کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

پوهاند پروفیسر داکتر عنایت الله شهرانی

 
 
لتامنگیشکر


 

 بخش اول

 
 

 یادآوری کابل ناتهـ:

 

از این شماره به بعد، صفحات کتاب لتامنگیشکر، تألیف نویسنده و پژوهشگرپرکار و نام آشنای کشور پروفیسر دکتورعنایت الله شهرانی را، انتشار می دهیم. قابل یادآوری است که به اجازۀ مؤلف محترم ، این متن از طرف کابل ناتهـ، اندک ویرایشی دیده است.

 

   

لتامنگیشکر
 

تذکر

   کتاب "ملکه ی قلب ها یا لتا منگیشکر " را در یکی از شبهای تابستان ۲۰۰۳ میلادی در چند ساعت محدود تحریر و به روز دیگر آنرا اصلاح و ترتیب نمودم، زیرا نوشتۀ شب قبل در ظرف یکی دو ساعت به صورت هیجانی و احساساتی نوشته شده بود.

     بعد ها به اثر درخواست یک عده موسیقی دوستان مقاله ی دیگری در باره " لتا" به عنوان " آواز خوان اول جهان"، اعجوبه زمان لتا منگیشگر نوشتم ،که در مجله وزین "آریانا برون مرزی " به مدیریت محترم پروفیسور رسول رهین در کشور سویدن به چاپ رسید. البته مقاله مذکور مانند نوشته ی اول، که آن را "حنجره هند " عنوان داده بودم، از روی وجد و احساسات نوشته شده بود. 

 

چند سال بعد از آن دو نوشته، در باره حضرت امیر خسرو بلخی دهلوی تحقیق و تتبع نمودم و موسیقی نوازی، تقوا و ریاضت و ارتباط او را با مرشدش حضرت نظام الدین اولیا دریافتم. بناً مقاله ی"آمیزش موسیقی با روان آدمی" را تحریر نمودم، که در مجله ی معتبر "راه نیستان" به مدیریت و ویراستاری استاد عبدالقیوم ملک زاد در انقره کشور ترکیه به چاپ رسید.

 

چون مقاله اخیر الذکربا لتا منگیشکر یا نابغه آوازخوانی ارتباط داشت و نیز نامِ نامی اش در متن آمده بود، خواستم که آن مقاله را در مقدم این کتاب، به مفهوم مقدمه در عمومیات موسیقی شامل سازم. از اینکه آواز لتا فعلا جهان شمول می باشد و در افغانستان دست کم بیش از ۶۰ سال به این طرف صدا های دلپذیرش گوشها را نوازش داده و روان های پریشان و ناقرار را تسکین می داد، لذا لازم دیده شد که هر سه نوشته در یک کتاب آورده شود و به حضور زیبائی شناسان و علاقه مندان پیشکش گردد. در ختم این رساله شعر جالب آرین پور به مفهوم حسن ختام آورده شد.

چون موسیقی خودش منبع عشق خداوندی دارد و بدون عشق کاری از دست بشر ساخته نمی شود بناء اگر در داخل متن این کتاب بعضی کلمات و گفته ها که به صورت آزاد گفته شده، شاید مطابق میل محدودی از خوانندگان قرار نگیرد. امید است در آن صورت نویسنده را معذور دارند.

                                    و من الله التوفیق

                                        ع. شهرانی

 

 

 

آمیزش موسیقی با روان آدمی

 

  در باره ی خلقت آدم، که توسط حکمت حضرت خداوند صورت گرفته است، سوالی وجود ندارد.  حقایق رازهای خلقت را خداوند می داند و انسان نمی تواند با همه حقایق آن پی ببرد. مثلی که حافظ می گوید:

  چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند .

ویا:           

وجـود مـا معـمـایست حـافـظ     

که تحقیقش فسون واست و فسانه

 

در این مختصر سعی می نمایم که نظریات و آراء و افکار عرفا و شعرای صوفی مشرب را در قسمت ارتباط موسیقی با روان و پیکر انسان ترسیم و شرح نموده و آنرا زیر مناقشه قرار بدهیم.

