کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

۱

 
 

   

سمیع رفیع

    

 
معرفی بیدل والاگهر در سه بخش
«بخش دوم»
آگاهی به توده های مظلوم

 

 


بیدل، در حیات خود همواره صدا و نالهء مردم مظلوم و محکوم جامعهء هند را علیه حاکمان ظالم، از طریق کلام خود انعکاس داده است. بدون هیچ نوع ترس و هراس به بیدادگری ها اشاره نموده است. به طور مثال به این ابیات توجه کنید و بعدأ غزل مکملی از بیدل را که آگاهی مطلق برای مردم مظلوم می دهد، در این جا با تفسیر مختصر بیان می کنم:
به بیدردی در این محفل چـه لازم متهم بودن
گدازی، گریه ی اشکی، جنونی، ناله ی آهی
****************
کبابِ خـــام سوزِ آتش ِ حسرت دلی دارم
که هر جا بینوایی سوخت دودش سرکشید این جا
****************
عالمی بالیده است از دستگاه خودسری
نشتری می خواهد این جمیعت آماس ها
ما سیه بختان حباب گریه ی نومیدی ایم
خانه بر آب است یک سر مردم بنگاله را
****************
در حباب و موج این دریا تفاوت بیش نیست
اندکی باد است در سر صاحب اورنگ را
****************
و حالا می پردازم به غزلی که بیدل آزاد اندیش، انسان را متوجه اصالتش می کند و بعد از آن، به وی درس آزاد زیستن را می دهد.
از نام اگــر نگـذری از رنگ برون آ
ای نگهت گل اندکی از رنگ برون آ
از آن جا که انسان آیت از جمال پروردگار است و جانب روحانی نیز دارد، به نگهت گل تشبیه شده، یعنی، ای گل! ای بوی گل! ای ظریف ترین و شفاف ترین خلقت ها! تو باید از نام و ننگ که غرور و خودخواهی ترا به میدان می کشد، باید برون آیی. خودخواه و مغرور مباش، اگر از نام، که تو را فلان و یا فلان می گویند، نمی توانی رهایی یابی، پس لااقل از ننگ خودخواهی خود را نجات بده. از رنگ تعلقات خودخواهی و نفسانی برون آ.
عــــالم همه از بال و پری آیینه دارد
گو شیشه نمودار شو و سنگ برون آ
شیشهء خودخواهی را با سنگ بشکن و به خود باز آ تا در جهان هستی، حکمت و قدرت خداوندی را تماشاه کنی.
زین عرصهء اضداد مکش ننگ فسردن
گیرم همه تن صلح شدی جنگ برون آ
جهان، متشکل از اضداد است، شب و روز، تاریکی و روشنی، فقر و غنا. اگر با همه چیز مصالحه کردی، مگر در برابر نفس و ناملایمات روزگار باید به جنگ و مبارزه برخیزی. بیدل، متوجه توده ها است که در هند بالای شان ظلم می شود. به آن ها گوشزد می کند که در برابر ظلم و تعدی، صلح را اختیار نکنند، بلکه به پا خیزند و حق خود را طلب کنند. از این جا به بعد در این غزل، بیدل مبارز، آگاهی اجتماعی و سیاسی می دهد.

