کابل ناتهـ، Kabulnath

























بخش اول







































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 

و آن گلوله باران بامـــداد بهــــار
(بخـش دوم)

 

صبورالله ســــــــياه ســـنگ
hajarulaswad@yahoo.com

 
 
 

 يک دســت بيصــداســت!

 

اين فشـــرده که هـرگـز نمـيتواند به درسـت يا نادرسـت بودن کارنامــه ســياســــي محـمـد داود (نخســتين رييس جمهــور افغانســتان) و بيگناه يا گنهکار بودنش بپردازد، ميخواهــد دســتچيني از آگاهيهاي دســترس در پيرامـــون چگـونگـي کشــته شــدن او و خــانواده اش باشــد.

 

کوشــيده خواهــد شــد براي روشــن شــدن برخـي آوازه هــاي فزاينده که اينجـا و آنجــا شــنيده يا خــوانده ميشــوند، دســتکم با چهــار تن از بلندپايگان پيشــين حـزب دموکراتيک خلق افغانســتان (کـريم ميثاق، دسـتگـير پنجشــيري، ســليمان لايق و خيال محـمـد کتوازي) و نيز با جنرال امام الدين گفت و شــنودهاي دامنه دار تلفـــوني راه اندازي شــود.

 

همچنان نياز اســت به کمک هر آنکه بخواهــد در بهــبود اين نوشــته ياري رســاند.

 

سـياه سـنگ

بيسـت و هشـتم اپـريل 2008

 

شــماره هــاي تلفــون: 1 (306) 5438950 و 1 (306) 5020882

نشــاني: Siasang, 679 Rink Ave., Regina, SK., S4X2P3, CANADA

 

[][]

 

ســياه ســنگ: پيش از آنکه به جــزييات نوشــته هاي تان در کتاب "ظهـور و زوال حــزب دمــوکراتيک خلق افغانســتان" پرداخته شــود، بايد گفت که کســــي به نام غــلام رســول باوري (باشــنده لندن/ انگلســتان) شــما را قاتل اصلي محـمـد داود و خــانواده اش خــوانده اســت. بخشــهايي از نوشــته نامبرده در يکي دو ســايت چنين اند:

 

"بنده [غلام رســول باوري] آن روز در دســتگاه راديو تلويزيون وظيفه تخنيکي داشــتم. /.../ دروازه ســتديوي ثبت و پخش به شــدت با برچــه و قنداق تفنگ باز شــد و يک جــوقه ســرباز مســلح همــراي [خيال محـمـد] کتوازي و دســتگير پنجشــيري در لباس به اصطلاح خودش "پلنگينه پوش" و با عينکهاي نهايت ضعيف بين داخــل گــرديد.

 

اتاق فــرمان در محاصــره قــرار گرفت. افســري به رتبه جگــرن ميان پنجشــيري و کميته انقلابي در راس [آن] قــومندان انقلاب حفيظ الله امين و [محـمـد اســلم] وطنجار در رفت و آمــد بود. او يادداشــتها را انتقـال ميداد. دســتگير پنجشــيري در اتاق بزرگ دســتگاه قـــدم برميداشــت و به داوود و خـاندان يحيي و محـمـدزاييها دشــنام ميداد و منتظــر اطــلاع قتل او بود.

 

جگــرن مــوصــوف با عجــله داخــل آمــد و گفت نســبت مخـالفت پرچميها و به خصــوص ببرک کارمل از کشــتن ســردار محـمـد داود جلوگيري [ميشــود]. آنها پيشــنهاد دارند که موصوف رييس جمهــور قانوني و انتخـابي مــردم اســت، [بايد] زنده دســتگير گــردد! پنجشــيري با عصبانيت گفت: آنها "گـ..." ميخــورند! ببرک جاســوس آنهاســت و در خــوان آنها بزرگ شــده. خــودش را با داوود يکجا به قتل برســانيد.

 

بعداً به من دســتور دادند که کمره ســــيار را گــرفته و در اتاق قـــوماندان انقلاب برويم. ناگزير با کمــره مجهـــز جاپاني و آقايان پنجشــيري و کتوازي پيش حفيظ الله امين رفتيم.