 حضرت لسان الغیب حافظ، گل آدم و پیمانه را چنین می بندد:  

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گـل ادم بسرشتند و بــــــه پیمانه زدند

     علامه محمد اقبال لاهوری فیلسوف معاصر، که شاگرد و پیرو خاص خدواندگار بلخ مولانای رومی در اشعار فارسی می باشد، ترسیم و جود آدمی را از نگاه خودش چنین میفرماید:

دســت او بــا آب و خــــاک انـــدر ستیــز

آن بـهـم پــیـوســتـه و ایــن ریــز و ریــز

گـــفــتــمش  در جــستــجـوی چیـستــــی

در  تـلاش ِ تـار و پـــود کــیـــستــــی؟

گــــفــت   از حــکم  خدای  ذوالمــنـــــــن

آدمـــــی   نـــو  ســازم  از  خــاک  کــهن

مشـت خـاکـی را بصد رنــــــگ آزمــود

پـــی بـــه پی تابید و سنجید و فــزود

آخـر  او  را  آب  و رنـــگ  لالــه  داد

لالـه  انـدر  ضــمـــــیــــر  او  نـــهــاد  داد

بشنود مردی که صاحب جستـجوست

نغمــه یی را کــو هنوز انــدر گــلــوست

    

علامه اقبال که سراپا دیوانش را از اصطلاح و کلمات " آب و گل و خاک" پرنموده و در اطراف آن صدها شعر سروده و به جای کلمه آدم " آب و گل " را می آورد، در باره " خاکیان " می گوید:

چــــشـم او جـز رویـت آدم نخواست

نعره یی بی با کانه زد آدم کجاست

ورنـه او از خـــاکــــــیــان بیـــــــــــزار بود

مــــثــل مــــــــوسی طــالـــــــب دیــــدار بود

 

طوریکه ذکر شد، پیوند روان و بدن یا پیکره بنی نوع بشر، از آوان خلقت آدم به حکم حضرت خداوند صورت گرفت. چون روان و پیکر گلی از هم تفاوت داشتند، روح نمی خواست در آغاز داخل جسم خاکی گردد، چنانچه سلطان الشعرا و نابغه ی موسیقی امیر خسرو دهلوی ثم بلخی گوید:

آن روز کـــه روح پاک آدم ببدن

گفتنـــد درا نمی شد از ترس بتن

خواندند ملایکان به لحن داوود

درتــن  درا  درا  در تــن  در تــن

 

  هم چنان مولانای بلخ رمز دخول روان را در پیکر آدم اینطور می آورد:

مـ را تــا مــحـرم آن راز کردند

بگوش من ز غیب آواز کردند

نفس در قـــالب آدم نمی رفت

درون ســـیـنــه او سـاز کردند

 

  نمی دانم که در وقت خلقت بشر زبان آدم، زبان بی زبانی بود و یا به وسایل اشاره و صدا اظهار مطلب می شد، اما ،ساز و سرود کار افهام و تفهیم را در عالم بی زبانی می توانست انجام دهد. چنانچه به گفته مولانا و امیر خسرو موسیقی تشویق وصلت روان را با بدن اجرا کرد و در آن میان عشق موسیقی به امر خداوند الهام شد، تا به زور آن ترس روان را از بدن دور سازد و البته بدون شک هیچ کاری بدون امر نقاش ازل صورت نخواهد گرفت و از آن است که هر دو عشق در « دل » راه یافتند ، گویا که " دل " مرکز وصلت روان و به دل و جایگاه و پایگاه عشق قرار یافت،  بعد از آن " دل " سرچشمه ی اعمال بنی آدم گردید و در آن وقت که دل بیرنگ بود، نور خدا بر آن تابید و رنگ عشق در آن نقش بست.

شکــر ایــزد که میان من و او صلح فتاد

حوریان رقص کنان ساغر مستانه زدند

                                   (حافظ شیرازی)

باز حافظ می فرماید:

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

نقــش هــــر پرده کــه زد راه بجایی دارد         
      

و پس از آن که دل یا نقطه ی وصل روان و پیکره سرچشمه اعمال و کردار گشت، به امر خداوند شور و هنگامه ی عالم در انفاذ در آمد و انسان با عقاید نیک و عشق پاکش به آفریدگار من حیث اشرف مخلوقات " خطاب " شد، ولی در مقابل بخاطر میزان و ارزیابی خداوند شیطان را آفرید تا انسان در مدت حیاتش در دنیا اعمال خویش را با احتیاط ادامه دهد. و در این باره مولانای روم چه زیبا گفته است:

