کابل ناتهـ، Kabulnath






























Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

بخش ۱

 

 

 
 

پوهاند پروفیسر داکتر عنایت الله شهرانی

 
 
حنجرۀ هند یا لتامنگیشکر


 
 
 

    

مـــــــدتــى  این  مثـــــــــنـوى تأخــیر شد

مهلتى بایست تا خـون شیر شد

                                                                    (مثنوی)

 . . . وارستگی لتا در آن است كه شعر اولا در قلبش جای میابد و بعدا با سفتگی و آرایش از گلویش معجزه آسا میبراید . . .


 

از سالهای زیادى به این سو، سعى داشتم كه در بارۀ اعجوبه ی زمان لتا منگیشكر چند كلمۀ بنویسم اگر چه اكنون هم آمادگی نوشتن را درباره ی او كه شایستگی اش را داشته باشد، ندارم. با آنهم در صاعقۀ علاقه به موسیقى، نتوانستم بیشتر از این انتظار بكشم. دل به دریا داده، عزم جزم كردم كه بالآخره باید چیزى نوشت.

با احترامى كه به هندوستان دارم چه زیبا مى بود كه این كشور را بنام لتا مسمى می كردند. اینكه روح لتا از نظر تناسخیان از چه كسى به بدن نحیف و جذاب صاحب حنجره ی طلایی او آمده سخت مشكل است كه جواب بدهم، كسى چه میداند كه شاید روح یكى از آلهه هاى یونان و روم و هند قدیم در وی حلول كرده باشد. به هر حال نمی خواهم به معتقدات آن هنرمند نابغه و هنگامه برانگیز دوران، تبصره ى نمایم، نشود كه به گفتۀ بله غلام علی خان آن " معجزه ی خداوندى " از آن در تأمل بیافتد.

حضرت شیخ اجل سعدى شیرازى كه او را افصح المتكلمین خوانند، در باره ی هندو دختر یا لتا چنین گفته است:

سعدی از پرده ی عشـاق چـه خوش مى نالد

تــرك من پــرده بر انداز كــه هندوى تـــــو ام

 

خیلى دلچسپ است كه نژاد هندی را با آیین هندى آمیخته اند، وقتى كه میگوییم كه آن شخص هندو است گویا اینكه او هم از هندوستان است و هم از آیین هندى پیروى میكند. و "هندو" ذومعناست و هندو ها از اولاد حام (فرزند نوح نبى) می باشند.

هندوستان از دیدگاه ما شرقى ها سرزمینى مملو از سحر و اسرار است.

بهاراته از اسماى كهن هندوستان بشمار مى رود. همان طورى كه عراق را بمعنى كناره ی رود دجله معنى كرده اند، هند را كه در آوستا هندو گویند در سانسكرت سیندو و بمعنى نهر، جویبار یا دریاى سند و یا اطراف و گردا گرد دریاى سند معنى كرده اند.

"هندوستان” یا سرزمین هندوها عبارت از: كشور هاى پاكستان، بنگله دیش و هندوستان است، كه به خاطر وسعتش آنرا شبه قاره نیز می گویند.

هندوستان جایگاه بلندى را در تمدن و فرهنگ كهن بشر بخود اختصاص داده است كه ریشۀ ثقافت و مدنیت آن تا عمق بیشتر از چهار هزار سال قبل مى رسد. هندوها از قدیم الزمان در بارۀ انسان و حیوان مطالعات زیادى نموده اند كه كتاب “كلیله و دمنه” شاهد این اهتمام آنان است. كلیله و دمنه یكى از آثار معتبر سیاسى ادبى جهان كهن است كه قهرمانان صحنه هاى نمایشى آن بهائم و وحوش و سباع و حشرات می باشند. گویا اینكه هندوهاى زاهد و عالم، زبان آنها را میدانستند و كتاب مذكور گرفته شده است از آن مطالعات و معلومات.