 

پنجشــيري با عصبانيت از حفيظ الله امين پرســــيد: اين چـه قــوم پرســتي و مليت پرســتي را به راه انداخته ايد؟ چــرا دســتور قتل ســردار ديوانه، اين وارث جــلاد عبدالــرحمان، حبيب الله و نادر غــدار را صــادر نميکنيد؟ مگـــر خون تاجکها ســفيد و از پشــتونها ســرخ اســت؟ حفيظ الله امين در حــالي که خنده بر لب داشــت و مســت باده پيروزي بود گفت رفيق انقلابـي داخل ارگ شــما، ســردار ببرک کارمل مخـــالفت نموده اســت. تنها ســلطانعلي کشــتمند طــرفدار قتل او ميباشــد. پنجشــيري باعصبانيت از تره کي معلومات خواســت و همه صلاحيت و قـــرار را به قـــرارگاه انقلاب ســپرد. بعد از اين دســتور، دســتگير پنجشــيري عقب مخـــابره قــرار گرفت، ابتدا شــعر حماســي خواند و بعد مکــرراً دســتور پي در پي قتل بدون چــون وچراي ســردار محـمـد داود را ميداد. دراين وقت جگــرن رفيع با عصبانيت از دســتگاه او را ديد و از تلويزيون خـــارج شــد و نزد ببرک کارمل رفت.

 

جنگ شــديد در گرفت. بعد از ظهر تمام مخـــابره ها وگــزمه هاي ســــيار انقلابي اطلاع داد که ســردار داود، ســردار نعيم و ســــي نفر از اعضاي فاميل شــان کشــته شــدند و ارگ تســليم گرديد.

 

حفيظ الله امين، وطنجار، پنجشــيري، کتوازي و چند تن ديگر با باز نمودن بوتلهاي ودکا جشــن شــادي و ســرور را برپا کردند. دســتگير پجشــيري با شــعار بر ضد همه پشــتونها نشــه حفيظ الله امين را خراب کرد. او عصباني شــد و پنجشــيري را دعوت به خـــاموشــي کرد."

 

گذشــته از شــناختن يا نشــناختن غلام رســول باوري، واکنش شــما در برابر اين نوشــته چيســت؟

 

پنجشــيري: اولاً بدون تـرس از اشــتباه بايد گفت که اين بازيهاي سياســي در يگان ســايت جنجال_انگيز همــزمان با گــردهمآييهايي به راه افتاده است که ســازمانها و احــزاب سياسي ســيکولار با عبرت اندوزي و تصحـيح اشــتباهات گـذشــته به ســـوي اتحاد و وحــدت سياســي، سازماني، رهـبري و تشـکيل جبهــه هاي ملي و دموکراتيک گام ميگـذارند. مــن به اين باورم که نشــر و پخش اين تبليغات زهــرآگين جز به پيشــگيري از فــرايند جنبش دموکراتيک جــامعه مســتعد به تکامل مــا و به ســود تقويت تحــريک طالبان، تـندروان دو ســوي مــرز ديورند، مــافياي مــواد مخــدر، تروريزم بين المللي، دوام حضــور و نفوذ نيروهــاي ناتو هـيچ هــدف روشــن و ســازنده ديگــري ندارد. اما پاســخ صــريح و روشــن مــن به شــما، اين واقعيتهاي تاريخــي است:

 

اول) موضوع اشــخاص و "لباس نظامـي"

در شــام هــفتم ثور و هنگام رهايي از زندان، ســلطانعلي کشــتمند و خيال محـمـد کتوازي با مــا زنداني نبودند. مــن دريشــي ملکـــي به تن داشـــتم و پلنگينه پوش و نظامـــي نبودم.

 

دوم) مسـاله "رفت و آمد افســري به رتبه جگرن"

امنيت نورمحـمـد تره کي، ببرک کارمل، ســـليمان لايـق و اينجانب توســط افســر قـــواي هــوايي به نام دگــروال محـمـد کـريم خان وردک گــرفته شــده بود. هيچيک از اين چهــار عـضــو رهــبري از دفــتر پروگرامهــاي راديو تا ختم بــرنامـه رايو افغانســتان از اتاق بيرون نشــده بودند. لــذا "رفت و آمــدي" در ميان نبود.

 

پس از ختم نشــرات راديو، گـرچه مـوضـوع مخفـي شـدن رهبري حـزب در خـانه پدر کبـير رنجـبر (وکـيل کـنوني ولســي جــرگه) از ســوي ببرک کارمــل مطــرح شــد؛ تـره کي با قــاطعيت گفت: "يا با ســازمان نظامـي پيروز ميشــويم و يا در يک ســنگر ميمـيريم." در نتيجــه به مشــوره فــرماندهـي نظـامــي به محــل قــرارگاه نظامــي قــواي هــوايي در گـارنيزيون مـيدان خـواجــه رواش انتقال يافتيم.

