کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

۱

 
 

               افسر رهبین

    

 
در گنج بارِ تاریخ و فرهنگ
سه سال کارگزاری برای آرشیف ملی افغانستان

 

 


کارگزاری ها:
در دوبخش گذشته پیرامون چگونگی تقرر و همین گونه از پیکار در برابر توطئه ها گفته آمدم. زنجرۀ ترفند ها تا آنگاه ادامه داشت که رهبری وزارت اطلاعات و فرهنگ تغییر نمود و آقای طاهر زهیر به حیث سرپرست وزارت اطلاعات و فرهنگ نامزد گردید.
بی گمان پرداختن به آن همه توطیه ها از حوصلۀ این گفتار به دور است. از آن رو کارگزاری های عمده و چالش های فراراه آن ها را به گونۀ فشرده می آورم. امید دارم برای خوانندۀ ورجاوند خستگی بار نیاورد.
الف ـ طرح بهبودیابی و غنامند سازی آرشیف ملی:
من در روزهای نخست پذیرفتن مسؤولیت آرشیف ملی، طرح گسترده ای را برای بهبودیابی کار و غنامندی آرشیف ملی تدوین کردم و آن را برای معین فرهنگ و هنر و وزیر اطلاعات و فرهنگ تقدیم نمودم. مگر شوربختانه هیچ نگاهی به آن نشد!
(طرح در کنار این نبشته شریک می گردد.)
ب ـ فراچنگ آوردنِ کُمک از «برتش کونسل»:
هنوز آن صحنه را درست به یاد دارم؛ هنگامی که روانشاد باوری موافقت نمود تا بنده به عنوان «وارسی کنندۀ» ـ که یک صفت تعریف نشدۀ اداری است ـ آرشیف ملی معرفی شوم، رو به من نمود و گفت:
ـ «در قدم اول مشکل کمک برتش کونسل را حل کنید!»
من که خود را برای مقابله با هرچالشی آماده می نمودم، گفتم:
«حتمن!»
دو سه روزی از معرفی من به حیث سرپرست نگذشته بود در مورد کمک برتش کونسل از مدیریت اجرائیه معلومات خواستم و اسناد مربوط را مرور نمودم.
برتش کونسل متعهد گردیده بود که کمک (یک صد و ده هزار دالری) کتابخانه انگلستان را برای آرشیف ملی برساند.
کوشش های وزارت اطلاعات و فرهنگ برای به دست آوردن این کمک با بن بست رو به رو گردیده بود. بر بنیاد گفته ها؛ چون برای دریافت پول کمکی شمارۀ شخصی به برتش کونسل فرستاده شده بود، و آنها این تعامل را نپذیرفته بودند، پس از رد و بدل شدن نامه های فراوان، وزارت مالیه در نامه ای از وزارت اطلاعات و فرهنگ خواسته بود تا مبلغ یادشده نخست به شمارۀ واردات دولت واریز گردد و سپس وزارت اطلاعات و فرهنگ در چند نوبت پول را به دست آورد.
چنان که کارکنان بخش های مالی دولت آگاهی دارند، طی این مسیر خیلی دور و دراز است و گاهی احتمال آن می رود که پول اختصاص یافته، در بخش دیگری به مصرف برسد.
من در نخستین اقدام، پیشنهاد نمودم تا در این مورد با مسؤول برتش کونسل آقای اریک(Mr.Eric) دیداری داشته باشیم. در نشستی که با ایشان انجام یافت و رئیس پلان وزارت اطلاعات و فرهنگ نیز حضور داشت، پس از بحث گسترده روی چالش پیش آمده، من پیشنهاد نمودم که به جای واریزکردن پول به شماره دریافت عواید دولت، بهتر خواهد بود اگر برتش کونسل به جای انتقال پول، مواد و تجهیزات فهرست شده را تهیه کنند و در دسترس آرشیف ملی قرار دهند. زیرا تهیه و انتقال مواد و تجهیزات تا افغانستان برای آنان کار ساده ای خواهد بود. حال آن که انجام این کار برای وزارت اطلاعات و فرهنگ پر از دشواری و چالش می نماید.