كلمۀ مرتاض به ریاضت كشان هند و از زمانه هاى قدیم تا این دم اطلاق می شود و آنها كسانى اند كه نفس را تابع خود ساخته و در عبادات توجه خاصى مبذول داشته و در تحصیل علم و هنر رنجهاى فراوانى را متحمل میشوند. از همین رو پهناى دانش شان از وسعت زیادى برخوردار است كه دایره ی بهائیم و سباع و حشرات نیز در آن داخل مى شود.

كلمه ی بودا (بودها) از كلمۀ سانسكریت گرفته شده به معنى هوشیار و آگاه است. بوداى بزرگ در قرن ششم قبل از میلاد ظهور كرد در اوایل حیات عادی و خاصیت شهزادكی داشت، اما با مشاهده مظلومیت و بیچارگی بشر دل سوزانید و ترك دنیا كرد و در كوه ها متواری و گوشه نشینی ها نمود تا بالاخره به گفته بودیستها نوری بمقابل چشمانش متجلی شد و از آن نور الهامات یافت و آیینی را از مشاهده آن نور در میان مردم هند مروج گردانید. بودا گفت: "زندگی خود رنج و منشاء رنج آزادی نفس میباشد و اگر آرزوی نفس زایل گردد رنج بپایان میرسد. و سلوك و طریقت راه زایل ساختن آرزوی نفس است." ارکان طریقت و یا راه رسیدن به هدف از نگاه بودا این است: "اعتقاد درست، كوشش درست، اندیشۀ درست، فلسفه و حال درست و غایت مرد دیندار آنست كه از وجود به نیروانا یا عدم زندگى سعادت آمیز پناه ببرد و فرد انسانی مركب از عناصری است كه قبل از او بوده است و هنكام مرگش از هم جدا می شوند ولی باز ممكن است به نحوی مشابه بیكدیگر بپیوندند".

حالا بودیزم یا آیین معروف و جهان شمول بودا در سر تا سر دنیا نشأت یافته كه هر كشور یا منطقه و یا طایفه ی با تفسیرات خاص به بودا عبادت میكنند.(استفاده از فرهنگ دهخدا)

بارها هندوستان بزرگ صید، صیادان شده ولی چون تمدن و ثقافت غنی و پر اثر داشتند بالاخره خود صیادان و استعمارچیان در هند هضم شده و خود صید ثقافت قوی هند كشتند و با این محاسبه هندوستان هیج وقت مستعمره نبوده و مستقلانه حیات بسر برده است.

هر كسی كه از مملكت هند است خواه هندو باشد خواه مسلمان و یا مذاهب دیگر خود را هندوستانی میگوید چونكه مملكت هندوستان از خود دارای حدود اربعه میباشد ولی معتقدان مذهب هندویی در محدودهْ هندوستان قرار ندارند و در شرق و غرب از آن دین پیروی میگردد.

 هم چنان است آیین بودا كه پیروانش از شمار بیرون هستند ولی پیروان این آیین ها زمانی از بودا و هندویی سخن میگویند كه در معبد و عبادتگاه ها میروند و یا زمانی هم در كتاب ها مراجعه كرده و نام های این دو آیین را بیاد می آورند.

 رابندرانات تاگور با همه كتاب هایش و با رساله گیتا نجلی یا سرود نیایش از انسانهای كم نظیر كلكته ی لتا است. مهاتما گاندی كه هم بشر دوست جهان است تنها نامش را در بعضی اوقات در كتاب ها یاد میكنند و از خدمات و دلسوزی های او به بشر خاصتا انسانهای مظلوم نیم قاره یا دآوری ها و تقدیر می نمایند و ما در تریسه هم یكی از بغل پرورده های هند میباشد.

    اما لتا بخاطری بزرگتر از هند است كه پیروان و شیفتگان صدای معجزه آمیزش از جمع بودیست ها و هندوها بیشتر است. اگر جمع مسلمانان آسیای مركزی را تا كناره های قارۀ آسترالیا و فارسی زبانان، پشتو زبانان تركی زبانان و ده ها گویندگان زبان های مختلف   دیگر بصورت كل در حساب آوریم و نیز دوستداران او را در غرب در جمع آن بیفزاییم، لتا ملكه ی مستقل بیشتر از نیم نفوس دنیا میگردد.

