با ملاحظه به شرایط و اوضاع آنروزی میبینیم که عده محدود از روشنگران وقت توانستند مخفی شوند یا مجبوراً وطن را ترک نمایند که فیض محمد کاتب، عبدالهادی داوی، عبدالرحمن لودین، مولوی واسع اخوندزاده، میر سید قاسم خان و.... شامل آن نبودند مولوی اخوند زاده متاسفانه اعدام شد و کاتب بدست علمداران جهل و وحشت شدیداً لت و کوب گردید . انیس مجبور شد مدتی درآن جریده کار نمود تا زمینه مساعد گردید و او کابل را توام با خرابی وضع صحی ترک نموده توانست .
« مهاجرت از کابل به سوی جنوبی ( پکتیا ) ، امکاناتی را در اختیار او گذاشت که برای کار بعدی خویش (پس از میان رفتن جر یدۀ انیس) بیندیشد. در آنجا او مشغول جمع آوری اطلاعات گردیده و در کنار اطلاعات قبلی خود، بعدأ در پرتو تصورات و معیارهای خودش در چارچوب اوضاع حاکمیت نادر خان و برادرانش، کتاب « بحران و نجات « را نوشت
« ۱۹
در اخرین اثر پر بها خود انیس همچو فیض محمد کاتب با نهایت ژرف بینی و عمق واقعیت زمان را منعکس نمود او در مقدمه کتابش نوشت: " قلم هیچ افغان وطندوست بنوشتن حوادث و وقایع مولم اغتشاش گذشته که در تاریخ وطن بدون اراده ثبت شده است به آسانی اقدام کرده نمیتواند و اگر نوشت حتماً حالت روحی او بزیر کابوس های گوناگون وجدانی خواهد رفت...." او شورش های شوم و نحس که منجر بر تسلط حبیب الله کلکانی و حلقه او گردید "منحوس ترین روزگار وطن"
میداند که واقعیت هم چنین بود. او علل شورش را نه به علت" رمیدن ملت از اصلاحات و تعلیم و تمدن" بلکه " نتیجه سوء ادارهء متوالی همان دوره" میشمارد و مینویسد:
" افراط و عدم توافق جریانات حکومت با آرزو های ملت، غلطی های فاحش و مدهش تطبیق، سوء اداره و بسی نظمی هیت ظبط و ربط،پیدا شدن احزاب و دسته جات و مخالفت کردن آنها با حکومت بود .... علت این بحران (اغتشاشاتی که منجر به از بین رفتن نظام امانی گردید) چیست. آیا در حقیقت نفرت ملت از اصلاحات و تعلیم و تمدن بود ؟ یا اینکه علت اصلی رسیدن ملت از یک عالم سؤ اداره و غلط های فاحش افراط و تفریط بود ؟
..."
جواب این سوال برای هر کسی که جریانات دورۀ ده ساله امان الله خان را از نظر بگذراند، به خیلی آسانی واضح میگردد، که در حقیقت نه ملت از اصلاحات رمیده است؛ بلکه قیام ملت نتیجهء سوء اداره گی های متوالی همان دوره بود.... قسمت دیگر که موجب نفرت یا پیدا شدن حس جدائی ملت از حکومت گردید مسئلهء مخالفت موادپروگرام یا آرزوها واحتیاجات ملت بوده است...گویا همین رویه های افراط کارانه و غلطیهای مدهش اداری بودکه حس نفرت و جدائی را بین حکومت و ملت پیدا گردید... در علت و سببی که این شورشها راباین مطالبه وادار ساخته بودخواهیم دید که آنها حق به جانب هستند.اگر به
اوضاعی که حکمران جنوبی (امرالدین ـ ا لمر) برای معرفی قانون رویکار کرده بود، نظر تعمق اندازیم چه همیشه وقیکه اسم شرع شریف و یا قرآن مجید در بین میآمد خودش صدا میزد که " العیاذ بالله"قرآن شما کهنه شده است شریعت بکار نیست حرف از قانون بزنید ... که جریانات آندوره سرتا پا بصورتی تطبیق میافت که باید ملت را به غضب میآورد" ۲۰.