 

قــادر هــراتي با مورال قـوي با گارنيزيونهاي هــوايي مــزار، بگــرام و شــيندند در تماس بـود. او صبحــدم هشت ثور فــرمان پرواز و بمباران قطـعه ريشــخور را صــادر کــرد و به ايشـان دســتور داد که فقط ســرک دارالامان را هــدف بگيريد و به خانه هــاي مــردم زيان نرســانيد. قــادر نامهاي پيلوتان را ميگـرفت و با آنها مــزاح ميکــرد.

 

هـمــه تاريخنويســان درباري و خاطــره نگاراني که مــردم مــا را در آن قيام دچــارتوهــم توطئه و حـمله طياره هــاي شــوروي ميکنند، آب به آســياب نظاميگران پاکســتان، آخــوندهــاي ايران، ســلاطين امــارات عــربي و شـــرکاي لاشــخوار اين قــدرتهاي طاعــونزده تاريخ ميريزند.

 

ســوم) اتهام "مشــاجره با حفيظ الله امين"

در شب قيام هيچگــونه مشــاجـره و برخــورد لفظي با امين نداشــتم، براي آنکه توازن نظامــي به ســودش بود. اگر نورمحـمـد تره کي برايش اجــازه ميداد، ببرک کارمل را هــم در همــان شب تيرباران ميکــرد، چه رســـد به مــن؟

 

چهـــارم) قضــيه "تاجـک و پشـــتون"

مــن چـه در گذشــته و چـه امــروز، دشــمن هـيچ قــوم و قبيله وطــن واحــد و تجــزيه ناپذير مــان نبوده ام. امــا عليه عـظمت طلبي، سيطــره جـويي قـومــي، ســتم ملــي، انحصــار قـدرت و غصب قدرت از طــريق زور، مبارزه کــرده ام و مبارزه ميکنم. مــن باور دارم که اين خــواســتهاي دادخــواهانه هـمه گــروههاي قـومــي با مشــارکت دقيق دمــوکراتيک شهـــروندان افغان دير يا زود به صــورت صلـــح آميز يا اشــکال ديگر مبارزه بـرآورده خـواهند شــــد.

 

پنجــم) بهـتان "بوتلهــاي ودکــا"

خـلاف اين روايت پوچ، نورمحـمـد تـره کي، حفيظ الله امين، محـمـد اســلم وطنجار، خيال محـمـد کــتوازي و اينجانب نه تنهــا پيروزي قـيام هفت ثور را با نوشـــيدن نوشــابه ها، خـاصتاً "ودکـا" جشــن نگـرفته ايم، بلکه از ســاعت پنج عصــر روز هـفتم ثـور که از زندان رهــا شــدبم تا پايان روز هشــتم ثور و تامين امنيت قــابل اعـتبار در ســراســر افغانســتان، فـرصت نوشــيدن يک قطــره آب و خــوردن يک لقـمــه نان را هــم نداشـــتيم.

 

سـياه سـنگ: باز هم، پيش از آنکه به جــزييات کتاب "ظهـور و زوال حــزب دمــوکراتيک خلق افغانســتان" شمــا پرداخته شــود، لطفاً به اين ســوال تکــراري جــواب بدهيد: آيـا مطمـين اســتيد که سـليمان لايـق در حضـور شــما به نور محـمـد تره کي گفت: "دا فـرعـون ووژل شـي (اين فــرعـون کشــته شــود)؟

 

پنجشــيري: بلي. مطمين و متيقن اســتم که سـليمان لايـق دقيقاً گفت: "دا فـرعـون ووژل شــي".

 

به مـــن تهــمت مـيـبند نـد

 

ســـليمان لايـق (بنيادگـذار و عضــو بيوروي سـياسـي حـزب دمـوکراتيک خلق افغانســتان/ وزيـر راديو تلويزيون، ســرودپـرداز، نويســنده و پژوهشــگــر) در پيرامــون کشــتار محـمـد داوود و خانواده اش چشــم انداز ديگري دارد.

 

سـياه سـنگ: محـمـد داوود و خــانواده اش به فــرمان چــه کـس يا کســاني کشـته شــدند؟

لايـق: ســردار داوود به اســاس فــرمان يا دســتور و يا در اثر تصميم جمعي کشــته نشــده است. توجه کنيد، اول کودتا شــد، به تعقيب آن پيام فـرســتاده شــد که تســليم شــويد، آنها تسـليم نشـدند. نتيجـه همــان است که همـه مـردم از آن اطلاع دارند: کشـته شــدن چندين نـفــر.

 

سـياه سـنگ: آيا هــدف شما اين است که محـمـد داوود و خانواده اش در اثر تصميم جمعـي و فــرمان حــزب دموکراتيک خلق افغانســتان کشـته نشــدند؟

 

لايـق: اول بايد مباني و مـراحـل اين بحـث روشــن باشد. کـودتا را حــزب دموکراتيک خلـق نکـرد. کـودتا را چـند نـفـر انجـام دادند.

