کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

۱

 

 

۲

 

 

 

۳

 
 

               نصیرمهرین

    

 
نقاشان آواره
۴

 

 




ناجیه محمودی- طبیبی
۲



 


تعدادی هموطنان به مناسبت سالروز تهاجم شوروی به افغانستان، دسامبر سال ۱۹۸۲، شب هنگام با چراغ های دردست داشته، شهرکولن المان را پیاده به سوی بن پایتخت آلمان، پیمودند. ناجیه محمودی در کنار سایرخواهران و زنان با دوستان شرکت کننده همگام بود. در صبح فردا که کشمش و چهارمغز، چای ویا شیر برای عزیزان توزیع میشد، ناجیه با تبسم دست دراین کار داشت.
با این همه مشغولیت ها، روزگارسپری شد، با روشنفکری که داخل وخارج دیده است، ازدواج کرد با پیامد های موفقیت آمیزو بازهم بار رفتن به کشور دیگر بردوش.
 


 


در تورنتو فرصت و زمینۀ مساعد شد که یاران و سخنگویان دو دهۀ پیشتر خود، برسکها، رنگها و کاغذها را در اطاقی گرد بیاورد، گذشت زمان و دیده نی های چندین ساله را یارویاور کند.
 

 





 

 


با نگاهی شتابزده و بدون طرح پرسشی از انگیزه های وی پیرامون بیشترین نقاشی ها از زن، طبیعت، تندیس های بامیان، پرنده، گل و نقاشی پرنده با خودش، در منزل وی، با خود گفتم، نباید پرسشی را مطرح کنم. بهتر است از وی بخواهم تصویرهای از نقاشی خود را برایم بفرستند. بارها به سوی آنها ببینم و بر داشت خود را مطرح کنم. آنچه دریافتم، این بود که بُعد سانسورستیزی، ندیدن محدودیت های عقیده یی و جنسیتی، ناجیه محمودی- طبیبی را در کارگاه اش همراهی کرده است.
 

 


شاید هنگامی که شنید، تندیس های بامیان را بخاک وخون کشیده اند، با نقاشی اشک دل بر روی کاغذ نهاد ویاد تندیس ها را گرامی داشت. زیرا نقاش میتواند از راه به تصویر کشیدن مفهومی، برای بیننده بال وپری بدهد که در گسترۀ بیشتری تفکراو به پرواز آید. شاعر با واژه ها، نشاندن مفاهیم برشانه های آنها با خواننده وشنونده سخن می گوید و نقاش هنرمند از راه تصویری که از رنگها ایجاد نموده با بیننده سخنگو میشود. چنین میتواند باشد، راه دادن پرندۀ خوش صدا و امید بخش در کنار گوش نقاش و . . .
*
در سفرتابستان 2019 به تورنتو، همراه با شکریه جان راسخ و دوست عزیز شریف راسخ، رفتم به آرامگاهی که مادر وپدرناجیه محمودی در آن آرامش جاودانه یافته اند. چه احساسی میتواند دست دهد جز آنکه، محبت های شان در هامبورگ پیش چشم ام ظاهر شوند و از تۀ دل به آن مهربانی ها ومحبتهای
مادر وپدرگونۀ هردو که برای من، احمد ساغری و . . . همانند فرزندان خویش، عمر ونصرالله نیز دریغ نمیکردند، اشک آمیخته با تحسین را بیابم.
دقایق بعد که نظرم به کارگاه ناجیه جان افتاد، به شکیبایی انسانی اندیشیدم که نماد دختران وپسران، نقاشان وهنرمندان بیشماری میتواند باشد. آنانی که آرزو داشتند، هنردوست داشتنی خویش را در وطن به بالنده گی رسانیده و همانجا به نمایش بگذارند، از آن جدا ومحروم شدند. اما هنر را از دست ندادند. ناجیه نیز در تورنتو چنین فرصتی یافته است. جایی که تهدید سانسور را نیز برای ابراز احساس و آرزو های هنری خویش نمی بیند. پارچه هایی را در این نوشته در معرض دید شما نهادم.

 




 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل     ۳۸۱          سال هــــــــــــــــفدهم      حمل ۱۴۰۰      هجری  خورشیدی       اول اپریل ۲۰۲۱