این طرح بنده از سوی برتش کونسل استقبال گردید و همان شد که در جریان دو تا سه ماه(اواخر تابستان 1397) نزدیک به (80) قلم مواد و تجهیزات مرمت آثار آرشیفی از سوی برتش کونسل به آرشیف ملی تحویل داده شد.
ماجرای جالب:
پس از آن که مواد و تجهیزات دیجیتالی از سوی برتش کونسل به آرشیف ملی سپرده شد، بر بنیاد موافقت نامه باید دوتن از کارشناسان آرشیف ملی برای آموزش در مورد شیوه های به کارگیری و استفاده از تجهیزات و مواد کمک شده، رهسپار بریتانیا گردند. یکی از شرایط این سفر آموزشی، دانستن زبان انگلیسی بود که شوربختانه در کارکنان بخش مربوط و حتا در میان همه کارکنان آرشیف ملی، کسی با معیار یادشده وجود نداشت.
بنده در همان گام نخست برای طرف پیشنهاد نمودم که اگر ممکن باشد این آموزش با همکاری یک ترجمان انجام گردد. مگر کتابخانۀ بریتانیا از این مورد پوزش خواست.
در جریان همین گفت و گوها، وزارت اطلاعات و فرهنگ در تفاهم با ریاست اجرائیه و برتش کونسل، بدون آگاهی آرشیف ملی، دوتن از همکاران ریاست موزیم ملی را برای این «بورسیه» نامزد ساختند.
آرشیف ملی بر این اقدام اعتراض نمود و این کار را حق تلفی در حق کارشناسان آرشیف ملی خواند، که سرانجام سفارت بریتانیا با صدور ویزه برای این دوتن موافقت نکرد.
در حالی که گفت و گوی آرشیف ملی با برتش کونسل در مورد ایجاد یک طرح عملی و مورد قبول برای دوطرف جریان داشت، روزی یک تن از کارکنان مرتبط برتش کونسل از طریق تماس تلفونی به ما گفتند که ریاست اداره امور دوتن را برای این بورسیه نامزد نموده اند، تا ایشان پس از اتمام دورۀ آموزش و بازگشت به کشور، یافته های خود را به کارشناسان آرشیف ملی انتقال دهند.
آرشیف ملی یک بار دیگر این طرح غیر عملی را رد نمود که سرانجام این طرح نیز عملی نگردید.
در گفت و گوهای بعدی که با برتش کونسل انجام یافت، سرانجام ایشان طرح آرشیف ملی را برای آموزش کارشناسان پذیرفتند.
بر بنیاد این طرح، قرار شد تا این آموزش، به جای بریتانیا در مصر انجام شود. شور بختانه این چالش ها تا آنگاه ادامه یافتند که بیماری «کووید 19» و قرنطین در جهان گسترش یافت و این طرح نیز با بن بست مواجه گردید.
ج ـ تمدید «فیبرنوری»:
موسسۀ «اترا» تهیه و ساختن دو پروژه مهم را برای آرشیف ملی تعهّد نموده بود: 1 ـ فیبر نوری 2 ـ دستگاه دیجیتال آثار آرشیفی
هرچند این پروژه ها پیشتر از حضور بنده در آرشیف ملی، پیشنهاد گردیده بودند مگر به دلایل گونه گون، هیچ گونه اقدام در مورد راه اندازی پروژه ها انجام نیافته بود.
تماس ها و پیگیری مداوم با موسسه «اترا» و همین گونه همکاری بخش های مربوط سبب گردیدند که مراحل اداری و فنی پروژۀ فیبرنوری به انجام رسد و آرشیف ملی در زمستان 1397 به فیبر نوری وصل گردد.
(گزارشِ پروژۀ دستگاه دیجیتال در بند دیگر می آید.)