 

سـياه سـنگ: اين به گـفته شــما "چـند نـفـر" چـه کســاني اســتند يا بـودند؟

لايـق: يک عـده عـناصر جـاه طلـب و چـوکـي خــواه که ميخـواســتند به کـرســي، ويســکي، مـــوتر و جــايگاه بلند برســند، کـودتا کردند و حـزب دمـوکراتيک خلـق افغانســتان را در برابر يک عـمل انجام شــده قــرار دادند. جناحهاي خلــق و پرچـم به خـاطــر حـفـظ جــان خــود مجـبور شــدند کـه کـودتاي کـامياب شــده را قـبول کـنند.

 

سـياه سـنگ: آيا ميتوانيد از ســازمـاندهـندگان اين کـودتا نـام ببريد؟

لايـق: مــن نه آدم ترســـو اســتم و نه تشــويشــي از آينده دارم. جســور اســتم و به صـراحت ميگــويـم کـه حفيظ الله امين و نورمحـمـد تـره کي ســازماندهـان اصـلي کـودتا بـودند. مــا در زندان بوديم کـه کـودتا شــد.

 

سـياه سـنگ: شــما چگـونه زندانـي شـده بـوديد؟

لايـق: وقـتي که خـبر دســتگيري بـزرگان حــزب دمــوکـراتيک خـلق افغانســتان از راديو پخش شــد، برخــي از رفـقا در بيرون از زندان به اين نتيجــه رســيدند کـه "بهــتر است ميثاق صـاحـب و لايـق صـاحب بروند و خـود را به دولت تسـليم کنند." مـن به اثـر تجـويز رفقـا رفـتم و خـود را به پوليس تســليم کـردم.

 

مــرا دســتبند زدند و در اتاق کـوچک زندان انداخـتند. يک افســر وردکــي آمــد و با خشــم زياد از مــن پرســيد: "چــه شــي دي خــورلي دي چـي هضمولـي نشــي؟" (چـه خـورده اي کـه نميتواني هضمــش کني؟) بعــد آواز فيرهــاي متواتر از هــر ســو بلند شــد. افســر بيرون رفت. چـند دقيقه بعـد، مــن هــم از اتاق به دهــليز برامــدم تا بدانم که مـوضــوع چـيسـت. يک نفــر ديگــر از اعضاي حــزب را ديدم. او گفت: "چــند لحظـه انتظــار بکش، چـپه اش ميکــنيم."

 

ديدم دوباره هـمــان افســر آمد و در يک بشــقاب برايم انگــور آورد. دســتهايم را باز کــرد. به اين ترتيب، مــن از زندان آزاد شــدم.

 

سـياه سـنگ: پـس از آنکه آزاد شـديد و آمـديد به راديو افغانســتان، در مــورد محـمـد داوود به نور محـمد تره کي گفتيد: "دا فـرعـون ووژل شي" (اين فـرعـون کشـته شود). آيا اين سـخن درست است؟

 

لايـق: نه! نادرسـت اسـت. اين گـفته قـطعاً از مـن نيسـت. به من تهــمت ميبندند. مـن چنين نگفته ام. اصــلاً خود اين حادثه برايم نفرت آور بود.

 

سـياه سـنگ: کـدام حادثه براي تان "نفرت آور" بود: کشـتار محـمـد داوود يا کودتاي هفت ثور؟

لايـق: کـودتا. هـمين قيام نظامــي که در حــزب پخته نشــده بود، برايم نفــرت آور بود. شــايد در تاريخ بســياري از قيامـها چنين بوده باشــند. اينکه آيا شــوروي در اين قضيه دست داشت يا نداشت، برايم روشــن نيست. البته نور محـمـد تره کي و حفيظ الله امين صــد فيصد ميدانسـتند.

 

سـياه سـنگ: اگـر شـما به جاي نور محـمـد تره کي يا حفيظ الله امين ميبوديد، آيا فــرمان کشــتار محـمـد داوود و خــانواده اش را ميداديد؟

 

لايـق: اين ســوال بنياد ندارد. اگــر مــن به جـاي آنها ميبودم، کـودتا نميشــد. طــريقه قيام کـودتايي در هيچ اصـل و اسـاس و معـياري تجـويز نشــده است. کودتا راه حـل پرابلمهاي ســياســي نبود، نيست و در آينده هــم نخـواهــد بود. مــن مخـالف کودتا بودم. در مجـمـوع، هـمه اعـضاي آگـاه حـزب دمـوکــراتيک خـلق افغانســـتان مخـالف کـودتاي نظامــي بودند.

