کابل ناتهـ، Kabulnath
|
قسمت اول
کابل مانند بسیاری از شهرهای دیگر افغانستان و مانند اکثری از شهر کهن مشرق زمین به مقتضای زندگانی پرهنگامه قرون قدیمه و قرون وسطی که حمله و دفاع و محاصره سه عنوان درشت قاموس زندگانی مردم را تشکیل میداد، روی کوه های ماحول خود، حصاری و در نقطه های مرتفع قابل دفاع روی یکی از پوزه های سنگلاخ کوه، بالا حصاری داشت که بقایای آن را باشندگان حالیه، شهر روی ستیغ کوه های شیردروازه و آسه مایی و در وافق جنوب شرق روی «تپه زمرد» و ماحول آن در مقابل کنگره های نیمه ویرانه دیوارهای قدیم شره مشاهده می کنند. کابل با اینکه همیشه در ادوار تاریخ پایتخت افغانستان نبوده و بلخ و بگرام و غزنی و قندهار هرکدام در عصر و زمانی مرکزیت داشت، معذلک یکی از شهر های باستانی کشور است و همین حصار متین روی کوه های شیردروازه و آسه مایی و همین بالاحصاری که در امتداد جناح شرقی دیوارهای کوه اول الذکر افتاده و بقایای آن موجود استف دلالت بر قدامت شهر و اهمیت سوق الجیشی آن می کند. مؤرخان را عقیده برین است که بطلیموس جغرافیه نگار یونانی مصری که در نیمهء دوم قرن دوم مسیحی میزیست. اولین کسی است که از کابل بنام (کابورا) و از باشندگان آن به (کابولیتی) یاد کرده، شواهد باستان شناسی از قبیل مسکوکات، بقایای استوپه ها و خرابه های معابد و منارها و آثار عتیق که روی تپه ها و بغل کوه ها از کوتل خیرخانه گرفته تا تپهء سلام در دهمزنگ تپهء خزانه، خواجه صفا، تپهء مرنجان و کول جمن حضوری، قول شمس، پنجهء شاه، تخت شاه، شیوه کی، کمری، چکری، وغیره وقت به وقت کشف شده است، هیچکدام از تاریخ مذکور تجاوز نمیکند و روی همرفته چنین معلوم می شود که در عصر کوشانی ها و علی العموم بعد از قرون دوم مسیحی، معابد بودایی آهسته آهسته در پای کوه ها و روی تپه های اطراف کابل آباد شده رفته است ولی از شهر هنوز اثری در میان نبود. از روی تحقیقات باستان شناسی و شواهد آبدات بودائی چنین استنباط می شود که کابل بودایی که آنهم شکل دهکدهء پیش نداشت و عروج آن به اواسط دوره کوشانی به قورن دوم مسیحی نسبت میتوان کرد. و در حوزه رودخانه لوگر در پای منارچکری افتاده بود و در طی قرن های سه و چهار و بعد تر یک سلسله معابد و استوپه های خورد و بزرگ دیگر در پای کوه ها روی تپه هایی که اسم گرفتیم، به تدریج به میان آمد. روح مطلب این که هستهء اولی کابل با شکل دهکده یی که داشت در طی قرن های دو و سه و چهار از چکری از زاویه جنوب شرقی به تدریج بطرف شمال غربی تغییر محل داده کمری، شیوکی، دامنهء تخت شاه و زنبورک، جبههء کهنه وبالاخره به پوزه یی رسیده است که روی آن بقایای گوشه ئی از دیوارهای قدیم کوه شیردروازه و باره و بروج بالاحصار را مشاهده می کنیم. سیر تغییر محل شهر ازاین نقطه به بعد باز همان سمت شمال غربی را تعقیب کرده و بعد از