از پـــارسى و تــــــــــازى و از هندو و از تـــــرك

وز سنــدى و رومى و زبحــرى همه یكسـر

                                                                                      (ناصر خسرو)

شاعران پارسى گوى دیگر در بارۀ هند چنین میگویند: فرستادگان باز گشتند شاد

همـــــان قاصـد پیر هندو نژاد

مــدتى از نــیــل خـــــــــم آسمان

نـــیــل كــــرد بـــــــــه هنـــدوسـتان

                                                      (نظامى)                     

خسروا در عشقبازی کم ز هندو زن مباش

کز برای مرده سوزند زنده جان خویش را

                                  (امیرخسرو دهلوی بلخی)                     

در محبت چون زن هندو کسی دیوانه نیست

ســوختن بر شمع مرده کار هر دیوانـــــه نیست

                                                (اقبال لاهوری)                   

 آن شنیدستى كه در هندوستان

دیــــــد دانــــــائى گــــــــــــروهى دوســـــــــتان

                                                         (مولوى)                  

 

از  نظــــاره موى را جـــــــــــایى كــــه هر مویى مرا

طوطى گویا ست كز هندوسـتان آورده ام

                                                       (خاقانى)                    

گــــــر از كـــــــابل و زابــــل و مرز هند

شـود روى گیتى چو چیـــنى پرند

                                                      (فردوسى)                   

 

هــــم بــــــــر آتش ز هنـد و چـین و بــــغـــداد آمــــــــــــــــــده

ماه ذى القعده بر روى دجله تابان دیده اند

                                                    (خاقانى)                       

لتا ملكه ی حقیقى است و او به خاطر شوهر پادشاه اش، ملكه نشده تا او را ملكه ی فلان ملك نام بگذارند، بلكه ملكه ى است كه الحان خدا داد و نبوغ ذاتى و صداى معجزه آسایش با ستاره ی بختى كه خدا برایش ارزانى نموده مقام ستاره ی ترنم شرق را بدست آورده است كه هزاران ملكه ی دنیا با مقایسه به لتا همچون زنان عادى جهان معلوم میشوند و طورى كه گفته آمد آیا در این گیتى هنرمندى است كه زیاده تر از لتا طرفدار و پیرو و و شیفته داشته باشد.

پادشاهان و ملكه ها كشور گشائى ها میكنند و كار هاى طاقت فرسا را بر همنوعان شان تحمیل میدارند ولى لتا این ملكه ی جهانى یا “لتاى بى بدیل” از طریق قلب و سوز عشق پاك دنیا را تسخیر كرده و جهانیان را گرویده و مفتون خود گردانیده است.

بناءً به سختى باور خواهیم كرد كه چون لتا در گذشته با نبوغ ذاتى و بى نظیر آفریده شده باشد،شاید هم شبیه او در آینده  یافت نخواهد شد( الغیب عندالله).

لتا موجودی نیست كه با وصف نگارنده و یا امثال او محتاج باشد و این حقیقتى است كه نیاز به گفتن ندارد. زیرا بیش از دو بیلیون انسان به صدای دلكش و جذاب او با عشق آتشین گوش فرا میدهند و سر زمین دلهاى شانرا با قطرات باران عشق فرود آمده از آسمان لتا سیراب می کنند. شنیده ام كه فریفتگان و عاشقان دلباخته آهنگهای نازنینش میگویند: خدایا سوز ساز لتا را تا قیامت در سینه های مان نگهدارد تا آنكه با آن سوز و ساز سوخته و خاکستر گردیم. عرفی شیرازی در باره ی شخصیتهای بزرگی كه فراتر از محدوده ی جغرافیایی و فرهنگی شان امتداد یافته اند، چنین میگوید:

چنان با نیــــــــــک و بد خو كن كه بعد از مردنت عرفى

مسـلمــانــت به "زمزم" شـویــــد و هنـــدو بســـــوزانــــــد

 

