قسمت چهارم
پیرامون بیگم
یکی ازالقاب مطرح زبان مغولی که پسوند نامهای زنان شد، بیگم است.
بیگم
"بیگم . [ ب َ / ب ِ گ ُ ] (ترکی ،ص ، اِ) (اصل آن بکسر گاف است بمعنی بیگ
من چنانکه خانم نیز بمعنی خان من است. لکن متداول بضم گاف است ) تأنیث بیگ
. مؤنث بیگ . (ناظم الاطباء). لقب گونۀ است که در آخر اسم زنان آید: فاطمه
بیگم . (یادداشت مؤلف- دهخدا- ). عنوان زنان ارجمند. خانم . خاتون . بی بی
. بانو. سیده خاتون . ستی . خدیش . کدبانو. و بیگم بیشتر به علویه ها
گویند. (یادداشت مؤلف - دهخدا- ). لقب زنان نجیب و محترم . (ناظم
الاطباء). || زن بیگ (و میم درین لغت برای تأنیث است )، چنانکه خانم زن
خان باشد . . .
لقب بیگم، با تأثیر پذیری از نفوذ مغولها در هند نیز رایج بود. در کتاب های
معطوف بر زمانۀ حکمروایی مغولان هند با بسا نامها مواجه می شویم که با توجه
به فضای متفاوت با افغانسنان، در آنجا نام ها پنهان نمانده اند. برخی از
آنها را سید قاسم رشتیا در حاشیۀ برخی رویدادهای سدۀ ۱۸(۱) و عبدالحگیم
طبیبی در کتاب تیموریان هرات آورده است(۲)
در نوشتۀ پژوهشی دستگیر نایل زیرعنوان"قصه های از تاریخ وهنر" از کتاب
"دختران هند" نامهایی را آورده است که نه تنها درشناسایی نام زنان مغولان
هند کمک کننده است، بلکه تأثیر وحضور انها را در افغانستان نیز می نگریم.
وی مینویسد:
".. . درکتاب (دختران هند) تالیف دوکتور علی محمد خان، اسامی بسیاری از
شاعران زن دربار مغولان امده است که یا شاعر بوده اند و یا اهل سیاست و
فرهنگ. که شعر فارسی می سروده اند وچراغ دود مان هنر پرور مغلی را باروغن
اندیشه های خود فروزان نگهداشته بودند از انجمله رضیه سلطان وبسیار دیگر که
اهل سیاست بودند و گلبدن بیگم، حمیده بانوبیگم؛ مریم زمانی،زیب النسا ء
بیگم،ستی النسا ء بیگم سلیمه سلطان بیگم،جهان ارا بیگم و دهها تن دیگر شاعر
بودند وهنر پرور وپاسدار فرهنگ و زبان فارسی. از زنان دیگری هم در این کتاب
نام برده شده که طبع شاعری داشته و یا از شاعران حمایت میکرده اند. از جمله
می توان از رانی خورشید، ماهم انگه ؛چاند بی بی روشن اراء بیگم مغلانی بیگم
نادره بیگم ملکه بانو لطف النساء بیگم وممتاز محل نام برد.در بخشهای گذشته
سرگذشت و سروده های نورجهان بیگم،زیب النساء بیگم ،سلیمه سلطان بیگم،جهان
اراء بیگم وستی النساء بیگم معرفی شده بود . . ."(۳)
سزاوار یادآوری است که لقب های بیگم وآغا به عنوان یکی از نمونه های در هم
آمیختگی فرهنگی در حوزۀ بزرگی معمول بوده است. درحوزۀ بزرگ خراسان زمین، به
ویژه تیموریان هرات، در هند و در کابل، نام ها والقاب نمون های آنرا می
یابیم. در ترکیه نیز هنوز حضور دارد. با نگاهی به پیشینۀ آنها در کابل، نام
ولقب یک تن از زنان امیر دوست محمد خان را می یابیم:
"سایره سلطان بیگم زوجۀ امیرمحمد خان بن محمد کبیرخان بن محمدامیرخان
بود.مراسم مسنون نکاح وعروسی اودرباغ علی آباد محل پوهنتون (دانشگاه) حالیه
که ملکیت ورثۀ وزیر شاه ولیخان بود، باتمام رسیده بود. شوهرش درجوانی فوت
شد."(۴)
عایشه بیگم دختر شیرعلی خان (۵)
دخت محمود شاه، عاجز سید عالی نسب (۶)
از وی با نام ونشان مخفی بدخشی و زیب النسأ (۱۲۵۵ – ۱۳۴۲) نیز یاد شاه است.