بالاحصار و خرابات که آبادی های شهر به حوزهء رودخانهء کابل انتقال یافته است، اول دامنهء آبادی ها در جناح چپ رود خانه و بعد کم کم به طرف سوال راست، رخ بطرف شمال و شمال غربی انبساط یافته است به این ترتیب از چکری تا شیرپور و کلوله پشته و سپین کلی و مهتاب باغ و درالامان روی ساحه ئی که کابل در مرور زمانه توسعه یافته و قسمأ مرکز ثقل خود را تغییر داده است، بالاحصار درست در نقطهء وسطی قرار گرفته. بطور صریح تعیین نمیتوان کرد که پایتخت چه وقت از بگرام به کابل فعلی انتقال یافته ولی یک مسئله قابل دقت است که از تاریخی که سلسلهء تدافعی دیوارهای بزرگ روی ستیغ کوه های شیردروازه و آسه مایی بنا شده است، کابل پایتخت بوده یا نبوده اهمیت نظامی و سوق الجیشی مهمی پیدا کرده است و قراریکه دامنهء دیوارهای مذکور در ماحول بالاحصار نشان میدهد. درست در همین تاریخ قلعه و حصاری هم به میان آمده است تا از آن دفاع به عمل آید و الا زحمت کشیدن حصاری روی تیغهء کوه ها معنی و مفهومی پیدا نمی کرد. تاریخ بنای دیوار های روی کوه های کابل با اینکه کار بزرگ و دامنه داری بوده امریست مجهول. «پادر گسپانی» ایطالوی در مقاله یی که تحت عنوان :"دیوار های کابل" در شمارهء 2 سال 1946 مجلهء افغانستان نشر کرده است، می نویسد: «شهر کابل از دوره های باستان محتملآ در مبداء بنا به دور خود دیوارهایی داشته و قسمت هایی که تا امروز باقی مانده اقلا به دوره یفتلی ها قرن پنج مسیحی میرسد.» همه میدانیم که یفتلی ها بعد از کسب اقتدار به دو شاخهء بزرگ تقسیم شدند دسته یی حصص کوهستانی تخارستان (بدخشان) را مرکز گرفته و در صفحات شمال هندوکش به طرف غرب متوجه شده و ساسانی ها را عقب زدند و دستهء دیگر که در آن میان قبیلهء (زاولی) شهرت بیشتر داشت، در حوالی کابل و غزنه استقرار یافته و زابل و زابلستان از نام ایشان معروفیت پیدا کرد. چون یفتلی ها مردمان جنگجو و نظامی منش بودند از احتمال بعید نیست که کابل را از نظر موقعیت نظامی و سقو الجیشی مساعد یافته و به تعمیر دیوارهای روی کوه ها و پاره و بروج آن اقدام نموده باشند راجع به اولین باشندگان کابل و تعمیر دیوارهای روی کوه ها خاطرات عوام دو داستان فلوریک دارد که ذکر آن اینجا بی مورد نیست. داستان اولی چنین می گوید: که پادشاهی طی مسافرت با لاو لشکرش به حوالی کابل رسید همه جا زیر آب بود و برای تایید قول آب های بگرامی و نیزار های متقابل قلعهء حشمت خان و جبهه و بالاحصار و دند بینی نیزار و چمن خواجه رواش را مثال می آورند. در وسط این دریاچه جزیزهء کوچکی معلوم می شد. پادشاه مدتی کنار دریاچه متوقف ماند و بعد وزرا مشوره دادند که برای عبور از آب و رسیدن به جزیره مقدار زیاد کاه ضرور است که به آب افگنده و روی آن خاک ریخته شود به به تدریج پلی ساخته شود. به امر پادشاه فورآ از زمین های زراعتی و