 

در گنج بارِ تاریخ و فرهنگ
سه سال کارگزاری برای آرشیف ملی افغانستان
دنبالۀ بخش (3 )
کارگزاری ها:
د ـ پروژۀ دیجیتال:
پیشتر از این گفته آمد که پروژۀ دیجیتال آرشیف ملی و فیبرنوری را موسسه «اترا» تعهد نموده بود.
دستگاه دیجیتال، عمده ترین بخش کارگزاری برای آرشیف را می سازد. زیرا عکس برداری و به اصطلاح کوچک سازی و دیجیتال ساختن آثار آرشیفی، از یک سو زمینۀ استفادۀ ساده از آثار را بدون مراجعه به اصل فراهم می نماید و از دیگرسو نقل کامل آثار را در حافظه ذخیره می نماید تا در صورت مفقود شدن یا نابود شدن آثار، بتوان به آن ها روی آورد.
آرشیف ملی افغانستان، شاید یگانه آرشیف در جهان باشد که به این دستگاه مهم و کارساز دسترسی نداشته است. با آن که پیشنهاد پروژۀ دیجیتال، پیش از تقرر بنده مطرح گردیده بود، مگر به خاطر عوامل گونه گون این پروژه همچنان در انتظار قرار داشت.
هرچند بخش های مسؤول چون ریاست آرشیف ملی، آمریت «آی تی» وزارت اطلاعات و فرهنگ و بخش های اداری در زمینه با موسسۀ «اترا» گفت و گوهایی را انجام داده بودند، مگر هیچ گام عملی برای این کار برداشته نشده بود.
سرانجام پس از رفع چالش ها و از میان برداشتن موانع بی شمار، کار تعبیه و جاگزین سازی دستگاه دیجیتال آرشیف ملی در ماه سرطان 1390 آغاز گردید، که بربنیاد قرار داد مربوط، تهیه و جاگزین سازی ابزارها باید در مدت شش ماه به انجام می رسید.
مگر شوربختانه به دلیل عوامل گونه گون و به خاطر کندکاری شرکت قراردادی که مراقبت از آن مربوط به بخش تهیه و تدارک وزارت می گردید، کار دستگاه که تا هنگام ورود طالبان در حد هشتاد تا نود درصد رسیده بود ناتمام ماند.
سوگمندانه در روز ورود طالبان به کابل، موظفان امنیتی آرشیف نیز مانند دیگر نهادها آرشیف را ترک گفتند و ساعاتی پس از آن به اثر هجوم اوباش های محل شمار زیادی از ابزار های فنی و کمپیوتری آرشیف ملی به تاراج رفتند که «لپ تاپ» های دستگاه دیجیتال نیز مشمول آن بودند.
ما در همان دقایق نخست تهاجم به آرشیف ملی، جریان را از راه رسانه های مجازی به آگاهی رساندیم. مگر در آن هنگام تشتت و پراگندگی هیچ نهاد و مرجعی سراغ نگردید که به یاری آرشیف ملی بشتابد. پس از آنکه موضوع تاراج و دستبرد ابزارها و اجناس به مسوولان طالبان در وزارت اطلاعات و فرهنگ گزارش داده شد، یک روز بعد هیئتی از سوی آنان به آرشیف ملی آمدند و وضعیت فروپاشی دفاتر را از نزدیک مشاهده و ثبت نمودند.
(برای روشنی بیشتر، گفتنی می آید که رهبری آرشیف ملی توانست با اقدامات به موقع و شیوه های موثر از غارت مخازن و آثار آرشیف ملی جلوگیری کند و نگذارد تاراج گران به مخزن ها دستبرد زنند. در این مورد باید از همکاران راستکار و امانت دار آرشیف ملی سپاس گزار بود.)

 















 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۳۹۶     سال هــــــــــــــــفدهم                       عقرب/میزان ۱۴۰۰                       هجری  خورشیدی                شانزدهم  نومبر   ۲۰۲۱