این بیت ها از اووست:
بشکند دستی که خم در گردن یاری نشد
کور به، چشمی که لذتگیر دیداری نشد
صد بهار آخر شد و هر گل به فرقی جا گرفت
غنچه باغ دل ما زیب دستاری نشد
هرکه آمد در جهان بودش خریداری، ولی
پیر شد زیبالنّساء او را خریداری نشد
مدتی پسوند بیگم بر نام دختران محمد ظاهر شاه حضور داشت.
زیرعنوان فرزندان اعلیحضرت همایونی سال ۱۳۱۴ از نخستین دختر او اینطور یاد
شده است:
شهزاده بیگم بلقیس (۷)
همچنان دوسال پسانتر در سال ۱۳۱۶ نیز لقب بیگم مروج بود. چنانچه از دختر
دوم او، شهزاده بیگم مریم نام برده شده است. (۸)
واین شهزاده بیگم ها چند سال بعد تر شاهدخت لقب گرفتند. در بارۀ ترک گفتن
لقب بیگم و جایگزینی آن با شاهدخت، این احتمال وجود دارد که هنگام پذیرش
لقب بیگم، هنوز خانوادۀ سلطنتی تأثیر نام گذاری های زمانی قرار داشتند که
دردیره دون هند به سر می بردند.
اما پس از مدتی رغبت به پذیرش نمونه هایی نشان دادند که درایران رواج داشت.
خطاب ها ولقب هایی را از این نمونه دیدیم، در بیش از نیم سدۀ پسین حدود
مراجعه به آنها کاهش یافته است. از آنجمله است. لقب های سلطان برای زن،
همچنن آغا و بیگم.
لقب بیگم اگر از دربار رخت بربست، نام ولقبی شد بر برخی خدمتگاران خانواده
ها.
باری در بالا یادآوری نمودیم که بسا نامها ترکیبی اند، با آنکه لقب بیگم از
رواج پیشینه افتاده است، اما مراجعه به نامدارانی مانندگوهر شاه بیگم همسر
سلطان حسین بایقرأ به دلیل توجه او به فرهنگ، به درستی طرف توجه قرار گرفته
است. از آن جمله است نام دانشگاه گوهرشاد بیگم. در این سطرها:
"همین چند هفته پیش دختر دانشجویی را که در دانشگاه گوهرشادبیگم درس می
خواند و رفته بود به زادگاهش جاغوری به نزد خانواده، دزدیدند. پدر و مادر
بیست شبانه روز را چنان بیست سده شکنجه در منجنیق عذاب گذشتاند و بعد جسد
دختر جوان خود را یافتند! دانشجوی جوانی را کشتند که هزار آرزو در دل
داشت." (۹)
ادامه دارد
منابع
.....
۱- سید قاسم رشتبا. افغانسان در قرن ۱۸ .مجلۀ آریانا ص ۳۲.کابل. سال ۱۳۳۵
۲- عبدالحگیم طبیبی.تیموریان هرات.
۳- دستگیر نایل. قصه هایی از تاریخ و هنر - بخش سوم. تارنمای خراسان زمین
٢٣ میزان (مهر) ١٣٩١
۴- عزیزالدین وکیلی پوپل زایی. کتاب دارالقضأ در افغانستان. ص ۳۸۳
۵- معصومه عصمتی.انکشاف موقف زن از زمان احمدشاه ابدالی الی سلطنت امير
عبدالرحمانخان"ص ۷۷.
۶- تاریخ ادبیات افغانستان. نوشتۀ محمد علی کهزاد، علی محمد زهما، علی احمد
نعیمی، محمد ابراهیم خان صفا، میرغلام محمد خان غبار. ص ۳۸۳ شاعره ها.
۷- سالنامۀ سال ۱۳۱۴ ص ۲
۸- سالنامۀ سال ۱۳۱۶ ص ۵
۹- پرتو نادری. وچنین گفت رامسیس .
|