارزم، اندیجان، عشق آباد، سمر قند، کته قواغان، کاشغر و بخارا  بود وباش دارند و به زبانهای فارسی و اوزبکی تکلم مینمایند. ***
 

پس از پایان حکومت سلسله عباسیان در آسیای میانه با مرکزیت سغد درسال 784 میلادی که احمد بن اسد فارسی در آنجا حاکم بود، در اوا خر قرن نهم میلادی (900 م) ترکستان بحیث یک کشور آزاد ومستقل متعلق به خاندان سامانی بخارا عرض وجود کرد. ملیتها وطوایف ترکستان شامل تاجیکها، اوزبکها، قرغزها، ترکمن ها و قزاق ها هستند.

اقوام تاجیک تبار بیشتر در بخارای شریف، خجند (سغد) سمر قند و بخارا، کاسان و اورا تپه، کان بادام و حصار، دوشنبه و فرغانه و درواز (بدخشان) زندگی دارند. اما در مناطق دیگر نیز یا به اندازه ی مردمان ترک تبار ویا کمتر از ایشان موجود هستند. مشکل آن است که اوزبیگها نیز بفارسی سخن میگویند و تشخیص زبانی ایشان دشوار است. البته تاجیکهای بخارا وسمر قند نیز به اوزبیکی گپ میزنند.

 

ترکستان امروزی و ماوراء النهر پس از هجوم اعراب و ورارود پیش از حکومت ساسانیان تا پایان آن قلمرو وسرزمین مشترک ترک وتاجیک است. ترکستان در زمان خلافت عثمان به دین عربی؛ اسلام مشرف ساخته شده است.
جان سختی و مقاومت مردم ورارود در برابر قشون عرب فرماندهان اسلام را بر آن واداشت که در برابر آنان خشونت بیشتر کنند و هرچه پیش آمد را برهم بزنند. بهمان دلیل کتب ومیراث پهلوی و سغدی و فارسی باستان از بین رفت و فرهنگ و زبان مردم میان دو نهر عربی ساخته شد.
بالاخره معاویه پنجاه هزار شمشیریان جدید را خود وارد جنگ علیه ترکستان ساخت و تا تخارستان (تالقان) کنونی رسید. همین جا باید از یک حکایت نانوشته ی تاریخ ذکر شود که: " مردم بدخشان وکوهستانات (درواز بزرگ) با سروری و سر لشکری فیروز شاه فرزند فریدون سوم که نوه ی دختری امیر خسرو پرویز شاه ساسانی بود، از شاهان درواز و بدخشان مدد گرفته در اطراف تخارستان به طالبان عرب جنگهای پارسیانی (پارتیزانی) را سازماندهی میکند. ****

 

تلفات اعراب در حوزه تخار در دوسوی رود خانه ی پنج برای ده سال ادامه یافت. تا معاویه درگذشت و خلافت عرب به مشکلات داخلی گرفتار آمد. مجاهدین عرب در ترکستان بی تحمل شدند و نتوانستند مردم (به اصطلاح مجوسی ) تخار زمین را به دین اسلام مشرف سازند. در این جنگهای (پارسیانی) بیست هزار شمشیریان عرب جان باختند. بر اساس این مقاومت در سغد، در بلخ و در هرات نیز حرکتهایی اوج گرفت.

نویسنده ی کتاب بخارا گهواره تمدن میگوید: "اهالی این مرز وبوم در مقابل مهاجمین مسلمان سرسختانه مقاومت نمودند و مسلمانان نتوانستند در این مرحله تمام نقاط مورد تجاوز خود را بدین اسلام مشرف سازند. در نتیجه ترکستان همچنان آزاد وبه حال خود باقی ماند". (*)

 

میگویند هنگامی که آوازه ی مقاومت ومهارت جنگهای پارسیانی مردم کوهستان (درواز و بدخشان زمین) بگوش خلافت و سرداران عرب رسید، آنها از تصرف وپیشرفت اسلام درین حوزه دل خنک کردند و سپاه خویش را دوباره عقب بردند. چهار سال بعد در سال 86 هجری عبدالملک برای تصرف کامل ترکستان؛ فتوایی صادر نمود که هرکه بتواند این منطقه را به اسلام مشرف سازد، انعام خود را خودش تعین کند. من فرمان میدهم که هرچه ایشان بکنند همان بپسندم. (** )

 

عبدالملک اولاً حجاج بن یوسف سقفی را مامور اشغال مجدد و کامل ترکستان زمین ساخت، وبعد قتیبه بن مسلم را به این مهم مامور نمود. خلیفه در راس این عساکر بیشمار عبدالله بن عمر و عثمان بن سعد را که از قایدان بزرگ اسلام بودند، دراین جنگ فرستاد. در نتیجه غلبه بر برخی نواحی اتفاق افتاد و تخارستان تدریجاً بصورت کامل در تصرف مسلمانها قرار گرفت.