تا شهرت واماندگیت هرزه نباشد
یک آبله وار از قدم لنگ برون آ
به انسان های ماحول خود می گوید: شما ها به واماندگی و بیچارگی مشهور شدید، حالا وقت آن رسیده که از همت کار بگیرید، به پا خیزید وخود را از این لنگی برون آرید. دست و پای تان باید در راه به دست آوردن حقوق تان آبله کند، محنت و مبارزه را پیشه کنید و از این شهرت واماندگی برون آیید.
آب رخ گلزار وفا وقف گدازی ست
خونی به جگر جمع کن و رنگ برون آ
از کلمهء وفا، باید فریب نخوری، یعنی وقتی بتو می گویند که نوکر وفادار استی و بالادستان تو از تو رضایت نشان می دهند، این را کنار بگذار. این همه تمجید از سوی بالادستان تو از سبب فریب است و تو را در اغفال نگه می دارد و از استثمار چیزی کم نمی کند. خون بجگر جمع کن، یعنی غیرت کن و از این طلسم خود را برون آر.
تا شیشه نه ای سنگ نشسته است براه ات
از خویش تهی شو ز دل تنگ برون آ
تا وقتی که شیشه نیستی، یعنی به شیشه مبدل نشدی، سنگ استی. شیشه را از سنگ درست می کنند. بدین معنی که در حالت سنگ بودن، مفهوم تو بیهوده است، بی کمال استی. وقتی خود را از اسارت و دل تنگ نجات دادی، آن وقت به شیشه مبدل می گردی، یعنی به درد بخور می شوی، با صیقل و مصفا می گردی. در وقت اسارت، مانند سنگی، اما زمانی که از این مرحله بدر آمدی و آزادی نصیبت شد، آیینه می گردی. حالا جهد کن تا از این مرحله عبور کنی. معنی عرفانی هم همین است که، تا وقتی انسان از خودخواهی و امیال نفسانی نگذرد، به صفای باطن که آیینهء دل است نمی رسد.
یک لغزش پا جادهء توفیق طلب کن
از زحمت چندین ره و فرسنگ برون آ
بیدل می گوید: تو باید سرنوشتت را به دست خود بگیری، اگر می خواهی از زحمت همیشگی چندین ره و فرسنگ فارغ شوی، باید یکبار به مبارزه برخیزی و همت خود را در جادهء توفیق برای به دست آوردن اهداف، عیار و آماده بسازی. در راه مبارزه، ثابت قدم باش و در آن جاده، توفیق به سراغ تو می آید.
وحشت کدهء ما و من ات گرد خرام است
زین پرده چه گویم به چه آهنگ برون آ
تو با بی خیالی و خودخواهی و سبک سری، برایت وحشت کده درست کرده ای، حالا من چه گویم که از این پردهء محالات و خیالات چه گونه برون آیی. گرد و خاکی که از خرام بلند می شود، سبب وحشت شده است. ذهن تو درگیر عالم اوهام شده است.
افسردگیی نیست به اوهـــام تعلق
هر چند شرر نیستی از سنگ برون آ
از تعلقات برون آ، افسرده مباش، از عالم پندار تعلق بگسل. تو وهم داری و چنین می پنداری که به این و یا آن تعلق دارم. اگر ترا ترس فرا گرفته و به این فکر استی که متعلق به طبقهء پایینی و باید این را بپذیری، این طور نیست. اگر هنوز شرر نیستی، یعنی خود را ضعیف تصور می کنی، پس از سنگ که کمتر نیستی. از سنگ برون آ، یعنی وقتی سنگ با سنگ بخورد، جرقه ایجاد می شود، تو هم خود را بزن و آتش ایجاد کن. اشاره به توده ها است که اگر با هم متحد شوند، خشم آن ها باعث ویرانی نظام مستبد می گردد.
در نالهء خامش نفسان مصلحتی نیست
ای صافیی مطلب نفسی زنگ برون آ

بیدل، برای توده های مظلوم هند می گوید: آرام بودن شما و خاموشی تان، به مصلحت و مفاد شما نیست. شما باید هدف و مطلب تان را صاف و واضح بیان کنید. ناله و فریاد تان را بلند کنید، احتراز کنید و با تحرک باشید.
زندانیی اندوه تعلق نتوان زیست
بیدل دلت از هر چه شود تنگ برون آ
بیدل آگاه، در ختم این غزل با خود حرف می زند، ولی دیگران را نیز متوجه می سازد، او می گوید: بیدل، تو نباید زندانیی اندوه تعلقات شوی، هر چه از جنس تعلقات، چه تعلقات جسمانی و نفسانی و چه اسارات و اسیر بودن در جامعهء مستبد است، از آن ها ببُر. از هر چه که دلگیر شدی و دلتنگ شدی، و هر چه که ترا به تعلق و وابستگی بکشاند، آن را ترک کن. بیدل بزرگ، در اخیر به هر دو نوع اسارت و تعلق، هم از دید عرفان و هم از دید اجتماعی و سیاسی اشاره کرده است که نهایت هنرمندی وی را نشان می دهد. چون انسان در حیات خویش به این دو نوع اسارت روبرو می شود، بیدل بزرگ نیز در این غزل نسخه های خوبی برای رهایی از هر دو نوع را تجویز کرده است.