گرد واح شهر کاه آورده رفتند و به آب افگنده و لگد کرده و خاک ریخته یک نوع راه یا پلی ساخته و به جزیره رسیدند و دیدند که یک خانواده موسیقی نواز در عالم سکوت و آرامی جزیزه به ساز و نشاط مشغول هستند. از (کاه پل) یعنی پل کاهی، اسم (کابل) به میان آمد، و خانوداه موسیقی نواز کابلی در قدیم ترین محلهء شهر که (خرابات) باشد، مقیم شدند البته تعبیر نام کابل جز یک تخیل عامینانه نیست زیرا آخرین شکل نام (کا ـ پل) از (کابل) پهلوی با تغییر (پ) به (ب) بمیان آمده است. داستان دومی که ارتباط مستقیم دیوارهای بالای کوه ها دارد چنین می گویند: پادشاه ظالمی برای اعمار ديوار های کوه های آسه مايی وشيردروازه و بالاحصار به همه سکنه شهر امر داد تا به نوبت از هر خانه يک نفر به قسم بيگاری برای رساندن گل و سنگ و آب در قلل کوه بيگار گرفته شود تا مواد عمرانی را برسانند. هرگاه شخصی از خانواده يی در روز نوبت حاضر نميشد پادشاه ظالم آن شخص را به ظلم حاضر کرده و در ديوار کوه زنده ميگذاشت و بالای او ديوار ميکرد. روزی از روزها در جمله ديگران نوبت به خانه ای رسيد که در آن فقط يک پير مرد سالخورده و لاغر اندام با يگانه دختر جوانش زنده گی داشتند. سپاهيان پادشاه می خواستند که پير مرد سالخورده را به بيگاری ببرند. دخترش که ديد پدر پيرش توان حرکت کردن و کار را ندارد سپاهيان او را به زور سر نيزه می برند ناچار به جای پدر خود به بيگار کاری در کوه بر آمد. به زحمت بسيار خود را به قلهء کوه رسانيد و در صف بيگار کاران قرار گرفت و مشغول سنگدادن شد. از قضا در همان روز پادشاه ظالم برای ديدن جريان کار به کوه شيردروازه و از آن جا به قله هايی کوه آسمايی آمد. چاشت روز بود. آفتاب سنگ های کوه را گرم کرده بود. تشنگی و خسته گی بر همه چيره شده بود. پادشاه در امتداد ديوار حرکت ميکرد دختر جوان دفعتأ از فرط ناتوانی وبيچاره گی و غيظ در مقابل تشدد و ظلم تصميمی اتخاذ کرد پارچه سنگی را در دست داشت به هوا بلند کرد و برسر پادشاه ظالم کوبيد. غريو مردم برخاست پادشاه ظالم بمرد. نام آن دوشيزه جوان (سومهی) بود که مهتاب معنی دارد. قصه يی کشتن شاه ظالم به واسطه سومهی از دهنی به دهنی تمام شهر را فرا گرفت و مردم شهر از آن تاريخ به بعد اين کوه را (کوه آسه ماهی) خواندند و بعدها به کوه آسه مايی بدل شد و تا امروز به نام کوه آسه مايی یاد میشود. آنچه روح این داستان را تشکیل میدهد موضوع اشکال کار تعمیر دیوارها و سهم گرفتن عدهء زیاد یا تمام باشنده گان شهر در آن و تشددیست که از طرف پادشاه وقت و کاربرداران او به عمل می آمد. خاطرهء این تشدد را ریش سفید های شهر به انواع مختلف یاد می کنند و میگویند بسیاری اتفاق می افتاد که کدام فردی از عملهء بیگار در رسانیدن گل و خشت یا سنگ کوتاهی میکرد و استاد بناء خود او را در لای «پخسه» دیوار میگرفت.