 اى بسا ملیونها انسانى كه پیش از تولد لتا صداى او را ناشنیده رفتند. اى كاش خداوند قطره ى از آب حیات را به حنجره ی لتاى بى بدیل كه خود آفریده است مى ریخت كه تا بشر بود او زنده مى بود و با نواهاى دل انگیزش نه تنها دل و احساس انسانهاى روى زمین كه دل سنگ و جماد را نیز نوازش میداد و نرم میكرد می شنیدند.. ولى دردا كه هموطنان هندوى لتا روزى جسد ناتوان ولى جذاب و سحر انگیز او را به دست آتش خواهند سپرد. جسد بیروح لتا را میتوان سوخت و ذرات خاكستر او را به دست باد سپرد ولى یاد او را نمیتوان به باد فراموشى داد و نام او را نمی توان از صحیفۀ روزگار زدود و صداى او را كه تا قیام قیامت در زیر این چرخ نیلگون در انعكاس خواهد بود، نمیتوان خاموش ساخت.

سر گذشت لتا شبیه به مرغ افسانوى ققنوس است؛ زیرا میگویند كه مرغ ققنوس كه در آسمان حیات بسر مى برد در هر صد سال یكدانه تخم میگذارد و تخم او از آشیانه ی آسمانى اش بسوى زمین فرو مى افتد و پس از طى نمودن راه دور و دراز آسمان و زمین، هنگامى كه بزمین نزدیك میشود، قفس تخم مى شكند و چوچه ى از داخل آن بیرون مى جهد و در همان لحظه به پرواز آمده و در فضاى بیكران آسمان اوج میگیرد تا خود را به آشیانه ی مادرش برساند. اما سرنوشت ققنوس از این قرار است كه قبل از آنكه مرگ به سراغش رسد، از آشیانه ی آسمانى اش به زمین فرود آمده و چون زمین با خون موجودات رنگین است ققنوس روز و شب خود را در جمع آورى هیزم سپرى میكند، آنگاه كه دانست هیزم به درجهء كفایت رسیده بداخل انبار هیزم جا میگیرد و سپس چنان به سرعت پر مى زند كه از تماس بالهایش باهیزم آتشى شعله ور مى شود و ققنوس را طعمه ی خود مى سازد.

چه كسى میداند آتش زدن اجساد مردگان كه متداول هندوان است ریشه در همین حكایت داشته باشد. می گویند در لحظه ى كه ققنوس آتش می گیرد به نغمه سرائى آغاز میكند و چنان مى سراید كه از صد سوراخ منقار آن صد نوع صدا بیرون میشود. بالاخره از خواندن های زیاد به وجد میاید و چنان پر میزند كه از هوش بیهوش میشود و در عالم خمار و مدهوشی در قهر اتش میسوزد و از سوختن رنج نبرده بلکه لذت میبرد. یك تعداد مردم كه ققنوس را سیمرغ هم میگویند، فكر میشود كه لتا هم به مانند سیمرغ، پرنده خوشخوان و غزل سراست و دلچسب تر اینكه لتا هندواست و سرنوشت آخری اش سوزاندن جسد اوست و طوریكه گفته شد لتا از آسمان به زمین آمده و نغمه سرایی كرده و بالآخره ...

 

  پــدر بوده در ناز و خز و پرند

مرا برده سـیمرغ در كوه هنـد

                                    (فردوسی)                                     

لتا ملكه ی صدا و هم مَلَكَه ی صدا است زیرا آدمیان روی زمین چنان صدایی را تا كنون نشنیده اند كه او با خاصیت خاص خدا دادگی آفریده شده و در این بارۀ حافظ لسان الغیب فرموده:

گـــــر انگشت سلیمــانی نباشد

چــه خاصیت دهد نقش نگینی

در بیت پایین كه رابطه به استعداد و صدای اعجازی لتا دارد چنین میخوانیم:

چــو استعــداد نبود كـــار از اعجاز نگشاید

 مسـیحا كی تواند كرد بینا چشـم ســوزن را            

 