هر که خدمت کرد او مخدوم شد

هر کـــــــــه خــــــــــود دید او محروم شد

اگرچه گفته آمد که " دل " جایگاه عشق گردید ولی عشق راه ها و دوره ها دارد و سفر عشق بی همرهی خضر دشوار می شود و راه عشق بس طویل و هراسناک است، لسان الغیب حافظ که از عاشقان است تجربه خود را چنین در جریان می اندارد:

 

الا یــا ایهــا الساقی ادرکــأســـاً و نــاولـهــا

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

درچرخش های فلک آفات زمینی و آسمانی، زشتی ها و نیکویی ها، قدریات و جبریات ، و وقایع مرگ و مسایل عمده ی دیگر که به خیر و شر آدم اثر وارد میکند، اولین نقطه ی که از آنها متأثر می گردد، دل است و صافی دل در تقوا و عشق به خداوند بدست می آید.

حرف وصل او را ز خود بیگانه کرد

تـــازه شـــــــد انـدر دل او سوزو درد

                                 (اقبال لاهوری)

خواست تا از آب و گل آید برون

خوشه ی گز کشت دل آید برون

                                (اقبال لاهوری)

به گفته عوام و خواص " تنهایی بخدا می زیبد " از آنرو خالق در کنار آدم اول، انسان ثانی را از وجود اولی یا نرینه به میان آورد.

دختری را من بدیدم مادرش نر بوده است

باز آن دختر به عقد مادرش چون دیده ام

چون نرینه با مادینه یا دو جنس مختلف آدمی، آغاز به حیات مشترک کردند، در دل های هر دو که از جنس مختلف بودند عشق راه یافت. و از آنجای که عشق ننگ و عار را نمی شناسد، پدر و دختر عاشق و معشوق هم گشتند.

عشق آن روز به سرحد کمال رسید

که پدر عاشق فرزند شد و عار نبود

و مولانا می گوید:

ای عاشقان، ای عاشقان، من عاشق دیرینه ام

ای صادقان، ای صادقان، من عاشق دیرینه ام

 

     در بیت فوق دیده می شود که مولانا از همان عشق دیرین سخن می گوید و عشق را نیز حقیقی تعبیر نموده و بشکل ازلی قایل می شود.

تــو سـراپـا آتش از سـوز طلب

بر سخن غالب نیایی ای عجب

                        (اقبال لاهوری)

 

پیوند دو موجود اولی بشر یا آدم و حوا با عشق قوی، نفس شهوانی را پدید آورد و این عشق نفسانی، عشق تکثیر آدمی را در دل هر دو انداخت، یعنی که به عوض دو ثنا خوان از ایشان، اکنون شش هزار ملیون در ثنا خوانی همباز شدند.

جهان عشقست و دیگر زرق سازی

همــه بــازیست الا عـشــق بـــازی

                          ( نظامی گنجوی)

بالاخره از عشق پاک، گل رویید و دل ها صاف گشت و از عشق مجاز شور و شر برپا گشت که همه در دفتر ایام ثبت اند.

آئینه ی سکــندر جـــــام جمست بنگر

تا برتو عرضه دارد احوال ملک دارا

                          (حافظ شیرازی)

راستی هم همین است که بگوییم آنکه عشق پاک یافت و " یا هو و یا من هو " گفت در عالم بالا راه یافت، ولی آنکس که به مجاز گرایید از کشته ها پشته ساخت.

جنگ هفتاد و دو ملت، همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

                            (حافظ شیرازی)

      آن روزی که روح پاک آدمی به فرمان خداوند به گفته ی پیران، از طریق تشویق موسیقی با لحن داوودی به بدن خاکی داخل شد، موسیقی و ساز و نجوا و الحان و نوا، در روان انسان و سرشت او همراه و آشنا گردید و چنانچه گفته اند: "موسیقی غذای روح است" که اقوال رومی و دهلوی صدق گفتار بالا را تأیید می کنند طرح پیکر آدمی و ساختمان فیزیکی و قشنگ انسان از جانب خداوند تعالی یا نقاش و طراح ازل می باشد که در جمله ی هنر های زیبا به شمار می آید. چون طراح و خالق آدم خداوند است از آن روز پیکر تراشی و نقاشی را خداوند به بشریت نمونه  گذاشت ولی، بی راه هان و گمراهان بجای اینکه این هنر ظریفه و نفیسه را انکشاف دهند، هیکل ساخت خود را به پرستش آغاز کردند. در حالیکه باید آنها را تنها هنر ظریفه و یک ابتکار و تخیل بشری دانسته و خداوند را پرستش می کردند. پیکر انسان که گفته شد صانع آن خداوند می باشد، و خداوند بعضی ها را چنان زیبا نقش بسته که خودش هم به آنها علاقمند می گردد، از آن جمله است نور رخ حضرت یوسف علیه السلام.