برخی از مدققین (آسه ماهی) را (ربه النوع بزرگ) ترجمه کرده و میگویند در پای کوه مذکور در دامنهء جنوبی معبدی داشت و سنگ بزرگی در آنجا بود که مردم آنرا تقدیس میکردند و بعدها یکی از درمسال ها محل آن را اشغال کرده است. مقصد از تذکر حصار کهن روی تیغه های شیردروازه و آسه ماهی اینست که به هر عصر و زمانی که ساخته شده باشد و به احتمال قریب به یقیین عجالهء تاری بنای آن را به قرن 5 مسیحی به عصر یفتلی ها عقب برده می توانیم به همان عصر و زمان عایهء اصلی محافظت کدام قلعهء نظامی و هسته حیاتی شهر بوده که از حملات احتمالی دفاع شود و چون در ساحهء میان دو کوه نقطه ئی که برای کدام قلعه جنگی مناسب باشد غیر از تپهء بالاحصار نیست. حکم میتوان کرد که قبل از آغاز بنای دیوارهای روی کوه ها، اقلا معاصر آن شالوده اولین کهن دژ کابل فراز تپه مذکور گذاشته شده بود. گذشته از این مطالعات باستان شناسی و شواهد عمرانات معابد استوپه های بودایئ که روی تمام پوزه ها تپه های اطراف کابل در تپهء سالم، در کوه کافر، در گردنه علی آباد، در تپه خزانه در خواصفا، در خواجه روشنایی، در تپه مرنجان در چندین جا، در خضر درپنجهء شاه وغیره بدون تذکار نقاط دورتر حومهء شهر دیده میشود، ثابت میسازد که حتمأ روی تپهءبالاحصار هم که موقعیت مساعدی دارد، آبادی کدام معبد بودایی قرار داشت. این امر تنها متکی به قراین هم نیست زیرا شواهد مکشوفه از قبیل بعضی «تیکر» ها و بعضی مسکوکات این نظریه را تایید کرده است، به این ترتیب از احتمال بعید نیست که قبل ازینکه قلعه یی یا حصاری روی تپه، مذکور در جریان قرن پنجم مسیحی مقارن زمان اعمار دیوارهای روی کوه ها به میان آید، کدام معبدی در آنجا وجود داشت و چون اکثر عمرانات بودائی چکری و کمری و شیوکی و معابد دیگری که در دامنه شرقی تخت شاه در نقاطی مثل جان باز، پنجه شاه حوالی قول شمس (باغ قدیم آخوند هدایت الله)، خضر، در نیمهء دوم قرن دوم مسیحی با کمی موخرتر در زمان هرویشکای کوشانی ساخته شده بود میتوان حدس زد که دو یا دونیم قرن قبل از اعمار اولین کهن دژ، معبدی روی تپهء بالاحصار بوجود آمده بود که چگونگی صحت و سقم آن را هر وقت حفریاتی امکان پذیر شود، واضح خواهد ساخت. حدس شادروان احمدعلی کهزاد بیخی تدقیق بود، چنانکه سایت بی بی سی روز جمعه مورخ 29 اکتوبر 2004 خبر آتی را نشر کرد: «يک مجموعه باستانی برجای مانده از دوره بودايی، به تازگی در نزديکی کابل پایتخت افغانستان کشف شده است. در بلندترين قسمت کوه نارنج در انتهای گورستان شهدای صالحين در حاشيه شهر کابل، سه حجره کشف شده است که در يکی از آنها مجسمه بودا در حالت نشسته ديده می شود. در حجره ديگری تنها بخشی از بدن سرنگون شده بودا با سر او که سالم مانده است به چشم می خورد. مجسمه های کوچک ديگری هم در اطراف بودای نشسته بر روی ديواره حجره تراشيده شده است که به گفته مسئولان مريدان را بهنگام پيشکش کردن هدايايی به بودا نشان می دهد. در حجره سوم بنای کوچکی که دارای هفت طبقه بوده است کشف شده که ستونهای کوچک آن از سنگ و گل معمولی ساخته شده است. چند متر بالاتر از اين سه حجره، در بلندترين نقطه کوه نارنج چندين ستون کشف شده