   از نتیجه ی هر دو بیت بالا چنین مفاد بدست می آید، كه لتا داد خدا و به گفتۀ بله استاد غلام علی خان معجزه ی حق است، لتا غزل می خواند و غزل های نغز و رنگین و صوفیانه و عارفانه، وارستگی لتا در آن است كه شعر اولا در قلبش جای میابد و بعدا با سفتگی و آرایش از گلویش معجزه آسا میبراید و هزار در صد بی نقص می براید. صدایش در فضای زمین و زمان و آسمان پخش می شود و چه میدانیم كه پرندگان و دیگر موجودات حیه و جمادات از آن چقدر لذت می برند،ای بسا سنگهای خارا كه با داشتن اندیشه های عمیق موسیقی از شنیدن صدای لتا خاك شده و از آنها گل های لاله روییده باشند.

دربهاران كی شـــود سر سبز سنگ

خاك شود تا گل بروید رنگ رنگ

 

 اینكه چقدر موجود حیه و جمادات، سنگ ها و كوه ها و بیابانها و دشت ها از شنیدن صداى لتا با او انباز و هم آواز مى شوند خداوند میداند و بس.

كجاستند بزرگان شرق مولانا جلال الدین بلخى (خداوندگار بلخ) خواجه شمس الدین محمد حافظ (لسان الغیب)، امیر خسرو بلخى ثم دهلوى (سلطان الشعرا) و ابو على سینای بلخى (شیخ الرییس) مولانا نور الدین عبدالرحمن جامی(خاتم العشراء) و غیره كه به شنیدن صدای خوش و دلنواز لتا سبك شعر و نسج كلام شانرا به سیاق و روش خواندن او تهیه میكردند و حافظ “تركان سمرقندی و سیاه چشمان كشمیرى” را بگونۀ دیگرمى بایست می سرود.

كجاست طوطى هند امیر خسرو و كجاست معلم ثانى ابو نصر فارابى كه كتاب هاى موسیقی شان را از صداى لتا الهام میگرفتند و قوانین طرب شان را به شرقیان ابلاغ می داشتند. در وقت تحریر كتاب هاى موسیقى این دو بزرگ مرد موسیقى روح لتا در سر تا سر دنیا به پرواز بود و موقع آنرا نداشت كه بر آنها درس صدا میداد، در آن وقت روح لتا یا گل معطر بشرى غرق مطالعه روان بشرى و فضای زمین و آسمان بود و منتظر آن بود كه به قدرت خداوند از حالت صعود به زمین نزول فرماید، زیرا كه او بى فرمان طبیعت نمیتوانست به خودى خود و اختیارش نازل شود. و روح او به عقیده تناسخیان منتظر بدنى بود كه در آن خوش باشد و جا گیرد كه اینك روح و بدن او یكى شده اند و هنگامه ها برپا میدارند.

لتا را گفته اند كه به بیست زبان و لهجه نیم قاره هند آواز خوانده است و نگارنده كه بزبان موزون و آهنگین اردو آگاهى كمى دارد و البته كه آن هم بزور زبانهاى فارسى و تركى میباشد، سخت به خواندنهاى اردوی وی غرق حیرت میشود. قلقله و صورت گفتار آهنگین او بحدى عالى است كه دست روح را گرفته به آسمانهاى معنى و تجرد و صفا مى برد. لتا نخست اشعارش را در سینه ی پر از درد مى سپارد و بعد از آنكه در آن صندوقچه ی اسرار پالایش یافت و صیقل خورد و در كوره ی سوزان سینه ی او ذوب شد آنرا با هزار هنرنمایى و ناز و تمكین از حنجره بیرون مى آورد تا گوش و روان شنوندگانش را نوازش دهد. شنوندگانى كه خود را مسحور هنر او مى یابند و او از دیدن حالت آنها مست تر و پر انرژى ترمی شود.

