«شعله جاوید و خاکستری بجا مانده از مائوئیسم افغانی» عنوان "نقد گونه" ی است به قلم علی امیری که به تاریخ ۲۶ دسامبر در سایت بی بی سی فارسی انتشار یافت. البته نقد همه جانبه جنبش شعله جاوید در افغانستان نیازمند مواد و آرشیف است که متأسفانه هنوز وجود ندارد و از این رو بررسی و نقد آن جنبش همواره با کمبود های جدی همراه است. اما از آنجایی که فقدان نقد به طور کل در سرتاسر مطبوعات افغانستان سایه افکنده، باید"نقد گونه" ها را نیز غنیمتی شمرد برای تبادل افکار. و اما، چرا مقاله امیری با وجود اشاره به موضوعاتی مهمی چون کیستی افراد در شعله جاوید و چگونگی انشعابها در این جریان،
رویکرد سیاسی چپ به قدرت و مسأله دولت، زبان و گفتمان سازمان ها سیاسی و وضعیت فعلی گروه های سیاسی ای منسوب به جریان شعله جاوید، هنوز یک نقد گونه ی بناشده بر شایعه و روایت های شفاهی است تا نقد استوار بر اسناد تاریخی قابل اعتبار؟
من در این نوشته به سه مورد از این نوع کمبود ها اشاره خواهم کرد، البته نه برای دفاع از اشتباهات شعله جاوید و یا حمله به دوست قدیمی ام امیری، بلکه با این هدف که این بازنگری و نقد در مسیر سالمتر و آموزنده تر ادامه یابد. گرچه به نظر می رسد که همین حالا هم این بحث داغ تر از آن شده است که من تصورش را می کردم. علی امیری در صفحه فسبوکش شعله یی ها را مگس هایی خوانده که فقط "وزوز" می کنند و باعث "آلودگی" صوتی می شوند. با چنین زبانی تصور نمی کنم هیچ بحثی به جایی برسد. من اما در این نوشته فقط به مقاله آقای امیری که در وبسایت بی بی سی انتشار یافته نگاه می کنم. امید وارم بتوانیم این بحث را به مسیری اصلی اش برگردانیم. زیرا اگر پدیده های سیاسی ـ اجتماعی بازبان متناسب و در متن تاریخی خود بررسی و نقد نگردد، نه تنها قادر به
شناخت موضوع خود نیست، بلکه می تواند ابهام آفریند و منجر به هیچ فهمی یا کج فهمی شود.
اطلاعات نادرست
امیری می نویسد که "نام اصلی شعله جاوید سازمان جوانان مترقی" و شعله جاوید "ارگان نشراتی" این سازمان بود. هر دو ادعا درست نیست. هفته نامه شعله جاوید "ارگان نشراتی" سازمان جوانان مترقی نبود، زیرا در آن زمان سازمان جوانان مترقی یک سازمان کاملا مخفی بود، طوری که تعداد بسیار اندکی از رهبران جریان شعله جاوید عضو این سازمان بودند و بقیه حتی از موجودیت آن حتی خبر نداشتند. و دقیقا همین مسئله باعث انشعاب گروه "پس منظر" شد. شعله جاوید نام هیچ سازمان سیاسی نبود و نیست بلکه نام یک هفته نامه بود که در مرور زمان عنوانی شد برای کل جنبش الهام گرفته از خودش.
در مقاله آقای امیری آمده است: « ناب گرایی های ایدئولوژیک سبب شد که فرقه کوچک شعله جاوید به ده ها گروه کوچک تجزیه شود که به نام های سازا، ساما و راوا خوانده می شد.» این درست است که انشعاباتی از جریان شعله جاوید صورت گرفت، اما اینکه آن گروهای انشعابی سازمانهای "سازا، ساما و راوا" بودند از پایه نادرست است.
"سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان" (سازا) از بطن "محفل انتظار"، که به نام "ستم ملی" معروف است، ایجاد شد. نظریه پرداز اصلی "محفل انتظار" طاهر بدخشی بوده است که در سال ۱۳۵۴ ازحزب دموکراتیک خلق افغانستان جدا شد. از "محفل انتظار" یک سازمان کوچک دیگر نیز انشعاب کرد که خود را "سازمان فدائیان خلق افغانسان" (سفزا) می نامید. یکی از افراد مهم این سازمان مولانا باعث بود که اعدام گردید. گرچه بدخشی نیز توسط حفیظ الله امین زندانی و سپس ناپدید شد، "سفزا" و "سازا" به دولت آن وقت تسلیم شدند و بعضی از رهبران آنها، همانند محبوب الله کوشانی و بشیر بغلانی، تا به مرتبه وزیر در دولت خلق و
پرچم ارتقأ یافتند. آن طوری که بیان شد، "سازا" هیچ رابطه ای با جریان "شعله جاوید" نداشته است.
و اما درباره "سازمان آزادی بخش مردم افغانستان" (ساما) باید گفت که این سازمان محصول ائتلاف افراد و محافل مختلفشعله یی با گرایش های گوناگون بود و بعد از کودتای هفت ثور ایجاد گردید. تشکیل ساما تلاشی بود برای ایجاد وحدت میان گروه های انشعابی از بدنه شعله جاوید، نه اینکه خود این سازمان از جایی انشعاب کرده باشد. هدف ساما عمدتا مبارزه مسلحانه به خاطر سرنگونی دولت وابسته شوروی آن زمان و کسب آزادی افغانستان بود.
نادر علی پویا، یکی از رهبران ساما، در هنگام بازجویی در زندان در پاسخ به این سئوال که آیا او حاضر است "جنایت و اعمال باند ساما و اندیشه های انحرافی مائو را به اطلاعات جمعی" برساند، چنین گفت :
"محترما! سرنوشت من به ترتیبی بوده که عضو سازمان آزادیبخش مردم افغانستان شوم. برای مردی در موقعیت من شرم آمیز خواهد بود اگر عضویت خود را ناشی از اشتباه انتخاب و تصادف نامیمون بداند. به اساس تمهید بالا از عضویت و سهم گیری خود در حد توان در ساما پشیمان و نادم نمی باشم. تا جایی که به من معلوم است ساما و از جمله خودم با اندیشه ای مائو کدام تعلق خاطر و گرایش متعهدانه ندارم. این مسئله را صرف غرض توضیح در پیشگاه قضاوت سیاسی تاریخ [یاد] نمودم." (رزاق مامون. ۲۰۰۹).
"راوا" مخفف اسم "جمعیت زنان انقلابی افغانستان" به انگلیسی (Revolustionary Association of the Women of Afghanistan) است. این سازمان از شعله جاوید انشعاب نکرد، بلکه در سال ۱۳۵۶ به صورت مستقل حول مسائل زنان تشکیل شد[1].
گروه هایی که از سازمان جوانان مترقی انشعاب کرده بودند، عبارتند از گروه معروف به "پس منظر" به رهبری انجنیر عثمان (امیری به این گروه اشاره می کند. اما باید گفت که انجنیر عثمان در امریکا درس خوانده بود نه در چین چنانکه امیری می نویسد)، گروه "انتقادیون" که بعد ها به تشکیل "سازمان رهایی افغانستان" به رهبری داکتر فیض منجر شد. داکتر فیض توسط حزب اسلامی گلبدین در پاکستان ترور شد، گروه "اخگر" به رهبری فردی بنام انجنیر توریالی که در کنر توسط رژیم خلقی کشته شد. این گروه چون نشریه ای را به نام اخگر بیرون می داد به گروه اخگر معروف شد و "سازمان رهایی بخش خلقهای افغانستان" (سرخا)، یکی از رهبران سرخا صادق یاری بود که در تصفیه های پس از کودتای حزب خلق دستگیر و ناپدید شد.