است. در جايی هم آثار آتش سوزی در سالهای بسيار دور به نظر می رسد. مخدوم رهين وزير اطلاعات و فرهنگ افغانستان که خبرنگاران را برای تماشای اين محل باستانی دعوت کرده بود، در اين باره گفت که اين مکان از اين پس، مرکزی برای جلب جهانگردان افغانستان خواهد بود. آثار باستانی کوه نارنج، در نتيجه کاوشهای علمی يک گروه سی نفری از کارشناسان افغان کشف شده است. اعضای اين گروه از يک ماه پيش، در اين محل مشغول کاوش شده اند و به گفته وزير اطلاعات و فرهنگ، ممکن است کار آنان برای مدتی طولاتی تر حتی تا چندين سال ديگر ادامه يابد. وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان، در نظر دارد در صورتی که آثار کشف در کوه نارنج قابل انتقال به موزه نباشد، همين محل را به عنوان موزه ديگری در آينده در معرض تماشای بازديد کنندگان قرار دهد. مردم افغانستان تا پيش از رايج شدن دين اسلام از آيين بودايی پيروی می کردند.» فرض کدام آبده بودایی روی هسته سنگی تپه بالاحصار بدان جهت بیشتر تقویت میشود که در گرد و نواح دور و نزدیک آن چه در دامنه شمالی کوه شیر دروازه (از تپه خزانه فراز قلعه هزاره ها گرفته تا خواجه صفا و خواجه روشنایی وغیره) و چه در دامنه شرقی کوه مذکور که بنام کوه تخت شاه بیشتر شهرت دارد. (از خضر گرفته تا قول شمس و پنجه شاه و جانباز) همه جا بقایای معابد بودایی بوده و هنوز دیده میشود و از یک صدوبیست سال به این طرف شواهدی هم بدست آمده است که نظر به ارتباط موضوع مختصری را ذکر میکنیم. اولین کسی از اروپایی ها که در سال های1826 و 1838 وارد افغانستان شده و مدتی در بالاحصار اقامت داشت و تحقیقاتی در نقاط ماحول قریب بالاحصار در دامنه های شرقی کوه تخت شاه بعمل آورده است مستر «چارل مسن» انگلیس است. نامبرده شرحی از کاوش های خویش را در کتاب: «شرحی از مسافرت های مختلف در بلوچستان و افغانستان و پنجاب جلد دوم و سوم» میدهد و چنین می نماید که حین اقامت در کابل روزها مصروف گردش و تحقیق بوده و از قول شمس حوالی نیم ملی جنوب غرب بالاحصار گرفته تا خود تخت شاه و از آنجا تا کمری و چکری و سنجتک تمام رشته کوه هایی را که مانند نیم دایره فراز حوضهء رودخانه لوگر افتاده مطالعه کرده است. مشارالیه می نویسد که در پای قول شمس که فراز زیارت حضرت تمیم علیه الرحمه افتاده و از آن راه کوتاهی از سرکوه بطرف دند چهاردهی رفته باغی است متعلق به آخوند هدایت الله در باغ مذکور پشته ایست و بعد از کاوش در پشتهء مذکور دو طبقه سموچ ها پدیدار شد. روی خشت های بزرگ مربع که اضلاع آن 60 انچ و ضخامت آن (6) انچ بوده علامه پنجه است و رقمی شبیه به (٤) دیده میشد. دریکی از گوشه های پشته طاقی با پایه ها نمودار شد و در زیر طاق، مجسمه های گلی قشنگ زنها کشف گردیده ملون به رنگ های سفید و سرخ و برسر آنها برگ های طلایی وضع شده بود. موهای مجسمه ها حلقه حلقه و رنگ سرمه ئی داشت. برگ های طلائی و لاجورد روی انحنای طاق هم دیده میشد. در پای طاق سنگ هایی در زمین گور بود و در زیر سنگ ها نوشته هایی روی برگ نمودار شد، «مسن» این نوشته ها را (نگاری) یعنی سانسکریت خوانده است در سایر کنج های پشتهء مذکور اطاق های دیگر و