 

حسن مهرویان اگر بد بودی ایزد در کلام

اینقدر در سوره یوسف چرا پیچیده است

زیبایی ها در چشم مخلوقات تفاوت میکند، و دید هر شی ایجاب قضاوت علحییده مینماید، چونکه به امر " خلق الانسان من تفاوت " از نگاه روانی و جسمی تمیز یافته اند. ولی معجزه ی این را نمیدانیم که چرا یکی زیبا و دیگری در چشمها زشت می نماید و به خوبرویان هر کس علاقمند می گردد:

خوبــرویان جهان آینه ی حسن خداست

نیست ممکن که نظر جانب ایشان نشود

از اینکه هم موسیقی و هم طرح بدن یا پیکر تراشی به نسبت های گفته های بالا زیبایی خاص دارند، چونکه کرده های خداوند همه بجا باشند، هنر های زیبا خوانند و چون هنر پیش از علم به وجود آمد و دل ها از شنیدن موسیقی و مشاهده ی پیکره ها و طرحهای دلفریب و دلنواز لذت برد بعد از آن علم زیبا شناسی و علوم دیگر انکشاف نمود، چونکه موسیقی را علما به جای اینکه هنر بخوانند، علم میدانند و موسیقی را علم ریاضی گفته اند، و ریاضی در حقیقت مادرعلوم است.

از ره آورد های موسیقی است که فلاسفه و مخصوصا شرقیان راه خوب رسیدن به وصال بی چون را در آن دیده اند.

ابو عبدالله رودکی سمرقندی یا (آدم الشعراء) قرآن را با آواز بلند و رسا می خواند و در روزهای خلوت نشینی بربط می نواخت و با ساز و آواز بدرگاه خالق یکتا عذر و نیاز می آورد. ابن سینای بلخی در باره موسیقی نوشته ها کرد و خاصیت بدن آدمی را بخوبی مطالعه نمود چنانچه علامه اقبال می فرماید:

بوعلی داننده ی آب و گل است

بی خبرازخستگی های دل است

                           (اقبال لاهوری)

     همچنان معلم ثانی ابو نصر فارابی " موسیقی کبیر" را تدوین داد و خودش از نوابغ اول موسیقی محسوب گردید. سلطان الشعرا امیر خسرو دهلوی ثم بلخی با سرودن چهار صد هزار بیت با چهل سال روزه داری و با خواندن های حمد و نعت به خود و مریدش نظام الدین اولیا و دیگران قوت روحی بخشید و او نیز مثل فارابی در موسیقی نابغه شناخته شد. خاتم الشعرا حضرت جامی کتاب ساز و طرب را نوشت و به دربارش موسیقی نوازان را نوازش داد و با شاه وقت حسین بایقرا، وزیر دانشمند، علی شیر نوایی، بهزاد بزرگ و میر علی هروی در علم و هنر رنسانس شرق را در خاک هرات علم برداری نمود.

     حضرت پیر چشتی وسیلۀ عبارت خداوندی را از طریق موسیقی انتخاب و طریقه ی شریفه ی چشتیه را فتوا داد و حضرت خواجه معین الدین چشتی هنگامه های بزرگ را در خاک و سیع و سحر آمیز هند برپا نمود، مولانای جلاالدین محمد بلخی در اصول مولویه از راه سماع به موسیقی پیوست و بانک " نای " را آتش عشق تعبیر نمود.

آتش است این بانک نای و نیست باد

هـــرکــه این آتش ندارد نیست بــاد

لسان الغیب خواجه شمس الدین محمد حافظ عالم شرق را با الفاظ و کلمات ملکوتی اش چنان تسخیر نمود که هیچ متصوف، هیچ موسیقی نواز، ادیب و هیچ محقق بدون ذکر نامش هنر نمایی نمیکند و او سفر عشق را بی همرهی خضر اجازه نمیدهد و اکثر غزلهایش به صورت طبیعی کمپوز شده می باشند.

 

قوال نام، خواننده مشهور دوران سلطان محمود کبیر و صاحبدل غزل ها را به دربار چنان به جهر خواند، که مجلسیان را در افیون عشق پیچانید و آن  اسلوب قوال با غزل خوانی های امیر خسرو در سرزمین سحرآفرین هند رنگ دیگری بخشید و نامش را گذاشت قوالی.