 

مجاز اندیشی
انسان، صاحب اندیشه است و زمانی که به اندیشیدن می آغازد، در حقیقت در های را بسوی استقلال و آزادی فکری خود باز می کند. امواجی که در ذهن انسان به حرکت درمی آید و اندیشه را به فعالیت وامی دارد، مراد و هدف نیست، بلکه نوع از اندیشیدن که حقیقت استقلالیت و آزادی را به اثبات رساند، مطرح است. ما با سطحی نگری و مجاز اندیشی، محال است که به فهم حقیقت برسیم و غواصی ما در عالم باطل، هرگز ما را به حق و حقیقت قرین نمی سازد و بیدل والاگهر درین باره می فرماید:
مجاز اندیشی ات، فهم حقیقت را نمی شاید
محال است این که حق از عالم باطل شود پیدا
مجاز اندیشی، در تمام عرصه های زندگی، یک تلاش و دست آورد بیهوده است، اما به گمان اغلب مراد بیدل عارف درین بیت همان صوفیان، زهاد و فلسفیان اند که در مجاز اندیشی گیر کرده، توجه به فهم حقیقت ندارند. اندیشه را صاحبان نظر به سه گونه بیان نموده اند. اندیشه های حقانی، ملکی و نفسانی.
از جمله مشخصات ذهن ما، یکی این است که توجه به واقعیت ها ندارد و درگیر عالم اوهام است، هم چنان علایم انحراف کنندهء دیگری نیز موجود است که ذهن ما را از واقعیت اندیشی بدور نگه می دارد و آن، تفکر ناقص، غیر قابل باور و ناممکن است. زمانی که فکر از تقویت سالم محروم شود و موثریت و کارسازی اش منحیث یک عامل نجات دهنده خنثی گردد، احساس و عواطف در انسان از رشد باز می ماند.
اسیر اندیشهء پر از توهم بودن، ناگزیر خسته دلی و غم پیشه گی ببار می آورد، ازینرو مولانای بلخ فرموده است:
جمله خلقان سخرهء اندیشه اند
زین سبب خسته دل و غم پیشه اند
خسته دلی و غم پیشه گی خلقان را مولانا، ناشی از اطاعت و فرمانبرداری اندیشه می داند، کدام اندیشه؟ اندیشهء باطل، اندیشهء پر از توهم و از مجاز اندیشی.
بیدل، این حالت را با یک تصویر بسیار جالب به نمایش می گذارد و می گوید:
عالمی بر وهم پیچیده ست مانند حباب
جز هوا نبود سری در زیر این دستار ها
بیدل بلند آشیان، به سر های مجاز اندیش و پر از اندیشهء باطل و توهم، حباب خطاب می کند و جز هوا چیزی در زیر آن دستار ها نمی بیند. تا زمانی که وحدت و هم آهنگی میان مغز و قلب انسان به وجود نیاید، و این هر دو متحد نشوند، محال است که انسان از اسارت و سخره گی اندیشه و ذهن موهوم رهایی یابد.
بیدل، آرزو می برد که انسان به تمام هستی ارادت پیدا کند و تمام آفریده ها را دوست بدارد، یعنی ارادت وی به تمام جهان هستی نه از روی جبر و ترس باشد، بلکه در باطن خود احساس احترام و احتشام کند و به این تصور که همهء هستی آفریدهء ایزد بی نیاز است و نشان از تجلی ذات بی همتای اوست، ایمان داشته باشد. پس زمانی که ارادت ما به آفریدگار جهان از روی صداقت قلبی باشد، هم او را دوست می داریم و هم آفریده های او را و در تمام طبیعت نشان از عظمت و جمال وی را نیز مشاهده می کنیم، آن گونه که بیدل با معرفت فرموده است:
عالم همه یار است تو محجوب خیالی
بند از مژه بردار یقین ساز گمان را