مجسمه های متنوع به اندازه های مختلف کشف شد که یکی آنها از 8 الی 10 فت بلندی داشت و در حالیکه با برگ های طلایی رنگ پوشیده بود، افقی بر زمین خوابانیده شده بود. اطاق ها عمومأ سفید و سرخ و آسمانی رنگ شده بود و در یکی از آنها چراغ گلی و آهنی بدست آوردیم. و بعضی پارچه های استخوان و بعضی ظروف تیکرسرخ و سفید که در ساخت آنها اهتمامی بکار رفته بود نیز پیدا شد. آخوند هدایت الله و پسران او بعضی از برگ های طلایی را به زرگر های کابل فروختند. مسن میگوید چون آوازه کشفیات به گوش سردار محمداکبرخان پسر دوست محمد خان رسید، مرا احضار کرده و سرهای قشنگ مجسمهء به اندازه خوشش آمد که گفت کاش مخلوقی بدین زیبایی پیدا میشد. در همین نقطه که ذکر شد، چندی بعد (دکتر ژراد) انگلیسی، مجسمهء بودایی کشف کرد که تصویر آن در شماره ماه سپتامبر سال 1834 مجمله انجمن آسیایی بنگال شایع شده است. آنچه مسن یکصدوبیست سال قبل در باغ آخوند هدایت الله در نزدیکی قول شمس و تقریبأ در مجاورت باغچه ای مزار حضرت تمیم دیده نظیر آن تقریبأ 12 سال قبل در یکی از معابد بودایی تپهء مرنجان کشف شده است. مجسمهء یی رنگ سفید و سرخ و برگ های به الوان لاجوردی در کمال زیبایی بدست آمد که در میان آن علاوه بر هیکل های ایستادهء بودا، مجسمه یی بزرگ نشستهء (بود بس اتوا) هم است و تماشا کنندگان، آنها را در موزهء کابل دیده میتوانند. در پنجهء شاه در پای تخت شاه در جناح جنوبی قول شمس خرابه های معبد بزرگ بودایی به صورت غندی (تپه) ها تا حال موجود است. در جوار چشمه خضر و جان باز همینگونه معابد آباد بوده در تخت شاه که بابر در تزک خود آن را از آبادی های یکی از شاهان قدیمه کابل می داند، در زمان ورود مسن انگلیسی یکصدوبیست سال قبل هنوز به قدر کافی شواهد آبادی دیده میشد که 35 فت طول 18 فت عرض و در حدود 11 فت ارتفاع داشت. درین وقت هنوز در قسمت غربی تخت اطاقی به وسعت 11 فت مربع با گنبدی وجود داشت که چهار طاقی در چهار کنج و سه طاق دیگر در دیوار ها دیده میشد که از آن راهی به طرف دهکدهء ویسل آباد موجود پایان شده است. سموچی است که داستان های فولکوری در وقت «مسن» آن را به زقوم شاه نسبت می داد. مسن حین صعود به کوه تخت شاه از راه زیارت خضر به آن طرف دامنهء کوه از خانه سنگی حکایت می کند، که دیوار ها و دروازهء آن همه در سنگ و از سنگ ساخته شده بود، درین وقت فاصله بین بالاحصار و قول شمس قبرستان بوده و خضر و پنجهء شاه و جانباز تفریحگاه های اهالی شهر به شمار میرفت ولی امروز دامنهء قبرستان طوری وسعت اختیار کرده است که تمام ساحهء مذکور را فرا گرفته. خلاصه مطلب ازین تذکار مختصر این است که پشتهء بالاحصار معاصر آبادی های بودایی که در نقاط مختلف ذکرکردیم، حتما آبادی داشته و قراین و شواهد برین دلالت میکند که قبل از اینکه بنام قلعه و دژحصار و بالاحصار آبادی هایی درین نقطه به میان آید، معبدی در آنجا وجود داشت که با موقعیت ممتاز تپه از نقاط دور و نزدیک دیده میشد و تاریخ بنای اولیهء آن را قرن دوم مسیحی بالا برده میتوانیم.
دژ، قلعه، حصار، در شماره های آینده مطالعه خواهیم کرد. *********** |
بالا
سال اول شمارهً بيستم جنوری 2006