دکتورعبدالرحمن زمانی در رساله شان (بازنگری دورهء امانی و توطعه های انگلیس) با افشای بیشترو بیشتر حقایق در سقوط دوره امانیه پرداخته و کارنامه های حضرت محمد صادق خان مجددی، فضل عمرخان مجددی(حضرت شوربازار)، قاضی عبدالرحمن پغمانی، قاضی فضل الحق، قاضی عبدالقادرپغمانی، عبدالحنان ومحمد حیان پسران قاضی عبدالرحمن وهم سردارعبدالعزیز وزیر حربیه، سردار شیراحمد شیرزاد، سردار محمد عثمان، سردار عبدالقدوس اعتماد الدوله، سردار شاه محمود و سردارهاشم برادران نادرخان,
سرداراحمد شاه خسراعلیحضرت ظاهرشاه ,والی علی احمد لویناب ( پسرماما وشوهر خواهرامان الله خان)، والی احمدعلی لودین، محمود سامی وامرالدین یا امیردین (جاسوس بریتانیه) حکمران جنوبی، محمد گل مومند ودیگر مارهای پرخط و خال داخل دربار و خیانت آنها پرده بر میدارد او نامه را که سردار شیرزاد به حافظ سیف الله نماینده بریتانیه سپرده نقل مینماید که:
"منتظر آن روزی هستند که کابل توسط حکومت انگلیسها اشغال شود و افغانستان توسط یک سیستم معقول حکومتی اداره شود" ۲۱
بدین گونه هشت دهه بعد براسنادی دست یافتیم که بیانگر خیانت معتمدین درباری، روحانیت رجعت گرا و مغرض ،مامورین خاین و بلاخره مداخله غیر مستقیم بریتانیه را ثابت مینماید.امان الله خان میراث خوار یک دولت فاسد، رشوه خوار، ظالم، یکه تاز، منافق ، چاپلوس، توطعه گر، جاسوس مشرب و... و همچنان اقتصاد متورم و بیمار بود وقتا اعمال عقب پرده کارمنان عالی رتبه دولت اورا بررسی میکنیم خواهی نخواهی مامورین زیر دست و پائین رتبه پناه گاه مطمئن برای فساد و رشوه و ظلم و ستم داشتند.« چهار کلاها» « نامگیرکها» و ... دوره عبدالرحمن خانی هنوز در دولت بودند و روشنفکر و روشنگر مشروطیت دوم و اول نمیتوانست فوراً جای همه را پر نماید.
شادروان انیس با عناوین " سوء اداره و بی نظمی هیت ظبط و ربط، مشکلات تاسیس، سوء انتخابات،نبود قواعد داخلی در دوائر، مفقودیت نظام دفتری، قلت رجال کار، استفاده نا مشروع، نشاءتهای احزاب و مخالفت هایشان،حکومت و ارباب نفوذ، حزبیتهای دیگر،احزاب شخصی و یا فردی، حزبیتهای دربار" همه مشکلات داخلی را تشریح و توضیح میدهد ومهمترین آنرا چنین جمع بندی نمود، با طرح برنامه های اصلاحی که یقینأ تغییرات بزرگی را در قبال داشت و به گفتهء وی «ملت بدون اظهار هیچ جمود پسندی همه آن تبدلات را پذیرفت . . .» اما صورت اجراآت غلط، زمینه های بی اعتمادی، بی باوری و نارضایتی را فراهم نموده بود ؛ مثلا : در زمینه برنامه های که دولت در رابطه با معارف روی دست داشت، چنین
نوشته است:
" مخصوصأ عدم اعتنا را در امور مهمتر از همه میدانیم : زیرا مامورین دیگر شعبات که اهمال و رشوت خوری کرده اند، از هرچه باشد ضرر آن به مملکت از قبیل مؤقتی بوده است؛ اما ضرر و اهمال و رشوت خوری بعضی مامورین معارف که به مملکت رسیده است، قابل تلافی نیست. زیرا اگر آنها کار میکردند، در نتیجه (۱۰) سال اقل در اقل مالک ۳۰ هزار نفر با تعلیم ابتدایی شده میتوانستیم که این تعداد فوج قابل هر چیز را در نتیجه ان اهمال و رشوت خوری گویا باختیم. اما دیگر خساره ها هرچند باشد، غالبأ از قبیلی است که تلافی شده میتواند. تمام تجارت و رشوت خوری مامور معارفی که می خواست منصب ذریعۀ استفاده بگیردهمین بود که پدر بچه مقابل خلاص کردن اولاد خود از مکتب پول بدهد. پس تا