«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
سست بودن بنیان دوستی و روابط میان انسان ها

حضرت علی «رض» می فرماید:
" این جهان هم چون سایه سبک و تیره و ناپدیدار است، گیتی در نظر صاحبدلان به سایه می ماند که با همه فروغ و فریب تیره رنگ و با همه استقامت و قرار ناپایدار و بی درنگ است، برکس نپاید و باکس نیاساید."
اما با وجود این همه بی ثباتی، هستند کسانی که این جهان را دوست می دارند و رابطهء شان با دنیای مادی و نفس پرستی خیلی محکم و استوار است، به حدی که آن طرف دیگر ، جهان معنوی و رابطه ها و دوستی ها و دستگیری ها کاملأ ارزش های خود را باخته و به پدیده های نا آشنا مبدل شده اند. در چنین دنیایی که رابطه ها و دادو ستد میان انسان ها بر معیار انسان دوستی استوار نبست چه علتی را می توان به آن نسبت داد؟
اگر درین زمینه موشگافی کنیم به این حقیقت بر می خوریم که،با تأسف زندگی نمایشی و تحمیل شده بالای انسان ها، صمیمیت و صداقت درونی را از بین برده است، یعنی ما انسان ها در درون و باطن خود از صمیمت محروم استیم.
بیدل، که به واقعیت روانشناس است، هویت نمایشی و ارزشی انسان ها را این گونه به نمایش می گذارد:
دوستان کامروز، بهر آشنا جان می دهند
گر بیفتد احتیاج، از خویش هم بیگانه اند
این از خویش بیگانگی ریشه در آن دارد که انسان به اصالت خود نمی اندیشد، بلکه از خود یک موجود نمایشی برای فریب دادن دیگران درست کرده است و ازین کار نیز لذت می برد.
اگر به واقعیت در باطن ما صمیمیت و محبت وجود داشته باشد، ما در رابطه با خود و ماحول خود و طبیعت مشکل نمی داشته باشیم و در یک دلی و هم آهنگی قرار می گیریم. این یک امر مسلم است که زندگی ساخته گی و نمایشی فاقد صمیمیت، یک دلی و محبت است و بزرگ ترین عامل و موانعی برای خود شناسی.
ازینرو بیدل، اهل دنیا را چنین شناسایی کرده است:
اهل دنیا درتلاش غارت یک دیگراند
خانهء شطرنج را همسایه نگذارد کمین
حال آن که در انسان، پدیده های به نام عشق حقیقی و تواضع و احترام و ده ها خصوصیات شایستهء دیگر وجود دارد، اما همین انسان، تظاهر و هویت نمایشی خود را بر اصالتش ترجیح می دهد و ازین کار لذت می برد. برداشت و تصویر بیت بالا، از بنیاد رابطهء انسان های ماحول بیدل است که بر سوء نیت، آزار، خشونت و نفرت قرار دارد.
درک حقیقت دیگر که مربوط به شخصیت سازی انسان ها می شود، نیز قابل یادآوری است. ما همیشه می کوشیم تا شخصیت عاریتی و خوش نمای را برگزینیم و آن را از روی حسرت برای دیگران جلوه دهیم، اما از شخصیت و هویت اصلی خود که در پس پرده داریم و سبب سرافکندگی و انفعال و حقارت باطنی ما می شود، فرار می کنیم.
بنابر این اصل،بیدل، ظاهر و باطن خلق را به بسیار زیبایی معرفی می کند:
باطن این خلق کافرکیش، با ظاهر مسنج
جمله قرآن در کناراند و صنم در آستین

 

ادامه دارد

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۲۷          سال  چهــــــــــــــــــاردهم             جدی۱۳۹۷          هجری  خورشیدی   اول جنــــــــوری   ۲۰۱۹