قتل نادر شاه:
نادر شاه به ساعت سه بعد از ظهر ۸ نوامبر ۱۹۳۳ در حالیکه در درون
محوطه ای قصر سلطنتی از جوانان دیدن میکرد به قتل رسید.
فردای آنروز بودار از موضوع گزارش میدهد. او میگوید که متعلمین لیسه ای
جرمنها و لیسه ای استقلال به منظور اجرای یک مسابقه ای فوتبال در صحنه
حضور داشتند. یکی از شاگردان بالای شاه شش مراتبه فیر نموده است که پنج
گلوله به جان او اصابت کرده است. وزیر دفاع و ولیعهد از صحنه فرار
نمودهاند. بودار علاوه میکند که کمتر از دو ساعت بعد از قتل شاه، شاه
جدید تعیین گردید.
وزیر دفاع علاقه داشت که
خودش به پادشاهی برداشته شود ولی میدانست که در آنصورت در شخص صدراعظم یک
رقیب خطرناکی خواهد داشت. به همین علت او پیشنهاد نمود که ولیعهد، شهزاده
محمدظاهر شاه و یگانه فرزند محمدنادر شاه، که ۱۹ سال عمر دارد جانشین پدر
گردد. این پیشنهاد از جانب همه پذیرفته شد. بودار یاددهان میگردد که این
ترور، که درست یک سال بعد از قتل غلامنبی چرخی صورت گرفته است، سومین
تروری است که در ظرف چند ماه اخیر توسط شاگردان مکتب جرمنها (مکتب نجات)
انجام یافته است و میگوید که قاتل، عبداخالق، هزاره میباشد.
در راپور دهم ماه نوامبر ۱۹۳۳ وزیرمختار مینویسد که مراسم تشییع جنازه ای
نادر شاه ساعت یازده قبل از ظهر روز قبل، بدون آنکه شاه جوان و وزیر دفاع
برای ادای احترام حاضر شوند، اجرا گردید. او اضافه میکند که بدین مناسبت
از جانب وزارتمختاری اکلیل گلی فرستاده بود. ژوزف هاکن (Josephe Hackin)
نیز دسته گلی به نام دفتر [DAFA – مخفف نام هیأت باستانشناسی فرانسه در
کابل] فرستاده است.
به تاریخ ۱۶ نوامبر بودار گزارش داد که عبدالخالق برای داکتر ترکی ای که به
منظور زنده نگه داشتن او نزدش آورده بودند، گفته است که من از آنچه کردم
نادم نیستم. من وظیفه ای خویش را انجام دادم. جواب خون به خون داده میشود.
در گزارش بیستم نوامبر ۱۹۳۳ بودار مینویسد که صدراعظم به پایتخت بازگشته
است. حکومت اقوام را برای اشتراک در مراسمی که به مناسبت جلوس محمدظاهر
شاه بر تخت سلطنت ترتیب گردیده است دعوت نموده است. بدین مناسبت خیمههای
متعددی در چمن (حضوری) افراشته شده اند. اما تعدادی از اقوام حاضر به آمدن
نیستند مگر اینکه از پرداخت مالیه معاف گردند و یا اینکه برای شان جبران
خساره تادیه گردد.
به تاریخ دوم دسمبر ۱۹۳۳ بودار مینویسد که سرکوبی ای خونین در جریان است.
از قتل نادر شاه به این طرف وحشتناکترین رژیم ترور در کابل حکمفرما
میباشد مردم بلاوقفه روانه ای زندان میشوند، شکنجه میگردند و اعدام
میشوند. هیچگاهی جاسوسان و جلادان به این اندازه مشغول نبوده اند. یک
اتهام جزئی کفایت میکند که تمام اعضای یک فامیل به سیاهچال انداخته
شود.... صدراعظم با استفاده از کمتجربگی و ضعف شاه جوان رفتار ظالمانه و
جابرانهتر از سابق اختیار نموده است. به منظور به دست آوردن نام همدستان
قاتل نادر شاه، شکنجه ای زندانیان به صورت مسلسل ادامه دارد و امر شده است
که پس از اعتراف، زندانیان از بین برده شوند. در کابل فضای اختناقآوری
حکمفرما است. آغاز قیود شبگردی که بعد از قتل، از ساعت ۸ شب آغاز میشد به
ساعت ۱۰ شب تبدیل گردیده است. پخش شبنامهها در شهر جریان دارد.
به تاریخ نزدهم دسمبر بودار از حلقآویز شدن شانزده جوان به جرم همکاری با
قاتل خبر میدهد. اما در باره ای شخص قاتل، عبدالخالق، میگوید که او
مخوفترین شکنجهها را متحمل گردیده است: جلادان اولاً چشمان او را از حدقه
برون کشیدند، پس از آن بینی و زبان او را بریده دستها، پاها و "دیگر
چیزهای" او را قطع کردند. بالآخره چون مجرم در حال نزع بود او را با
سرنیزه کشتند. پدر مجرم و مدیر مکتب نیز اعدام گردیدند. ولی معیین وزارت
معارف، که او هم به اعدام محکوم شده بود، مورد عفو قرار گرفت و محکوم به
زندان ابد گردید. در چمن (حضوری) تقریبا پانزده هزار نفر جمع شده بودند.
برای خارجیها اجازه ای اشتراک داده نشد اما من حقیقت بودن این وقایع را
ضمانت میکنم.
در جریان ۱۸ ماه، گزارشات البر بودار که ما درین جا مقدار خیلی اندکی از
آنها را درج نمودهایم نشان میدهند که دولتیکه در سالهای ۱۹۲۹-۱۹۳۱ در
کابل تأسیس گردید بیاندازه متزلزل بود. این اسناد بالای حیات سیاسی و
اجتماعی در افغانستان در ختم سال ۱۹۳۲ و سال ۱۹۳۳ روشنی کامل میاندازند.
این اسناد قتل نادر شاه را در چوکات وقایع و حرکات گوناگونی مانند حس
انتقامجویی چرخیها و هواخواهان شاه امانالله، تنفر افغانها از
انگلیسان، ناامنی مداوم و وضع ناآرام اقوام، علاقه ای قسمتی از طبقه جوان و
روشنفکر کابل به یک سیاست لیبرال و ملیگرا توضیح میکند. البته مداخلات
محتاطانه ولی حقیقی اتحاد جماهیر شوروی را که میکوشید اوضاع را در شمال
مختل سازد نیز نباید از نظر انداخت.
باب هشتم
افغانستان از دیدگاه رونی دولو
۱۹۳۴ – ۱۹۳۶
ادامه دارد..... |