اندازۀ ممکن در ایجاد اسبابی که وادار به خلاصی بسازد سعی می نمودند. از قبیل حواله کردن جلب اطفال از جاهای دور مکتب تا هر کدام صبح و عصر مسافه ۲ تا ۴ کروه راه را برای آمدن مکتب قطع کند. و یا جلب کردن اطفالی که بزرگ و قابل تعلیم نبوده تقریبأ مدار ارتزاق پدر پیر و عایله بیکس خود هستند...»۲۲
انیس بعد به سراغ " دست غیر در تهیهء اغتشاش" میرود او بانهایت دقت و فهم باوسعت نظر و دانش بی انتها وضع سیاسی کشور بخصوص بعد از استقلال را با تمام مشکلات تماسها و حفظ موازنه ارزیابی نموده مینویسد:
" گویا از تاریخ مستقل شدن افغانستان اداره کردن سکان سیاست ان از مشکلترین شئونات اداریش بوده است.
چیزی که به این همه مشکلات میافزاید خطرناکی غلط کردن درین شعبه است زیرا قرن اخیر سیاست غربی ها در صحنه مشرق این را نشان داده است که اندک سهو یک دولت شرقی در مقابل سیاست غربی با کمال بیرحمی آنرا تباه و فنا نموده،زیرا غربی ها را در هر چیز متمدن و با اعتدال میتوان گفت، الا در مفاد های سیاسی شان که از مرتکب شدن هیچ تعسف و جبر کوتائی ندارند.
...اگر چه ما انکار کرده نمیتوانیم که هر دو دولت همسایه در اثنای اغتشاش در شئونات داخلی دست انداخته باشد و علامات زیاد اینرا نشان میدهد..." ۲۳
انیس به یک نکته مهم دیگرکه عبارت ازتبلیغات وپروپاگند های خصمانه قبل از شروع شورش شینوار تا جریان سفر اعلیحضرتین به اروپا و اغاز شورشهای حبیب الله کلکانی هم اشاره میکند که چگونه بطور سیستماتیک و متشابه و همزمان عملی میشد که این خود واقعیت ترتیبات انسجام و ارگانیزه بودن آن را نشان میدهد که چنین کاری از دست افغانها آن زمان نا ممکن بود ونه آنها امکانات اینرا داشتند که در چهار گوشه کشور درعین زمان موضوع مشابه را تبلیغ نمایند، توجه فرمائید : " مثلاً درطبقه عوام هر روز افوهات عجیب سروده می شد از قبیل اینکه آذان دادن موقوف خواهد شد ومسجد ها را حکومت
بسته کردنی است ویا پادشاه کدامی از ذوات ذیروحانیت را تحقیرویا توهین کرده است وغیر آن افوهات مختلف دیگر که عیناً همین افوهات نه تنها در کابل بلکه در لهوگر و شمالی و عموم سمتهای دور و نزدیک مرکز به یک قالب و عبارات منتشر بود" ۲۴
این مطلب را از زبان مردم شمالی در وقت گرفتن کابل شنیدند و عین مطلب را در لهوگر حتی در گوشه های سمت جنوبی و مشرقی شنیده بود " چنانچه وقتی که اغتشاش خاتمه یافت و اهالی بجوقه ها از هر طرف برای بیعت کردن میآمدند شایع بودن همین فقرات را در بین شان خبر شدیم."۲۵