 

سـياه سـنگ: آيا اين ســخن درسـت نيسـت که شــما در نقـش دوسـت نـزديک و خـويشــاوند، بـه خــاطــر مــاتم کشـته شــدن مـير اکـبر خــيبر و پيوند دادن اين رويـداد با محـمـــد داوود، گــفته ايد "اين فـــرعون کشــته شــود"؟

 

لايـق: مــن از همــان آغــاز زندگي از کشــت و خــون نـفـرت داشــتم و حــالا هـــم دارم. حتا پس از کشــته شــدن ســـردار داوود و خـانواده اش، براي ديدن اجـســاد به ارگ نـرفـتم. هميشــه در باره مــن ميگـفتند "اين آدم قـاطــع نيست". شـما در ســراســر افغانســتان يک نـفـر را پيدا کـنيد کـه بگـويد "از سـليمان لايـق متضــرر شــده ام". از ســوي ديگــر ســردار داوود و دســتگاه دولت جمهــوري او در کشــته شــدن مير اکـبر خيبر دست نداشـتند. چـرا مـردم حـرفهـاي بيهــوده ميسـازند؟

 

سـياه سـنگ: قـاتل مير اکبر خـيبر کيست؟

لايـق: اين تحـقيقات پوليسـي ميشــود و مــن جـواب گفتن به آن را لازم نميبينم. چـند هـفـته پيش، يکـي از راديوهــاي جهــاني هــم هـمين ســوال را از مــن پرســيده بود. به پرســنده آن راديو هــم گـفتم که حــالا وقت جـواب گـفتن نيست. هـنوز خـيلي زود است.

 

سـياه سـنگ: گـرچـه از مـوضـوع کشــته شـدن محـمـد داوود و خـانواده اش دور ميشــويم، بايد گفت وحــيد مــژده در ســايتهاي "ســـرنوشت" و "آريايـي" نوشــته يي دارد با عـنوان "قـتلي کـه کـودتا در پـي داشت." او از زبان گلبدين حـکمتيار در مجلسـي کـه خـود [وحـيد مـــژده] نيز حاضــر بوده، چـنين مينويســد: "خيبر به دست برادران مجــاهـد خـود مــا به قتل رســيده است."

 

لايـق: اين ادعــا هم از ريشــه نادرست است. حـزب اســلامي براي آنکه در چشــم مقامـات پاکسـتان کــريدت بگيرد، با اين نيرنگ خيلــي ناشــيانه و خـام مسـئوليت قتلي را کـه هــرگـز مـرتکب نشــده است، به دوش ميگـيرد.

 

سـياه سـنگ: ولـي ادعـاي گلبدين حکــمتيار (با تکيه بر نوشــته وحـيد مــژده) را برخـي از بلندپايگان پيشــين حـزب دمــوکراتيک خلـق افغانســتان پذيرفـته اند.

 

لايـق: بلي! پذيرفته اند به خـاطــري که آنهــا هــم ميخـواهـند مهـــر اتهــام قتل مير اکبر خـيبر را هــرچه زودتر از جبين خـود پاک کنند.

 

سـياه سـنگ: از ســخنان شـما دانســته ميشــود کـه کشـتن ميراکبر خـيبر "قتل درون حـزبـي" است. آيا بهـتر نخـواهـد بود شمــا که قاتل را ميشــناسـيد، حقيقت را به مـــردم برسـانيد؟ دست يافتن به درسـتترين آگاهـيها يکي از بنياديترين حقــوق مــردم است.

 

لايـق: کارنامــه حــزب دمــوکراتيک خلـق افغانســتان مخصوصـاً پس از پيروزي کـودتا بســيار زشـت بود. مــردم از مــا زياد صــدمه ديدند. مير اکـبر خـيبر را هــم حــزبيها کشــتند. مــن کــه حــالا ســياست حــزبي و ســياست متشــکل را ترک کــرده ام و به ادبيات رو آورده ام، ميخـواهــم هــمــه اطلاعــاتي را کـه دارم، بنويســم. چــرا نه؟ در آينده نـزديک هــمـه چـيز را در يک کتاب مــي آورم.

 

سـياه سـنگ: برگـرديم به اصل مـوضوع. محـمـد داوود از نگاه شمـا چگـونه شـخصتيي بود؟

لايـق: داوود خـان آدمــي بود داراي ...

 

 [][]

 

(دنباله دارد)

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٤             سال چهـــــــــارم                    جوزای    ١٣٨۷                  جون 2008