مستمع صــــاحب سخن را بر ســر كار آورد

غنچه ی سر مست بلبل را به گفتار آورد

 

من از معنى اصلى و وجه تسمیه ی اردو یاد نمیكنم، بخاطر اینكه “اردو” به معنى ارتش چندان زیبائى یى ندارد؛ و معنى كه من به اردو میدهم بمعنى “شیر و شكر” است، زیرا مادر این زبان هندى است و پدرش فارسى میباشد كه بگفته ی فردوسى پدر در بال سیمرغ سواران در كوه هند آمده و از جفت هردو “اردو” تولد شده كه همه شیرینى هاى خود را به طفل محبوب شان لتا بخشیده اند.

نام دیگر این زبان ریخته است و خداوند روح جهانگیر پادشاه بابرى را شاد داشته باشد كه بزبان اردو توجه خاصى نشان داد و آنرا رسمى ساخت و نواسه ی او دارا شكوه با مطالعه ی آثار هندوان هنگامه ى را در نیم قاره ی هند و فلسفه هاى عرفانى هندى را با اسلام مقایسه نمود.

این نگارنده كه تا هنوز دست كم در مورد یكصد هنرمند تحقیق نموده و به چاپ رسانیده ام، به جرئت میتوانم ادعا كنم كه هیچ هنرمندى را چون لتا نیافته ام و مقام شامخ هنرى او بحدى برسرم اثر انداخته كه نا گزیرم بگویم:

"انتخاب ما ز خوبان یك گل اندام است و بس"

و یا این كه:

خوبرویــــــان جهان آئینه ی حسن خداست

نیست ممكن كه نظر جانب ایشان نشود

من نمی گویم كه در موسیقى وارد بوده و تخصص دارم تنها تخصص فرعى من هنر هاى زیبا است و تا حال چهار كتاب در موسیقى نوشته ام ولى آن سوابق به شناسائى صداى لتا بسیار كمك نكرده است، صداى لتا را به اثر دقت و گوش فرادهى در یافتم كه دیگر مانند او وجود نخواهد داشت و از آنست كه قضاوت من را شاید مردم فكر كنند كه مجنون صفتانه است.

   "لیلى را از چشم مجنون باید دید" و این ضرب المثل در میان عرب و عجم است و من یقین دارم كه ملیونها انسان با شنیدن صداى دلكش لتا با من هم عقیده خواهند بود. در روزگاران قدیم هندوستان بدورهء شاه جهان، جهان آرا بیگم (دختر شاه جهان و خواهر دارا شكوه) میخواست كه مرید ملا شاه بدخشى شود و او را از نزدیك زیارت كند لهذا این پیام را برایش فرستاد:

گر میسر شود آن روى چو خورشید مرا

پادشـاهى چه كـــــــــــــــــه دعواى خــــدایـى بكنم

    از آنست كه ملا شاه بدخشى او را مى پذیرد و من هم كه بدخشى الأصل و در سرزمین لعل و لاجورد چشم به جهان گشوده ام امیدوارم كه روزى به زیارت این دختر حنجره طلایى یا ملكه ی ترنم شرق نایل آیم و احترامات خاص خود را بجا سازم زیرا كه لتا را با فطرت خاص آفریدند و ابوالمعانى بیدل هموطن لتا و از نسل بابرى است بیتى سروده كه در مورد لتا صدق میكند:

فطـــــــــرت بیـــــــــــدل  همــان  آیـنه ی معجـــــــــــز  نـــــــــمـــــــــــــــــاســت

هر سخن كز خامه اش میجوشد الهام است و بس

پس به لتا آن دختر فطرت بیدل سه كلمه ی “فطرت"،"معجزه" و “الهام” را نسبت داده است كه الحق به وجود لتا تحقق داشته و مى پیوندد و هر سه كلمه در “حنجره” لتا تمركز مینمایند. باز بیدل سه كلمه ی دیگر را در رابطه با لتا میگوید كه عموماً عدد سه شگون خوب است:

فطرتم ریخت برون شود و وجوب و امكان

ایـــــــن دو تمــــــثال  در آیــنــــــــه ی من بــــــود مـــدام

یعنى “و جوب” ، “امكان” و “آئینه” در وجود لتا ریخته شده است.