در ادامه تبلیغات وپروپاگند های خصمانه بیرون مرزی و در ارتباط به فوتو های ملکه ثریا و پخش آن در داخل کشور استا اولسن استاد یونورستی دنمارک در اثرش ــ اسلام و سياست در افغانستان ــ از جمع آوری و منتاژ فوتو های ملکه دروکالت تجاری افغانی در کویته یاد مینماید و دکترعبدالرحمن زمانی به سندی دست یافته اند که از طرف سکات مسئول استخبارات انگلیسها از دفتر استخبارات بلوچستان بتاریخ ۲۱ فبروری ۱۹۲۸ به دهلی فرستاده شده بود نوشته
:
"... این شخص تمام اخباری راکه عکسهای روی لچ ملکه افغانستان را نشان میدهند،بمجرد دستیابی خریداری نموده به افغانستان می فرستد او یک روشی را که اگنده از نفرت است به مقابل ملکه در پیش گرفته است ..." ۲۶
" در « بحران و نجات» نخست ازهمه سند گسست و عدم توافق « انیس » با حبیب الله کلکانی مشهود است. دوم، او را در مقام انسانی دارندۀ تفکر و اندیشه پیرامون مسایل اجتماعی می بینیم که شخصأ با طرح پاره یی از موارد انتقادی در برابر برنامه های امان الله خان ظاهر میشود. اما در بحران و نجات، بر اصلاحات آن دوره (امانی) یک قلم خط بطلان نکشیده " ۲۷
محمود طرزی امان الله خان و نهضت«جوانان افغان» که خطرات زهر افعی« دیوبندی » وابسطه به استعماررا میدانستند در جهت دفع آن برآمدند ولی دست پروده های دیوبند با پشتوانه مادی و معنوی اجنبی، خیانت ملی درباریان، قویترازآنها بودند و توانستند دوباره بر جامعه ما تسلط یابند که در نتیجه فقیرترین ، بدبخت ترین ،عقب مانده ترین و بیسواد ترین و بلاخره امروز فاسدترین کشور جهان را در قرن بیست یکم به جامعه بین الملل به میراث بگذارند.
" شورش های مخالفت آمیز از زمینه های مساعد بی کفایتی ، مردم آزاری و خودکامه گی ها در دستگاه دولتی بهره می گرفتند. وزش باد ناگوار شورش شمالی فاصله های ایجاد شده میان مردم با دستگاه دولتی و شخص شاه را نه تنها عمق بیشتری داده بود، بلکه بساط نظام توفانزده را برچید. درین جریان ، جالب آنست که شورش های مشرقی، جنوبی و شمالی، علی الرغم خویشاوندی فکر، اندیشه و عمل اجتماعی که با وجود مشترک بسیاری معرفی میشدند، در برابر محورهای سمتی و قومی قرار داشته در معرض استفاده قدرت جویانه محمد نادرو برادرانش به جدایی عملی کشیده شدند."۲۸
پس ازغضب سلطنت توسط نادرخان، و تصفیه حساب با حبیب الله، نوبت مخالفین شخصی یا حریفان گذشته رسید که در نظام امانی با نادر خان اختلافاتی داشتند. افراد زیادی اعدام و یا به زندان هایی قرون وسطایی یا شکنجه گاه ها فرستاده شدند. محمد ولی محمد خان دروازی اعدام شد. خانوادۀ چرخی مورد بیرحمانه ترین و وحشیانه ترین ستم خاندان سلطنت قرارگرفتند، بعد گلهای سرسبد جامعه فرهنگی، سیاسی و ادبی کشور چون عبدالرحمن لودین وعبدالهادی داوی، سرور جویا، ابراهیم صفا، محمد انوربسمل، غبار، محمودی، محمد رسول پشتون و رحیم شیون ضیائی و ... صدهای دیگررا پرپرکردند و به زودی سایۀ هراس انگیز استبداد خانواده گی درتمام جامعه پهن گردید که وضع فعلی وطن ما ره آورد شوم وخشت خام و
کج آندوره است.