البیرونی فیلسوف بزرگ شرق در علم موسیقی وارد بود و بحثی در خصوص موسیقی هند و ریشه ی آن در کتاب ماللهند را نگاشت و از "چندالان" هند قدیم ذکرها کرد که یکی از میراث بران دوران موسیقی هندی در عصر حاضر نابغه ی بی نظیر آواز خوانی یا لتا منگیشکر در جهان چون ستاره ی تابناک ظهور نمود.

 

بیا مطـــرب ای نـالـه پردازد دل

خروش افکن پرده ی ساز و دل

 

 موسیقی در حقیقت به ذات خود رازی ار رسیدن به معشوق اصلی می باشد و هر کس در هر نقطه راه خود را به صورت خاص می پیماید؛ و عارفان و صوفیان و متقیان و زاهدان از طریق موسیقی و یا طریق دیگر در تلاش رسیدن و دیدار به ذات پاک اقدس می باشند و در هر حالت با او می خواهند باشند و از او فصل نگیرند، چنانچه می بینیم که آدم در هنگام تولد میگرید و گریه ی وی از سببی است که در دنیا در احتیاج و مسئولیت بسر می برد.

بیـاد داری کــه روز زادن تـــو

همه خندان بودند و تو گریان

 

مثلا انسان احتیاج به نان، محبت مادر، به سر پرستی پدر، گرمی، سردی، آفتاب، روشنی، تاریکی، دوا، شهوت به مرد زن و غیره دارد. اما در وقت مرگ به گفته ی شاعر " همه گریان و تو خندان " چون که می خواهند در عالم جاوید به خالق بپیوندد.

نشـان مــرد مؤمـن بـا تو گــویم

چو مرگ آید تبسم بر لب اوست

حافظ می فرماید:

منزل حافظ کنون بارگه ی کبریاست

دل بــر دلدار رفت جان بر جانانه شد

                               (حافظ شیرازی)

 

گویا اینکه توشه ی انسان از دنیا، که جایگاه غم و شادیست صاحب اختیارات زیاد می باشد. در حقیقت دنیا محل و مکان امتحان به شمار می آید و آدم جبراً و یا طبعاً آن دوران را به پایان می رساند و با علاقه ی خاص تبسم کنان به اصل خود می گردد.

 

هر کسی کو دور شد از اصل خویش

بـــاز جــویـــد روزگــار وصل خویش

                                    (مولانا)

حافظ حیات دنیایی و مؤقتی را چنین ترسیم می نماید:

حافظا خلد برین خانه ی موروث منست

انــدر این منــزل ویــرانه نشیمن چکنـم

 

درپایان عرض می شود کسانی که در عالم موسیقی در این دنیا غرق شدند و با همراه ساختن آن به حیات شان در کوچه های خرابات خلوت نشینی ها کرده و در جهان ساز و طرب خود را فنا دادند، و با خواندن های خوش آهنگان خرابات چون خاتم المغنیین سخی احمد خاتم صافی و استاد غلام نبی نتو از رموز دانان دل های خراباتی ها و از شعر خوانان و شعر دانان بی نظیر عرفای وطن دل های شان را روشن می ساختند، هر یک در هنگام سفر آخرت چنین وصیت ها نموده و بدار بقا می شتافتند.

 

بــــه تــــابـــــــوتی از چـــوب تاکم کنید

بــه راه خــرابــــات خـــاکـــــــــم کنید

بـــــه آب خـــرابــــات غـــســـلـــم دهید

پس از آن گـــاه بــردوش مستم نهیـــد

مریــزیـــد بـــــر گـــور من جز شراب

مــیــاریـــد در مــاتــمـــم جــز ربـــاب

 

ادامه دارد

 

  

در قسمت های بعدی این موضوعات انتشار می یابند:

 

- حنجرۀ هند - لتا منگیشکر   

- خلاصۀ سوانح و سرگذشت لتا   

- خصوصیات صدای لتا  

- بعضی از سخنان و نکات در بارۀ لتا  

- چند پیشنهاد در تجلیل از مقام بلند لتا  

- آواز خوان اول جهان، اعجوبه زمان لتا منگیشکر 

- در وصف آواز خداداد لتا 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۶            سال نهــــــــــم                      سرطان/اسد    ۱۳۹۲                ۱۶جولای   ۲۰۱۳