از تماس اول عربها به کابل

تا ظهور فتنهء مغل


قسمت سوم

 

لاویک ها

 

بعد از دورهء صفاری در زمانی که سامانی ها از ماورالنهر بر خراسان سلطنت داشتند، کابل و غزنه بدست خاندان (لاویک) بود که شاخه ئی از احقاد یفتلی ها بشمار میروند. بعضی از نویسندگان، کابل را هم جزوء قلمرو سلطنت سامانی حساب کرده اند ولی صحت این امر مشکوک به نظر می خورد و حقیقتش این است که در حدود کابل و غزنی دودمان (لاویک) سلطنت داشت بعضی از ماخذ مانند (تاریخ ناصری) که خود از بین رفته ولی اقتباساتی از ان محمد عوفی و منهاج السراج جوزجانی برده اند نشان میدهد، که در عصر سامانی حینی که الپتگین و سبکتگین بطرف جنوب هندوکش متوجه شدند دربامیان و کاب و غزنی به مرای محلی مصادف شدند، بعد از بامیان و جنگ با یکی از شیرهای آن علاقه که شرح آن خارج بحث دراینجا میباشد، اولین جنگ میان (نگین ها) و (لاویک ها) در حوالی کابل واقع شد چون الپتگین با ده هزار نفر به کابل نزدیک شد شهزاده زاولی پسر شاه زاولستان که اسم او تصریح نکرده اند با سه هزار نفر به امر پدرش که در غزنی مقرداشت مامور مصاف شد و در نتیجه شکست خورد. برخی از ماخذ از امرای زاولی که از غزنه به زاولستان و کاولستان (از زابلستان و کابلستان) حکومت کرده اند، نام هایی برده اند از قبیل: لویل، لویک، لاویک، کویک، انوک، ابوبکر لاویک، امیرعلی کویک، امیر انوک، وغیره برخی میان این نام ها تفکیکی قایل شده ابوبکرلاویک را پدر و علی لاویک را پسر شناخته اند. ولی بصورت عمومی این نامها و نسبت میان آنها همه مشکوک است و آنچه شک و تردید را تقویت میکند نام های اسلامی ابوبکر و علی است که با قسمت های غیر مانوس اسسما یکجا شده و چون امرای مذکور با اینکه دین اسلامی درین حدود از مدتی انتشار یافته بود مسلمان نبودند (به گمان غالب شیوایی بودند) متعسر معلوم میشود که اسمای اسلامی [عربی] داشته باشند. به هر حال قراریکه گفتیم یکی از لاویک ها که پسر امیر غزنه بود یا نبوده حین ورود البتگین در کابل حکومت داشت و گمان غالب میرود که این وقت در حوالی 350 هجری (حوالی 972 مسیحی) بالاحصار کابل بحیث قلعه نظامی مقام و موقعیت خویش را دارا بوده.

بالاحصار کابل

 

چون در همین موقع ماخذ از: «حصار» و «حصار اندرونی غزنین» صحبت کرده اند از گمان غالب گذتشه به یقین میتوان گفت که بالاحصار کابل با سوابقی که شرح دادیم درین وقت بحیث قلعه و حصار شهر وجود داشت و یکی از (لاویک ها) که برخی ماخذ او پسرشاه زاولستان خوانده اند در آنجا استقرار داشت. جنگ (لاویک ها) و (نگین ها) در کابل و غزنین و چرخ لوگر موضوعی است جداگانه که به شرح چگونگی آن کاری نداریم، مقصد اصلی این است که در زمانیکه الپتگین و سبگتیگین بکابل رسیده و دامنه، جنگ ها ایشان را به غزنی کشانید، در مراکز کابلستان و زابلستان، یعنی کابل و غزنه بالاحصار ها بحیث قلعه های مستحکم موجود بود. تا جایی که از خلال ماخذ معلوم میشود در عصر لاویک ها قوای کابلشاه نسبت به قوای زابلشاه کمتر بوده و بدین مناسبت الپتگین و سبکتیگین کابل را زودتر فتح کرده و در پیرامون شهر و حصار اندرونی غزنی شش ماه متوقف شدند.