"غلام محی الدین انیس سر انجام درتاریکی روزگار و اختناق بعد ازسقوط دولت جوان امانی به مرض سل مبتلا میشود.با آنهم انیس دست ازمبارزه برنمیدارد. او به جرم حق طلبی و آزادی خواهی دردورۀ سقاوی وبعداً در زمان زمامداران آل یحیی به سرنوشتی که نباید دچار میشد گردید." ۲۹
" انسانی که کتاب بحران و نجات را نگاشته بود و با تقبیح حبیب الله کلکانی و گذاشتن انگشت انتقاد بر کجروی های دوران امانی، با بررسی عوامل و زمینه های بحران ، امید به نجات جامعه داشت، به زودی دید که آن بحرانات دستاویز نیات دسترسی خانواده نادری به قدرت گردیده و به نام تأمین امنیت شیرهء جان مردم را میکشد. از این رو با وجود وخامت وضع صحی (توبرکلوز مزمن) آرام ننشسته و وارد مرحلهء جدید از
زندگی گردید. در انتشار نشریه « حقیقت » حبش خان کندک مشر، فرد وطنپرست را کمک کرد و آن نشریه را به شکل شبنامه انتشار دادند ." ۳۰
انیس پس ازآن بادرک حقیقت رژیم دست نشانده نادرشاهی مصمم شد که برای تحقق روشنگری ومبارزه با بی عدالتی دامن ستیز را رها نکند و اما راز شان فاش گردید. جمعی دستگیر و اعدام شدند و تنی چند به شمول انیس و برادراش خالد و راتب در لوگر دستگیر شده وبزندان دهمزنگ منتقل شدند. " به این ترتیب با افتیدن آن بلبل نازنین در دام استبداد، وطن و جامعه فرهنگی ما تراوش های فکری و نتایج تسلسل تفکر و یادداشت ها و در واقع مواد تکمیلی « بحران و نجات » را از دست داد."
رژیم معارف و فرهنگ ستیز نادرخان وهاشم خان فرزندان انیس احمد فرید و فریده را از مکاتب اخراج و حق تحصیل شانرا حتی در مسجد و مدرسه هم ممنوع نمود. این است چهره واقعی و عمل کرد رژیم نادرخان که امیدواریم هواداران " اعلیحضرت شهید !!! " متوجه خیانت آن نابکاران گردیده باشند.
محی الدین خان انیس بیمار و علیل در زندان دهمزنگ کابل در نیمه شبی ازسال ١٣١۷ خورشیدی جان سپرد. " دانشمند محترم صالح پرونتا اظهارکرده است :انیس در حالیکه بر زانو های او سر گذاشته بود ، جان داده است " و وابستگان نظام نیمه شب در عقب محبس دهمزنگ و "هدیره پردیسی ها" مخفیانه او را دفن نمودند
فرید انیس گفته بود که "مادرم میگفت، روزی به خاطر دیدن پدرم، مرا با خود به زندان برده بود، ولی کوتوال ها نگذاشتند که من و مادرم پدرم را ببینیم. آنها حتی حاضر نشدند قبر پدرم را نشان بدهند فقط همین قدر کردند که سه قبر را برای ما نشان دادند و گفتند یکی از همین هاست
محترم خواخوژی به استناد گفته های مرحوم لطیفی می گوید که، ...بر سبیل عادت به محبس میرود و تقاضا میکند تا به زندانی او، اجازه ملاقات داده شود، پس از انتظار که دور و بر زندان از رفت و آمد وابسته گان زندانیان خلوت میشد، یکی از همان زندان بانهایی که زن و فرزند انیس را بر مزار او رهنمای میکند، می آید و با تأثر تصنعی به لطیفی تسلیت می گوید و از مرگ انیس او را مطلع میسازد او می گوید: انیس را نیمۀ شب با دو تن دیگر در حضیره، بردیسی ها (مسافران) عقب زندان وحشتناک دهمزنگ دفن کردند "۳۱