 

اکنون از تاریخ گویی به ادبیا ت فارسی بر میگردم و در ادبیات فارسی به شعر شعبی (شعر متفاوت) یا اجتماعی، میپردازم و در شعر شعبی به برازندگی سخن شاعرانه توجه میکنم و در سخن شاعرانه به هنر های نمادین نگاه مینمایم و در هنر نیز به تحول هنر در هنر مند تمکین خواهم نمود.

 

شعر شعبی چیست ؟

 

شعر در دوران تحول اندیشه که سالهای آغاز نیمه ی دوم قرن نزدهم میلادی را علامت میدهد، توسط شاعران و ادیبان نامدار فارسی گوی در سرزمین ماوراء النهر پایه گذاری شد. در همین ایام سبک هندی قلمرو فارسی را رقم میزد. اولاً شکل شعر ضیاییان تاجیک دچار تغییر وتحول جدی شده بود.
دوم اینکه در محتوا نیز تفاوتهای آشکاری به نظر می رسید. شاعران این ا ندیشه شعر را از تکلف و تخیل دشوار به میدان زندگی آورد ند. دوز بازی با الفاظ و معما گویی در شیوه های دشوار فهم، از توجه دور ماند. شعر با اسلوب روان ونا معقد به دور از تقلید با اندیشه های بکر و معنی سازیهای نو؛ که سزاوار افکار اجتماعی ودر خواستهای جامعه بود، بشدت رواج پیدا نمود. این دگر شد های اجتماعی در شعر فارسی شاعران آمو دریایی بیشتر بنام معارف پروران نو اندیش پیدایی یافت.

 

از شاعران مسلم واستادان سخن در این دوره (قرن 13 خورشیدی )میتوان نام احمد مخدوم دانش (مخدوم کله)، شمس ا لدین مخدوم شاهین (12701235 خ )، سید امیر عبدالاحد عاجز امیر بخارا، میرزا عبدالقادر سودا مشهور به بی پل، داملا قربانجان فطرت (121205 خ) محمد صدیق حیرت، میرزا عبدالواحد منظم، داملا سید احمد وصلی، عبدالمجید مخدوم مضطرب (12191273 خ)، محمد شریف خان صدر ضیاء، ملا محمد شریف عنبر(وفات 1292 خ)، داملا صدر الدین خواجه متخلص به عینی (متولد 1255 خورشیدی) پایه گذار ادبیات نوین تاجیک، ملا اسماعیل منیر کشمیری که در سال 1281 خ بفرمایش وکیل امپراطوری روس از بخارا اخراج گرد ید و دیگران را نوشت. (1)

 

نمونه شعر و اندیشه های شاعران شعبی (اجتماعی) را در شماره بعد معرفی خواهم نمود.

 

اشاره ها:

 

* چهار باغ آذر، منتخبی از بیاض برخی شاعران کوهستان در بخش مقدمه.

** بخارا گهواره تمد ن، چاپ پشاور 1999 صفحه ی اول کتاب.

*** خاطرات دودمان ترک واوزبیگ در مسیر تاریخ صفحات 42 و 88 تالیف ابوالاسفار علی محمد بلخی.

**** نامه فیروز شاه دوم به شاه ناصر خسرو حکیمو ابوالعالی اسد پادشاه بد خشان درسال 390 هجری.

(*) - بخارا گهواره تمدن صفحه (3).

(**) - تاریخ طبری، خلافت عبدالملک و اوضاع ماوراء النهر (ترکستان).

(1) - ارمغان سباق نوشته کرمت الله سباق، مطبع الرشید، المدینته المنوره 24.4.1410

 

***********

بالا

دروازهً کابل

سال دوم          شمارهً ٢۷         می 2006