    بى جاى نخواهد بود كه در بارهء قدامت معارف و موسیقى هند از كتاب زین الأخبار گردیزى و او از ابو عبدالله جیهانى نقل كنم تاباشد كه خوانندگان بدانند كه هندوستان ثقافتى داشته است بسیار قدیم و غنى:

   “ ... اما مردمان هندوستان، مردمانى حاذق و هوشیار و زیرك باشند و كار هاى نغز و باریك كنند و از میان ایشان دانایان بسیار بیرون آیند، خاصتاً اندر ولایت كشمیر” (ص ۶۱۲). “... چندالان باشند و ایشان خداوندان الحان باشند و شغلها، سیاست ایشان كنند و ایشان را زنان نكو باشند و اگر برهمنى بر آن زنها عاشق شود او را از جمله ی دینداران بیرون كنند و از جمله ی برهمنان نشمرند و بدین سبب كس را با چندالان آسیب نرسد. و این چندالان همی روند و اندر دست مكى دارند و اندر سر آن چوب حلقه و اندر آن حلقه، حلقه هاى خرد افگنده و بدان چوب اشارت همی كنند تا مردمان ببینند و آن آواز حلقه ها بشنوند از راه بر جاى شوند تا آسیب نرسد بر ایشان” (ص ۶۱۴) از گفتار فوق دانسته میشود كه موسیقى نوازان در هند قدیم داراى مقام و احترام خاص بودند و از آنست كه علم موسیقى در هند انكشاف زیاد كرد و مردم بدان آشنا شدند. و باز گویند: “ ... علم حساب و مساحت و هندسه و نجوم كه دانش و بستگى ایشان اندر این باب برحدى است كه نتوان گفت كه آن نه كار مردم باشد و علم الحان و بازى ساختن آله هاى شادى درودهاى عجایب را بجنبانند كه هرچه صعب تر بگذرد هیچ اندام دیگر نجنبد. و انواع سلاحها نهاده اند بسیار و سازهاى حرب ساخته اند، چون بوق و دهل و طبل و چنبرهایى نهاده اند كه آواز فجیع و هایل از وى بیابند ، چون بانگ فیل و یا بانگ شیر، و نیز چنانكه هر كس بشنود مدهوش گردد و فزع و رعب اندر دل او آید از آن بانگ و باز رودهایى كه از بهر طرب و سماع ساخته اند و این مردمان كه چنین چیز ها میسازند اندر مشرق هندوستان باشند و ایشانرا كامروت گویند و چنان چیزى سازند كه هركس او را ببیند و یا بشنود اقرار كند كه ایشان مردمان نیند بلكه پریانند و شهر هایى كه اندر این عجایبها سازند و باشد از ولایت قندهار است (منظور او گندها را و یها هند میباشد) بر جانب كشمیر و دیگر ولایت گنگ و از شهر ها یكى جلند هر است كه اندر ولایت اوهلیله و بلیله و دار خاشاك بسیار باشد” (ص 616)

همچنان است در علم طب و نجوم كه هندوها را در تاریخ و تاریخ قدیمی تمدن بخوبى معرفى میدارد و تاریخ شانرا كهن وانمود میكند. خیلى دلچسپ است كه عبدالحى گردیزى در این یادداشت میگوید كه: ایشان مردمان نیند بلكه پریانند” كه در حقیقت گفتهء ما را در بارهء لتا ثابت میسازد كه گفته بودم شاید لتا از جنس انسان نباشد و اینك نهصد سال پیش علماى افغانستان از جمله گردیزى این حقیقت را بر زبان آورده بود.

 

ادامه دارد

در قسمت های بعدی این موضوعات انتشار می یابند:

 

- خلاصۀ سوانح و سرگذشت لتا   

- خصوصیات صدای لتا  

- بعضی از سخنان و نکات در بارۀ لتا  

- چند پیشنهاد در تجلیل از مقام بلند لتا  

- آواز خوان اول جهان، اعجوبه زمان لتا منگیشکر 

- در وصف آواز خداداد لتا 

 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۷            سال نهــــــــــم                      اسد    ۱۳۹۲                اول اگست   ۲۰۱۳