فرید انیس میگوید: « مادر زمان حیات پدرم درخانه مرحوم رشید لطیفی که آنوقت همکار پدرم بود، زندگی میکردیم ، ولی بعدها از انجا کوچ کشی کردیم و یک تهکاوی (زیر زمینی) را ماهانه سه افغانی کرایه گرفتیم. باید بگوبم که آنها (دولت) کاکایم را نیز زندانی ساخته بودند. و من وقتی از پکتیا به کابل جهت شمول به مکتب آمدم و به دیدن او رفتم در انجا کسی بود که با کاکایم آشنا بود. کاکایم قصه اسفبار مرا به او گفت اوهم مرا نزد رئیس بلدیه برد. رییس بلدیه مرا به « دارالایتام نادری» شامل نمود و این را هم برایم گفت که کوشش کن تا کسی در باره ات چیزی نداند. من تا صنف سوم را در آنجا تعقیب نمودم. اما ییش از آن برایم اجازه ندادند که درس بخوانم، مرا و یک تن دیگر را که به صنف پنج بود، و نامش را فراموش کرده ام از مکتب اخراج کردند. فکر میکنم پدر
آن کسی که با من از مکتب خارج شد، در کارهای سیاست دست داشت. به این ترتیب مرا به پلخمری و آن دیگر را به کندهار تبعید کردند. من تا آنکه کاکایم از زندان رها شد در فابریکه پلخمری کار میکردم. چون سن و سالم زیاد بود ، هرچه کوشیدم به مکتب شامل نشدم. از اینرو نزدیک مستری شاگرد شدم و بعد به شرکت برق، بکار پرداختم. من همیشه ازاینکه بگناهء فرزند انیس بودن نگذاشتند درس بخوانم و تحصیل نمایم رنج میبرم." ۳۲
وقتی درشروع قرن گذشته فرزندان "مصاحبان" "ال یحیی" بقتل مشروطه خواهان کمربستند، وهمینها در دهه امانیه در تضاد و دشمنی باهمه مشروطه خواهان و محمود طرزی بودند ( نامه سردار عبدالقدس خان به حضرات مجددی و علمای قندهارمراجعه شود به افغانستان در مسیرتاریخ ) با گرفتن قدرت دولتی با شدت برروشنگر و روشنفکرحمله نمودند. طرزی درترکیه ماند،رحیم شیون ضیائی تبعید وسردار عبدالرحمن زندانی شد، صدها تن دیگرچون داوی، غبار، میرسید قاسم، بسمل، ابراهیم صفا و جویا باغل رنجیر در زندانها افتادند یا اعدام شدند نام بردن از خانواده های طرزی و امان الله خان ممنوع شد، بیش از
چهارونیم هزار روشن ضمیر وقت در زندان استبداد هاشم خان جلاد پوسیدند، گمان و توقع بیشتر از آن درندگان نبود که حتی به سرنوشت فرزندان انیس و امثال او بازی کنند. اگر با فرهنگی و دانش خانمهای خانواده چرخی در داخل زندان نبود شاید اطفال آنها هم سرنوشت بهتر از فرید انیس نداشتند. که این واقعیت معارف دشمنی خاندان نادری را نشان میدهد.بقول از تاج محمد خان پغمانی نادر خان "بالای ملت افغانستان انتقام طلب داشته و ریشه مرد ومردمی را از بیخ خواهد کشید"۳۳ در دورچهارساله نادرخان تعداد شاگردان معارف ازهشتاد هزار نفر دوره امانیه به ۴۵۹۱ نفرتقلیل یافت که بعد ازکشته شدن او در چهارسال بعد این تعداد به ۱۸.۸۷۰ نفر بالا رفت ولی روز بروز کیفت و محتوای درسی معارف بی محتوا ، جعلی و
عاری از کیفت و محتوای وطندوستی و اتحاد ملیتهای کشور بود
" انیس، با مشغولیت ها و خدمات ارجمند در پرورش اذهان و افکار انتقادی به نسلی خدمت کرده است. او در این عرصه جان و زندگی خانواده گی را به ودیعه گذاشت." ۳۴
در پایان این سطور دو مقاله شادروان محی الدین انیس را مطالعه مینمائید که دوست گرامیم محقق و پژوهشگر فرزانه جناب نصیرمهرین سراغ نموده و در سایت پر محتوا و نهایت با غنای فرهنگی کابل ناتـهـ بنشر سپرده بودند.
این سطور شادروان انیس بهترین نوع دموکراسی و نظام مشروطه را بمردم میاموزد که در گذشته این مرزو بوم سابقه نداشت که در ان نظام رئیس وزرا وکابینه او نزد نمایندگان مردم یا شورا مسئول و جوابده بوده و در صورت غلطی مورد استجواب قرار میگیرند.