بعد از استقرار آل ناصر در غزنی و تشکیل سلطنت غزنویان که غزنه پایتخت یک قلمرو بزرگ و کانون امپراطوری با عظمتی میشود کابل حیثیت یک شهر فرعی را پیدا می کند و چون خلاف امروز راه رفت و آمد و مراودات و لشکرکشی های غزنویان بطرف شرق در داخل خاک های افغانستان و در نیم قاره، هند بیشتراز نقاط جنوبی تر مثل گردیز، و جاهای دیگر میگذشت در تمام دوره در صدر سالهء سلطنت آل ناصر در تاریخ بیهقی از کابل جز یک دو مرتبه بیشتر نام برده نشده و آنهم بصورت ضمنی و فرعی بوده که از آن معلومات زیاد دستگیری نمیکند. شبهه ئی نیست که دوره سلطنت غزنویان قرن های 5 و 6  هجری دوره ایست که در طی ان اعمار قلاع میشه و حصارها و بالاحصار ها بیشتر رواج داشته و شهرهای ما درین مزان هرکدام از خود حصار ها و بالاحصار ها داشته و به این ترتیب طبعأ حکم میتوان کرد که بالاحصار کابل با سوابقی که چگونگی آن را شرح دادیمف کماکان موجود بوده و حتمأ مانند بسا قلاع دیگر از خود کوتوالی داشته و به حیث یک قلعهء مستحکم از آن محافظت بعمل می آمد ولی اگر خواسته باشیم ازین بیشتر داخل جزئیات شویم متاسفانه به علت خاموشی ماخذ گشاده تر سخنی نمیتوان گفت. عین این مقال در دوره غوری ها صدق میکند و چون مرکز ثقل حوزه حکمرایی سلطنت غوری ها نسبت به غزنی به مراتب دورتر از کابل بطرف غرب مملکت قرار داشت و ماخذ مربوط به آن دوره به تناسب دوره های غزنویان کمتر است جز انیکه بگوییم بعد از آنکه علاءالدوین غوری، غزنه را در سنه 547 مستاصل گردانید و کابل هم بدست غوریان افتاد و از باقی جزئیات به خاموشی بگذریم چاره دیگر نداریم.

البته قراریکه همه میدانند غوری ها هم دو دسته بودند: غوری های فیروزکوه و غوری های بامیان که به نام دودمان «شنسبانیه» (سلاطین شنسباینه بامیان) هم شهرت دارند و از حوالی 543 تا 614 هجری قمری از بامیان بر ساحه وسیعی سلطنت داشتند که در شمال هندوکش کل تخارستان به معنی وسیع کلمه داخل آن بوده و در جنوب هندوکش شرقی نه تنها بر کابل و قسمت شرقی افغانستان بلکه تا کشمیر حاکمیت داشتند به این ترتیب کابل در نیمه، دوم قرن ششم هجری جزء قلمرو دولت شنسباینه غوری های بامیانی بود و بدون اینکه باز در جزئیات سخنی گفته بتوانیم بالاحصار شهر حتما از خود مرکزیت داشت تا اینکه خوارزمشاهان به جنوب آمودریا وارد میشوند، سلطان محمد خوارزمشاه بر بامیان و غزنه مستولی میشود و بعد پسرش جلال الدین مرکزیت خویش را در بامیان قایم میکند و حملهء چنگیز و همراهان او فرا میرسد.

 

دورهء چنگیز و تیمور تا ظهور بابر

 

اگرچه از تاریخ چنگیز (558 هجری) تا تاریخ تولد بابر (882 هجری) در حدود 336 سال میگذرد و درین سه قرن چنگیز و تیمور و احقاد ایشان از دیوار چین تا کناری های بسفور را لگدمال سم ستوران خویش ساختند ولی ما را در تاریخ افغانستان و باز در تاریخ شهری چون کابل که در آن هم بیشتر هدف ما بالاحصار است به یک پیمانه بسیار کوچک واقعات ضرورت داریم که از پس صحنه آن خورد است پیدا کردن آن بسیار متعسر میباشد.

پیش از اینکه تهاجم چنگیزی به سرحدات افغانستان برسد سلطان خوارزم علاءالدوین محمد (596-617) دودمان غوری به خصوص غوری های شنسبانی بامیان را مضمحل نموده و چون خودش با ضعف روحی در مقابل سیاه مغل کاری ساخته نتوانست پسرش جلال الدین متکبریی با روج رشاتی که داشت آماده مقاومت شد و در حوالی بین 625 و 628 هجری در اثر حملات چنگیز و پسران وی، توشی، چغتای، اوگتای و تولی بلخ و طالقان و نصرت کوه و هرات، ولخ و قیوار قادس، وفلاغ ضحاک و غلغله و غزنی و پروان بعد از مقاومت های شدید و مکرر به خاک یکسان شد. از دفاع مردانهء جلال الدین از نقاط اخیر الذکر خوبتر خبر داریم و میدانیم که بین پروان و غزنه و سواحل رود سند گردباد عظیم حمله و دفاع بلند شده بود معذالک درین توفان حوادث که قهرملی و طرف دیگر غیظ قتال و خرابکاری به منتهای شدت و حدت رسیده بود از کابل آن طوریکه دل ما می خواهد خبر نداریم و نمیدانیم که بالاحصار شهر در چه حالی بود و هنگامه های را دیده است؟ منطقه بین پروان و غزنی و سند که کابل در میان آن واقع است، رفته و آمد و گشت و گذار چنگیز و همراهان و سپاه او را به تکرار دیده چنگیز حین ورود چون در تلاش تعقیب جلال الدین بود فاصله میان پروان و غزنی را به سرعت باد پیمود و غزنه را بلادرنگ گذاشته عازم کناره های سند شد و چون از گرفتن خوارزمشاه مایوس گردید، سری به کوهات زد و بعد از طریق پشاور و خیبر راه کابل پیش گرفت و مدتی رد جلگه های ماحول شهر رحل اقامت افگند و او گدی خان را مامور ساخت که غزنه را لوت و ویران کند.

 

*********

بالا

دروازهً کابل

سال دوم          شمارهً ٢۵         مارچ/فبروری 2006