خشونت و اهانت کلامی
علی امیری شعله جاوید را بدون هیچ گونه توضیح و استدلال و "شاهد مثال" ی یکی از "بانیان خشونت کلامی" می داند. اگر منظور امیری از "خشونت کلامی" زبان دگرگونی خواه و رادیکال در برابر خشونت ساختاری حاکم در جامعه است، باید تأکید ورزید که این تنها زبان شعله جاوید نبود، بلکه زبان تمام جنبش های آزادی بخش آن دوره بود که در سرتاسر جهان خواهان براندازی ساختارهای غیر عادلانه و سنتی بودند. در افغانستان. اما، همه می دانیم که رهبران شعله جاوید ـ که گاه بنام چپ مقاومت نیز یاد می شود ـ در مقابل خشونت سیاسی خلق و پرچم غافل گیر شدند، چراکه بسیاری از رهبران این جریان از رویکرد مسلحانه پرهیز می کردند و استراتژی متفاوت داشتند. و دقیقا همین گرایش باعث شد که آنها در برابر تصفیه های خونین حزب دموکراتیک خلق دست به اسلحه نبرند. در حالیکه قدرت بسیج
اجتماعی شعله یی ها در دهه های۵۰ و ۶۰ شمسی اگر بیشتر از جناح های "خلق" و "پرچم" و اسلامیست ها نبود، کمتر هم نبود.
و اما زبان و بیانی را که خود امیری در مقاله اش به کار می برد، زبان صراحتا بی پروا و توهین آمیز است. او می نویسد:
«جنبش چپ در افغانستان سرنوشت کمیک ـ تراژیک داشت؛ [این سرنوشت] ترکیبی بود از ساده لوحی و بلندپروازی و توحش معصومان و رمانتیسم ناشیانه که تا مرز بلاهت می رسید. در میان طیف گسترده گروه های چپ در افغانستان "شعله جاوید" اما، این ویژگی ها را یک جا نمایندگی می کرد.» (همانجا)
نخست باید گفت که این شیوه بیان مناسب توصیف حالات روحی شخصیت های مالیخولیایی دررمان است نه مناسب یک تحلیل سیاسی از یک جنبش اجتماعی ـ سیاسی مشخص. در یک تحلیل سیاسی زبان باید دقیق، صریح و دارای حیطه ی معنایی مشخص تر و محدود باشد تا مخاطب آسان تر بتواند مفهوم را درک کند. دوم، «بلاهت»، «رمانتیسم ناشیانه» و "توحش معصومانه» توهین آمیز است. سوم، این اصطلاحات هیچ چیزی را در مورد اشتباهات جریان "شعله ی جاوید" به عنوان یک جنبش اجتماعی به آگاهی مخاطب اضافه نمی کند.
امیری رهبران شعله جاوید را توبیخ می کند که چرا از آموزه های مارکس نیآموخته اند و این جمله را از مانفیست حزب کمونیست نقل قول می کند: "هر آنچه مقدس است دنیایی می شود، هر آنچه سخت و استوار است دود می شود به هوا می رود." مارکس این جمله را در پیوند با رشد سرمایه داری و پویایی آن در مقایسه با دیگر نظام های اجتماعی قبل از سرمایه داری نوشته است. و این چه ربطی به "دودشدن و" و به "هوارفتن" شعله یی ها دارد؟ جنبش های سیاسی و اجتماعی محصول زمان و روابط اجتماعی ی اند که در بستر آن زاده می شوند و جریان شعله جاوید هم از این قاعده مستثنا نیست.
شاید امروز میراث جریان شعله جاوید "بسیار فقیر و تهی مایه" به نظر رسد. اما د حقیقت چنین نیست. زیرا باوجودی که نوشتن هرکلمه برای رهبران شعله جاوید بخشی از مبارزه بود و مثل یک گام در مسیر سخت و ممنوع می توانست به قیمت جان شان تمام شود، تقریبا تمام آنها روشنفکران اهل قلم بودند، و حجم یاد داشت ها، اشعار و مقالات به جا مانده، با اینکه بسیاری از نوشته های شان در پنهانگاها ناپدید و نابود شد، بیانگر پرمایه گی آنها است. یکی از انتقاداتی که بعضی ها اکنون به آنها وارد می کنند این است که آنها بیش از حد روشنفکر بودند.