روابط وزرا و وکلا،
در آیینه آرزوهای مرحوم محی الدین انیس
کابل ناتهـ سال سوم شماره ۵۴ اسد ۱۳۸۶ ش اگست ۲۰۰۷ م
در وقت موعود مجلس مستمعین آمدند و در محلات خود نشستند و منتظر افتتاح مباحثه بودند. و بخلاف معتاد (عادت) مولوی اسمعیل که هرشب در مقدمه حاضرین می آمد، جای او فارغ بود؛ حسن متلتفت این امر شد، تمام مجلس را به نظر خود متفحص شد. مولوی را حاضر ندیده احمد را رمزأ از واقعه آگاه ساخت. بعد او را گفت: موقع تعجب نیست، ممکن است، از مباحثه دیشبه خجل شده باشد.
احمد: بهر صورت طریقه اصلاح او یافتم. انشاءالله (ان شاء الله) چهار روز بعد خیالات تبدیل خواهد یافت.
حاجی عبدالله: ما برای این مجتمع نشدیم که شما ما بین خودها خفیه مکالمه بکنید، بلکه برای استفاده از اقوال علنی شما آمده ایم.
سعید از این بیان بی تکلیف حاجی مسرور شده گفت:
خیلی خوب است مباحثه را شروع مینمائیم. مگر سبب تعطیل تاخر برادر ما عبدالحمید شده است، در این اثنا عبدالحمید داخل شد.
حاجی: حالا وظیفه دوم مجلس وکلای ملت را بفرمائید؛ زیرا دانستن وظیفه اولی آن در شب گذشته خیلی مسرور شدیم.
سعید: وظیفه دوم مجالس تقنین:
« مراقبت حکومت»
روح و قوام حکومتی های دستوری مبتی است بر مراقبت مجلس وکلا جمیع اعمال حکومت، زیرا همه جانبه گفته ایم که صاحب حق در تسلط و نفوذ کلی خود ملت میباشد، و حکومت این تسلط ونفوذ را نیایتأ اداره میکند. بنأعلیه طبیعتأ تفحص ملت اعمال حکومت را نیز از حقوق است، تا از متبع بودن حکومت فقرات قانونی که مجلس وکلا آنرا وضع کرده اند متیقن باشد؛ و بنابرین حق رقابت، مسؤلیت حکومت در جمیع اعمال خود نزد مجلس وکلا پیدا شده است.
و چونکه هیئت حکومت از هزارها مامورین مکون شده ست؛ لهذا مسؤل شدن هرمامور بنزد مجلس وکلا امر غیر ممکن است؛ جهة تسهیل صورت این مسؤلیت؛ وزرا و مدیرین مستقل شعبه های حکومت باین مسؤلیت مختص شده اند بصورتیکه هر وزیر یا رئیس مستقل یک شعبه از شبعات حکومت بنزد مجلس وکلا مسؤل تعمیل قانون و اعمال افراد عاملین شعبه خود میباشد.
یکی از حاضرین: اینرا دانستیم که هر وزیر نزد وکلای ملت مسؤل اعمال خود میباشد؛ مگر فایده عملی که ازین مسؤلیت شان منتج میشود چیست؟
احمد: در حالیکه یکی از وزرا نزد وکلای ملت دارای اعتبار کافی نباشد، مجلس مذکور یکنفر بدلایل و اسباب بی اعتباری آنرا اعلان میدهد. این اعلان عبارتست از عدم رضائی ملت، نبودن آن وزیر در هیئات تنفذیه قانون. و بنابران قرار و دلایل بر وزیر مذکور برطرف شدن از هیئت وزارت لازم است. و نیز مجلسی وکلا حق توقیف یک وزیر را دارد. در حالیکه دیگر وزرا عدم تضامن خود را به آن وزیر اعلان نمایند.
شیخ ابراهیم: این مسؤلیت وزرا بود مگر آیا رئیس اعلای حکومت نزد وکلای ملت کدام مسؤلیت ندارد؟
عبدالحمید: خیر رئیس حکومت از دایره مسؤلیت مجلس وکلا خارج است. و عادت شده است که مسؤلیت تنها بر وزراست. زیرا در اعمال ادایهء مملکت هیچ امری را تنها قرار نمیدهد. بلکه باید یکی از وزرا باو شرکت داشته باشد و که همان وزیر بنزد وکلای ملت مسؤل اقرار میباشد. و رئیس حکومت هیچ امری را بدایرة تعمیل نمی اندازد تا زمانیکه یکی از وزرا که این امر متعلق وزارت او باشد، امضاء ننماید. زیرا مسبوق شده است بمجرد بی اعتبارشدن یکی از وزرا بنزد وکلای ملت موجب برطرف شدن آن است، هرگاه رئیس حکومت نیز تحت این مسؤلیت می آمد، زیر قید برطرف شدن میبود، که کثرت تغییر رؤسای حکومت موجب تشویش نظام حکومت است. و نیز چون افراد عاملین تنفیذ قانون وزرا میباشند بدین سبب مسؤلیت رئیس حکومت، برای ملت هیچ فایدهء ندارد. بناأ علیه او را از قید مسؤلیت خارج نموده اند.
شیخ ابراهیم: ازین بیانات معلوم میشود که رئیس حکومت هیچ عمل ندارد زیرا که کارکردن از موجب مسؤلیت میگردد و رئیس حکومت باید غیر مسؤل باشد بناآ علیه هیچکاری مکلف نیست.
احمد: بلی حقیقت چنین است که رئیس حکومت رسمأ هیچ کاری ندارد. آنها وزرای خود را بکار میگذارد و آنها نزد وکلای ملت مسؤلیت دارند.
او انتخاب وزرای حکومت خود میباشد. و وزرا را کاملأ خود انتخاب نمی نماید. بلکه تنها رئیس را بمشیئت و استصواب خود معین می سازد. و اختبار انتخاب بقیه وزرا را برای او واگذار می شود. و سبب اختیار دادن اینست که چون وزرا باید متضامن باشند و در تعمیل و تنفیذ قوانین بنزد مجلس وکلا مسؤل همدیگر باشند اعنی هر وزیر مسؤل سلوک دیگر وزرا باشد و این تضامن و اشتراک مسؤلیت نمیشود تا زمانیکه هم خیال و میداء نباشند. لهذا رئیس وزرا برای پیدا کردن این اتحاد و تضامن بین وزرای خود ملزوم اس که کسانی را به وزارت انتخاب نماید که هم خیال او باشد و باهم یک وحدت مسلک داشته باشند.
و غالبد رؤسای حکومت، جهت مراعات سیاست اتحاد، و تامین حالت نظام در بین مجلس و کلا و حکومت برای تادیه وظیفه ریاست وزرا کسی را انتخاب می نمایند که هم خیال اعضای مجلس وکلا باشد تا از عدم وقوع نزاع بین هیأت حکومت و مجلس وکلا مطئن باشد.
چون بیان احمد تا اینجا رسیده نظر سعید در آخر مجلس بر دو شخص افتاد که بین همدیگر بصدای آهسته گفتگو داشتند. در حین گفتگوی خود بطرف رفقا میدیدند. از آنها پرسید آیا کدام مسئله را نفمیدیده یا مکالمه تان در کدام امر خصوصی است.
یکی گفت: خیر مکیله ما در مضمون مجلس است. زیرا مسئله تضامن وزرا را ندانستم. و ما بین خودها طریقه پرسیدن تفصیل این مسئله را داشتیم که شما از مایان پرسیدید.
احمد: حقیقتأ که این مسئله را از حد لازم کمتر تفصیل دادم. وظایف وزرا بر دو نوع منقسم است بعض اعمال عمومیست که کل وزرا در تقریر و تعین آن شریک میباشند. قسم دوم اعمال خصوصی یک وزارت است که تعیین و اجرای ان مختص یک وزیر است در اعمال قسم اول که کل وزرا در تعیین و اجرای آن شریک اند کل وزرا مسؤل میباشند. اما در اعمال قسم ثانی تنها وزیر مختص آن عمل بنزد مجلس وکلا مسؤل میباشد. و در یک حالت کل وزرا مسؤل عمل مخصوص یک وزیر می گردند و آن در حالتی که رئیس وزرا طرفداری رای یک وزیر خود را برای مجلس وکلا اظهار نماید. این اظهار او فی الحقیقت عبارت است از اعلان کردن طرفداری کل وزار برای یک وزیر.
ادامه در بخش سوم
|