شاید یک یادآوری مختصر مسئولیت و دشواری نوشتن را در آن زمان روشن سازد: زمانی که عزیز طغیان در دهمزنگ تحت تعقیب نیروهای امنیتی قرار گرفت (۱۳۵۸)، به خاطراینکه اسناد و نوشته هایی را که او با خود داشت در دسترس رژیم قرار نگیرد و باعث افشای همرزمانش نشود در برخورد مسلحانه با نیروهای رژیم جانش را از دست داد.
ساختار آشفته
اولین شماره نشریه شعله جاوید به صورت هفته نامه به سردبیری داکتر رحیم محمودی ۱۴ حمل ۱۳۴۷ انتشار یافت، یعنی ۴۵ سال پیش از امروز. نویسندگان این هفته نامه روشنفکران برجسته چون استاد واصف باختری، عین علی بنیاد و انجنیر عثمان و دیگران بودند. اما پس از انتشار
۱۱ شماره، زمانی که این نشریه نفوذ گسترده ای- مخصوصا در محافل دانشجویی و کارگری پیدا کرد و باعث دامن زدن به شورش ها و اعتصابات شد، به تاریخ ۲۵ جوزای همان سال همزمان با دستگیری گسترده رهبران این جریان از سوی دولت وقت متوقف شد.
اما نشریه یی که ا کنون، پس از ۴۵ سال، به نام شعله جاوید منتشر می شود ارگان مرکزی یک حزب سیاسی است که ادعای کمونیست بودن دارد و یکی از بسیار گروه ها و نشریات منسوب به جریان شعله جاوید است. در حالیکه شعله جاوید در ۴۵ سال پیش یک نشریه دموکراتیک و مربوط به کل این جریان بود نه ارگان مرکزی یک سازمان سیاسی. در فاصله ی این دو دوره ۴۵
سال تاریخ خونین پر از مبارزات مخفی، اسارت و شکنجه و کشته شدن هزاران فعال سیاسی وجود دارد.
این که امیری بدون توجه به تعدد و تفاوت تمام سازمانها، محافل و نشریات منسوب به جریان شعله جاوید که هرکدام رسما اسامی خاص خود را داشتند و دارند، و بدون توجه به فراز و نشیب یک دوره تاریخی خونین ۵۵ ساله، و صرفا به خاطر شباهت اسم یک نشریه، همه چیز را روی هم می ریزد و نتیجه گیری می کند که آنها "وحشی"، "ساده لوح" و "تهی مایه" تا مرز "بلاهت" بودند، هم در تضاد با اخلاق نویسندگی و هم در تضاد با روش تحلیل و نقد است.
علاوه بر این، چنین آشفتگی ساختاری هدف خود نقد را نیز نقض می کند. زیرا مخاطب از آغاز تا پایان نمی تواند بفهمد که آیا منظور امیری از شعله جاوید "سازمان جوانان مترقی" است، کلیت این جنبش است، نشریه شعله جاوید در ۴۵ سال پیش است یا نشریه ی که به همین نام اکنون نشر می شود است، و یا منظور او کدام سازمان و یا نشریه دیگری منسوب به جریان شعله جاوید است.
به هر حال، ما نیازمند گفتمان انتقادی سازنده، که به پذیرش "دیگری" و آموختن از اشتباهات می انجامد، هستیم نه گفتمان تهاجمی و نفی کامل و توهین "دیگری" که ریشه در دوران جنگ و فرهنگ قبیلوی دارد. و مهمتر از همه، نباید فراموش کنیم که پیش از هر تحلیل و نقدی باید خود ما از موضوع مورد تحلیل و نقد، آگاهی درست حاصل کنیم. امیری اهل مطالعه است و شور نوشتن دارد. امید وارم که خودش الگویی غنامندی فکری و دیگرپذیری شود، دیگر پذیریِ که جامعه ما هنوز از آن محروم مانده است.
[1] http://en.wikipedia.org/wiki/Revolutionary_Association_of_the_Women_of_Afghanistan |